ayat hayat 3 - quran2.miu.ac.irquran2.miu.ac.ir/olympiad/21/ayat.pdf · ق .2).تــسا نداد...

97 ، نحل

Upload: vongoc

Post on 10-Apr-2019

235 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

نحل، 97

؟ب؟

آیات حیاتکریم مصحف آموزشی تفسیر و مفاهیم قرآن

سوره های انعام، اعراف، انفال، توبهترجمه: استاد حسین انصاریان

تهیه و تنظیم: مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت نورالثقلیناشراف علمی: محمد حاج ابوالقاسم

نویسنده: سید مهدی هاشمینمونه خوانی: محمد ندائی

صفحه آرایی: سید قاسم سیدیاننوبت چاپ: اول

شمارگان: 1500قیمت: 12000 تومان

شابک: 8-32-7352-600-978ناشر: نشرا

ک 63 کوچه 24، پال قم، خیابان شهداء )صفائیه(، 025-37840490-37839474

[email protected] :پست الکترونیک

کل امور قرآنی و حدیثی معاونت فرهنگی- تربیتی جامعة المصطفی العالمیه به سفارش اداره http://quran.miu.ac.ir025-37172796-37172755

مصحف آموزشی تفسیر و مفاهیم قرآن کریمسوره های انعام، اعراف، انفال و توبه

ترجمه: استاد حسین انصاریان

ݬݬݔاٮݦݦݩݩݩݩݑ ݫ ݫ ݬݬݬݔاٮݦݦݩݩݩݩݑ ݣݣݣݣݣݣحىݫ ݢىݬݬݬݫ ݢ ݢآ

5 مقدمه

که حقایق گفتار اســت که قــرآن، مقدس تریــن و ارزش مندترین بــاور همــه ی ما این اســت نهفته در فطرت بشر را بیدار ساخته و خیر و برکت آن، پیوسته و الیزال، در تمام اعصار و قرون جــاری اســت. قرآن چنانکــه خود می فرماید، شــفابخش دردهــای دل و مایه ی نــزول رحمت الهی ﴿ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ﴾ )اســراء، 82( و هدایت گر به ســوی خیر و اندرز برای پارسایان است ﴿ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ﴾ )آل عمران، 138( از همین رو، در منطق قرآن کریم هر آن کس که حشــر و نشــر الزم با کالم الهی داشــته و ســبک و ســیاق زندگــی مــادی و معنــوی خــود را بر مبنــای عمل به آموزه هــا و معارف نــاب این کتاب عزیز سامان دهد، بر اساس آیه ی شریفه ی ﴿ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ﴾ )نحــل/97( بــه لطــف کریم، زندگی دنیوی او شرافتمندانه و پیراسته از هر بدی و ناپسندی و زندگی آموزه های قرآن

اخروی او نیز پر طراوت و قرین با اولیای الهی خواهد بود.کتاب عزیز چیست؟ اما به راستی، راه انس با این

کار برد؟ کتاب را در زندگی به چگونه می توان معارف این روش مطالعه ی سریع تفسیر قرآن و تدبر در آن چیست؟

ح شده است. در پاسخ به این پرســش ها بارها و بارها از ســوی مشــتاقان معارف قرآنی مطراین نیاز مهم و ضروری و با اســتفاده از تجارب اســاتید بزرگوار ترجمه و تفســیر و پس از آزمودن ح تدویــن مصحف ویژه ی گــون در خصــوص آمــوزش تفســیر و تدبر قــرآن، طر گونا ح هــای طرکریم بــا عنوان »آیات حیات« توســط مؤسســه ی فرهنگی قــرآن و عترت ترجمــه و تدبــر قــرآن نورالثقلیــن پی ریــزی شــد. در همیــن راســتا، اداره کل امــور قــرآن و حدیث »جامعــه المصطفی گامــی بنیادین در جهت العالمیــه« بــر آن شــد تــا با معرفــی و بهره گیری از این کتاب ارزشــمند،

گیران این مرکز بردارد. اشاعه ی سیر مطالعات تفسیری در میان طالب و فرا

آیات حیات6

این اثر با بهره گیری از برخی تفاســیر ارزشــمند شــیعه و به اهتمام جمعی از مدرســان ارجمند کارشناســی آزمون ها و مســابقات تفســیری جامعه گیــران مقطع علــوم و فنــون قرآنــی برای فرا

المصطفی العالمیه نگارش یافته است.

مزایای این اثر:

گویا و روان 1. ترجمه ی بــه ســبب ســهولت درک مطلــب و آشــنایی اجمالــی مخاطبان بــا فضای کلی آیــات، بخش ترجمــه ی آیــات، به صورت مجزا و با قلمی خوانا آورده شــده اســت. ترجمــه ی برگزیده این اثر نیز، ترجمه حجت االســالم و المســلمین استاد »حســین انصاریان )زید عزه(« می باشد که به جهت

گیران مفاهیم قرآنی مواجه شده است. گویایی و روانی مطلب، با استقبال چشمگیر فرا

گان دشوار 2. بررسی و ترجمه واژگردیده گانــه ذکر افــزون بــر ترجمه ی کل آیات، واژگان دشــوار هــر صفحه نیز در بخش جداکــه در بیــان معانی واژه هــا، معنای اصلی ریشــه و اســت. ســعی نگارنــدگان بــر این بوده اســت رابطه ی آن با معنای خاص این واژه نیز بررســی شــود و به همین جهت در برخی موارد، ابتدا معنای ریشــه درون پرانتز آمده و پس از آن، معنای واژه ی مورد نظر ذکر شــده اســت. مطالب کلمات القرآن الکریم«، این بخش، عالوه بر تفاسیر معتبر، به ترتیب از سه منبع »التحقیق فی »قاموس قرآن« و »مفردات الفاظ القرآن الکریم« اســتخراج شــده است که در موارد اختالفی به

منبع آن اشاره شده است.

3. توضیح مختصر و بیان نکات برجسته ی آیاتکلی آیات، شــأن نــزول، ارتباط آیــات، بیان روایات تفســیری و ایــن بخــش به بیــان نمای کــه با مطالعــه ی این بخش، گره هــای فهــم آیات اختصــاص یافته اســت؛ به گونه ای تبییــن که تالش عمــده ی نیــاز مخاطبــان از مراجعــه بــه تفاســیر مفصل، برطــرف می گــردد. از آن جــا گردد، کوتاهی و رســایی مطلب لحــاظ شــده اســت در ایــن بخش، نهایــت اختصار و دقــت در گرامی، پــس از خواندن ترجمــه و بخش واژگان، لــذا مصرانــه پیشــنهاد می شــود قرآن پژوهان بــه ایــن بخــش مراجعــه و به دقــت آن را مطالعــه نمایند. مطالب ایــن بخش عمدتا از تفاســیر گران ســنگی چــون المیــزان، نمونه، مجمــع البیان، نورالثقلیــن، نور، کوثر )یعقــوب جعفری(،

7 مقدمه

تفســیر مبین )ابوالفضل بهرام پور( و قرآن حکیم )جمعی از محققین( می باشد. عموم مطالب کتاب، مورد اتفاق مفسران بوده و از بیان اقوال اختالفی خودداری شده است. ج در این مندربــا ایــن وجــود، در موارد اختالفی یا نقل مســتقیم یا حتــی اقتباس به نزدیک ترین منبع اشــاره شــده اســت. گفتنی اســت در مواردی که مطلب مذکور از مطالب ذیل آیه یا واژه ی مورد بحث برگزیده شــده باشــد، تنها به نام اختصاری منبع اشــاره و از ذکر دقیق جلد و صفحه خودداری

شده است.

کاربردی کلیدی و گزینش پیام های .4ح آن در بخش خالصــه ای از مهم تریــن پیام ها و نکات برجســته ی کلیدی -که امــکان طرتوضیحات وجود نداشــت- در این قســمت آورده شده است. این پیام ها غالبا از »تفسیر نور«، کاربرد آن در زندگی اثر استاد »محسن قرائتی« گزینش شده و در انتخاب آن کوشش شده تا به روزمره و ظرایف قرآنی توجه شــود. هم چنین در پاره ای از موارد، از اشــعار حکیمانه و پرمحتوا

-که نقش بسزایی در ماندگاری پیام اخالقی و تربیتی آیات قرآن دارد- بهره جسته ایم.

ح سؤاالت پژوهشی 5. طرح سؤال و فعالیت های پژوهشی برای آن دسته از کتاب آموزشی، طر یکی از ویژگی های هر مخاطبانی اســت که جویای مطالب بیشــتر و عمیق تری می باشند. به همین منظور، در پایان ح گردیده است تا هم به عطش مشتاقان جویای مطالب هر صفحه، چند سؤال پژوهشی مطرعلمی پاســخ دهد و هم با ایجاد ســؤال در ذهن مخاطبان، ایشــان را به تحقیق، تدبر و تعمیق

اندوخته های قرآنی تشویق نماید.در پایان، وظیفه ی خود می دانیم از زحمات جناب اســتاد حجت االســالم و المســلمین دکتر محمد که با تواضع، اشــراف علمی این مجموعه را تقبل فرمودند، قدردانی و تشــکر نماییم. حاج ابوالقاســم هم چنیــن از تــالش محققــان و نویســنده ایــن مجموعــه، حجــت اســالم ســید مهــدی هاشــمی کمال

قدردانی را داشته و از خداوند متعال توفیقات روز افزون را برای ایشان خواستاریم.

و من اهلل التوفیق کل امور قرآن و حدیث »جامعة المصطفی العالمیه« اداره

معاونت پژوهش مؤسسه ی فرهنگی قرآن و عترت نورالثقلین شهر مقدس قم - آبان 1393

آیات حیـــات8

سوره ی انعامٱ ٻ ٻ ٻ

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ڦ ڦ ڤڤ ڤ ڤ ٹٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک کک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ

ۇئۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئــه ک ــت ــژۀ خداس ــتایش ها وی ــۀ س ــگی * هم ــی اش همیش ــت و مهربان ــدازه اس ــش بی ان ــه رحمت ک ــدا ــام خ ــه ن بگواهــی بــر یکتایــی و کــه آســمان ها و زمیــن را آفریــد و تاریکی هــا و روشــنی را پدیــد آورد. ]بــا ایــن همــه نشــانه ها کافــران بــرای پروردگارشــان ]بت هــا و معبودهــای باطــل را[ شــریك و همتــا قــرار می دهنــد. قــدرت اوســت[ بــاز

ــل حتمــی و ــرد، و اج ک ــرر ــی مق ــرای عمــر شــما مدت ــد، ســپس ب ــی مخصــوص آفری گل ــه شــما را از ک )1( اوســت کــه[ بــاز شــما ]بــا ایــن همــه دالیــل آشــکار در یکتایــی و ربوبیــت و خالقیــت او[ شــك ثابــت نــزد اوســت، ]شــگفتا! کــه در آســمان ها و در زمیــن خداســت، نهــان و آشــکار شــما را می دانــد، و نیــز بــه آنچــه می کنیــد.)2( و اوســت ــان ــرای آن ــان ب ــانه های پروردگارش ــانه ای از نش ــچ نش ــت.)3( و هی گاه اس ــد آ ــت می آوری ــر[به دس ــر و ش ]از خیکردنــد، پــس کــه بــه سویشــان آمــد تکذیــب گردانیدنــد.)4( آنــان حــق را هنگامــی کــه از آن روی نیامــد مگــر آن ]ظهــور و تحقق[خبرهــای آنچــه را همــواره بــه آن اســتهزا می کردنــد بــه آنــان خواهــد رســید.)5( آیــا ندانســته اند کــه بــه آنــان در پهنــۀ زمیــن، نعمــت هــا کردیــم؟ ملت هایــی کــه پیــش از ایشــان چــه بســیار از ملت هــا را هــالك کــه بــه شــما ندادیــم، و بــر آنــان باران هــای پــی در پــی و پــر ریــزش فرســتادیم و نهرهایــی از و امکاناتــی دادیــم کردیــم، گناهانشــان هــالك کیفــر کردنــد[؛ در نتیجــه آنــان را بــه زیــر پــای آنــان جــاری ســاختیم ]ولــی ناسپاســی کــه کنیــم گــر مــا نوشــته ای روی صحفــه ای بــر تــو نــازل و بعــد از آنــان ملت هــای دیگــری را پدیــد آوردیــم.)6( و اکفــر پیشــگان می گوینــد: ایــن جــز جادویــی آشــکار نیســت!!)7( و کننــد، بــاز آنــان آن را بــا دســت خــود لمــس کنیــم، گــر فرشــته ای نــازل گیــرد[ بــر او نــازل نشــده اســت؟ ا گفتنــد: چــرا فرشــته ای ]کــه در معــرض دیــد مــا قــرار

کــت ]ایــن بهانه جویان[تمــام می شــود و لحظــه ای مهلــت نیابنــد.)8( کار هال

9 سوره ی انعــــــام

گان واژون )عدل: برابری و مساوات؛ عدل: همانند، برابر(: شریک و شبیه می سازند.

1. یعدل

کاری یــا چیــزی اســت و یکــی از مصادیــق 2. قــی: قــرار داد. )مــاده ی »قــی: بــه معنــای تمــام شــدن گوینــد. در ایــن آیــه بــه معنــای قــرار دادن اســت.( کــه بــه آن قضــاوت آن، تمــام شــدن حکــم مســئله اســت

که برای چیزی معین شود.( : مدتی. )اجل به معنای مدتی است جال

ا

ى: معلوم و مشخص. مسمــه بحــث و جــدال در ــد می باشــد و مــراء نیــز ب ــه معنــای شــک و تردی ــة« ب ی ون : شــک می کنیــد. )»مر ــر تت

کــه مــورد تردیــد اســت.( گفتــه می شــود چیــزی 3. جهر: آشکار.

کــه در یــک زمــان و مــکان و نزدیــک بــه هــم زندگــی می کننــد. )قــرن بــه معنــای جمــع ن : مردمــی 6. قــرکــرده گفتــه می شــود؛ چــون مــردم را در یــک زمــان مشــخص جمــع شــدن اســت و بــه صدســال یــک قــرن

اســت؛ البتــه در ایــن آیــه معنــای زمانــی آن مــراد نیســت. ]قامــوس[(: دادن امکانات به دیگری(: به آنان قدرت و توان دادیم. اهم )تکین ن

مک

مــدرارا: پــی در پــی. )ایــن واژه صیغــه مبالغــه از »در: ریــزش نعمــت زیــاد« می آیــد و بــه صــورت اســتعاره در کار مــی رود.( معنــای بــاران زیــاد و پــی در پــی بــه

کردیم. کردن، به وجود آوردن(: ایجاد نشأنا )انشاء: ایجاد ا

که بر روی آن می نویسند. کاغذ، چیزی 7. قرطاس : مسوه )لمس: دست زدن و تماس با چیزی(: پس به آنان دست زدند.

فل

نکات تفسیریســوره انعــام: ایــن ســوره مکــی بــوده و طبــق روایــات، بــه صــورت یک جــا و بــا مشــایعت هفتــاد هــزار فرشــته بــر قلــب پیامبــر؟ص؟ نــازل شــده اســت. هــدف اساســی ایــن ســوره، هماننــد ســایر ســوره هاى مکــی، دعــوت کلــی دیــن اســالم یعنــی توحیــد، نبــوت و معــاد اســت. درقســمت هایی از ایــن ســوره )آیــات ۱۳۶ بــه اصــول گوســفند، شــتر، بــز و ... بیــان شــده اســت. از ایــن گاو، تــا ۱۴۴( برخــی عقایــد و ســنت های جاهلــی دربــاره رو، ایــن ســوره را »انعــام؛ چهارپایــان« نامیده انــد. ایــن ســوره را مــی تــوان ســوره ی »احتجاجــات« نامیــد؛

ل های توحیــد در آن فــراوان اســت. ]المیــزان[ چــون اســتدالگــر مــردم ثــواب قرائــت ایــن ســوره فضیلــت قرائــت ســوره انعــام: از امــام صــادق؟ع؟ نقــل شــده اســت: »اگردیــده اســت را می دانســتند، هرگــز آن را تــرک نمی کردنــد.« روایــات فــراوان فضیلــت ایــن ســوره موجــب

تــا ختــم آن از دیربــاز در میــان مســلمانان رواج یابــد. ]کوثــر[گفتــه می شــود. ــور حامــدات« ــه آن هــا »س کــه ب ــا حمــد الهــی آغــاز می شــود ــه 1: پنــج ســوره از قــرآن ب آیکهــف، ســبأ و فاطــر. در ابتــدای ســوره انعــام، چنــد نمونــه از ایــن ســوره ها عبارت انــد از: حمــد، انعــام،

آیات حیـــات10

مظاهــر قــدرت الهــی شــمرده شــده اســت و از آفرینــش آســمان ها و زمیــن، نــور و ظلمــت ســخن بــه میــان کــه بــا وجــود کفــار دارد ــم یعدلــون« حکایــت از اوج ناسپاســی ب وا بر کفــر ذیــن

ال

آمــده اســت. عبــارت »ثکفــر ورزیده انــد. نعمت هــای آشــکار الهــی،

گــروه از منحرفــان گــروه از منحرفــان: ایــن آیــه بنــا بــر روایتــی از حضــرت علــی؟ع؟، پاســخ بــه ســه رد ســه ــد جهــان خالقــی ــه منکــر آفرینــش الهــی و حــدوث خلقتنــد و معتقدن ک ــا دهریــون« اســت:1- »مادیــون یکــه بــه دو خــدای خیــر و شــر معتقدنــد. ــماوات...« 2- »ثنویــون یــا دوگانــه پرســتان« ــق الس

نــدارد. »خل

وا ــر کف ذیــن ال

ــراى خداونــد، شــریك و شــبیه قائلنــد. »ث کــه ب ــور« 3- »مشــرکین« مــات و النل

الظ

ــل »جع

ــون« ]نورالثقلیــن[ــم یعدل ب بر

ع اجــل دارد: کــه هــر انســانی دو نــو آیــه 2: اجــل معلــق و مســمی: از ایــن آیــه چنیــن فهمیــده می شــود کــه زمینــه ی مــرگ یــک اجــل معلــق )یــا مشــروط( و اجــل مســمی )یــا محتــوم(. اجــل معلــق زمانــی اســت کهنســالی برســد یــا مریضــی فــرد بــه صــورت عــادی و قابــل پیش بینــی بــه وجــود بیایــد؛ مثــال بــه ســن ع اجــل در لــوح محــو و اثبــات بــوده و قابــل تغییــر اســت. اعمالــی ماننــد صلــه العــالج داشــته باشــد. ایــن نــوع اجــل کاهــش عمــر عنــوان شــده اســت، در ایــن نــو کــه در روایــات موجــب افزایــش یــا رحــم یــا آزار والدیــن ــگام ــرد هن ــد و ف کــه تخلــف پیــدا نمی کن ــی اســت اثــر می کنــد. امــا اجــل مســمی یــا محتــوم، همــان اجلــه خاطــر جهــل بنــدگان اســت؛ ــر ایــن دو اجــل، ب ــه ذک ک ــا مــی رود. روشــن اســت رســیدن آن حتمــا از دنی

وگرنــه در علــم خداونــد ابهامــی در ایــن زمینــه وجــود نــدارد. ]تســنیم[کــه خداونــد را الــه و مدبــر آســمان ها و برخــی خدایــان آیــه 3: ایــن آیــه، در رد عقایــد برخــی مشــرکان اســت

دیگــر چــون خــدای رزق، خــدای خشــکی ها، خــدای دریــا و ... را الــه و مدبــر در زمیــن می دانســتند.آیــه 4: پــس از بیــان نشــانه های آشــکار بــرای یگانگــی خداونــد، از ایــن آیــه بــه بعــد، مشــرکان را مــورد کــه هــر نشــانه ای از خداونــد بــرای آنــان بیایــد، از آن روی می گرداننــد و در برابــر حــق، عتــاب قــرار می دهــد

عنــاد و لجاجــت دارنــد. ســپس بــه برخــی عوامــل انحــراف آنــان اشــاره و آن را رد می کنــد.آیــه 6: یکــی از اســباب دشــمنی مشــرکان بــا حــق، غــرور و خــود شــیفتگی آنــان بــه زرق و بــرق دنیــوی گذشــته ــد ــوام متنعــم و قدرت من ــادآوری اق ــه ی ــان را ب ــد آن ــه، خداون ــادی اســت. در ایــن آی ــات م و امکانکــه نعمت هــای فــراوان و امکانــان مــادی بی نظیــری بــه آنــان عطــا شــد، ولــی بــه می خوانــد. اقوامــی

ــدند. ک ش ــال ــد و ه ــه ش گرفت ــان ــق، از آن ــر ح ــمنی در براب ــی و دش ــل ناسپاس دلیآیــه 7: یکــی دیگــر از عوامــل روی گردانــی از حــق، تکبــر و بهانه جویی هــای ناشــی از لجاجــت آنــان اســت. کاغــذ از آســمان بیایــد و آن را بــا دســتان کردنــد تــا نوشــته ای بــر روی آنــان از پیامبــر؟ص؟ درخواســت مــی ــه ســخنان، درخواســت ــه هــدف از این گون ک ــد. روشــن اســت ــان بیاورن ــه وی ایم ــا ب ــد ت کنن ــس خــود لممعجــزه و نشــانه ای بــرای صــدق دعــوت پیامبــر؟ص؟ نبــوده اســت؛ زیــرا مشــرکان معجزاتــی فراتــر از ایــن را دیــده بودنــد و بــا تهمت هــای ســحر و جــادو، آن را انــکار نمــوده و پیامبــر؟ص؟ را متهــم نمــوده بودنــد. ]نمونــه[

11 سوره ی انعــــــام

گــر پیامبــر؟ص؟ در دعــوت خــود کــه بــا خــود می گفتنــد ا آیــه 8: بهانه جویــی دیگــر مشــرکان ایــن بــود کــرده و مــا بــا راست گوســت، چــرا همــراه او فرشــته ای از آســمان نــازل نمی شــود تــا او را در ایــن راه همراهــی مشــاهده او ایمــان بیاوریــم؟! خداونــد در پاســخ چنیــن درخواســتی، دو مطلــب بیــان می کنــد: اول آن کــه، گیــرد، دیگــر حجــت بــر آنــان تمــام کــه فرشــته بــر زمیــن آیــد و مشــاهده عینــی صــورت در چنیــن صورتــی ک خواهنــد شــد. دوم آن کــه، حتــی ــان پذیرفتــه نخواهــد شــد و هــال ــرای آن خواهــد شــد و هیــچ عــذری بگــر فرشــته ای بــه ایــن منظــور بــرای آنــان می فرســتادیم، بــاز بایــد صفــات انســانی را در او قــرار می دادیــم اــاره اشــکال و بهانــه اول را تکــرار کــه بتوانــد الگــو و سرمشــق انســان ها باشــد و در ایــن صــورت، آنــان دوب

می کردنــد.

پیام ها1. خداونــد هــم بــه صــورت ابتدایــی و بســیط، آفرینــش دارد و هــم بــه وســیله ترکیــب برخــی موجــودات و

ــق« آفرینــش تبعــی »جعــلکیفیــت آن هــا. )آفرینــش ابتدایــی »خل ایجــاد تغییــر در

ؤن« بوا« »یستز

« »کذ 4 و 5. سقوط انسان سه مرحله دارد: اعراض، تکذیب و استهزاء. »معرضینگرفتــن از سرنوشــت آنــان و بیــداری از خــواب غفلــت گذشــتگان، موجــب عبــرت 6. مطالعــه ی تاریــخ

کنــا مــن قبلهــم«هل

خواهــد شــد. »ا

ســحر

کــه مشــرکان بــه پیامبــر می دادنــد. »ان هــذا ال 7. نســبت ســحر، از رایج تریــن نســبت هایی بــود » مبــین

کــه حقایــق را تنهــا از دریچــه حــس و تجربــه، قابــل کافــران، ایــن اســت - یکــی از دالیــل انحــراف عقیدتــی مســوه

اثبــات می داننــد و بــه ابزارهــای معرفتــی دیگــر )چــون عقــل و فطــرت و ..( توجهــی ندارنــد. »فل

یدهیــم« با

سؤاالت پژوهشیمات« به صورت جمع آمده است؟ )المیزان، نور(

ل

ور« مفرد و واژه ی »الظ 1. چرا در قرآن واژه ی »الن

ون« چیست؟ )المیزان( أنت تتر 2. دلیل التفات از غیبت به حضور در آیه 2 و در عبارت »ث

م ما تکسبون« در آیه 3 به چه اشاره دارد؟3. عبارت »و یعل

آیات حیـــات12

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڀ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ڃ ڃچ چ چچ ڇ ڇ ڇ ڇڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ ڳ ڳ ڳڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہھ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ىائ ى ې ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئېئ ىئ ىئ

ىئ ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ جبحب خب مب ىب يبقــرار فرشــته ای را او گــر ا نیســت؟[ فرشــتگان از جنــس پیامبــر چــرا لجــوج می گوینــد: ]ایــن مغالطه گــران کــه آنــان بــر دیگــران می دادیــم، یقینــا وی را بــه شــکل مــردی در می آوردیــم، و قطعــا حقیقــت را همانطــور مشــتبه می کننــد ]بــه ســزای لجاجتشــان[ بــر خــود آنــان مشــتبه می ســاختیم، ]تــا بــر فــرض پیامبــر قــرار دادن ــرار داده اســت؟[)9( مســلما پیامبــران پیــش از ــرای مــا ق ــاز بگوینــد: چــرا پیامبــری از جنــس بشــر ب فرشــته، بکــه همــواره بــه اســتهزا کــه پیامبــران را مســخره می کردنــد، عذابــی کســانی تــو هــم مســخره شــدند؛ نهایتــا بــر ــام ــه فرج ک ــد ــل بنگری ــا تأم ــپس ب ــد، س ــن بگردی ــو: در زمی ــت.)10( بگ گرف ــرا ــان را ف ــد و آن ــازل ش ــد ن می گرفتنکننــدگان چگونــه شــد؟)11( بگــو: مالکیــت و فرمانروایــی آنچــه در آســمان ها و زمیــن اســت در ســیطرۀ تکذیــب کــه ــا همــۀ شــما را در روز قیامــت کــرده؛ یقین ــر خــود مقــرر کــه رحمــت را ب کیســت؟ بگــو: در ســیطرۀ خداســت کرده انــد، ایمــان کــه ســرمایۀ وجودشــان را تبــاه کســانی کــرد. فقــط تردیــدی در آن نیســت جمــع خواهــد کــه در ]عرصــۀ[ شــب و روز آرام دارنــد، در ســیطرۀ مالکیــت خــدا هســتند؛ نمی آورنــد.)12( و همــۀ موجوداتــی کــه آفریننــدۀ آســمان ها و زمیــن اســت، سرپرســت و یــاور خــود و او شــنوا و داناســت.)13( بگــو: آیــا جــز خــدا را کســی باشــم ــاز از روزی اســت. بگــو: مــن مأمــورم نخســتین ــه روزی می دهــد و خــود بی نی ک ــرم؟ و اوســت گیگــر کــه: هرگــز از مشــرکان مبــاش.)14( بگــو: مســلما ا گــردن نهــد، و بــه مــن فرمــان داده شــده کــه فرمــان خــدا را کــس عــذاب برگردانــده کنــم، از عــذاب روزی بــزرگ می ترســم)15( در آن روز، از هــر پــروردگارم را نافرمانــی کســی جــز گــر خــدا تــو را آســیبی رســاند، کامیابــی آشــکار.)16( و ا کــرده، و آن اســت شــود، قطعــا خــدا بــه او رحــم گــر تــو را خیــری رســاند ]حفــظ و دوامــش فقــط بــه دســت اوســت[؛ پــس او بــر هــر او برطــرف کننــدۀ آن نیســت، و ا

ــت.)18( گاه اس ــم و آ ــد، و او حکی ــره می باش ــش چی ــر بندگان ــه ب ک ــت ــت.)17( اوس کاری تواناس

13 سوره ی انعــــــام

گان واژکردن(: مشتبه می کنند. بس: آمیختن، مشتبه

9. یلبسون )ل

گرفــت. )گفته انــد اصــل آن »حــق« اســت و قــاف اول بــه یــاء قلــب شــده کــرد، فــرا 10. فحــاق: پــس احاطــه اســت. بــه همیــن دلیــل، معنــاى ثبــوت و لــزوم در آن ملحــوظ اســت.(

کرد. کرد، واجب و الزم کتب: مقرر .12گرفتــن در عالــم طبیعــت اســت؛ چــون گرفــت. )ســکون در لیــل و نهــار، بــه معنــاى قــرار ن : قــرار

13. ســک

کامــل بــه وجــود نــور دارد.( نظــام عالــم طبیعــت بســتگی 14. فاطــر: خالــق، آفریــدگار. )»فطــر« در اصــل بــه معنــای شــکافتن اســت و در این گونــه آیــات، بــه معنــای

خــاق و آفریننــده چیــزی از روی ابتــکار و نــوآوری اســت.( 16. یصرف )صرف: برگرداندن(: برگردانده شود.

الفوز: سعادت، رستگارى، نجات یافتن. یسسك )مس: دست زدن، رسیدن، رساندن (: به تو برساند.

کمبود در چیزی. ضر: زیان، کننده. کردن یا ازاله ابهام از چیزی(: برطرف کاشف )کشف: برطرف

کــه چیــزى بــر چیــز دیگــرى چنــان 18. القاهــر: غالــب، مســلط، نیرومنــد. )قهــر بــه نوعــی از غلبــه می گوینــد کــه آن را کــه آن را مجبــور بــه قبــول اثــرى از آثــار خــود نمایــد؛ ماننــد ظهــور آب بــر آتــش کنــد جلــوه و ظهــور

خامــوش می ســازد. ]المیــزان[(

نکات تفسیریکــه پیامبــر؟ص؟ ؟ص؟ بــه خاطــر مقــام بــاال آیــه 9: یکــی از تصــورات باطــل و انحرافــی مشــرکان ایــن بــود ــا انســان ها تفــاوت و عرشــی خــود نبایــد چــون مــردم عــادی باشــد؛ بلکــه بایــد ماننــد فرشــتگان بــوده و بداشــته باشــند. آنــان بارهــا پیامبــر؟ص؟ را نیــز بــه همیــن دلیــل مــورد مالمــت و تمســخر قــرار داده بودنــد. کــه پیامبــران بایــد از جنــس بشــر بــوده و گونــه پاســخ می دهــد خداونــد در ایــن آیــه بــه ایــن مطلــب ایــن ــر از گ ــرای بشــر باشــند و حتــی ا ــد الگــوی مناســبی ب ــا بتوانن ــان زندگــی عــادی داشــته باشــند ت ــد آن هماننگویــد و در آســمان فرشــته ای هــم بــرای دعــوت شــما بیایــد، بــاز بایــد بــه شــکل بشــر درآیــد و بــا شــما ســخن

ایــن صــورت، بهانه تراشــی شــما تکــرار می شــد.کــه در مقابــل انــکار و عنــاد مشــرکان، صبــر پیشــه آیــه 10: ایــن آیــه در واقــع تســلی بخش پیامبــر؟ص؟ اســت

گذشــته نیــز بــا چنیــن اهانت هایــی روبــرو بوده انــد. کنــد؛ زیــرا پیامبــران آیــه 12: در ایــن آیــه یــک برهــان بــرای معــاد و در آیــات بعــدی، چنــد برهــان بــرای توحیــد و یگانگــی اقامــه ل در ایــن آیــه بــر چنــد مقدمــه اســتوار اســت: 1- خداونــد مالــک آســمان ها و زمیــن اســت. می شــود. اســتدال

آیات حیـــات14

2- خداونــد متعــال دارای رحمــت بی کــران نســبت بــه بنــدگان اســت و آن را بــر خــود واجــب نمــوده اســت. کمــال دارنــد، پــس از مــرگ نابــود نســازد و از کــه اســتعداد کــه افــرادی را 3- از لــوازم رحمــت آن اســت پــاداش اخــروی محــروم نســازد و انتقــام ایشــان را از ظالمــان بگیــرد. نتیجــه: بنابرایــن، رحمــت خداونــد کــه اســتعداد بقــاء و زندگــی جاودانــی دارد، پــس از مــرگ در لبــاس حیاتــی کــه انســان را ایجــاب می نمایــد نویــن و در عالمــی وســیع تر در آورد و در ایــن ســیر ابــدى تکامــل، دســت رحمتــش پشــت ســر او باشــد. ]المیــزان[

کوتــاه ایــن آیــه دربرگیرنــده مطالــب عمیقــی اســت و درعیــن این کــه بحــث معــاد در آیــه آیــه 13: عبــارت الت توحیــدی آینــده اســت: 1- همــه آن چــه در گذشــته را تکمیــل می نمایــد، مقدمــه ای بــرای اســتدالکــه شــب و روز و هــر آن چــه در آن قــرار می گیــرد را ) از جملــه شــب و روز وجــود دارد، از آن خداســت. اوســت کــه خداونــد خالــق تمــام هســتی انســان و اعمــال او( بــه وجــود آورده اســت. مشــرکان نیــز بــه ایــن مطلــب کــه خداونــدی اســت، اذعــان داشــتند. 2- خداونــد بــه همــه امــور عالــم و داناســت و از ایــن رو، معنــا نــدارد کــه خــود مالــک انســان و تمــام دارایــی انســان اســت، از ملــک خــود بی خبــر بــوده و یــا از آن غفلــت نمایــد و

کــرده باشــد. ]تســنیم[ گــذار یــا اختیــار ملــک خــود را از دســت داده باشــد و یــا مطلقــا بــه دیگــری وال در ایــن آیــه و آیــه ی بعــد، بــر پایــه ی دو برهــان »وجــوب شــکر منعــم« و »وجــوب آیــات 14 و 15: اســتدالل چنیــن کالمــی ذکــر شــده اســت. خالصــه ی ایــن دو اســتدال کتــب کــه در دفــع ضــرر محتمــل« می باشــد کــه اســت: 1- خداونــد آفریننــده ی آســمان ها و زمیــن و فــرو فرســتنده ی همــه نعمت هاســت. اوســت روزی می دهــد؛ حــال آن کــه هم چــون معبودهــای دروغیــن شــما، خــود بــدان احتیاجــی نــدارد. )پــس کســی را پرســتش و ســتایش نکنیــم کــه جــز او ــا ایــن وجــود، شایســته اســت منعــم حقیقــی خداســت.( بگردیــم. عقــل حکــم 2- ممکــن اســت در پرتــو عــدم توجــه بــه او، نعمتــی را از دســت داده یــا دچــار عــذاب کار شــده و خــود را ایمــن ســازد. کــردن ضــرر احتمالــی از خــودش دســت بــه کــه انســان بــرای دور می کنــد

]المیــزان[

ــن ــه م ــو: ب ــرکان بگ ــه مش ــه ب ک ــت ــده اس ــر ش ــر؟ص؟ ام ــه پیامب ــه ب ــن آی ــر؟ص؟: در ای ــت پیامب ــراد از اولی مگرچــه پیامبــر؟ص؟ از نظــر زمانــی کــه اســالم آورده اســت. ا کســی باشــم کــه اولیــن فرمــان داده شــده اســت ــاء اســت؛ ــر بــودن در رتبــه نســبت بــه ســایر انبیــ نیــز اولیــن مســلمان بــود، ولــی مــراد از ایــن اولیــت، باالت

ــنیم[ ــود. ]تس ــلیم تر ب ــد، تس ــر خداون ــه در براب ــان ها، از هم ــه انس ــان هم ــالم؟ص؟ در می ــامبر اس ــی پیـ یعنآیــه 17: برهــان دیگــری بــرای نفــی شــرک و دوگانگــی در ایــن آیــه اقامــه شــده اســت: اراده ی خداونــد بــر ــت ــودارش نیس ــی جل کس ــاند، ــما برس ــه ش ــیبی ب ــد آس ــر بخواه گ ــه ا ک ــت ــت؛ اوس ــدم اس ــور مق ــه ی ام همــر و شــر در دســت اوســت ــوان آن را دارد. بنابرایــن، زمــام خی ــه نیکــی رســاند، قــدرت و ت ــر بخواهــد ب گ و اــاد ــی اعتق ــر -یعن ــر و ش ــدأ خی ــه دو مب ــاد ب ــن رو، اعتق ــل دارد. از ای کام ــه ی ــود احاط ــات خ ــر مخلوق و او ب

ــزاف اســت. ]تســنیم[ گ ــان متعــدد -یعنــی اعتقــاد مشــرکان- باطــل و ــا وجــود خدای مجوســیان- ی

15 سوره ی انعــــــام

پیام هاکــه در دعــوت و عمــل پیشــگام باشــند. 9. بــراى تربیــت و دعــوت، بایــد الگوهــاى بشــرى ارائــه داد،

»

رجــال علنــاه ج

»ل10. یــاد مشــکالت دیگــران، صبــر انســان را زیــاد می کنــد و مبلــغ دیــن نبایــد از اســتهزاء مخالفــان دلتنــگ

ئ برســل مــن قبلــك« قــد اســتزشــود. »ل

- اســتهزاء، یکــی از جنگ هــاى روانــی دشــمن و بــراى تضعیــف روحیــه ی رهبــران اســت و بایــد در برابــر آن ئ برســل مــن قبلــك« کــرد. »اســتز مقاومــت

کانوا به یستزئون« وا ما ذین سخر- تمسخر و استهزاء دیگران، دامن خود فرد را می گیرد. »فحاق بال

وا« وا«»انظر 11. عوامل عزت یا سقوط جوامع، قانونمند و تابع سنن الهی است. »سیرکــه انتظــار پاســخ دیگــری از 12. مالکیــت خداونــد بــر آســمان ها و زمیــن بــه قــدری روشــن و بدیهــی اســت

» ــن« »قــل ل مشــرکان نمــی رود. »قــل ل

م«

ک یجمعنمحة ل - معاد هم جلوه ای از رحمت است. »کتب عیل نفسه الر

ــمیع کنتــرل از آن اوســت. »هــو الس ن«، هــم نظــارت و

ــه مــا ســککل نظــام از خداونــد اســت »و ل 13. هــم

العلــم«14. انســان بــه دلیــل نیازهــا و محدودیت هــا به طــور فطــرى بــه ســراغ سرپرســت و پنــاه گاه مــی رود، ولــی

»...

ــذ ن

ت غیــر ال ا

کســی برویــم. »قــل ا کــه بــه ســراغ چــه بحــث اصلــی بــر ســر آن اســت

کــه بگشــاید ]ناصرخســرو[ »ان یسســک ال بضــر فــال کســی کــی توانــد کــه دســت یــزدان بســت * گرهــی را -ــه«

کاشــف ل

ب عــذاب یــوم خــاف ان عصیــت رکیفــر، از عوامــل بازدارنــده از انحــراف و خطاســت. »ا 15. تــرس از

عظــم«

سؤاالت پژوهشیــی »وجــوب شــکر منعــم« و »دفــع ضــرر محتمــل« را ــد، دو قاعــده عقل کتاب هــای عقای ــه ــا مراجعــه ب 1. ب

توضیــح دهیــد.2. شأن نزول آیه 14 چیست؟ )نمونه(

3. چــرا در آیــه 14 در میــان صفــات خــدا، تنهــا روى اطعــام بنــدگان و روزى دادن آن هــا تکیــه شــده اســت؟ )المیــزان، تســنیم(

آیات حیـــات16

ٿٹ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڀڀ ڀ ڀ پپ پ ٻپ ٻ ٻ ٻ ٱ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤڦ ڦ ڦ ڦڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ېې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب يب جتحت خت مت ىت يت جث مث ىث يث حج

مج جح مح جخ حخ مخ جس حس خس مس حص مص جض حض خضگــواه آورم[؟ بگــو: گواهــان بزرگ تــر اســت ]تــا او را بــر حقانیــت نبوتــم بــرای شــما گواهــی چــه کســی از همــۀ بگــو: کــه ایــن کســی را گــواه اســت، و ایــن قــرآن بــه مــن وحــی شــده تــا بــه وســیلۀ آن شــما وهــر خــدا میــان مــن وشــما کــه بــا خــدا معبودهــای دیگــری گواهــی می دهیــد قــرآن بــه او می رســد بیــم دهــم. آیــا شــما ]بــا دلیــل اســتوار[ گواهــی نمی دهــم. بگــو: فقــط معبــود یگانــه بــه عنــوان شــریك هســت؟ بگــو: ]چــون دلیلــی وجــود نــدارد[ مــن کــه بــه آنــان کســانی کــه شــریك او قــرار می دهیــد بیــزارم.)19( و یکتــا اوســت، و مــن از معبودهــای باطلــی کتاب هایشــان کــه در کــه پسرانشــان را می شناســند ]بــر اســاس اوصافــی گونــه کتــاب آســمانی دادیــم، همــان کردنــد، ایمــان نمی آورنــد. کــه ســرمایۀ وجودشــان را تبــاه کســانی بیــان شــده[ پیامبــر را می شناســند؛ فقــط

کیســت؟ یقینــا ســتمکاران کــرده، کــه بــر خــدا دروغ بســته، یــا آیــات او را تکذیــب کســی )20( ســتمکارتر از کــه همــۀ آنــان را ]در عرصــه قیامت[جمــع می کنیــم، ســپس بــه کنیــد[ روزی پیــروز نخواهنــد شــد.)21( ]یــاد کجاینــد ]تــا شــما کــه آنــان را شــریك خــدا می پنداشــتید، کــه شــرك ورزیده انــد، می گوییــم: شــریکانتان کســانی کــه را از عــذاب امــروز نجــات دهنــد؟[)22( پــس ]آن روز[عذرشــان ]بــرای رهایــی از عــذاب[ فقــط ایــن اســت ــر ــه ب ــه چگون ک ــل بنگــر ــا تأم ــم!!)23( ب ــا مشــرك نبودی ــه م ک ــان ســوگند، ــه خــدا پروردگارم گفــت: ب ــد خواهنگروهــی خــود دروغ می بندنــد؛ وآنچــه را بــه دروغ شــریك خــدا می دانســتند از دستشــان رفــت وگــم شــد.)24( کیفــر لجاجــت وکفرشــان[ بــر دل هایشــان پوشــش هایی قــرار گــوش می دهنــد، و مــا ]بــه از آنــان بــه ســخنانت گــر همــۀ نشــانه های حــق را گوش هایشــان ســنگینی نهادیــم ]تــا نشــنوند[. و ا کــه آن را نفهمنــد، و در دادیــم گفتگــوی بی منطــق کــه وقتــی بــه محضــرت می آینــد بــا تــو ببیننــد بــاز هــم بــه آن ایمــان نمی آورنــد؛ تــا آنجــا کافــران ]از روی لجاجــت وعنــاد[ می گوینــد: ایــن ]قــرآن[ جــز افســانه های پیشــینیان نیســت.)25( می کننــد، کــت و آنــان دیگــران را ]از توجــه بــه قرآن[بازمی دارنــد و خــود نیــز از آن دور می شــوند، اینــان جــز خــود را بــه هال

17 سوره ی انعــــــام

خ[ نگــه داشــته اند کــه آنــان را بــر آتــش ]دوز گــر هنگامــی نمی اندازنــد، و ]ایــن خطــر را[ درك نمی کننــد.)26( اکاش زمینــه بازگشــت بــه دنیــا بــرای مــا ببینــی ]حالتــی ذلــت بــار و وضعــی هول انگیــز می بینــی[ می گوینــد: ای

ــدیم.)27( ــان می ش ــم، و از مؤمن ــب نمی کردی ــان را تکذی ــات پروردگارم ــا آی ــد، و در آنج ــم می ش فراه

گان واژگواهی. 19. شهادة:

وحى: به من وحی شده است. )وحی در اصل، به معنی اشاره ی سریع و تفهیم خفی است.(أ

که در آن ترساندن هم باشد(: تا شما را بیم دهم. نذرکم )انذار: اخباری ل

غ )بلوغ : رسیدن به انتهای چیزی(: رسید.بل

که مجاورت آن ناپسند است.( ى ء: بیزار. )تبری به معنای دوری از چیزی است برگمان می کنند، معتقدند. 22. تزعمون )زعم: گمان، اعتقاد ظنی(:

ــم : عذرخواهی شــان، جوابشــان. )فتنــه در اصــل، بــه معنــای قــرار دادن طــال در آتــش بــرای 23. فتنتکار رفتــه گــون بــه گونا ظاهــر شــدن میــزان خلــوص آن و خالــص شــدن از ناخالصی هاســت و در معانــی

ــوس[( ــت. ]قام اسکردن(: می بافند، تهمت می زنند. ون )افتراء: بریدن، اندازه گیرى 24. یفتر

کن(: پوشش ها و غالف ها. ة )جمع کن25. ا

ن یفقهوه )فقه: فهمیدن(: تا آن را بفهمند، تا آن را دریابند.ا

گفتــه می شــود و وقــار هــم از همیــن ریشــه اســت و بــه گــوش. )بــه بــار ســنگین »وقــر« وقــرا: ســنگینی معنــای ســنگینی در رفتــار اســت. ]مفــردات[(

گرفتــه شــده ســاطیر )جمــع اســطوره(: نوشــته هاى باطــل و افســانه ها. )از ســطر بــه معنــای نوشــتن ا

اســت.(26. یهنون عنه: از آن نهی می کنند، باز می دارند.

کــرد(: از آن دوری می کننــد. )معنــا و الفــاظ ایــن واژه، بــا »یهنــون عنــه« یکــی ــأی: دوری ــون عنــه )ن ینئاســت.(

نکات تفسیریآیــه 19: بزرگ تریــن شــاهد بــرای پیامبــر؟ص؟: بــا وجــود دالیــل عقلــی فــراوان بــر صحــت ادعــای نبــوت کــه چــه شــاهدی بــرای صحــت ادعــای خــود دارد؛ پیامبــر؟ص؟، مشــرکان مکــه بــه وی اعتــراض می کردنــد کــه در چــون مســیحیان و یهودیــان نیــز بــه وی ایمــان نیاورده انــد؟ خداونــد بــه رســولش دســتور می دهــد گــواه بــر درســتی ادعــای کــه بهتریــن پاســخ آنــان بگویــد: چــه شــاهدی باالتــر از خــدا و ایــن قــرآن وجــود دارد

مــن اســت. در حقیقــت ایــن آیــه بیان گــر دلیــل نقلــی بــرای وحدانیــت خداســت.کــه ــغ« بــه خوبــی فهمیــده می شــود

ــه و مــن بل ــم ب نذرک

خاتمیــت و جهانــی بــودن قــرآن: از عبــارت »ل

آیات حیـــات18

ــامبر اســالم؟ص؟، عمومــی و قرآنــش ابــدى و جهانــی اســت و در ایــن زمینــه، هیــچ فرقــی بیــن رســالت پیـکــه از غیــر او می شــنوند، نیســت. ایــن بــه معنــای کســانی کــه قــرآن را از خــود او می شــنوند و بیــن کســانی خاتمیــت ایــن دیــن و جهانــی بــودن تعالیــم قــرآن بــرای همــه ی انســان ها در تمــام اعصــار و قــرون اســت.

گذشــت و کتــاب بــا پیامبــر؟ص؟: مشــابه ایــن آیــه در ســوره ی مبارکــه ی بقــره نیــز آیــه 20: آشــنایی اهــل کتــاب بــا پیامبــر؟ص؟ آشــنا نبــوده و بــه درســتی تعالیــم کــه اهــل کــه ایــن چنیــن نیســت مفــاد آن ایــن اســت کتــب خویــش خوانده انــد گواهــی ندهنــد؛ بلکــه آنــان بــه قــدری خصوصیــات پیـــامبر اســالم؟ص؟ را در قــرآن

گویــی وی را هم چــون فرزنــدان خــود می شناســند. کــه ــرای توحیــد و نبــوت، بیــان آیــه 21: بزرگ تریــن ظلــم: در ایــن آیــه پیــرو ذکــر دالیــل و براهیــن متعــدد بکســی بــا وجــود ایــن همــه دلیــل عقلــی و نقلــی، بــر خــدا افتــرا کــه کــه بزرگ تریــن ظلــم ایــن اســت می شــود

بســته و بــرای او شــریک برگزینــد یــا نبــوت وی را انــکار نمایــد.کــه ظالمــان بــه رســتگاری نمی رســند. در گفتــه شــد آیــه 22: زیــان کاری مشــرکان: در پایــان آیــه ی قبــل ایــن آیــه علــت آن را بیــان می کنــد. خداونــد در روز قیامــت، ظالمــان را محشــور نمــوده و از آنــان پیرامــون کــه بــرای خــدا قائــل شــدند، بازخواســت می نمایــد. آنــان در هنــگام جــواب، متوجــه خطــای بــزرگ شــرکائی

کلــی انــکار می نماینــد. خویــش شــده و اعتقــاد خــود را بــه کــس تــوان کــه در روز قیامــت، هیــچ کیــد شــده علــت دروغ گویــی مشــرکان: در آیــات زیــادی از قــرآن تأکــه مشــرکان انــکار حقایــق را نداشــته و همــه چیــز عیــان و آشــکار اســت. پــس چــرا در ایــن آیــه می خوانیــم کــه مــا مشــرک نبودیــم. در پاســخ بــه ایــن ســؤال، بایــد توجــه کننــد در آن روز، بــه دروغ ســوگند یــاد مــی ــی، ــه حساب رس ــل اولی ــت. در مراح ــدد اس ــت متع ــی در روز قیام ــف حساب رس ــل و مواق ــه مراح ک ــت داشگویــی کــه هم چــون عــادت دنیوی شــان می تواننــد بــا دروغ کافــران خیــال می کننــد گنــاه کاران و برخــی کــه جــای کــه حقیقــت در آن روز بــه قــدری روشــن اســت از مهلکــه نجــات یابنــد، ولــی در ادامــه درمی یابنــد کتمــان نــدارد. حضــرت علــی؟ع؟ در ذیــل آیــه می فرمایــد: »بعــد از ایــن دروغ، بــر لبشــان مهــر زده انــکار و

می شــود و ســایر اعضــاى آنــان، حــق را بازگــو می کننــد.« ]نمونــه[ــه کعبــه ب ــار کن ــزول: ابوســفیان، ولیــد بــن مغیــره، عتبــه، شــیبه و نضــر بــن حــارث، در ــه 25: شــأن ن آیکعبــه! گفــت: »بــه خــداى گفتنــد: »چــه می خوانــد؟« گــوش می دادنــد، بــه نضــر تــالوت قــرآن پیامبــر نمی فهمــم چــه می خوانــد، ولــی چیــزى جــز افســانه ها و داســتان هاى پیشــینیان نیســت، مــن مشــابه

ــع[ ــد. ]مجم ــازل ش ــه ن ــن آی ــپس ای ــه ام.« س گفت ــما ــراى ش ــتان ها را ب ــن داس ایمهــر بی خبــری بــر روی قلــب مشــرکان: لجاجــت و عنــاد در برابــر حــق، آن چنــان مشــرکان را در باتــالق گرفتــه گوش هایشــان، ســنگینی قــرار گویــی بــر روی قلب هایشــان، پــرده و بــر کــه گمراهــی فــرو بــرده ــز ــو ج ــل ت ــت. در مقاب ــد یاف ــت نخواهن ــانه ای هدای ــه و نش ــچ آی ــا هی ــان ب ــد. آن ــت را نبینن ــا حقیق ــت ت اس

کاری ندارنــد و دیگــران را نیــز از تــو دور می ســازند. مجادلــه و تهمــت،

19 سوره ی انعــــــام

آیــه 26: ایمــان ابوطالــب: ضمیــر در »یهنــون عنــه« بــه قــرآن برمی گــردد؛ یعنــی مشــرکان، دیگــران بــه پیـــامبر را ایــن ضمیــر اهــل ســنت، از مفســران قــرآن نهــی می نمودنــد، ولــی برخــی از شــنیدن را کــه برخــی مشــرکان بــا وجـــود عـــدم پذیــرش اســالم؟ص؟ ارجــاع داده و مقصــود آیــه را چنــان تبییـــن نمودنــد دعــوت پیامبــر؟ص؟، دیگــران را از آزار وی نهــی می نمودنــد. مــراد آنــان از ایــن عــده مشــرکان، حضــرت کفــر خــود پابرجــا بــود و بــه بــرادرزاده ی خــود ایمــان کــه بــه عقیــده ی ایشــان بــر ابوطالــب؟ع؟ اســت کــه ابوطالــب نیــاورد. ایــن عقیــده ی اهــل ســنت، باطــل اســت؛ زیــرا شــواهد و قرائــن فراوانــی وجــود دارد از همــان ابتــدای دعــوت پیـــامبر اســالم؟ص؟ بــه وی ایمــان آورد، ولــی بــه جهــت حفــظ جــان پیامبــر؟ص؟،

ــرد. ]مجمــع[ ــان قریــش اســتفاده ب ــا از نفــوذ خــود در می ایمــان خــود را اظهــار نکــرد ترا در روز کافــران آیــه سرنوشــت شــوم ایــن خداونــد در کافــران در روز قیامــت: آیــه 27: پشــیمانی کــه بــر آتــش نــگاه داشــته شــده اند، بــا حالــت زاری کــه در حالتــی قیامــت، ایــن چنیــن توصیــف می نمایــد کاش بــار دیگــر بــه دنیــا برمی گشــتیم و آیــات پروردگارمــان را تکذیــب گذشــته می گوینــد: اى و پشــیمانی از

ــم. ــان می آوردی ــش ایم ــدا و پیامبران ــه خ ــم و ب نمی کردی

پیام هاــه مســأله ی ــذا قــرآن، ب ــر از جلــب منفعــت اســت. ل در انســان ها انگیــزه ى دفــع ضــرر، قوى ت

19. معمــوال

نذرکــم«کــرده اســت. »ل کیــد انــذار تأ

- رســالت حضــرت محمــد؟ص؟ جهانــی و جاودانــی و بــراى همــه ى مردم در همه ى عصرها و نسل هاســت. غ«

نذرکــم بــه و مــن بل

»ل

ــغ« )مجــازات و عقــاب ــن بل کار نیســت. »و م ــه مــردم ابــالغ نشــود، توبیــخ و مســئولیتی در ــون ب ــا قان - ت

بــدون بیــان، قبیــح اســت.(ــا اندیشــه ی باطــل و انحرافــی خــود، مکاتــب ــه ب ک ــد کردن کســانی ــخ را ــم و جنایــت تاری 21. بدتریــن ظلى ــن افتــر ــم م

ظل

گــذاری نمودنــد؛ هــر چنــد بــه ظاهــر دانشــمند و روشــنفکر باشــند. »و مــن ا غیرالهــی را پایــه

»کذبــا ال

عــیل

25. از همه ی کفار مأیوس نباشید. فقط بعضی از آنان لجوجند. »و مهنم« »

یتنا نرد

27. تا فرصت دنیا باقی است ایمان آوریم، چون در آخرت مجال برگشت نیست. »یا ل

سؤاالت پژوهشی1. آیا اثبات دلیل توحید با دلیل نقلی صحیح است؟ )المیزان، تسنیم(

کنید. )نور، نمونه( 2. شواهد ایمان ابوطالب را ذکر نفســهم« اشــاره بــه چــه مطلبــی اســت؟ حصــر موجــود در آیــه چــه پنــداری را

ا

ــون ال

3. عبــارت »و ان هیلک

نفــی می کنــد؟ )المیــزان(

آیات حیـــات20

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پپ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄڄ ڄ ڄ ڃ ڃڃ ڃ چ چچ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہہ ہ ہ ھ ھ ھھ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ی ی ىئ ىئ ىئ ېئ ېئ ېئ ۈئ ۆئۈئ ۆئ ۇئ ۇئ وئوئ ەئ ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب يب جت حتخت

مت ىت يت جث مث ىثيث حج مج جح مح جخ]ولــی آرزوی آنــان از روی صــدق و راســتی نیســت[ بلکــه آنچــه ]از حقانیــت توحیــد و نبــوت و معــاد[ پیــش از ایــن ــا بــه گــر بــه دنیــا بازگردانــده شــوند، یقین پنهــان می داشــتند بــرای آنــان آشــکار شــده ]کــه این گونــه آرزو می کننــد[، و اگفتنــد: جــز ایــن زندگــی دنیــای کــه از آن نهــی شــده اند بازمی گردنــد؛ و مســلما آنــان دروغگوینــد.)28( و کفــر و شــرکی کــه در پیشــگاه گــر ببینــی هنگامــی مــا زندگــی دیگــری نیســت و ]پــس از مــرگ[ برانگیختــه نخواهیــم شــد.)29( و اپروردگارشــان بازداشــته شــوند، خــدا می فرمایــد: آیــا ایــن ]برانگیختــه شــدن و زنــده گشــتن پــس از مــرگ[ حــق نیســت؟ کفــر می ورزیدیــد، ایــن عــذاب کــه کیفــر آن می گوینــد: ســوگند بــه پروردگارمــان حــق اســت. ]خــدا[ می فرمایــد: پــس بــه کــه قیامــت بــه طــور کردنــد، یقینــا دچــار زیــان شــدند. تــا هنگامــی کــه لقــای خــدا را تکذیــب کســانی را بچشــید.)30( کــه نســبت بــه تکالیــف و گهــان و غافل گیرانــه بــه آنــان برســد ]آن وقــت[ می گوینــد: ای بــر مــا دریــغ و افســوس ناگاه باشــید! بــد باری اســت وظایــف شــرعی خــود کوتاهــی کردیــم. آنــان بــار ســنگین گناهانشــان را بــر دوش می کشــند؛ آکشــید.)31( و زندگــی دنیــا ]بــدون ایمــان و عمــل صالــح[ بــازی و ســرگرمی اســت، و یقینــا ســرای کــه بــر دوش خواهنــد کافــران و مشــرکان کــه همــواره پرهیــزکاری می کننــد بهتــر اســت. آیــا نمی اندیشــید؟)32( آنچــه را آخــرت بــرای آنــان کــه تــو را غمگیــن می کنــد. آنــان تــو را تکذیــب نمی کننــد، بلکــه ســتمکاران ]بــر ضــد قــرآن و تــو[ می گوینــد می دانیــم کــه دیدنــد، آیــات خــدا را تکذیــب می نماینــد.)33( مســلما پیــش از تــو رســوالنی تکذیــب شــدند و بــر تکذیــب و آزاری کــن تــا یــاری مــا بــه تــو برســد. ایــن ســنت خداســت،[ شــکیبایی ورزیدنــد تــا یــاری مــا بــه آنــان رســید، ]تــو نیــز شــکیبایی گــر و ســنت های خــدا را تغییــر دهنــده ای نیســت. و قطعــا بخشــی از سرگذشــت پیامبــران بــه تــو رســیده اســت.)34( و اکانالــی در زمیــن، یــا نردبانــی بــرای راه گــر بتوانــی روی گردانــدن آنــان ]از قــرآن و نبــوت[ بــر تــو ســنگین و دشــوار اســت، ایافتــن در آســمان فراهــم کــن تــا ]از عمــق زمیــن و پهنــۀ آســمان[ معجــزه ای دیگــر ]غیــر قــرآن[ بــرای آنــان بیــاوری ]ایــن

21 سوره ی انعــــــام

گــر خــدا می خواســت همــۀ آنــان را ]بــه جبــر و زور[ بــر بلنــدای هدایــت کار را انجــام ده ولــی آنــان ایمــان نمی آورنــد[؛ و اکــه کافــران لجــوج جمــع می کــرد؛ ]ولــی هدایــت اجبــاری فاقــد ارزش اســت[ پــس هرگــز ]نســبت بــه روحیــات و اوصــاف

خواســتار هدایــت نیســتند[ از بی خبــران مبــاش.)35(

گان واژوا: برگردانده شوند.

28. رد

عادوا )عود: برگشتن(: باز می گردند.ل

وا عنه: از آن نهی شده بودند. ن31. لقاء: مالقات، دیدار.

گهانی، یکباره. بغتة: ناکافران است.( یاحسرتنا: ای افسوس! دریغا! )این تعبیر به مفهوم شدت ندامت و پشیمانی

کردیم. کوتاهی کوتاهی و قصور(: یط: طنا )تفر فرکار گنــاه بــه کــه اغلــب در ر« بــه معنــای ســنگینی اســت ر(: سنگینی شــان. )کلمــه »وز وزارهــم )جمــع وز

ا

کشــور بــه عهــده اوســت. ]قامــوس[( مــی رود. وزیــر نیــز از همیــن ریشــه اســت؛ زیــرا بــار ســنگین اداره ساء: بد است. )از افعال ذم(

عب: بازی، بازیچه.32. ل

کار بیهوده. و: سرگرمی و

لیحزنك : تو را غمگین می سازد.

33. ل

که می دانند، انکار می کنند. که به آن علم دارد(: چیزی را حدون )جحد: انکار چیزی یجذی: آزار(: آزار داده شدند.

وا )ا

وذ

34. أ

کبر: بزرگ است. .35اعراضهم: روی گردانی.

کردن(: طلب می کنی. کردن، جستن، دنبال تبتغى )ابتغاء: طلب نفقا: سوراخ، شکاف.

گویــا نردبــان فــرد را بــه بــاال تســلیم ما: نردبــان. )از ریشــه ی »ســلم« بــه معنــای تســلیم آمــده اســت؛ ســل

می کنــد. ]قامــوس[(

نکات تفسیریکــه آرزوی بازگشــت بــه کافــران در روز قیامــت بــه قــدری پشــیمان می شــوند آیــه 28: آرزوی محــال: کشــیده و آنــان گذشــته می نماینــد. درایــن آیــه بــه ایــن آرزو خــط بطــالن زندگــی دنیــا و جبــران خطاهــای کفــار دوبــاره بــه دنیــا برگردنــد و فرصــت دیگربــاری گــر را در چنیــن ادعایــی دروغ گــو مــی خوانــد؛ زیــرا حتــی اکــه رذایــل اخالقــی و اعتقــادی بیابنــد، بــاز همــان اعمــال گذشــته را تکــرار می کننــد. ایــن بــدان دلیــل اســت

آیات حیـــات22

گرفتــه و بــه عوالــم کــه از عالــم غیــب، فاصلــه در وجــود آنــان تبدیــل بــه ملکــه شــده اســت و آنــان هــرگاه ــکار می کننــد. ]المیــزان[ ــد، حقیقــت را ان مــادی روی می آورن

کــه بت پرســتان، معــاد را آیــه 29: انــکار معــاد از ســوی مشــرکان: بــا توجــه بــه ایــن آیــه روشــن می شــود گــر بــرای فرشــتگان نیــز نوعــی شــفاعت قائــل بودنــد، تنهــا جنبــه تأثیــر آن بــر کلــی انــکار می کردنــد و ا بــه

زندگــی دنیــا بــوده اســت.ــان در روز قیامــت ــکار معــاد از ســوی مشــرکان، بــه صحنــه ی اعتــراف آن ــه ان ــه در پاســخ ب ــه 30: ایــن آی آیکــه آنــان در حضــور خداونــد، بــه وجــود معــاد اذعــان می کننــد. وقتــی در روز قیامــت در برابــر اشــاره می کنــد کــه زنــده شــده اید کنــون گرفتنــد، خــدا بــه آن هــا می گویــد: آیــا ایــن حــق نیســت؛ یعنــی ا پروردگارشــان قــرار کرده انــد، خواهنــد کــه قیامــت را مشــاهده و در قیامــت حاضــر شــده اید، بــاز هــم در آن شــك داریــد؟ آن هــا کــه قیامــت حــق اســت، ولــی ایــن اقــرار و اعتــراف ســودى بر آنــان نخواهد گفــت: آرى قســم بــه پروردگارمــان خ را بچشــید. کــه در دنیــا داشــتید، عــذاب دوز کفــرى کــه بــه ســزاى داشــت و بــه آن هــا خطــاب خواهــد شــد

آیــه 31: آیــه ی مــورد بحــث یکــی دیگــر از آثــار ســوء انــکار معــاد از ســوی مشــرکین را بیــان می کنــد و آن ایــن کــه مفــت از گهانــی، از قبرهــا قیــام نمــوده و در حســرت بــر دنیایــی کــه بــا ظهــور رســتاخیز، بــه طــور نا اســت کــه بــه صــورت بــارى ســنگین، بــه دوش گناهــان خــود را دستشــان رفتــه اســت، نالــه بلنــد می کننــد. آنــان

خواهنــد کشــید.قیامــت؛ روز حســرت: یکــی از نام هــای قیامــت، »یــوم الســرة« اســت؛ زیــرا در آن روز نــدای »یــا حســرتنا« از ســوی همــه بلنــد شــده و بــر فرصــت از دســت داده، افســوس خــورده می شــود. در حدیثــی از پیامبــر کــه خداونــد بــراى هــر شــخصی در کــرم؟ص؟ آمــده اســت: »اهــل آتــش، جایــگاه خــود )آن جایگاهــی اــا ــد: »ی ــگاه می گوین ــد. آن کرده ان ــان ــه زی ک ــد ــد و می فهمن ــرار داده اســت،( را در بهشــت می بینن بهشــت ق

ــع[ ــرتنا«.« ]مجم حسآیــه 32: مشــابه مضمــون ایــن آیــه در چنــد جــای قــرآن آمــده اســت. دنیــا حقیقتــی جــز بــازی و ســرگرمی کــه خــود را بــه آن مشــغول ســازد، چیــزی عایــدش نخواهــد شــد. بــه همیــن دلیــل، نــدارد. بنابرایــن، کســی گران بهــای عمــر خویــش را در آن هــدر نــداده و بــه کــه مؤمنــان و پرهیــزکاران ســرمایه ی شایســته اســت کاظــم؟ع؟ نقــل شــده اســت: »خداونــد عاقــالن را انــدرز داده و نســبت بــه ســرای آخــرت بیندیشــند. از امــام گفتــه اســت: زندگــی دنیــا جــز بــازى و ســرگرمی نیســت، و ســراى آخــرت بــراى آخــرت عالقه منــد ســاخته و

افــراد بــا تقــوا بهتــر اســت آیــا فکــر و عقــل خــود را بــکار نمی اندازیــد؟« ]نورالثقلیــن[کــه از ناحیــه ی مشــرکین بــه وى آیــه 33: ایــن آیــات رســول خــدا؟ص؟ را در برابــر اهانت هــا و ســختی هایی

می رســد، تســلی داده و بــه او وعــده ی نصــرت و پیــروزی می دهــد.کــه آیــه 34: ایــن آیــه نیــز ماننــد آیــه ی پیــش بــراى دلــدارى پیامبــر اســالم؟ص؟ اســت و بــه او تذکــر می دهــد گرفتــه اى؛ بلکــه پیــش از تــو هــم پیامبرانــی بودنــد کــه مــورد تکذیــب و آزار قــوم خــود قــرار تنهــا تــو نیســتی کردنــد تــا کــه از ســوى قــوم خــود تکذیــب شــدند. آنــان در برابــر ایــن همــه آزار و اذیــت، شــکیبایی پیشــه

23 سوره ی انعــــــام

کــه هماننــد دیگر ســنن پــروردگار، کــه نصــرت و یــاری الهــی برایشــان آمــد. ایــن یــک ســنت الهــی اســت ایــن هیچ گونــه تغییــر و تبدیلــی در آن راه نــدارد.

کــه آن حضــرت از آیــه 35: خیرخواهــی و دلســوزی پیامبــر؟ص؟ نســبت بــه هدایــت امــت، موجــب می شــد گــردد و ایــن امــر برایــش بســیار ســنگین آیــد. در ایــن آیــه نیــز چــون ادامــه گمراهــی آنــان ناراحــت و نگــران کفــار گــر اعــراض و رویگردانــی گذشــته، پیامبــر؟ص؟ را از ایــن نظــر مــورد تفقــد قــرار داده و می فرمایــد: ا آیــات و مشــرکان بــرای تــو ســنگین اســت، چنان چــه بتوانــی اعمــاق زمیــن را بشــکافی و یــا نردبانــی بــه آســمان کارهــا نیــز کــه ایــن کــن، ولــی بــدان کنــی، چنیــن بگــذارى و این چنیــن، نشــانه ای بــرای آنــان جســتجو کــه مشــابه چنیــن درخواســت هایی گردیــد. ایــن نکتــه نیــز قابــل ذکــر اســت موجــب هدایــت آنــان نخواهــد

گرفتــه اســت و در ســوره ی اســراء )آیــات 90 و 93( بــه آن اشــاره شــده اســت. از ســوی مشــرکان صــورت

پیام هاــم ــدا ل ــل ب کشــف، و نهــان و درون انســان ها آشــکار می شــود. »ب 28. در قیامــت، همــه ی اســرار و رازهــا

فــون« ــوا یحن کان مــا کاذبون«

م ل - وقتی دروغ گویی خصلت انسان شد، در قیامت هم دروغ می گوید. »و ان

کــرده و ایــن بزرگ تریــن خســارت کــه قیامــت را نپذیــرد، هســتی خــود را بــا دنیــاى فانــی معاملــه 31. کســی اســت. »قــد خســر«

وزارهم«ون ا

گناهان، در قیامت تجسم یافته و بر انسان بار می شوند. »یحمل -

عب«و و ل

کودکانه و پوچ است. »ل 32. دنیا محورى، فکرى

33. بــا توجــه بــه مشــکالت و تکذیــب و جســارت هاى بزرگتــر بــه دیگــران، مشــکل خــود را آســان بدانیــم. حــدون« بونك«»بآیــات ال یحج

ذ

»ل یک

تاهم نصرنا«وا«»حت ا 34. شرط اصلی پیروزى، صبر است. »فصبر

لمات ال«

لک

ل - سنت هاى الهی تغییر ناپذیر است و خداوند خلف وعده نمی کند. »ل مبدــو

کــه انســان آزاد باشــد. »و ل کنــد، ولــی حکمــت او اقتضــا می کنــد 35. خداونــد می توانــد همــه را هدایــت

الــدى «

معهــم عــیل ج

شــاء ال ل

سؤاالت پژوهشیکــه در آخــرت آشــکار می شــود؟ کفــار چــه چیــزی در دنیــا مخفــی داشــته اند 1. بــا توجــه بــه آیــه 28

تســنیم( )المیــزان، کــرد. مگــر می تــوان کفــار آرزوی بازگشــت بــه دنیــا را داشــتند، خداونــد آنــان را دروغ گــو خطــاب 2. بــا آن کــه

کــرد؟ )المیــزان، نمونــه( کــذب آرزو را متصــف بــه صــدق و 3. مراد از »کلمات ال« در آیه 34 چیست؟ )المیزان(

آیات حیـــات24

ٺ ٺ ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ ٻپ ٻ ٻ ٻ ٿ ٿ ٿٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گگ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئ

مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب يب جت حتکــه ]ســخنانت را بــا تدبــر و اندیشــه[ می شــنوند، و خــدا مــردگان کســانی ]دعوتــت را[ پاســخ می دهنــد فقــط را ]در قیامت[برمی انگیــزد، آنــگاه ]همــه بــرای حسابرســی[ بــه ســوی او بازمی گرداننــد.)36( و ]مــرده دالن[

کــه معجــزه ای گفتنــد: چــرا معجــزه ای از ســوی پــروردگارش بــر او نــازل نمی شــود؟ بگــو: یقینــا خــدا قــدرت دارد کنــد، ولــی ]این گونــه درخواســت های نابجــا بــه ســبب ایــن اســت ]نظیــر آنچــه آنــان درخواســت دارنــد[ نــازل ــه هیــچ کــه[ بیشترشــان ]شــرایط و موقعیت هــا را[ نمی داننــد.)37( و هیــچ جنبنــده ای در زمیــن نیســت، و نکتــاب گروه هایــی ماننــد شــمایند؛ مــا چیــزی را در ــه ک ــرواز می کنــد، مگــر آن ــال خــود پ ــا دو ب ــه ب ک ــده ای پرنکــه کســانی ]تکویــن[ فروگــذار نکرده ایــم، ســپس همگــی بــه ســوی پروردگارشــان محشــور می شــوند.)38( کــه را گمراهی انــد؛ خــدا هــر ل هایــی فــرو رفتــه در تاریکی هــای جهــل و کرهــا و ال کردنــد، آیــات مــا را تکذیــب کــه را بخواهــد ]بــه پــاداش تصدیــق آیاتــش[ بــر راه گمــراه می کنــد، و هــر کیفــر تکذیــب آیاتــش[ بخواهــد ]بــه گــر راســتگویید به مــن خبــر دهیــد چنانچــه عــذاب خــدا بــر شــما درآیــد یــا مســتقیم قــرار می دهــد.)39( بگــو: اکســی را جــز خــدا ]بــرای یــاری خویش[می خوانیــد؟)40( ]قطعــا چنیــن نیســت[ بلکــه قیامــت بــه شــما رســد، آیــا ــد، و ــرف می کن ــد برط ــبب آن او را خوانده ای ــه س ــه ب ک ــیبی ــد آس ــر بخواه گ ــم ا ــد، و او ه ــدا را می خوانی ــط خ فقکــه بــرای او شــریك قــرار می دهیــد، فرامــوش می کنیــد.)41( و بی تردیــد مــا بــه که[بت هایــی ]آن زمــان اســت کــه پیــش از تــو بودنــد ]پیامبرانــی[ فرســتادیم؛ پــس آنــان را ]چــون بــا پیامبــران بــه مخالفــت ســوی امت هایــی ــا ]در پیشــگاه مــا[ فروتنــی و کردیــم، ت ــه تهیدســتی و ســختی و رنــج و بیمــاری دچــار و دشــمنی برخاســتند[ بکــه عــذاب مــا بــه آنــان رســید، فروتنــی و زاری نکردنــد؟ بلکــه دل هایشــان کننــد.)42( پــس چــرا هنگامــی زاری ــا ــت.)43( نهایت ــان آراس ــدند در نظرش ــب می ش ــواره مرتک ــه هم ک ــندی را ــال ناپس ــیطان اعم ــد و ش ــخت ش سکردنــد، درهــای همــۀ گرفتنشــان[ بــه آن یــادآوری شــده بودنــد فرامــوش کــه ]بــرای عبــرت چــون حقایقــی را

25 سوره ی انعــــــام

کــه بــه خاطــر آنچــه بــه آنــان داده شــد، مغرورانــه خوشــحال گشــودیم، تــا هنگامــی نعمــت هــا را بــه روی آنــان گرفتیــم، پــس یکبــاره ]از نجــات خود[درمانــده و نومیــد شــدند.)44( گاه آنــان را ]بــه عــذاب[ گشــتند، بــه نــا

گان واژ36. یستجیب: جواب می دهند، می پذیرند.

گرفتــه شــده اســت و بیشــتر بــه حشــرات ــة: جنبنــده. )از »دب« بــه معنــای حرکــت خفیــف و آرام« 38. دابگرچــه در قــرآن بــه تمــام حیوانــات اطــالق شــده اســت. ]مفــردات[( گفتــه می شــود؛ ا

طائر: پرنده.ناحیه )جناح: بال(: با دو بالش. بحج

که برای یک هدف معین تشکیل شده اند. گروه هایی مم )جمع امت(: امت ها، أ

کردیم. کوتاهی کوتاهی و قصور(: یط: طنا )تفر فرگرد می آیند. ون : محشور می شوند، یحشر

کر مادر زاد(. صم: 39. صم : )جمع ا

ل مادر زاد(. م: ال

بکبکم: )جمع ا

کردن یا ازاله ی ابهام از چیزی(: برطرف می کند. 41. یکشف )کشف: برطرف تنسون )نسیان: فراموشی(: فراموش می کنید.

که مذکر ندارد.( 42. البأساء )بأس یا بؤس(: سختی ناپسند، عذاب. )اسم مؤنثی کــه مذکرنــدارد. ایــن دو واژه از نظــر معنــا بــه هــم ــراء: ضــرر و زیــان، آســیب. )اســم مؤنثــی اســت

الض

ــت ــی اس ــتر در ناراحتی های ــاء« بیش ــه »بأس ک ــد ــن می دانن ــاوت آن دو را در ای ــی تف ــتند. برخ ــک هس نزدیکــه از درون کــه از بیــرون وارد می شــود؛ ماننــد ناراحتی هــاى جنــگ یــا فقــر و »ضــراء« ناراحتی هایــی اســت

ناشــی می شــود؛ ماننــد بیماری هــا و غم هــاى درونــی. ]قامــوس[(ع و زاری می نمایند. عون : تضر یتضر

گرفت. 43. قست )قسو: صالبت وسختی قلب(: سخت دل شد، قساوت گهانی، یکباره. 44. بغتة: نا

بلسون )ابالس: یأس و نامیدی توأم با حیرت و سرگردانی(: ناامیدها، حیرت زدگان. م

نکات تفسیریــه ک ــانی کس ــوند: 1- ــیم می ش ــته تقس ــه دو دس ــا ب ــان ه ــه انس ــن آی ــا: در ای ــای زنده نم ــه 36: مرده ه آیکــه در گروهــی گــوش شــنوا و قلــب آمــاده بــرای پذیــرش دعــوت حــق داشــته و آن را اجابــت می نمایــد. 2- گمراهــی باقــی مانده انــد. کفــر و اثــر غفلــت و بی خبــری، زمینــه را بــرای پذیــرش حــق از دســت داده و در کــه تنهــا بــا حشــر و برانگیختــه شــدن در روز قیامــت، گــروه از انســان ها را مــرده خطــاب می کنــد قــرآن ایــن

آیات حیـــات26

ایمــان می آورنــد. ]تســنیم[کــه مــا از زنــده و مــرده داریــم، بــا تعریــف قــرآن از مقولــه حیــات و مــرگ حیــات و ممــات قرآنــی: تصــوری ــرده و ــد، م ــاز زن ــر ب ــی س ــوت اله ــته و از دع ــن نداش ــم حقیقت بی ــه چش ک ــی را کس ــر ــرآن ه ــاوت دارد. ق تففاقــد حیــات نامیــده اســت. در منطــق دیــن، حیــات بــه معنــای پذیــرش دعــوت اولیــای الهــی و حرکــت بــه کــه فاقــد ایــن اوصــاف باشــد، حقیقتــا مــرده اســت؛ هرچنــد بــه ظاهــر کســی ســوی تکامــل انســانی اســت و دارای جــان بــوده و عالئــم حیــات مــادی را داشــته باشــد. آیــات متعــددی از قــرآن بــه ایــن حقیقــت اشــاره

کنــد. )انعــام، 123؛ نمــل، 81( مــی ــه ــی )چ ــی و هوای ــداران زمین ــدگان و جان ــام جنبن ــه، تم ــن آی ــق ای ــی: مطاب ــات حیوان ــه 38: اجتماع آیگروه هایــی کــه در هــوا پــرواز می کننــد(، کــه در روى زمیــن هســتند و چــه پرندگانــی حیوانــات و حشــراتی کــه دارای هــدف واحــد و جامعــه مشــترک هســتند. آنــان شــعور داشــته و گروه هــاى انســانی هســتند ماننــد از تکلیــف نســبی نیــز برخوردارنــد و بــه همیــن دلیــل، در روز قیامــت محشــور خواهنــد شــد. زیست شناســان در بســیارى از انــواع حیوانــات، ماننــد مورچــه، زنبــور عســل و ... آثــار عجیبــی از تمــدن و زندگــی منظــم و

کــه هرگــز نظیــر آن حتــی در ملــل متمــدن دیــده نشــده اســت. ]المیــزان[ هدف منــد اجتماعــی یافته انــد آیــا حیوانــات تکلیــف و حشــر دارنــد؟ آیــات متعــددی از قــرآن چــون ایــن آیــه و آیــه 5 ســوره تکویــر، بــر ــی چــون ــات قرآن ــت می کنــد. حکای ــان در روز قیامــت دالل ــات و مبعــوث شــدن آن ع تکلیــف حیوان موضــوکهــف و ... نیــز مؤیــد همیــن مطلــب بــوده و از فهــم و شــعور حیوانــات هدهــد و ســلیمان، ســگ اصحــاب حکایــت می کنــد. دقــت و توجــه در زندگــی حیوانــات نیــز مــا را بــه ایــن امــر رهنمــون می ســازد. چــه بســا ع دوســتی و حمایــت از حیوانــات کــه بــر خــالف خــوی درندگــی و غریــزه حیوانــی، دســت بــه نــو حیواناتــی کــه از خصلت هــای نیکــوی ــا آنــان داشــته اند و چــه بســا حکایاتــی ضعیــف زده و زندگــی مســالمت آمیز بکــه نمی تــوان همــه ایــن تفاوت هــا را بــه حســاب غریــزه برخــی حیوانــات دیــده شــده اســت. روشــن اســت کیفیــت تکلیــف و حساب رســی اعمــال کــه و خصلــت طبیعــی آنــان دانســت. البتــه بایــد توجــه داشــت

حیوانــات بــه طــور دقیــق بــرای مــا روشــن نیســت. ]المیــزان[ کتــاب در ایــن عبــارت، یــا لــوح محفــوظ و مــراد از عبــارت »مــا فرطنــا یف الکتــاب مــن شء«: مــراد از کــه نظــام خلقــت از نهایــت اتقــان کــه در این صــورت، عبــارت بــه ایــن معناســت همــان ام الکتــاب اســت کــه در ایــن کتــاب، قــرآن اســت کوتاهــی در آن نشــده اســت و یــا مــراد از و احــکام برخــوردار اســت و هیــچ کلیــات حکــم و معــارف از هیــچ مطلبــی فروگــذار نشــده اســت. ]المیــزان[ کــه در بیــان صــورت، مــراد ایــن اســت

آیــه40 و 41: دلیــل فطــری بــرای اثبــات خداونــد: در ایــن دو آیــه بــه یــک دلیــل فطــری بــرای اثبــات ــی گهان ــا خطــری نا ــا عــذاب الهــی ی ــر ب گ کــه ا کافــران خطــاب می شــود ــه ل مــی شــود و ب ــد اســتدال خداونکســی را می خوانیــد و از چــه قدرتــی کــه هیــچ امیــدی بــه نجــات نداریــد، چــه روبــرو شــوید، در آن لحظــه کــه در ایــن صــورت بــه ســراغ بت هــا و معبــودان دروغیــن خــود تقاضــای نجــات داریــد؟ مســلم اســت

27 سوره ی انعــــــام

کنــد. ــال را از شــما دفــع ــا عــذاب و ب ــد ت ــاه می بری ــادر متعــال پن ــد ق ــه خداون نخواهیــد رفــت؛ بلکــه بکافــران، دعــوت گروهــی از کــه پیــش از شــما نیــز گفتــه می شــود آیــه 42: در ایــن آیــه خطــاب بــه مشــرکان ــال ــدید مبت ــاری ش گرفت ــختی و ــه س ــا را ب ــل، آن ه ــن دلی ــه همی ــد و ب ــکار نمودن ــا را ان ــته م گذش ــران پیامب

ع و زاری نماینــد. نمودیــم تــا شــاید بیــدار شــده و در پیشــگاه مــا تضــرگذشــته، ایمــان کننــدگان دعــوت انبیــای کننــده پــروردگار، تکذیــب آیــه 43: بــا وجــود هشــدارهای بیــدار گنــاه، کثــرت ع و زاری ننمودنــد. ایــن امــر بــه دو دلیــل بــود: 1- قلب هــای آنــان بــه ســبب نیــاورده و تضــرع و زاری آنــان می شــد. 2- شــیطان اعمــال فاســد آنــان کــه مانــع تضــر دچــار قســاوت و ســنگدلی شــده بــود را در نظرشــان زیبــا و موجــه جلــوه مــی داد و بــه همیــن دلیــل، عامــل تذکــر و بیــداری را از آنــان می گرفــت.

کــه پــس از اتمــام حجت کافــران ایــن اســت 44: عــذاب اســتدراجی: یکــی از ســنت هــای الهــی نســبت بــه و ناامیــدی از هدایتشــان، خداونــد درهــای نعمــت خویــش را بــر آنــان بــاز می کنــد تــا در پرتــو برخــورداری از گردنــد و ســپس بــه یکبــاره بــا قطــع شــدن نعمت هــا و خوشــی ها، آســایش و رفــاه دنیــوی از یــاد وی غافــل کــه پاســخ بســیاری از گفتــه می شــود ع عــذاب، عــذاب اســتدراجی ــو ــه ایــن ن ــار شــوند. ب گرفت ــده و درمان

کفــار در آن اســت. شــبهات پیرامــون عــدل الهــی و آســایش دنیــوی گرفتاری هــا و بالیــای دنیــوی، ایجــاد حالــت توجــه بیــداری و تذکــر؛ حکمــت بــال: یکــی از حکمت هــای و بیــداری و یــادآوری فقــر و نیــاز بنــدگان بــه خــدای یکتاســت. امــام علــی؟ع؟ در حدیثــی می فرمایــد: »اى کــه کــه می بینــی خداونــد نعمت هــای خــود را پی درپــی بــه تــو می بخشــد؛ در حالــی فرزنــد آدم! هنگامــی

کــه ایــن مقدمــه مجــازات اســت.« ]نهج البالغه حکمــت25[ گنــاه می کنــی، از مجــازات او بتــرس تــو

پیام هاــوه اى از ربوبیــت الهــی اســت. ــد یــك حرکــت تکاملــی و جل 38. حرکــت همــه موجــودات بــه ســوى خداون

ون« ــم یحشــر ب »اىل راه تدعون فیکشف« 41. دعاى خالصانه، همراه استجابت است. »بل ای

ــو ع بــه درگاه خداونــد، ســبب رشــد و قــرب بــه او و تــرك آن نشــانه ســنگدلی و فریفتگــی اســت. »فل 43. تضــر

عوا« ل«»تضرخذناهم«»فتحنا«

گشایش های زندگی به دست خداست. »ا 44. تنگناها و

سؤاالت پژوهشیکنید. )نور، نمونه( 1. مظاهر شعور و فهم حیوانات و تکلیف آنان را ذکر

2. با این که یکی از شرائط مسلم تکلیف، عقل است ، پس چگونه حیوانات تکلیف دارند؟ )نمونه(3. آیا امثال آسمان ها و زمین و آفتاب و ماه و سنگ ها و غیر آن نیز حشر دارند؟ )المیزان(

آیات حیـــات28

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻپ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ک ک ڑ ڑ ژ ڈژ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ېې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ىئ مئ حئ جئ ی ی ی ی ىئىئ ىئ ېئ ېئ ېئ ۈئ

يئ جب حب خب مب ىب يب جت حتکــه ]بــه آیــات مــا و بــه مــردم[ ســتم ورزیدنــد قطــع شــد؛ و همــۀ ســتایش ها ویــژۀ خــدا کســانی در نتیجــه ریشــۀ ــد[ ــرار داده ان ــریکانی ق ــان ش ــال باطلش ــه خی ــدا ب ــرای خ ــه ب ک ــان ــه آن ــت.)45( ]ب ــان اس ــی جهانی ــك و مرب مالگوش هــا و چشــم هایتان را بگیــرد، و بــر دل هایتــان مهــر ]تیره بختــی[ نهــد، گــر خــدا بگــو: بــه مــن خبــر دهیــد اکــه آن هــا را بــه شــما دهــد؟! بــا تأمــل بنگــر چگونــه آیــات خــود را بــه صورت هــای کــدام معبــودی جــز خداســت بــه مــن خبــر آنــان روی می گرداننــد.)46( بگــو: اینــان[ بیــان می کنیــم، ســپس ]بــرای هدایــت گــون گوناــای ــد بیماری ه ــکار ]مانن ــا آش ــمانی[ ی ــۀ آس ــه و صیح ــد صاعق ــی ]مانن گهان ــور نا ــه ط ــدا ب ــذاب خ ــر ع گ ــد ا دهیــده و ــژده دهن ــز م ــران را ج ــوند؟)47( و پیامب ــالك می ش ــتمکار ه ــروه س گ ــز ــا ج ــد، آی ــما آی ــوی ش ــه س ــك[ ب مهلکننــد نــه بیمــی بــر آنــان کــه ایمــان بیاورنــد و ]مفاســد خــود را[ اصــالح کســانی بیــم رســان نمی فرســتیم؛ پــس ــان ــزای نافرمانی هایش ــه س ــد، ب کردن ــب ــا را تکذی ــات م ــه آی ک ــان ــوند.)48( و آن ــن می ش ــه اندوهگی ــت و ن اسگنجینه هــای خــدا نــزد کــه خزینه هــا و عــذاب بــه آنــان خواهــد رســید.)49( بگــو: مــن بــه شــما نمی گویــم کــه فرشــته ام؛ فقــط از آنچــه بــه مــن وحــی شــده پیــروی مــن اســت، و نیــز غیــب هــم نمی دانــم، و نمی گویــم کــه[ بینا]ســت[ یکســانند؟! پــس کــه[ نابینــا ]ســت[ و ]پیــرو وحــی کننــده از وحــی می کنــم. بگــو: آیــا ]اعــراض کــه از محشــور شــدن بــه ســوی پروردگارشــان کســانی را چــرا نمی اندیشــید؟!)50( و بــه وســیلۀ ایــن قــرآن کــه آنــان را ]در آن روز هول انگیــز[ در برابــر خــدا سرپرســت و شــفیعی نخواهــد بــود؛ ]ایــن می ترســند، هشــدار ده کــه بامــدادان و شــامگاهان پروردگارشــان را می خواننــد ]و کــه[ بپرهیزنــد.)51( و آنــان هشــدار بــرای ایــن اســت بــا ایــن خواندن[خشــنودی او را می خواهنــد، از نــزد خــود مــران. نــه چیــزی از حســاب ]عمــل[ آنــان بــر عهــدۀ کــه آنــان را برانــی و ]بــه ســبب راندنشــان[ از توســت، و نــه چیــزی از حســاب ]کار[ تــو بــر عهــدۀ آنــان اســت

ــی.)52( ــتمکاران باش س

29 سوره ی انعــــــام

گان واژ45. فقطع : پس بریده شد.

دابر )دبر: پشت، دنباله(: دنباله هر چیز، اثر هر چیز.کیســه یــا نامه هــای ارســالی مهــر می نهادنــد تــا ســر بســته بمانــد. گذشــته، بــر روی : مهــر زد. )در 46. خــتکــه کیســه های نفوذناپذیــر و سربســته تشــبیه شــده اســت کافــران بــه همــان بســته ها و در ایــن آیــه، قلــب

کــرد. ]قامــوس[( دیگــر نمی تــوان در فهــم و درک آنــان تغییــر ایجــاد یــف: برگردانــدن چیــزی بــه حالــت دیگــر(: برمی گردانیــم. )مــراد از »تصریــف ف )صــرف و تصر

نصــرع بــرای فهــم همــگان اســت.( آیــات«، تبییــن آن در قالب هــای مختلــف و عبــارات متعــدد و متنــو

کردن(: به شدت اعراض و روی گردانی می کنند. یصدفون )صدف: به شدت اعراض 47. جهرة: آشکارا.

ک می شوند. ك : هالهیل

هم )مس: رسیدن(: به آنان می رسد. س 49. یینة(: مکان نگهداری اشیاء مهم و قیمتی. 50. خزائن )جمع خز

یستوى )استواء: برابری(: برابر است.العمى: کور، نابینا. )به فاقد بصیرت نیز اطالق می شود.(

که در آن ترساندن هم باشد(: بیمشان ده! نذر )انذار: اخباری 51. ا

تطرد )طرد: راندن از روی بی اعتنایی(: از خود مران!

52. لالغداة: بامداد.

العىش: شامگاه. )برخی نیز آن را به معنای عصر دانسته اند.(

نکات تفسیریکنــده از دالیــل و براهین کــه پیشــتر اشــاره شــد، ایــن ســوره آ آیــه 46: دلیلــی دیگــر بــر توحیــد: همــان گونــه عقلــی، نقلــی و فطــری فــراوان بــر توحیــد، نبــوت و معــاد اســت و آیــات آن، بــه عبارت هــای مختلــف بــه کــه چگونــه بت هایــی کنــد. در ایــن آیــه نیــز مشــرکان مــورد عتــاب قــرار دارنــد ایــن ســه حقیقــت اشــاره مــی گــوش گــر خداونــد بخواهــد کــه ا گفتــه می شــود کــه از خــود هیــچ اختیــاری ندارنــد. بــه آنــان را می پرســتند کســی جلــودار او خواهــد شــد. بازگشــت ایــن برهــان گرفتــه و بــر دل هایتــان مهــر زنــد، چــه و چشــم شــما را گــر مطابــق ادعــای مشــرکان، بــرای خداونــد شــریکی وجــود داشــت، او نیــز بایــد کــه ا بــه ایــن مســئله اســت کــه تنهــا مؤثــر عالــم، در تصرفــات ایــن عالــم دخالــت می کــرد و از خــود اثــری نشــان مــی داد؛ حــال آن

خداونــد یکتاســت. ]تســنیم[گــر خداونــد کــه ا آیــه 47: عــذاب اســتیصال: در ایــن آیــه ســخن از تهدیــد مشــرکان و ســتمکاران اســت گهانــی و غیرمترقبــه بفرســتد، جــز ظالمــان بخواهــد عــذاب خویــش را بــه طــور آشــکار و بــا انــذار قبلــی یــا نا

آیات حیـــات30

ــه تنهــا ک ع عــذاب ــو ــه ایــن ن ــار ایــن عقوبــت می شــوند. ب گرفت ــه ک ــان هســتند ک نخواهنــد شــد و آن هــالــر[ ــود. ]کوث ــه می ش گفت ــتیصال« ــذاب اس ــرد، »ع ــه را می گی ــتمکار جامع ــش س ــن بخ دام

کــه ع عــذاب اســتیصال، بــه آنــان خطــاب می نمایــد آیــه 48 و 49: در ادامــه ی تهدیــد مشــرکان بــه وقــوکنــد، کــس ایمــان آورد و عمــل صالــح فرســتادن پیغمبــران تنهــا بــه منظــور بشــارت و انــذار اســت. پــس هــر کــه بــه جــرم فســق و خــروج کنــد، بایــد بدانــد کــه تکذیــب کســی از هرگونــه تــرس و نگرانــی در امــان اســت و

گریبانــش را می گیــرد. از رســم عبودیــت، عــذاب گــون مشــرکان از پیامبــر؟ص؟ ســبب شــد تــا وی گونا آیــه 50: درخواســت های غیرمنطقــی و تقاضا هــای کــه خزائــن علــم و قــدرت پــروردگار را در اختیــار نــدارد و از منبــع گــردد بارهــا مأمــور بــه ابــالغ ایــن ســخن غیــب بی اطــالع بــوده و ادعــای موجــودی فرابشــری را نیــز نــدارد؛ بلکــه تنهــا انســانی هم چــون دیگــر کیــد بــر آدمیــان بــوده و جــز اتصــال بــه منبــع وحــی و تبعیــت از آن، تفاوتــی بــا دیگــران نــدارد. ایــن همــه تأکــه مشــرکان نیــز راه اشــتباه مســیحیان و یهودیــان را نپیمــوده بشــر بــودن پیامبــر؟ص؟ بــه آن دلیــل اســت

ــاره شــخصیت وی نشــوند. ــو و انحــراف درب و دچــار غلکــه پیامبــران هیــچ علــم ــم الغیــب« ایــن نیســت

آیــا پیامبــران علــم غیــب ندارنــد؟ مــراد از عبــارت »ل أعل

ــد کــه خداون ــد؛ بلکــه از آیاتــی چــون آیــه 26 ســوره جــن فهمیــده می شــود ــم غیــب ندارن و اطالعــی از عالکــه پیامبــر؟ص؟ خــود گاه می نمـــاید. از ایــن رو، مـــراد از ایــن عبـــارت ایــن اســت آنــان را از علــم غیـــب آ

مســتقال از غیــب خبــر نــدارد. ]تســنیم[تفــاوت پیامبــر؟ص؟ و دیگــران: ممکــن اســت بــا بیــان جمــالت ابتدایــی آیــه مــورد بحــث، ایــن توهــم کــه بــا وجــود نفــی علــم غیــب و قــدرت فرابشــری، چــرا ملــزم بــه تبعیــت بــرای مشــرکان بــه وجــود بیایــد کــه از پیامبــر؟ص؟ هســتند؟ جملــه ی انتهایــی آیــه، پاســخ بــه ایــن ســؤال اســت و در آن عنــوان می شــود کــه پیامبــر؟ص؟ مطیــع محــض فرامیــن الهــی بــوده و بــه منبــع روشــن گر وحــی متصــل اســت، از آن جــا کنــد، کــور بایــد از بینــا تبعیــت کــه کــور اســت و همان گونــه تفــاوت وی و ســایر انســان ها چــون فــرد بینــا و

ــور وی حرکــت نماینــد. ــا ن گرفتــه و ب ــد چــراغ هدایــت را از دســت پیامبــر؟ص؟ ــز بای انســان ها نیآیــه 51: در ایــن دو آیــه دو دســتور تبلیغــی بــه پیامبــر؟ص؟ داده می شــود. در ایــن آیــه بــه وی امــر می شــود کــه خــوف و تــرس از قیامــت دارد، انــذار نمایــد. تــرس از معــاد، اولیــن کســی را کــه بــه وســیله قــرآن، هــر

گــردد. شــرط اســتماع دعــوت الهــی اســت و تنهــا در پرتــو آن، زمینــه پذیــرش دعــوت حــق ایجــاد مــی کــه یکــی از عوامل آیــه 52: حمایــت از مســتضعفان: آیــات بســیاری از قــرآن، بیان گــر ایــن حقیقــت اســت کنــار ایشــان بــوده مخالفــت مشــرکان مکــه بــا پیامبــر؟ص؟، حضــور افــراد فقیــر و طبقــات ضعیــف جامعــه در اســت. آنــان بارهــا نبــی مکــرم اســالم ؟ص؟ را بــه همیــن دلیــل مــورد اســتهزاء قــرار داده و از او خواســته اند تــا کــه امتیازاتــی را بــرای افــراد شــریف و ثروت منــد مکــه قائــل شــود. در ایــن آیــه پیامبــر؟ص؟ مأمــور مــی شــود بــه هیــچ وجــه اســیر نامالیمــات و تمســخرهای جاهــالن مکــه نگــردد و افــراد مؤمــن و خداجــو را از خــود دور

31 سوره ی انعــــــام

کــه این گونــه اشــخاص بــا ایمــان را از خــود دور کــه دلیلــی نــدارد کیــد می نمایــد نســازد. در جملــه ی بعــد تأگــر آن هــا را از خــود ســازى؛ زیــرا نــه حســاب آن هــا بــر تــو اســت و نــه حســاب تــو بــر آن هــا و بــا ایــن وجــود، ا

برانی، از ستمگران خواهی بود.

پیام ها45. ستم، ماندنی نیست. »فقطع«

کافــران جــز بــه مقتضــای عــدل و حکمتــش رفتــار نکــرده و شایســته حمــد و ثناســت. - خداونــد در نابــودی »

»و المــد ل هم یصدفون«

ف اآلیات ث ع بیانی بی اثر است. »نصر 46. براى انسان هاى لجوج، هر نوون« ال

ك«»الظ

47. کیفرهاى الهی، به خاطر ظلم مردم و عادالنه است. »هیل

ین« ین و منذر ر کیفر و پاداش استوار است. »مبش 48. ارشاد و تربیت، بر دو پایه ى بیم و امید و ح«

صل

کارساز نیست. »آمن و ا - ایمان و عمل صالح، جداى از هم نیستند و عمل منهاى ایمان هم

م«عل

«»ل ا

قول

کاذب است. »ل ا کارهاى انبیا، مبارزه با خرافه گرایی و شخصیت سازى 50. از

کاذب را از خــود نفــی گــر القــاب - نگذاریــد مــردم، شــما را بیــش از آن چــه هســتید بپندارنــد. )شــخصیت ها اــم عنــدی خزائــن ال ...«

ک

ل

قــول

گرفتــه می شــود(. »ل ا کننــد، جلــوى غلوهــا و انحرافــات

که شب قدر نهان در رمضان می باشد. ]صائب[ 52. مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل * کافر است. »ل تطرد« - حفظ نیروهاى مخلص و فقیر و مجاهد، مهم تر از جذب سرمایه داران

سؤاالت پژوهشیذیــن

نــذر بــه ال

1. بــا توجــه بــه این کــه مشــرکین مکــه، معتقــد بــه حشــر نبوده انــد، معنــاى جملــه »و ا

)المیــزان( وا« چــه می شــود؟ یحشــر ن ا افــون یحن

2. چرا در آیه 51 شفاعت به طور مطلق و بدون استثناء نفی شده است؟ )المیزان(یدون وجهه« در آیه 52 چیست؟ )المیزان( 3. مراد از »یر

آیات حیـــات32

ٺ ڀ ڀڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹڤ ڤ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦڦ ڦ ڤ ڤ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڳ ڳ گڳ گ گ گ کک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہہ ہ ہ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭڭ ڭ ۓڭ ۓ ے ے ھھ ھ ھ ى ى ې ېې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب يب جت حت خت

ــا تعجــب ــا ]توانگــران ب ــو هســتند آزمودیــم، ت ــار ت کن کــه در ــه مؤمنــان تهیدســتی ــه توانگــران را ب و مــا این گونکــه خــدا از میــان مــا بــر آنــان منــت نهــاده ]و نعمــت ایمــان و عمــل صالــح داده و اســتهزا[ بگوینــد: آیــا ایناننــد کــه بــه آیــات مــا کســانی و بــر مــا برتــری بخشــیده؟![ آیــا خــدا بــه ســپاس گزاران داناتــر نیســت؟)53( و هــرگاه کــرده؛ بنابرایــن هــر ایمــان می آورنــد بــه نــزد تــو آینــد، بگــو: ســالم بــر شــما، پروردگارتــان رحمــت را بــر خــود مقــرر کنــد و[ مفاســد خــود را[ اصــالح نمایــد کار زشــتی مرتکــب شــود، ســپس بعــد از آن توبــه کــس از شــما بــه نادانــی گونــه آیــات را بیــان ]مشــمول آمــرزش و رحمــت خــدا شــود[؛ زیــرا او بســیار آمرزنــده و مهربــان اســت.)54( و ایــن کــه کســانی گــردد.)55( بگــو: مــن از پرســتیدن گناهــکاران آشــکار می کنیــم تــا ]حــق روشــن شــود و[ راه و رســم کــه شــما بــه جــای خــدا می پرســتید نهــی شــده ام. بگــو: مــن از خواســته های نامشــروع شــما پیــروی نمی کنــم، ــرآن[ از ــر دلیــل روشــنی ]ماننــد ق ــود.)56( بگــو: مــن ب گمــراه شــده و از راه یافتــگان نخواهــم ب در آن صــورت کــه بــه آن شــتاب داریــد در اختیــار کردیــد، عذابــی کــه شــما آن را تکذیــب ســوی پــروردگارم هســتم و حــال آن مــن نیســت. فرمــان و حکومــت فقــط بــه دســت خداســت، همــواره حــق را بیــان می کنــد و او بهتریــن داوران کــه بــه آن شــتاب داریــد در اختیــار مــن بــود، گــر عذابــی کننــدگان ]حــق از باطــل[ اســت.)57( بگــو: ا و جداــی ــه زمان ــه چ ــت ]ک ــر اس ــتمکاران دانات ــه س ــدا ب ــود؛ و خ ــده ب ــام ش ــرعت تم ــه س ــما ب ــن و ش ــان م کار می ــا یقینکســی آن هــا را جــز او نمی دانــد. و بــه آنچــه کلیدهــای غیــب فقــط نــزد اوســت، و کنــد.[)58( و آنــان را عــذاب کــه آن را می دانــد، و هیــچ دانــه ای در گاه اســت، و هیــچ برگــی نمی افتــد مگــر آن در خشــکی و دریاســت، آ

کتابــی روشــن ]ثبــت[ اســت.)59( کــه در تاریکی هــای زمیــن، و هیــچ تــر و خشــکی نیســت مگــر آن

33 سوره ی انعــــــام

گان واژا: آزمودیم. 53. فتن

خ کشــیدن نعمــت را از آن : منــت نهــاد. )»مــن« در اصــل، بــه معنــاى قطــع اســت و منــت نهــادن و بــه ر مــنکــه بــه او نعمــت داده شــده قطــع می کنــد. ]قامــوس[( کســی ع وظیفــه ای را از کــه هــر نــو گوینــد جهــت منــت

ــم« بــه معنــای ســالمتی و عافیــت بــرای مخاطــب

54. ســالم: ســالمتی، امنیــت و آســایش. )»ســالم علیکاســت.(

کردن(: به طور مشروح تبیین می نماییم. ل )تفصیل: روشن نمودن، تبیین 55. نفصگردد. لتستبین : تا آشکار شود، تا روشن

نة: دلیل آشکار. 57. بیون )استعجال: با عجله به دنبال چیزی بودن(: با عجله می خواهید.

تستعجل

گــر وجــود نداشــته کــه ا الکــم : فرمــان، حکــم. )مــاده »حکــم« بــه معنــای اتقــان و اســتحکام چیــزی اســت باشــد، متفــرق و از بیــن مــی رود. ایــن معنــا در تمامــی مشــتقات آن، از جملــه حکومــت، حکــم قاضــی و ...

وجــود دارد. ]التحقیــق[( گرفته شده است.( : جدا می کند . )قصاص نیز از همین ماده یقص

کنندگان. کردن(: جدا الفاصلین )فصل: جدا قی: تمام می شد.

58. ل

کلیدها. 59. مفاتح )جمع مفتاح(: ماتسقط )سقوط: افتادن(: نمی افتد.

ورقة: برگ درخت.گندم و جو. گیاه؛ مانند ة: دانه حب

رطب : هر چیز تر.یابس : هر چیز خشک.

نکات تفسیریگفتــه شــد، مســتکبران مکــه، ایمــان کــردن مؤمنــان فقیــر: همان گونــه در آیــه پیشــین آیــه 53: مســخره تهیدســتان و ضعیفــان مکــه را مــورد تمســخر خویــش قــرار داده بودنــد. در ایــن آیــه، از زبــان ایشــان گفتنــد: آیــا خداونــد ایــن طبقــه ی ضعیــف را بــر مــا مقــدم کــه بــا حالــت اســتهزاء مــی حکایــت می کنــد کســانی کــه خداونــد داشــته و نعمــت ایمــان را بــه آنــان داده اســت. قــرآن در پاســخ ایــن ســخن می فرمایــد ــا ــد را ب ــت توحی ــون نعم ــز -چ ــت نی ــراد تهیدس ــن اف ــن، ای ــد. بنابرای ــتند، می شناس ــکرگزار او هس ــه ش ک را

عقایــد بت پرســتی و دوگانه پرســتی- آلــوده نســاخته اند، توفیــق ایمــان را بــه دســت آورده انــد. کــه »الم« در عبــارت »لیقولــوا« بــه آزمایــش ثروت منــدان و متکبــران: ذکــر ایــن نکتــه نیــز ضــروری اســت

آیات حیـــات34

کــه خداونــد برخــی افــراد را بــر معنــای نتیجــه و عاقبــت اســت؛ نــه غایــت. بنابرایــن، معنــای آیــه ایــن اســت اســاس تفاوت هــای معنــوی و اعمالشــان، بــر دیگــران مقــدم داشــته و توفیــق ایمــان را بــه آنــان می دهــد. کــه پیشــگامان آن کــه بایــد بــه آئینــی بپیوندنــد کار، امتحــان ثروت منــدان و متکبــران اســت دلیــل ایــن کــه آنــان راه بــه اصطــالح از طبقــه ی فقــرا و پائیــن محســوب می شــوند، ولــی نتیجــه ایــن شــده اســت

گرفتــه و زبــان بــه تحقیــر مؤمنــان فقیــر بگشــایند. اشــتباه را در پیــش کــه توبــه گنهــکار آیــه 54: آیــه فــوق بــه پیامبــر؟ص؟ دســتور می دهــد تــا بــا آغــوش بــاز از بعضــی مســلمانان کــه کســانی کــه خداونــد توبــه گوشــزد نمایــد کنــد و رحمــت فــراوان خداونــد را بــر آنــان کرده انــد، اســتقبال

گذشــته بردارنــد، می پذیــرد. گناهــان باشــند، ولــی قــدم در راه اصــالح آلــوده بــه گنــاه، موجــب مجــازات کــه جهــل یــا فراموشــی حکمــی در هنــگام مــراد از قیــد »بجهالــة«: مســلم اســت هالــة«، در مقابــل عنــاد، لجاجــت و تعمــد اســت؛ یعنــی فــرد نــه از روى نمی گــردد. بنابرایــن قیــد »بحجــه خطــا و اشــتباه ــم او ب ــه عل ک ــان شــود ــه خاطــر غلبــه ی هــوا و هــوس، آن چن ــا حــق، بلکــه ب دشــمنی بکــه بــا جهــل کارش بی اثــر شــده و بــه قــدری تحــت الشــعاع هــوى و هــوس وی واقــع شــده اســت بــودن

ــزان[ ــد. ]المی ــته نباش ــی نداش تفاوتکــه مــا آیــات و معــارف الهــی را بــه بیانــات آیــه 55: شــناخت راه مجرمــان: مفهــوم آیــه ایــن اســت کــه یکــی از آن هــا روشــن شــدن راه مختلــف، تبییــن و تفســیر می کنیــم. ایــن بــه خاطــر اهدافــی اســت

اســت. تبهــکاران کوبنــده پیامبــر؟ص؟ بــه دعــوت مشــرکان بــرای پیوســتن بــه آیینشــان آیــه 56: ایــن آیــات، پاســخ قاطــع و کلــی مأیــوس و ناامیــد ســاخته و از ارائــه پیشــنهادهای متعــدد مالــی و کــه آنــان را بــه اســت؛ به گونــه ای

مقامــی پشــیمان ســازد.ــردی ــاهده ی پایم ــس از مش ــه پ ک ــوده ــن ب ــاء ای ــل انبی ــار در مقاب کف ــی ــای زبان ــی از اهانت ه ــه 57: یک آیــزول عــذاب ــکار شــدید، درخواســت ن ــت تمســخر و از روی ان ــا حال ــر خــود، ب و اســتقامت پیامبــران در برابفــوری می نمودنــد تــا این چنیــن، بطــالن تهدیدهــای آنــان پیرامــون نــزول عــذاب را برســانند. در ایــن گذشــته- بــه آنــان بگویــد: آن چــه شــما بــر آن کــه -مشــابه ســخن انبیــای آیــه، پیامبــر؟ص؟ مأمــور می شــود کــه بــه زودی بــا نــزول بــال، عجلــه داریــد، در اختیــار مــن نیســت؛ بلکــه در اختیــار خداونــد اســت و اوســت گــر اختیــار ایــن امــر در اختیــار کننــدگان اســت؛ چــه این کــه ا حــق را از باطــل جــدا می کنــد و او بهتریــن جــدا ــر اســت و ــه احــوال ظالمــان عالم ت ــد ب ــی خداون ــد، ول کنــون درخواســت شــما حتمــی می گردی ــود، تا مــن ب

ــد. ــزول عــذاب را می دان ــی زمــان اتمــام حجــت و ن به خوباز مــراد بــرای جملــه قبلــی اســت و « علــت

ل

ال الکــم »ان حکــم در اختیــار خداســت: جملــه ی گونــه حکــم تشــریعی و تکوینــی در اختیــار گرچــه اختیــار مســتقل هــر حکــم در آن، حکــم تکوینــی اســت؛ اگونــه فرمــان در عالــم آفرینــش و تکویــن و نیــز نظــام تشــریع و قانون گــذاری در اختیــار خداســت؛ یعنــی هــر

35 سوره ی انعــــــام

ــه معنــای اشــتباهی برداشــت ج و اشــاعره )جبریــون(- از ایــن جمل خداســت. برخــی افــراد -ماننــد خــوارکــه حکومــت گــروه اول، در مقابــل خالفــت امیــر مؤمنــان؟ع؟ بــه آن اســتناد می کردنــد نمــوده بودنــد. گــروه دوم نیــز، ایــن کــس حــق دخالــت در ایــن امــر را نــدارد. و خالفــت تنهــا در اختیــار خداســت و هیــچ جملــه را دلیلــی بــر مســلک جبــر دانســته و هرگونــه اختیــار انســان را در افعــال خــود انــکار نموده انــد. ]تســنیم[آیــه 58: ایــن آیــه دارای مضامیــن عالــی بــوده و از جایــگاه واالیــی در متــون دینــی برخــوردار اســت و مفــاد آن، گســتردگی علــم الهــی بــر همــه موجــودات عالــم دارد. حکایــت از انحصــار علــم غیــب در نــزد خداونــد و احاطــه و کــه مــراد از » مفاتح الغیــب« و »کتــاب مبیــن«: مــراد از مفاتــح غیــب، همــان خزینه هــاى الهــی اســت کــه کــه بــه ایــن عرصــه پــا نهاده انــد، و چــه آن هــا مشــتمل اســت بــر غیــب تمامــی موجــودات، چــه آن هــا ع از غیــب اســت: یکــی غیب هایــی ننهاده انــد. توضیــح آن کــه، خزینه هــاى غیــب خــدا مشــتمل بــر دو نــوگذاشــته اند و بخشــی از آن بــرای مــا روشــن شــده اســت؛ چــون وجــود خــدا، کــه پــا بــه عرصــه شــهود هــم کــه از مرحلــه ی شــهادت خارجنــد و بــر هیچ کــس فرشــتگان، روز قیامــت و ... و دیگــرى غیب هایــی

روشــن نشــده اســت و تنهــا در علــم بی پایــان الهــی وجــود دارد.کــه آیــه ی شــریفه ی »یحــوا ال مــا یشــاء و م الکتــاب« اســت

کتــاب مبیــن هــم، ظاهــرا همــان »أ مــراد از

کــه در کــه جمیــع موجوداتــی را کتابــی م الکتــاب« )رعــد، 39( بــه آن اشــاره دارد؛ یعنــی یثبــت و عنــده أ

کــه بــوده و هســت و خواهــد بــود، احصــاء عالــم صنــع و ایجــاد واقــع شــده اند، برشــمرده اســت و آنچــه را کــرده اســت؛ بــدون این کــه کوچك تریــن موجــودى را از قلــم انداخته باشــد. ]المیزان[

پیام هام«

یک

54. رابطه ی رهبر و مردم، بر پایه ی انس و محبت است. »اذا جاءك« »فقل سالم عل

م«

یک- مربی و مبلغ، باید با برخورد محبت آمیز با مردم، به آنان شخصیت دهد. »سالم عل

ح«صل

- توبه، تنها یك لفظ نیست، تصمیم و اصالح هم می خواهد. »تاب من بعده و ا

هواءکم«بع ا

ت

56. ریشه ی شرك، هواپرستی است. »ل ا

کفرشــان از یــاد رفتــه اســت. »و ال کننــد کافــران خیــال کــه 58. تأخیــر در قهــر و عــذاب الهــی ســبب نشــود » ــین ال

ــم بالظ

عل

ا

سؤاالت پژوهشی1. مفســر ارجمنــد المیــزان؟هر؟، ذیــل آیــه 57، بحــث مبســوطی را پیرامــون معنــای حکــم خداونــد و مســئله مهــم »حســن و قبــح عقلــی« و آرای پیرامــون آن، بیــان نموده انــد. خالصــه ای از مطالعــه ایــن

بحــث را تهیــه نماییــد.« باطل است؟ )نمونه(

ل

ج در عبارت »ان الکم ال 2. چرا سخن خوار3. ارتباط آیه 59 با آیه قبلی چیست؟ )المیزان، تسنیم(

آیات حیـــات36

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ىائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ

حئ مئ ىئيئ جب حب خب مب ىب يب جت حت خت مت ىتکــه شــبانگاهان روح شــما را بــه وقــت خــواب می گیــرد، و آنچــه را در روز ]از نیکــی و بــدی[ بــه دســت کســی اســت او ــا اجــل معیــن ــر می انگیــزد ت ــا برگردانــدن روح بــه جســمتان از خــواب[ ب می آوریــد می دانــد؛ ســپس شــما را در روز ]بگاه می کنــد. گاه بازگشــت شــما بــه ســوی اوســت؛ ســپس شــما را بــه آنچــه همــواره انجــام می دادیــد آ ســر آیــد؛ آن

کــه بــر بندگانــش چیــره اســت، و همــواره نگهبانانــی ]از فرشــتگان[ بــرای ]حفاظــت[ شــما ]از حــوادث )60( و اوســت کــه یکــی از شــما را مــرگ در رســد ]در ایــن وقــت[ فرســتادگان مــا جانــش را می گیرنــد؛ و و بالها[می فرســتد تــا هنگامــی کوتاهــی نمی کننــد.)61( ســپس ]همــه را[ بــه ســوی خــدا، سرپرســت و مــوالی بــه حقشــان آنــان ]در مأموریــت خــود[ گاه باشــید! ]کــه در آن روز[ فرمانروایــی و حکومــت مطلــق فقــط ویــژۀ اوســت؛ و او ســریع ترین بازمی گرداننــد. آکــه کســی شــما را از تاریکی هــای خشــکی و دریــا نجــات می دهــد؟ در حالــی حســاب گران اســت.)62( بگــو: چــه گــر مــا را از کــه ا کمــك می طلبیــد؛ ]و می گوییــد[ او را ]بــرای نجــات خــود[ از روی فروتنــی و زاری و مخفیانــه بــه ایــن ]تنگناهــا و مهلکه هــا[ نجــات دهــد، بی تردیــد از ســپاس گزاران خواهیــم بــود.)63( بگــو: خــدا شــما را از آن ]ســختی ها[ و از هــر اندوهــی نجــات می دهــد، بــاز شــما بــه او شــرك می ورزیــد ]و بــه ناسپاســی می گراییــد.[)64( گــروه و حــزب گــروه کــه از بــاالی ســرتان یــا از زیــر پاهایتــان عذابــی بــر شــما برانگیــزد، یــا شــما را بگــو: او تواناســت گــروه دیگــر بچشــاند؛ ــه وســیلۀ گــروه شــما ب ــه هــر ــدازد، و مــزۀ تلــخ جنــگ و خونریــزی را ب ــه جــان هــم ان حــزب بگــون بیــان می کنیــم تــا بفهمنــد.)65( و قــوم تــو ]قــرآن[ گونا بــا تأمــل بنگــر چگونــه آیــات خــود را بــه صورت هــای کارســاز و صاحــب اختیــار کیفــر[ شــما کردنــد؛ بگــو: مــن بــر ]هدایــت و پــاداش و کــه حــق اســت تکذیــب را در حالــی نیســتم.)66( بــرای هــر خبــری ]از مژده هــا و بیم هــا[ قرارگاهــی اســت، و بــه زودی ]ظهــور و تحقــق آن هــا را در کــه در آیــات مــا ]بــه قصــد شــبهه انــدازی[ بــه کســانی را دیــدی قرارگاه هایشــان[ خواهیــد دانســت.)67( و هــرگاه کــن[ تــا در ســخنی دیگــر در گــردان ]و مجلسشــان را تــرك گویــی و ســخن بی منطــق می پردازنــد از آنــان روی یــاوه

37 سوره ی انعــــــام

گــر شــیطان تــو را ]نســبت بــه تــرك مجلسشــان[ بــه فراموشــی انــدازد، پــس از یــاد آوردن ]بــه ســرعت بیــرون آینــد. و اگــروه ســتمکاران منشــین.)68( بــرو و[بــا

گان واژیف « کامــل(: شــما را تحویــل می گیــرد، می میرانــد. )بــه مــرده »متــو گرفتــن بــه طــور یف: ــو کــم )ت ا

60. یتوف

ــود.( ــه می ش گرفت ــرا روح او ــد؛ زی می گوینگرفته شده است.( کردید، انجام دادید. )از »جارحه: اعضای بدن« کسب جرحت :

م )بعث: برانگیختن(: شما را برمی انگیزد.

یبعثکلیقی : تا به پایان رسد، سپری شود.

ى: معلوم و معین. : مدت مشخص. مسم

جلا

61. حفظة )جمع حافظ(: محافظان.کوتاهی نمی کنند. کوتاهی و قصور(: یط: طون )تفر یفر

ل

گردانده می شوند. وا: باز

62. ردکرب : اندوه و غم شدید. 63. خفیة: پنهانی. 64.

کند. )»لبس« به معنای پوشیده شدن امر و مشتبه شدن آن است.( م : مشتبه

65. یلبسکگروه ها، پیروان مختلف. شیعا )جمع شیعه(:

یذیق : بچشاند. بأس: نیرو، قدرت. که امور دیگری را تدبیر می نماید. کسی کارساز و مدبر، 66. وکیل :

: قرارگاه. )در این جا هم می تواند اسم زمان باشد و هم اسم مکان( ستقر 67. نبأ: خبر مهم. موضــون )خــوض: غوطــه ور شــدن(: غوطــه ور می شــوند، می پردازنــد. )اصــل ایــن واژه بــه معنــای

68. ینکار مــی رود.( کاری بــه کــه بــه طــور اســتعاره بــرای داخــل شــدن در هــر داخــل شــدن در آب اســت

ك )نسیان: فراموشی( : تو را به فراموشی بیندازد، از یاد تو ببرد. ینسین تقعد )قعود: نشستن(: پس منشین!

فال

نکات تفسیریگذشــته بــه علــم بی پایــان الهــی بــه عنــوان یکــی از صفــات آیــه 60: خــواب، نشــانه ای از مــرگ: در آیــه ی کمــال خداونــد اشــاره شــد. در ایــن آیــات، بــه نمونه هایــی از قــدرت پــروردگار اشــاره می شــود. یکــی از گرفتــن جــان انســان هــا و مــرگ اســت. یکــی از نشــانه های مــرگ، بارزتریــن جلوه هــای قــدرت پــروردگار، کــه بــا مــرگ، رابطــه و علقــه ی خــواب اســت؛ زیــرا ایــن دو هــم ســنخ و هــم جنــس هســتند و همان گونــه گــردد، در خــواب نیــز ایــن رابطــه قطــع می شــود. در ایــن آیــه، بــه همیــن مطلــب بیــن روح و بــدن قطــع مــی گرفتــه و از آن چــه در روز انجــام می دهیــد و کــه خداونــد جان هــای شــما را در شــب اشــاره شــده اســت

آیات حیـــات38

ــرای کــه اجــل شــما فــرا رســد و ب ــد ــا زمانــی ادامــه می یاب گاه اســت و ایــن امــر ت ــد، نیــز آ بــه دســت می آوریــد، محشــور شــوید. پاســخ گویی در پیشــگاه خداون

کمیــت مطلــق الهــی -کــه در آیــه آیــه 62: بــا توصیــف علــم و قــدرت بی پایــان خداونــد در ایــن آیــات، حا« اشــاره شــده تــا 57 بــه آن اشــاره شــده بــود- معنــا یافــت. در پایــان ایــن آیــه، بــه صفــت »أســرع الاســبینکمیــت مطلــق خداونــد، دلیلــی بــرای تأخیــر در قضــاوت روز کــه بــا وجــود علــم و قــدرت و حا روشــن شــود

ــد. قیامــت باقــی نمی مانحدیــث: از امــام علــی؟ع؟ ســؤال شــد: »چگونــه خداونــد بــا وجــود مخلوقیــن زیــاد بــه حســاب آنــان ــه ــد: »چگون ــؤال ش ــد.« س ــان را روزى می ده ــه آن ک ــه ــد: »همان گون ــرت فرمودن ــد؟« حض ــیدگی می کن رسکــه روزى شــان می دهــد، گونــه کــه او را نمی بیننــد؟« فرمودنــد: »همــان ــی حساب رســی می کنــد، در حال

ولــی او را نمی بیننــد.« ]نورالثقلیــن[ــد و ــر توحی ــوره ب ــن س ــد در ای الت خداون ــتدال ــله اس ــروردگار: سلس ــود پ ــر وج ــان ب ــن بره ــه 63: بهتری آیکــه آن هنــگام گفتــه می شــود ل فطــری دیگــر ادامــه می یابــد. خطــاب بــه مشــرکان معــاد، بــا یــک اســتدالکســی پنــاه بــرده و بــا گرفته ایــد، بــه چــه گــون قــرار گونا کــه در تاریکی هــای دریــا و صحــرا و خطرهــای ــکرگزاران ــد، از ش ــات ده ــما را نج ــه ش ــه چنان چ ک ــد ــد می بندی ــا او عه ــد و ب ع و زاری او را می خوانی ــر تض

درگاه وی باشــید.کــه شــما را از بالهــا و ســختی کــه همــان خدایــی آیــه 65: عذاب هــای الهــی: در ایــن آیــه بیــان می شــود ک کافــران را هــال کــرده و کــه مطابــق حکمــت خــود، عــذاب نــازل نجــات می دهــد، ایــن قــدرت را نیــز دارد کنــد؛ چــه از طریــق عــذاب آســمانی چــون طوفــان و صاعقــه؛ و چــه از راه عــذاب زمینــی چــون زلزلــه و رانــش

کــوه و یــا عــذاب اجتماعــی چــون اختــالف و تفرقــه و برادرکشــی مــردم میــان یکدیگــر.کفــار مکــه هــرگاه ســخن از عــذاب الهــی بــه میــان کــه پیشــتر بــدان اشــاره شــد، آیــه 66 و 67: همان گونــه کــرده و یــا درخواســت عــذاب فــوری می نمودنــد. در ایــن آیــه، بــا اشــاره بــه همیــن مطلــب، آمــد، آن را انــکار گرفتــاری شــما بــه عــذاب ــا کــه بــه آنــان بگویــد: مــن ضامــن نجــات ی بــه پیامبــر؟ص؟ مأموریــت می دهــد کــه بــا رســیدن کــه ســخن و وعــده هــای پــروردگار، زمــان و جایگاهــی دارد پــروردگار نیســتم، ولــی بدانیــد

آن واقــع خواهــد شــد.آیــه 68: مخالفــت مشــرکان بــا پیامبــر؟ص؟ تنهــا بــه تکذیــب عــذاب یــا تمســخر مؤمنــان فقیــر محــدود نمی شــد. یکــی دیگــر از اعمــال زشــت آنــان در مقابــل فرســتاده خــدا، تمســخر آیــات قــرآن و نســبت هــای کــه کســانی را دیــد کــه وقتــی نــاروا بــه قــرآن بــود. در ایــن آیــه، خداونــد بــه پیامبــر خــود دســتور می دهــد گــردان شــود و از مجلــس آن هــا بیــرون آیــات خــدا را مــورد اهانــت و مســخره قــرار می دهنــد، از آن هــا روى ع بــه انــدازه اى اهمیــت رود تــا وادار شــوند بــه ســخن دیگــرى بپردازنــد. ســپس اضافــه می کنــد ایــن موضــوــوم ــا ق ــو و ب ــا دور ش ــد، از آن ه ــادت آم ــه ی ــت ب ــر وق ــرد، ه ــو ب ــاد ت ــتور را از ی ــن دس ــیطان ای ــر ش گ ــه ا ک دارد

ســتمگر منشــین.

39 سوره ی انعــــــام

گنــاه کــه گنــاه یــا شــرکت در جلســه اى گنــاه: در روایــات متعــددى، از همنشــینی بــا اهــل دوری از مجلــس گــر شــرکت نکــردن در مجلــس می شــود و انســان قــدرت جلوگیــرى از آن را نــدارد، نهــی شــده اســت؛ حتــی اــودن ــی دارد: 1- ب ــی و منطق ــل عقل ــد دلی ــب چن ــن مطل ــردد. ای گ ــواده ــا خان ــتگان ی ــی بس ــب ناراحت موجگنــاه گنــاه اســت. 2- ابهــت گناهــی انجــام ندهــد، امضــاء و تأییــد آن گنــاه، هــر چنــد انســان در مجلــس گنــاه را گناهــکاران می شــود. 4- زمینــه آلودگــی فــرد بــه شکســته می شــود. 3- ســبب دلگرمــی و تشــویق کــه در آن زیــاد می کنــد. امــام صــادق؟ع؟ می فرمایــد: »بــرای مؤمــن جایــز نیســت در مجلســی بنشــیند

کــردن و( تغییــر دادن آن را نــدارد.« ]نورالثقلیــن[ معصیــت خــدا مــی شــود و او قــدرت بــر )نهــی از منکــر مگــر پیامبــر؟ص؟ هــم اســیر شــیطان می شــود؟ عبــارت پایانــی ایــن آیــه، نبایــد موجــب ایــن تصــور شــود ــا دالیــل عقلــی و نقلــی قطعــی بــر عصمــت ایشــان، گنــاه و خطــا می گــردد؛ زیــرا ب کــه پیامبــر؟ص؟ مرتکــب منافــات دارد. بنابرایــن، مقصــود از عبــارت، شــخص آن حضــرت نیســت و مــراد امــت آن حضــرت هســتند. مشــابه این گونــه خطــاب، در ادبیــات روزمــره مــا نیــز مشــاهده می شــود. آیــه بعــدی نیــز مؤیــد ایــن مطلــب

اســت. ]المیــزان[

پیام هااز بهتریــن روش هــاى بــه هنــگام شــداید، بــه خلــوص او در دعــا یــادآورى و توجــه دادن انســان .63

خفیــة« و عــا تضر »تدعونــه اســت. خداشناســی

65. یکی از وظایف مبلغ، یادآورى قدرت بی مانند خداوند است. »قل هو القادر« م

ح شــده اســت. »یلبســک کنــار عــذاب آســمانی و زمینــی مطــر - تفرقــه و تشــتت، از عذاب هــاى الهــی و در

»شیعا

م بأس بعض«

کافران به دست یکدیگر عذاب می شوند. »یذیق بعضک گاهی -ف اآلیات« کیف نصر گون براى ارشاد مردم بهره گیرند. »انظر گونا - مبلغان دینی باید از روش هاى

ــن ذیــت ال ی

ــد. »اذا را ــه دشــمنان نشــان دهی ــه مقدســات را ب 68. غیــرت و تعصــب دینــی خــود نســبت ب

ــم« ــرض عهن عــا فا ــون یف آیاتن وض یحن

گنــاه )چــون مجالــس عروســی آلــوده بــه - نبایــد بــه بهانه هــای مختلــف عرفــی و اجتماعــی، در مجالــس عــرض عهنــم«

وضــون یف آیاتنــا فا ذیــن یحن

یــت ال

گنــاه و مجالــس غیبــت و ...( شــرکت نمــود. »اذا را

که بد مانی * خوپذیر است نفس انسانی ]سنایی[ کم نشین - با بدان

سؤاالت پژوهشی1. با این همه آیات و روایات بر حسابرسی سریع الهی، پس طوالنی بودن روز قیامت براى چیست؟ )نور(

کسانی هستند؟ )المیزان( 2. مراد از قوم رسول خدا؟ص؟ در آیه 66 چه 3. آیا پایان آیه 68 می تواند دلیلی بر عدم جواز تقیه باشد؟ )نمونه(

آیات حیـــات40

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹٹ ٹ ٹ ڤ ڤ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ چ چڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھھ ې ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ٴۇۋ ۈ ېئ ېئ ۈئ ۈئ ۆئ ۇئۆئ ۇئ وئوئ ەئ ەئ ائ ىائ ى

ېئىئ ىئ ىئ یی ی ی جئ حئکــه ]بــه ناچــار ســخنان آنــان را می شــنوند ولــی کســانی و چیــزی از حســاب ســتمکاران ]مغالطه گــر[ بــر عهــدۀ کــه یاوه گویــان را[ پنــد دهنــد، تــا ]از از نشســتن بــا آنــان[ می پرهیزنــد نیســت؛ بلکــه ]بــر عهــدۀ اهــل تقواســت گرفتنــد، و زندگــی کــه دینشــان را بــازی و ســرگرمی کســانی گفتــار باطــل و بی پایــۀ خــود[ بپرهیزنــد.)69( و کســی ]در روز قیامــت[ بــه ]کیفــر[ آنچــه کــه مبــادا گــذار؛ و ]مــردم را[ بــا قــرآن انــدرز ده؛ دنیــا آنــان را فریفــت، و اکــت ســپرده شــود[؛ و او را در برابــر گناهــان[ مرتکــب شــده ]از رحمــت و ثــواب[ محــروم مانــد ]و بــه هال ]از گونــه عوضــی بپــردازد از او گــر ]بــرای رهایــی اش از عــذاب[ هــر خــدا سرپرســت و یــاور و شــفیعی نباشــد؛ و اــواب[ محــروم ــه ســبب آنچــه ]از اعمــال زشــت[ مرتکــب شــده اند ]از رحمــت و ث ــه ب ک پذیرفتــه نشــود. آناننــد کفــر می ورزیدنــد بــرای آنــان کــه همــواره ]بــه آیــات الهــی[ کــت ســپرده شــده[اند. و بــه خاطــر آن مانــده ]و بــه هالکــه نــه نوشــابه ای از آب جوشــان و عذابــی دردنــاك اســت.)70( بگــو: آیــا بــه جــای خــدا معبــودی را بپرســتیم کــرد ]بــه ســبب شــرك و بــت پرســتی[ بــه کــه خــدا هدایــت ســودی بــه مــا رســاند و نــه زیانــی؟ و مــا را پــس از آن ــد و در زمیــن ســرگردان کــه شــیاطین عقلــش را ربوده ان کســی فرهنــگ و فضــای جاهلیــت بازگرداننــد، ماننــد کــه وی را بــه ســوی هدایــت دعــوت می کننــد کــه بــرای او یارانــی اســت گمراه[اســت، در حالــی ]و بی هــدف و کــه بــه جانــب مــا بیــا ]ولــی او بــه ســبب ســرگردانی و حیــرت زدگــی نمی پذیرد.[بگــو: یقینــا هدایــت خــدا همــان کــه تســلیم پــروردگار جهانیــان باشــیم.)71( و ]نیــز بــه مــا فرمــان داده انــد هدایــت ]واقعــی[ اســت، و مــا مأموریــم کــه بــه ســویش محشــور می شــوید. کنیــد، و اوســت کنیــم[ نمــاز را بــر پــا داریــد و از خــدا پــروا کــه بــه شــما اعــالم گیــرد[ کــه ]اراده اش بــه آفریــدن چیــزی تعلــق کــه آســمان ها و زمیــن را بــه درســتی آفریــد؛ و روزی )72( اوســت کــه در صــور دمیــده شــود فرمانروایــی گفتــارش حــق اســت؛ و روزی می گویــد: بــاش، پــس بی درنــگ می باشــد؛

گاه اســت.)73( کمیــت مطلــق ویــژۀ اوســت، دانــای نهــان و آشــکار اســت، و او حکیــم و آ و حا

41 سوره ی انعــــــام

گان واژکن! ر«(: رها

ر یذ

ر )فعل امر از »وذ

70. ذ

عبا: بازی، بازیچه.ل

کار بیهوده. وا: سرگرمی و

لکــردن چیــزی بــه چیــزی.(: ]از ن تبســل )بســل: هــم بــه معنــای منــع اســت و هــم بــه معنــای ضمیمــه

ا

رحمــت خــدا[ محــروم شــد یــا منــع شــد. ]قامــوس[تعــدل : عــوض و فدیــه ای بدهــد. )عــدل و عــدل بــه یــک معنــا می باشــند. مــراد از آن در آیــه، فدیــه و

می باشــد.( عــوض ک شدند. وا: ]از رحمت خدا[ محروم شده اند یا هال

بسل

أ

ع نوشیدنی. شراب : هر نوگــرم، »محــام«؛ تــب را بــه ســبب حــرارت زیــاد، »محــى« و دوســت ــم: آب داغ. )حمــام را بــه جهــت آب مح

گفته انــد.( ــاد وی، »محــم« ــت زی گرمــای محب ــه دلیــل صمیمــی را بگذشــته خویــش بازگردانــده شــویم. )أعقــاب، جمــع عقــب بــه معنــای پاشــنه ــا: بــه عقابن

عــیل ا

ــرد 71. ن

اســت و رد بــر أعقــاب، برگشــتن بــه حالــت اول اســت.(کردنــد، از بــاال بــه پاییــن انداختنــد. کســی(: او را ســاقط کــردن اســتوته )هــوی: ســقوط؛ اســتواء: ســاقط )هــوای نفــس، بــه معنــای ســقوط فــرد از ایمــان توســط نفــس وی اســت. معانــی دیگــری نیــز بــرای ایــن

واژه ذکــر شــده اســت. ]قامــوس[( حیران : سرگردان، سرگشته.

73. ینفخ )نفخ: دمیدن(: دمیده شود.کن )فعل امر از »کون«(: موجود باش!

که در آن می دمند. ور: شیپور، چیزی الص

نکات تفسیریکــردن کافــران -به خصــوص مســخره آیــه 69: دو تفســیر بــرای ایــن آیــه ذکــر شــده اســت: 1- اعمــال زشــت دیــن- تأثیــری در مؤمنــان نخواهــد داشــت و فقــط دامــن خودشــان را می گیــرد، و ایــن تذکــر از ســوی مــا کافــران شــرکت گــر افــراد بــا تقــوا بــراى نهــی از منکــر در جلســات کــه متذکــر شــوند. ]المیــزان[ 2- ا بــه آنــان بــود

گنــاه بــوده اســت. ]نمونــه[ کننــد، مانعــی نــدارد؛ زیــرا بــرای تذکــر و بــه امیــد پرهیــزکارى و بازگشــت آن هــا از کننـــدگان بــا دیــن: ایــن آیـــه، پیـــامبر اســالم؟ص؟ را مأمــور می نمایــد تــا عــالوه کفــار و بــازی آیــه 70: تـــرک کلــی کلــی مــورد بازیچــه ی دســت خــود قــرار داده انــد، بــه کــه دیــن را بــه کســانی گنــاه، بــر تــرک مجالــس گرفتــار اعمــال خویــش اســت و راهــی کــس کــه هــر کــه روزى فــرا می رســد رهــا ســازد و بــه آنــان هشــدار دهــد بــراى فــرار از چنــگال آن نــدارد؛ نــه حامــی و یــاور و شــفیعی و نــه عــوض و مقابــل و فدیــه ای. آری! آنــان بــه

آیات حیـــات42

ک جهنــم شــده اند. گرفتــار عــذاب ســخت و دردنــا خاطــر اعمالشــان ــات متعــددی از قــرآن اســارت نفــس آدمــی در زنجیــر اعمــال خــود: ایــن حقیقــت تــکان دهنــده در آیــر ــة؛ ه ــبت رهین کس ــا ــس ب نف

ــت. »کل ــود اس ــان خ گناه ــی ــت، زندان ــان در روز قیام ــه انس ک ــت ــده اس آم

گناهــان، تنهــا از کــرده اســت.« نجــات از اســارت و رهایــی از غــل و زنجیــر کــه کارى اســت گــرو کــس در ــرا در آن ــد؛ زی ــی و سرپرســتی ندارن ــه کاران در روز قیامــت هیــچ ول گن ســه راه امــکان دارد: 1- راه والیــت: گنــه کاران ىل الذیــن آمنــوا« از تولــی امــر کــه او نیــز طبــق مفــاد »ال و روز، تنهــا مــوالی حــق، پــروردگار اســت گمــان شفاعتشــان را کــه مشــرکان کافــران خــودداری می نمایــد. 2- راه شــفاعت: در آن روز، بت هــا و کنــار رفتــه و شــفاعت مــردان حــق نیــز بــه دلیــل نداشــتن شــرایط و زمینــه هــای آن می کردنــد، از مقابلشــان کافــران، منتفــی می شــود. 3- راه معاملــه: بنــا بــر برخــی آیــات قــرآن، هم چــون آیــه 36 مائــده، از ســوی ــا از عــذاب ــر آن را بدهنــد، ت ــد هــر چــه در دنیــا وجــود دارد و حتــی دوبراب کفــار در روز قیامــت دوســت دارنکاش بــه جــای آنــان فرزندشــان یــا پــدر و مــادر و همســر و قبیلــه و آن روز نجــات یابنــد. آنــان آرزو می کننــد دوست هایشــان عــذاب شــوند، ولــی در آن روز، فــراری از عــذاب پــروردگار وجــود نداشــته و هیــچ عــوض و

معاملــه ای پذیرفتــه نیســت. ]تســنیم[ــه ک ــرد ــرار می گی ــه مــورد خطــاب ق ــامبر اســالم؟ص؟ در ایــن آی ــه قهقهــرا: پیـ گشــت ب ــه 71: شــرک؛ باز آیکــه از آن هــا بپرســد: آیــا شــما می گوئیــد مــا بت هــای مشــرکان را ایــن چنیــن بــه آییــن خویــش دعــوت نمایــد کــه هیــچ تأثیــری در ســود و زیــان مــا ندارنــد؟ پذیرفتــن ایــن حــرف شــما از شــما را شــریك خــدا قــرار دهیــم کــرده و او را سرگشــته و حیــران کــه یــک فــرد را شــیطان از راه راســت منحــرف ســوی مــا مثــل ایــن اســت کنــد. در چنیــن حالتــی، نزدیــکان آن فــرد او را بــه ســوى خــود می خواننــد تــا راهنمایــی اش در بیابان هــا گمراهــی کننــد، ولــی او متوجــه نمی شــود. آری! پذیرفتــن ســخن شــما نیــز بازگشــت از هدایــت بــه ســوی

و سرگشــتگی اســت.کــه پیامبــران عصمــت پیامبــر؟ص؟ قبــل از بعثــت: از جملــه عقایــد قطعــی و خــاص شــیعیان، ایــن اســت ــز ــد. دالیــل تاریخــی نی ــد و هیــچ گاه دیــن حــق را رهــا نکرده ان ــوده ان قبــل و بعــد از بعثتشــان، معصــوم بمؤیــد همیــن نظریــه اســت؛ زیــرا هیــچ مورخــی از ســجده ی پیامبــر؟ص؟ در برابــر بــت یــا عبــادت آنــان چیــزى گذشــته عقابنــا؛ بــه

عــیل ا

ــرد ل بــه جملــه ی »ن ننوشــته اســت. برخــی از مفســران اهــل ســنت، بــا اســتدال

ــرى ــی پیغمب ــه وقت ک ــت ــن اس ــه روش ک ــی ــد؛ در حال ــده برآمده ان ــن عقی ــی ای ــدد نف ــم« در ص ــود بازگردی خکنــد، بــه زبــان جامعــه دینــی خــود حــرف می زنــد؛ همــان جامعــه ای کفــار معاصــرش احتجــاج بخواهــد بــا کــه افــرادش قبــال مشــرك بودنــد و خداونــد بــه وســیله همیــن پیغمبــر، آنــان را بــه دیــن حــق هدایــت نمــود. در حقیقــت، ایــن جملــه از زبــان جمیــع مســلمین اســت، نــه از زبــان شــخص پیامبــر ؟ص؟ و بــه همیــن

علــت، بــا ضمیــر جمــع آمــده اســت. ]تســنیم[آیــه 72: مشــرکان مکــه بــه دلیــل عقایــد انحرافــی و شــرک آلود از شــناخت خداونــد و اوصــاف وی بهــره ای

43 سوره ی انعــــــام

کــی از بیــان اوصــاف خداونــد متعــال و تکیــه بــر علــم نداشــتند. بــه همیــن دلیــل، آیــات ســور مکــی حاو قــدرت بی پایــان اوســت. ایــن آیــه نیــز، در همیــن راستاســت و در آن، بــه خلقــت آســمان ها و زمیــن، گاهــی قــدرت در آفرینــش، فرمانروایــی در روز قیامــت، علــم بــه غیــب و حضــور )نهــان و پیــدا( و حکمــت و آ

وی اشــاره شــده اســت.

پیام ها69. رعایــت اهــم و مهــم در مســائل، از اصــول عقلــی و اســالمی اســت. شــنیدن موقتــی یاوه هــا بــه قصــد

م مــن ش ء« ــون مــن حســاب ق ذیــن یت ال

پاســخ گویی یــا نجــات منحرفــان، جایــز اســت. »و مــا عــیل

قون« هم یتعل

ى ل کر کردن دیگران نیز باشیم. »و لکن ذ - عالوه بر تقواى خود، باید به فکر متقی

ر

ــردن مخالفــان مکتــب در جامعــه اســت. »ذ ک ــراد بی دیــن و بایکــوت 70. غیــرت دینــی، ســبب طــرد افــن ...« ذی

ال

»عبــا

ــم ل وا دیهن

ــذ ن

ذیــن اتگرفتــن دیــن اســت. »ال - دل بســتگی و فریفتــه شــدن بــه دنیــا، زمینــه بــه بــازى

نیــا«

هتــم الیــاة الد »غرر به« ک

- تذکر و موعظه، سبب نجات از قهر و عذاب الهی است. »و ذ

ر به« ک

- در تذکر و هشدار باید از قرآن بهره گرفت. »و ذ ندعوا من دون ال«

کنید. »قل ا 71. با سؤال وجدان ها را تحریك

کســب ســود یــا دفــع ضــرر اســت و بت هــا قــادر بــه - شــرك، غیــر منطقــی اســت، چــون انگیــزه ى پرســتش، نــا« هیــچ نفــع و ضــرر رســاندن نیســتند. »ل ینفعنــا و ل یضر

عقابنا« عیل ا

- شرك، نوعی عقب گرد و ارتجاع اعتقادى است. »نرد

» 73. آفرینش، حکیمانه و هدفدار است. »بالقبیر« ه اللك« »و هو الکم الن

- مبناى حکومت الهی بر حکمت و علم است. »ل

کارســاز - در قیامــت، جلــوه و نمــود قــدرت الهــی بــر همــه آشــکار می شــود، چــون آن جــا اســباب و وســائل ــه اللــك«

نیســت. »ل

سؤاالت پژوهشیــم«، دیــن مشــرکان )بت پرســتی( اســت یــا اســالم و توحیــد؟ دو نظریــه در کلمــه »دیهن 1. مــراد از دیــن در

کنیــد. )نمونــه، المیــزان( ایــن زمینــه را تبییــن کنید. )المیزان، تسنیم( 2. معناى »قل ان هدى ال هو الدى« را تبیین

ــا یکدیگــر چیســت؟ ــا جملــه قبلــش چیســت؟ ارتبــاط اوصــاف آیــه 73 ب « ب ــه الــقــه »قول 3. ارتبــاط جمل

ــنیم( ــزان، تس )المی

آیات حیـــات44

ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڇ ڇ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڄڃ ڄ ڄ ڦڄ ڦ ڦ ڦ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھھ ے ے ۅ ۋ ۋ ۈٴۇ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ېى ى ائ ائ ەئ ەئوئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی

ی جئحئ مئ ىئ يئ جبحب خب مب ىب يبکــه بنابــر روایــات اهل بیــت؟مهع؟، پــدر خوانــده یــا کــه ابراهیــم بــه پــدرش آزر ]شــخصی کنیــد[ هنگامــی را و ]یــاد گفــت: آیــا بت هایــی را بــه عنــوان معبــود خــود انتخــاب می کنــی؟ قطعــا مــن تــو و قــوم تــو را در عمویــش بــود[ گونــه فرمانروایــی و مالکیــت و ربوبیــت خــود را بــر آســمان ها و زمیــن بــه گمراهــی آشــکار می بینــم.)74( و ایــن گرفــت، ســتاره ای دیــد ابراهیــم نشــان می دهیــم تــا از یقین کننــدگان شــود،)75( چــون ]تاریکــی[ شــب او را فــرو کــه کــردن ســتاره پرســتان بــا تظاهــر بــه ســتاره پرســتی[گفت: ایــن پــروردگار مــن اســت؛ هنگامــی ]بــرای محکــوم ــد ع دی ــو کــه مــاه را در حــال طل کننــدگان را دوســت نــدارم.)76( هنگامــی گفــت: مــن غــروب کــرد، ســتاره غــروب گفــت: ایــن پــروردگار مــن اســت؛ چــون مــاه غــروب کــردن ماه پرســتان بــا تظاهــر بــه ماه پرســتی[، ]بــرای محکــوم گــروه گمراهــان خواهــم بــود.)77( وقتــی خورشــید گــر پــروردگارم مــرا هدایــت نکنــد بــدون شــك از کــرد، گفــت: یقینــا اکــردن خورشیدپرســتان بــا تظاهــر بــه خورشــید پرســتی[گفت: ایــن پــروردگار ع دیــد ]بــرای محکــوم را در حــال طلــوگفــت: ای قــوم مــن! بی تردیــد مــن ]بــا همــۀ وجــود[ کــرد، کــه غــروب مــن اســت، ایــن بزرگ تــر اســت؛ و هنگامــی از آنچــه شــریك خــدا قــرار می دهیــد بیــزارم.)78( مــن بــه دور از انحــراف و بــا قلبــی حق گــرا همــۀ وجــودم را بــه گفتگــوی کــردم و از مشــرکان نیســتم.)79( قومــش بــا او بــه کــه آســمان ها و زمیــن را آفریــد، متوجــه کســی ســوی ــت ــرا هدای ــه او م ک ــال آن ــد و ح ــق می کنی ــوی بی منط گفتگ ــن ــا م ــدا ب ــارۀ خ ــا درب ــت: آی گف ــتند، ــق برخاس بی منطکــه پــروردگارم چیــزی را ]دربــارۀ مــن[ کــه شــما شــریك او قــرار می دهیــد نمی ترســم مگــر آن کــرد؟ و مــن از آنچــه

گرفتــه اســت، آیــا ]بــرای فهــم توحید[هشــیار نمی شــوید؟)80( چگونــه بخواهــد، دانــش پــروردگارم همــه چیــز را فراکــه گرفته ایــد کــه خــود شــما از اینکــه چیــزی را شــریك خــدا از آنچــه شــما شــریك او قــرار داده ایــد بترســم؟! در حالــی گــر حقایــق را می دانیــد ]بگویید[کــدام یــك از دو خــدا هیــچ دلیلــی بــر حقانیــت آن بــر شــما نــازل نکــرده نمی ترســید، ا

ــه ایمنــی ]از عــذاب خدا[ســزاوارترند؟)81( ــروه ]خداپرســتان و مشــرکان[ ب گ

45 سوره ی انعــــــام

گان واژر: نام عموی حضرت ابراهیم؟ع؟. 74. ءاز

گویند.( صنام )جمع صمن(: بت ها. )بت های غیرسنگی را »صمن« و بت های سنگی را »وثن« ا

کمیــت و تدبیــر. )ایــن واژه بــه همــان معنــای ملــک اســت، ولــی در ــوت : قــدرت بــر تصــرف، حا

ک75. مل

معنــای ملکیــت از آن شــدیدتر اســت.( کــه اطمینانــی بــرای نفــس بــه وجــود الوقنــین )جمــع موقــن(: بــه یقیــن رســیدگان. )بــه علــم راســخ درونــی

گفتــه می شــود.( آورده و شــک و شــبهه ای در آن راه نــدارد، یقیــن نون« گفته می شود؛ چون عقل وی پوشیده شده است.( یه: بر او پوشیده شد. )به دیوانه »مج

76. جن عل

کرد. کردن(: غروب فل )افول: غروب کوکب: ستاره. ا

کننده. ع ع(: طلو وغ: طلو 77. بازغا )بزگمراهان. )ضاللت به معنی انحراف از حق است.( :)

ین )جمع ضال

ال

الض

هت )وجه: چهره، صورت(: روی خویش را برگرداندم. 79. وجکــه گفتــه می شــود ــه غذایــی ــز ب ــه معنــای شــکافتن اســت. افطــار نی کــرد. )فطــرت ب ــد، خلــق ــر: آفری فطکــه کــردن اســت؛ بــه ایــن معنــا روزه دار بــا آن روزه خــود را می شــکافد. یکــی از مشــتقات ایــن مــاده، خلــق

کــه خــواه ناخــواه فعلــی از افعــال را انجــام دهــد.( خداونــد چیــزى را طــورى بیافرینــد حنیفــا )حنــف: میــل بــه حــق، اعتــدال(: حق گــرا، مســتقیم و متمایــل از باطــل بــه ســوى حــق. )دیــن کــه از هرگونــه شــرک و انحرافــی بــه دور بــوده و در راه ابراهیــم؟ع؟ از آن جهــت، »حنیــف« نامیــده شــد

مســتقیم توحیــد قــدم می گــذارد.(کردند. ة: حجت آوردن، بحث و جدال ( : با او بحث و جدال ه )ماج 80. حاج

وسع : وسیع است، احاطه دارد. ون : آیا متذکر نمی شوید؟ ر

ک

تتذ

فال

ا

حق: شایسته تر. 81. سلطنا: تسلط، حجت، دلیل. ا

نکات تفسیریــخ ــدان تاری ــن موح ــی از برتری ــت یک ــات سرگذش ــن آی ــم ؟ع؟: ای ــتی ابراهی ــد و یگانه پرس ــه 74: توحی آیکامل تریــن -یعنــی ابراهیــم؟ع؟- و احتجاجــات وی بــا مشــرکان را بیــان می کنــد و در آن عالی تریــن و مصــداق ایمــان و فطــرت توحیــدی بیــان شــده اســت. در ایــن آیــه، از ایســتادگی وی در برابــر عمــوی خــود

و دعــوت وی بــه آییــن توحیــد، ســخن بــه میــان آمــده اســت.کــه آزر، گــروه اندکــی از مفســران اهــل ســنت، معتقدنــد آزر؛ عمــوی ابراهیــم؟ع؟: تمــام مفســران شــیعه و خ« بــوده اســت. دالیــل ایــن نظــر ایــن چنیــن اســت: عمــوی ابراهیــم؟ع؟ بــوده و نــام پــدر واقعــی وی »تــارکتابــی نــام آزر بــه عنــوان پــدر ابراهیــم؟ع؟ 1- شــواهد تاریخــی، مؤیــد ایــن نظــر اســت؛ زیــرا نــه تنهــا در هیــچ

آیات حیـــات46

خ نــام دارد. 2- دلیــل دوم، از جمع بنــدی چنــد آیــه قــرآن نیامــده اســت؛ بلکــه در تــورات فعلــی، پــدر وی تــارگمراهــان دانســته اســت، ولــی بــه دســت می آیــد: الــف: طبــق آیــات قــران بــا آن کــه ابراهیــم؟ع؟ پــدرش را از کــه بنــا بــر آیــه 113 توبــه، بــرای وی درخواســت مغفــرت نمــوده اســت. )شــعراء، 86( ب: ایــن درحالــی اســت ــه ک ــد؛ جــز ابراهیــم؟ع؟ ــب مغفــرت نماین ــاوند خــود طل ــار خویش کف ــرای ــد ب احــدی از مؤمنیــن حــق ندارنح ایــن وعــده آمــده اســت.( ج: کار را انجــام داد. )در آیــه 47 مریــم شــر بــه خاطــر وعــده ای بــا پــدرش، ایــن بــدون شــك، اســتغفار ابراهیــم؟ع؟ بــرای پــدر گناهــکارش، تنهــا بــرای تحقــق وعده بــا وی بود و پــس از آن، کــه ابراهیــم؟ع؟ کنــد، ولــی در آیــه 41 ســوره ابراهیــم، می بینیــم قاعدتــا نبایــد دیگــر بــراى او طلــب آمــرزش کعبــه، بــراى پــدرش طلــب آمــرزش می کنــد. ایــن یــک بــار دیگــر در اواخــر عمــر و در هنــگام تجدیــد بنــای کــه کــه آن هــا در ردیــف مشــرکان قــرار نداشــته اند. نتیجــه: اســتغفار اولــی ابراهیــم؟ع؟ بــه ایــن معناســت گرفتــه اســت، بــرای پــدر واقعــی اش نبــوده اســت؛ بلکــه بــرای عمــوی مشــرک خــود در جوانــی وی صــورت کــه کــه بــه دلیــل وعــده بــا او بــوده اســت و اســتغفار آخــر عمــر وی، دربــاره فــرد دیگــری اســت بــوده اســت همــان پــدر واقعیــش بــوده و در قــرآن از آن بــه لفــظ »والــد« اشــاره شــده اســت. 3- بنــا بــر روایــات فــراوان، کــه وی از نســل ابراهیــم؟ع؟ ــد و می دانیــم ــا آدم؟ع؟، طاهــر و موحــد بوده ان تمامــی اجــداد پیامبــر؟ص؟ تگرچــه لفــظ »أب« در کــه ا گفتنــی اســت اســت. بنابرایــن، پــدر وی مشــرک )آزر بت پرســت( نبــوده اســت. گاهــی نیــز در معانــی چــون جــد مــادری، عمــو و ... لغــت عربــی، بیشــتر بــرای پــدر اســتفاده می شــود، ولــی

اطــالق می شــود. )ایــن مطلــب از آیــه 133 ســوره بقــره برداشــت می شــود.( ]تســنیم[کیــد ــوت« از »ملــك« اســت و »واو« و »تــاء« بــراى تأ

ک

کلمــه ى »مل آیــه 75: ملکــوت آســمان ها و زمیــن:

و مبالغــه بــه آن افــزوده شــده اســت. ملکــوت آســمان ها؛ یعنــی مالکیــت مطلــق و حقیقــی خــدا نســبت بــه آن هــا و مشــاهده ی ملکــوت یعنــی مشــاهده ی اشــیاء از جهــت انتســاب آن هــا بــه خــدا. بــه عبــارت دیگــر،

دیــد ملکوتــی یعنــی درك توحیــد در تمــام اجــزاء هســتی. ]المیــزان[آیــه 76: احتجــاج ابراهیــم؟ع؟ بــا مشــرکان: یکــی از ویژگی هــای حضــرت ابراهیــم؟ع؟، اســتفاده از روش هــای نویــن و مؤثــر در مبــارزه بــا انحرافــات فکــری زمــان خــود بــوده اســت. ایــن آیــات بــه احتجــاج کــه بــه پرســتش اجــرام آســمانی چــون ســتاره گروهــی از مــردم زمــان خــود حضــرت ابراهیــم؟ع؟ در مقابــل و مــاه و خورشــید، می پرداختنــد، اشــاره دارد. شــیوه ی احتجــاج آن حضــرت در این جــا بــه ایــن صــورت کــه در ابتــدا بــا اظهــار همراهــی و موافقــت بــا آنــان، از عکس العمل هــای آنــی و تعصبــات آنــان بــوده اســت بــه دیــن خــود بکاهــد و پــس از نفــوذ و همراهــی بــا ایشــان، آنــان را بــه شــک در باورهایشــان وا مــی دارد. بــه

گفتــه می شــود. ع روش تبلیغــی، روش »مــدارا« یــا »مماشــات« ایــن نــوبراهیــن ابراهیــم ؟ع؟: این کــه ابراهیــم؟ع؟ در برابــر مشــرکان از چــه برهانــی اســتفاده نمــود، مــورد اختــالف گروهــی کالمــی و « را همــان برهــان امــکان و وجــوب حــب اآلفلــین

گروهــی عبــارت »ل أ مفســران اســت.

کالمــی آمــده کتــب برهــان حرکــت و برخــی نیــز برهــان حــدوث دانســته اند. توضیــح ایــن ســه برهــان در

47 سوره ی انعــــــام

کــه همیشــگی کــه خدایــی کــه وی اعــالم داشــت اســت. جمعــی نیــز برهــان وی را از ایــن قــرار دانســته اند کــه همــه او را دوســت کــه ویژگــی بــارز رب، ایــن اســت نباشــد، شایســته ی محبــت نیســت و روشــن اســت

ــنیم[ ــد. ]تس می دارنکــه مشــرکان بــا مشــاهده ی مخالفــت ابراهیــم؟ع؟ بــا آیــه 80 و 81: احتجاجــی دیگــر: روشــن اســت آییــن خــود، بــه مقابلــه بــا وی برخاســتند. یکــی از راه هــای مقابلــه آنــان، تهدیــد و ترســاندن وی از خشــم کوبنــده ابراهیــم؟ع؟ در برابــر تهدیدهــای آنــان بیــان خدایــان بــوده اســت. در ایــن آیــات، پاســخ قاطــع و کــه بــه خــداى قــادر کســی ــا کــه آی کــرد ــا بیدارســاختن وجــدان آنــان، از ایشــان ســؤال شــده اســت. وی بــش ــت و آرام ــته امنی ــد، شایس ــرار نمی ده ــریك ق ــه او ش ــزى را ب ــده دارد و چی ــتی عقی ــق هس ــال و خال متعکــه موجــودات بی جانــی را بــراى یگانــه خالــق هســتی شــریك قــرار می دهــد؟ کســی فکــرى اســت و یــا آن گروهــی بایــد از خشــم وی کــه مــورد اختــالف نیســت؛ پــس بــه تعبیــر دیگــر، خالقیــت و ربوبیــت خداونــد

ــد. ]تســنیم[ ــرای وی شــریک برگزیده ان ــدون دلیــل ب ــه ب ک بترســند

پیام هابیه ...« ابراهم ل

74. خویشاوندى، مانع نهی از منکر نیست. »اذ قال

» 75. به یقین رسیدن، نیاز به امداد الهی دارد. »نری«»الوقنینکــه یکــی از آن اهــداف، بــه یقیــن رســیدن اســت. )حــرف واو در جملــه »و - دیــد ملکوتــی چنــد فایــده دارد

« بــرای ایــن معناســت.( ــون مــن الوقنــین

لیک» حب اآلفلین

که محدود به مکان، زمان و موقت نباشد. »ل أ کسی است 76. محبوب واقعی » ب هیدن ر

ئن ل

کرد. »ل 77. در راه شناخت، باید به فیض و هدایت الهی تکیه

هــت وجهــى کــدام آینــه دار اســت ببینیــد. ]صائــب[ »وج کــه نظــر خیــره نماینــد * در دســت 79. ایــن آینه هایــی ــماوات و الرض« ــذی فطــر الس

لل

ن یف ال«»و ل ــو اج

تگــر تنهــا باشــد، از مقابلــه بــا یــك جمعیــت نگرانــی نــدارد. »ا 80. موحــد، حتــی ا

خــاف ...«ا

سؤاالت پژوهشیــوان ــرای تبییــن معنــای توحیــد می ت کیفیــت احتجــاج حضــرت ابراهیــم ب 1. چــه نــکات آموزنــده ای در

یافــت؟ )المیــزان(2. عالم ملکوت، چیست؟ )المیزان، نمونه، تسنیم(

کــه بــرای مذکــر 3. چــرا بــا وجــود این کــه »الشــمس« مؤنــث مجــازی اســت، در آیــه 78، اســم اشــاره »هــذا« اســت، آمــده اســت؟ )المیــزان، تســنیم(

آیات حیـــات48

ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿٿ ٿ ٿ ٹ ٹٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ

چ چ ڃچ ڃ ڃ ڃ ڄڄ ڄ ڦڄ ڦ ڦ ڦ

چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ

گگ گ گ ک ک ک ک ڑ ژڑ ژ ڈ

ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ںں ڻ ڻ

ۓ ۓ ےے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ

ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋۋ ۅ ۅ

ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئۇئ ۇئ

ۆئۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئىئ ىئ ىئ ی ی ی ی

کــه ایمــان آوردنــد و ایمانشــان را بــه ســتمی ]چــون شــرك[ نیامیختنــد، ایمنــی ]از عــذاب[ بــرای آنــان کســانی کــه بــه ابراهیــم در برابــر اســت، و آنــان راه یافتگاننــد.)82( و آن ]دالیــل اســتوار[ حجــت و برهــان مــا بــود ــت. ــم و داناس ــروردگارت حکی ــرا پ ــم؛ زی ــاال می بری ــی ب ــه[ درجات ــم ]ب ــه را بخواهی ک ــر ــم؛ ه کردی ــا ــش عط قوم

کردیــم، و ]نیز[نــوح را پیــش از ایــن )83( و اســحاق و یعقــوب را بــه ابراهیــم بخشــیدیم، ]و[هــر یــك را هدایــت کردیــم؛[ هدایــت نمودیــم، و از فرزنــدان او داود و ســلیمان و ایــوب و یوســف و موســی و هــارون را ]هدایــت کــه از نســل اوینــد، گونــه نیکــوکاران را پــاداش می دهیــم.)84( و زکریــا و یحیــی و عیســی و الیــاس را ]نیــز ایــن کردیــم[، و هدایــت نمودیــم[ همــه از شایســتگان بودنــد.)85( و اســماعیل و یســع و یونــس و لــوط را ]هدایــت کردیــم[، و همــه را بــر جهانیــان برتــری دادیــم.)86( و از پــدران و فرزنــدان و برادرانشــان برخــی را ]برتــری عطــا کــس از بندگانــش کــه هــر آنــان را برگزیدیــم و بــه راهــی مســتقیم هدایــت نمودیــم.)87( ایــن هدایــت خداســت کــه داشــتند بــرای خــدا[ شــریك قــرار گــر ]آنــان بــا همــۀ عظمــت و مقامــی را بخواهــد بــه آن هدایــت می کنــد، و اکســانی هســتند داده بودنــد، یقینــا آنچــه عمــل شایســته انجــام می دادنــد، تبــاه و بی اثــر می شــد.)88( آنــان گــر اینــان ]کــه بــه ســبب مشــرك بودنشــان دشــمنی کتــاب ومنصــب داوری ونبــوت دادیــم؛ پــس ا کــه بــه ایشــان ]بــرای را گروهــی یقینــا ورزنــد، کفــر الهی انــد[ آییــن پایه هــای ]کــه ایــن حقایــق و مخالفــت می کنند[بــه کافــر نیســتند.)89( آنــان ]کــه کــه نســبت بــه آن هــا نگهبانــی و مراعــات امــر نبــوت و برنامــۀ دیــن[ می گماریــم کــرد، پــس بــه کــه خــدا هدایتشــان کســانی هســتند گذشــته بــه عنــوان پیامبــران از ایشــان یــاد شــد[ در آیــات کــن، ]و بــه قــوم خــود[ بگــو: در برابــر رســالتم پاداشــی از شــما نمی خواهــم، ایــن ]قــرآن[ جــز هدایــت آنــان اقتــدا

کالمــی اســتوار و بــاارزش و پنــدی بــرای جهانیــان نیســت.)90(

49 سوره ی انعــــــام

گان واژکردن(: آمیخته نکردند. بس: در هم آمیختن، مشتبه

یلبسوا )ل

82. ل

ت: دلیل آشکار و قاطع. 83. حجگفته اند وی همان »یوشع بن نون« بوده است.( 86. الیسع : نام یکی از انبیای الهی. )برخی

87. اجتبیناهم )اجتباء: برگزیدن(: آنان را بر گزیدیم.کنــد؛ چــون کــه شــکم بــاد بــط: قطعــا تبــاه و بی اثــر شــده اســت. )حبــط: بســیار خــوردن تــا حــدی 88. لــت ــی خاصی ــل و ب ــاى باط ــه معن ــن واژه ب ــردد، ای ــودن آن می گ ــر ب ــی اث ــذا و ب ــاد غ ــبب فس ــت س ــن حال ای

کار مــی رود. ]مفــردات[( شــدن عمــل بــه گماردیم، سپردیم. گذاری امور به دیگری(: لنا )توکیل: وا

89. وک

کــه بــرای کــن! )هــاء انتهــای آن، »ســکت« نامیــده می شــود کــردن(: پیــروی 90. اقتــده )اقتــداء: پیــروی کلمــه نیســت.( آســانی تلفــظ اســت و جــزء حــروف اصلــی

م )سؤال: درخواست(: نمی خواهم، درخواست نمی کنم.

کسل

ا

ل

جرا: مزد و پاداش.ا

ى )مصدر ذکر( : یادآوری. کر ذ

نکات تفسیریکــه از ح شــد آیــه 82: موحــدان در ســایه ی امنیــت: در آیــه پیشــین، از زبــان ابراهیــم؟ع؟ پرسشــی مطــرکــدام طایفــه بــه ایمنــی نزدیک ترنــد؟ در ایــن آیــه پاســخ ایــن پرســش از زبــان میــان موحــدان و مشــرکان، گنــاه شــرک کــه ایمــان خــود را بــا کســانی کــه خداپرســتان و کــه بدیهــی اســت شــخص وی نقــل می شــود

ــر و شایســته ترند. ــوده نکرده انــد، بــه ایمنــی نزدیک ت آلکــه ایــن آیــه نــازل شــد، برخــی مســلمانان نگــران شــده و از پیامبــر؟ص؟ مقصــود از ظلــم در آیــه: هنگامــی ــه خــود ســتم نکــرده باشــد؟ )یعنــی ــرده[ و ب ــاه نک کنــون ]گن کــه تا کیســت پرســیدند: »اى رســول خــدا! کرده ایــم. پــس مشــمول آیــه نمی شــویم.( گنــاه شــده و ایمــان خــود را بــا ظلــم آمیختــه همــه ی مــا مرتکــب پیامبــر؟ص؟ فرمــود: »منظــور ]از ظلــم[، آن چــه شــما فکــر می کنیــد، نیســت؛ ]بلکــه منظــور از ظلــم در گفــت: فرزنــدم بــراى کــه گفتــه ی بنــده ی صالــح خــدا )لقمــان( را نشــنیده اید ــا این جــا، شــرک اســت[ آی

خــدا شــریك قــرار مــده؛ زیــرا شــرك، ظلــم بزرگــی اســت.« )لقمــان، 13( ]نورالثقلیــن[ــد ــه خداون ک ــت ــن معناس ــه ای ــاء« ب ــن نش ــات م ــع درج ــارت »نرف ــان: عب ــودی انس ــت وج ــه 83: رفع آیــراد ــی اف ــان در برخ ــب ایم ــی مرات ــن یعن ــد. ای ــر می گردان ــات باالت ــد، دارای درج ــس را بخواه ک ــر ــود ه وجکــه موجــب رفعــت و بلنــدی گشــته و هیــچ گاه از آنــان جــدا نمی گــردد؛ به گونــه ای بــه صــورت ذاتــی آن هــا

گوهــر ذاتشــان افــزوده می گــردد. ]تســنیم[ ــر وجــود آنــان شــده و ب

آیات حیـــات50

ــه سلســله ی ــر مشــرکان، ب ــان سرگذشــت ابراهیــم؟ع؟ در براب ــس از بی ــه توحیــد: پ ــه 84: شــجره طیب آیــه اول، از اســحاق ــد- اشــاره می شــود. در آی ــه رو مکتــب توحیــدی وی بودن ک وی -کــه همگــی دنبال ــا پــام نــوح؟ع؟ بــه عنــوان اولیــن پیامبــر ــر ن ــا ذک ــاد شــده و ب ــزرگ الهــی ی و یعقــوب بــه عنــوان دو موهبــت بــی ــپس برخ ــت. س ــته اس ــود داش ــاز وج ــد از دیرب ــه توحی ــاد ب ــه اعتق ک ــد ــد می نمای کی ــریعت، تأ ــب ش صاحى ــز ــك نج ال

کذ ــا عبــارت »و ــرده و ب ــام ب ــه ابراهیــم؟ع؟ و از نســل اســحاق؟ع؟ را ن ــزرگ از ذری پیامبــران ب

ــوده اســت. ــردار آن هــا ب ک ــو اعمــال و ــه مقــام و موقعیــت آن هــا در پرت ک « روشــن می کنــد الحســنینآیــه 85: اهل بیــت ؟مهع؟ ذریــه ی پیامبــر؟ص؟: گــروه دوم پیامبــران از ذریــه ی ابراهیــم؟ع؟ عبارت انــد کــه می دانیــم، عیســی؟ع؟ پــدر نداشــت و نســب وی از: زکریــا و یحــی و عیســی و الیــاس؟مهع؟. همان طــور ــام او در میــان ذریــه ی ــر ن ــا ایــن وجــود، ذک تنهــا از جانــب مــادرش بــه نســل ابراهیــم؟ع؟ برمی گشــت. بگفتــه می شــود. ایــن مطلــب از آن جهــت کــه بــه فرزنــدان دختــر هــم ذریــه ابراهیــم؟ع؟، بــه ایــن معناســت کــه اثبــات می کنــد امــام حســن؟ع؟ و امــام حســین؟ع؟ از نســل پیامبــر؟ص؟ و ذریــه ی وی اهمیــت دارد

ــوند. ــوب می ش محسکــه عبارت انــد از: اســماعیل، الیســع، گــروه از انبیــای ابراهیمــی در ایــن آیــه ذکــر شــده اند آیــه 86: ســومین یونــس و لــوط؟مهع؟. پایان بخــش ایــن آیــه نیــز، حکایــت از برتــری ایــن چهــار تــن بــر مــردم زمــان خــود دارد.کــه مشــاهده می کنیــم در ایــن ســه آیــه، نــام هفــده پیامبــر در ســه وجــه تقســیم بندی انبیــاء: بــه طــوری کــه وجــه ایــن گانــه و بــدون رعایــت ترتیــب زمانــی ذکــر شــد. برخــی از مفســران احتمــال داده انــد دســته جداــه مقــام زمامــداری ــروه اول، همگــی تشــکیل حکومــت داده و ب گ کــه پیامبــران دســته بندی ایــن اســت کارهایــی بــه نفــع مــردم انجــام می گیــرد، از آن هــا بــه عنــوان پیــروان رســیده بودنــد و چــون در حکومــت، ــان ــد و از آن ــا مشــغول بودن ــه زهــد و اعــراض از دنی کــه ب ــد گــروه دوم، انبیایــی بودن ــاد شــد. نیکــوکاران یگرچــه خصوصیــت مشــترکی نداشــته، کــه ا کســانی بودنــد گــروه ســوم نیــز، تعبیــر بــه صالحــان شــده اســت. » ــین

العال

لنــا عــیل

فض

ولــی در راه دیــن، بــا مشــکالت و امتحانــات بزرگــی روبــرو شــده اند. ذکــر عبــارت »کال

نیــز می توانــد اشــاره بــه برتــری آنــان بــر مــردم زمــان خــود در مواجهــه بــا مشــکالت بــوده باشــد. ]نمونــه[کــه اشــاره شــد، اعتقــاد بــه توحیــد، بزرگ تریــن آیــه 88: توحیــد؛ بزرگ تریــن هدایــت الهــی: همان گونــه ــه ک ــی دارد ــی مراتب ــت اله ــن هدای ــردد. ای ــده ی وی می گ ــدگان برگزی ــب بن ــه نصی ک ــت ــی اس ــت اله هدایگشــته اســت. ایــن آیــه مرتبــه ی واالی آن نصیــب پیامبــران بــزرگ الهــی چــون ابراهیــم؟ع؟ و ذریــه وی کــه رســیدن بــه مقــام واالی توحیــد، جــز در پرتــو توفیــق پــروردگار امــکان نــدارد یــادآور همیــن نکتــه اســت کــه شــکر ایــن نعمــت را بــه جــا داشــته گیــرد کســانی تعلــق مــی و البتــه خواســت و مشــیت الهــی تنهــا بــه گــر بــه گنــاه شــرک آلــوده نســازند؛ زیــرا در غیــر ایــن صــورت، اعمالشــان تبــاه می شــود؛ حتــی ا و خــود را بــا مقــام نبــوت رســیده باشــند. البتــه ایــن ســخن بــا مقــام عصمــت پیامبــران منافــات نــدارد، چــون جملــه بــه

ع آن ســخنی بــه میــان نیامــده اســت. صــورت شــرطی ذکــر شــده و از وقــو

51 سوره ی انعــــــام

ــده ی ــه، همــان صحــف آســمانی دربردارن کتــاب در ایــن آی کتــاب و حکــم: مقصــود از ــه 89: مــراد از آیاحــکام و شــرایع اســت. حکــم نیــز بــه معنــای قضــاوت و داوری در میــان مــردم بــر اســاس احــکام خداســت.

]المیــزان[

ــا از ــه رســول خــدا؟ص؟ دســتور داده شــده اســت ت ــه، ب گذشــته: در ایــن آی ــه 90: پیــروی از راه انبیــای آیکــه در برابــر رســالت خــود، هیچ گونــه اجــر کنــد و بــه مــردم اعــالم نمایــد گذشــته پیــروى هدایــت انبیــای کــه مــراد از ــرای جهانیــان قصــدی نــدارد. روشــن اســت ــر ب و پاداشــی طلــب نمی کنــد و جــز دعــوت و تذکاقتــدای پیامبــر؟ص؟ بــه انبیــای پیشــین، تبعیــت از شــریعت آنــان نیســت؛ زیــرا دیــن اســالم ناســخ همــه ی

ادیــان قبلــی اســت؛ بلکــه مــراد پیــروی از اهــداف آنــان و بســط توحیــد و مبــارزه بــا شــرك اســت. ]المیــزان[

پیام هابط« شرکوا ل

و ا

کارهاست. »ل 88. شرك، عامل محو و باطل شدن

ــده«، و نفرمــود: »بــم ــم اقت داه ــی اوســت. )فرمــود: »فب ــه خــط فکــرى و ســیره عمل 90. ارزش انســان باقتــده«.

کــه اهــداف متضــادى دارنــد ممکــن نیســت(. - اهــداف تمــام انبیــا، یکــی اســت. )زیــرا اقتــدا بــه انبیایــی داهــم اقتــده« »فب

م«

کسئل

گرایش داشته و به آن متهم شود. »قل ل ا - مبلغ نباید به دنیاطلبی،

» ین ى للعال کر - اسالم، دین جهانی و برای جهانیان است. »ذ

سؤاالت پژوهشیته« به نوح؟ع؟ برمی گردد یا ابراهیم؟ع؟؟ )المیزان، تسنیم( ی ر

1. ضمیر غایب در »ذ

2. با آن که یونس از نژاد ابراهیم؟ع؟ نبود، چرا در زمره ی ذریه ی وی نامیده شد؟ )نمونه( کدام پیامبر بود؟ )المیزان، تسنیم( 3. »الیسع« نام واقعی

آیات حیـــات52

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ

ٹ ٹ ٹ ٹ ڤڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ

ڃ ڃڃ چ چچ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ

ڳ ڳ گڳ گ گ گ ک کک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ

ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ

ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ

ۈ ٴۇ ۋ ۋۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى

ېئ ۈئ ۈئ ۆئ ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ ەئ ەئ ائ ائ ى

ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ یی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ جب

حبخب مب ىب يب جت حت خت مت ىت يت

کــه ســزاوار اوســت گونــه ]یهودیــان بــر ضــد پیامبــر اســالم بــه سفســطه گری پرداختنــد چــون[ آنــان خــدا را آن کســی کــه موســی آورده چــه کتابــی را گفتنــد: خــدا بــر هیــچ بشــری چیــزی نــازل نکــرده. بگــو: کــه نشــناختند، چــرا کــه بــرای مــردم نــور ]و روشــنگر حقایــق[ و ]سرتاســر[ هدایــت اســت، شــما آن را در طومارهــای کتابــی کــرده؟ نــازل کنــده قــرار می دهیــد، بخشــی از آن را ]کــه دلخــواه شماســت بــرای مــردم[ آشــکار می کنیــد و بســیاری از آن را ]کــه پراکــه نــه شــما می دانســتید و نــه پدرانتــان کــه حقایقــی گــواه نبــوت پیامبــر اســالم اســت[ پنهــان می داریــد و حــال آن ــا کــن ت ]بــه وســیلۀ تــورات[ بــه شــما آموختــه شــد. بگــو: ]فقــط در همــه امــورم[ خــدا نــه غیــر او ســپس آنــان را رهــا کردیــم، کــه مــا آن را نــازل کننــد.)91( ایــن ]قرآن[کتابــی اســت پرفایــده، گویــی و خرافاتشــان بــازی در باطــل کــه کســانی را کــه مــردم مکــه و کتاب هــای آســمانی پیــش از خــود اســت، ]نزولــش[ بــرای ایــن اســت کننــدۀ تصدیــق کــه بــه آخــرت ایمــان دارنــد بــه آن ایمــان می آورنــد، و آنــان همــواره بــر نمازشــان پیرامــون آننــد بیــم دهــی؛ و آنــان ــن ــه م ــد: ب ــا می گوی ــدد، ی ــدا دروغ می بن ــه خ ــه ب ک ــت ــی اس کس ــتمکارتر از ــی س کس ــه ــد.)92( چ ــت می کنن محافظکــه بگویــد: مــن بــه زودی ماننــد آنچــه خــدا کســی کــه چیــزی بــه او وحــی نشــده اســت، و نیــز وحــی شــده؛ در حالــی ــی ــد ببینــی در حال کــه در ســختی ها و شــداید مرگ ان کاش ســتمکاران را هنگامــی ــازل می کنــم؟! ای کــرده ن ــازل نکنیــد، امــروز ]کــه روز گشــوده ]و فریــاد می زننــد[ جانتــان را بیــرون کــه فرشــتگان دســت های خــود را ]بــه ســوی آنــان[ کــه بــه ناحــق دربــارۀ خــدا می گفتیــد واز پذیرفتــن آیــات او تکبــر وارد شــدن بــه جهــان دیگــر اســت[به ســبب ســخنانی ــاب ــان خط ــه آن ــر ب ــان دیگ ــه جه ــۀ ورود ب ــوید.)93( و ]لحظ ــازات می ش ــده ای مج ــذاب خوارکنن ــه ع ــد، ب می کردیکنــون کــه شــما را نخســتین بــار ]در رحــم مــادر تنهــا و دســت خالــی از همــه چیز[آفریدیــم، ا می شــود:[همان گونه گذاشــته و همــه را از دســت دادیــد، و هــم تنهــا بــه نــزد مــا آمدیــد، و آنچــه را در دنیــا بــه شــما داده بودیــم پشــت ســر کــه ]در ربوبیــت و عبــادت مــا[ شــریك می پنداشــتید، همــراه شــما نمی بینیــم، یقینــا پیوندهــای شــما شــفیعانتان را

53 سوره ی انعــــــام

گــم شــده اســت.)94( گمــان می کردیــد از دســتتان رفتــه و ]بــا همــه چیــز[ بریــده، و آنچــه را شــریکان خــدا

گان واژاندازه گیــری معنــای بــه )قــدر نشــناختند. ندانســتند، قــدر ارزش(: اندازه گیــری، )قــدر: وا قــدر .91

مــی رود.( کار بــه نیــز انســان ها ارزش در رو، همیــن از و اســت غیرمحســوس چیزهــای که بر آن می نویسند. کاغذها، چیزهایی قراطیس )جمع قرطاس(:

کن! رهم : او را رها

ذخوضهــم )خــوض: فرورفتــن، غوطــه ور شــدن(: فــرو رفتنشــان. )اصــل ایــن واژه بــه معنــای »داخــل شــدن

کار مــی رود.( کاری بــه کــه بــه طــور اســتعاره بــرای داخــل شــدن در هــر در آب« اســت کنند. عب: بازی، بازیچه(: بازی

یلعبون )ل

که سبب رشد پیوسته می شود.(: با برکت. 92. مبارك )برکت: فایده ثابت، چیزی کنی. کننده. لتنذر: تا انذار ق : تصدیق مصد

یــة(: مــادر آبادی هــا. )مــراد شــهر مکــه اســت؛ زیــرا م: ریشــه و اســاس هــر چیــز؛ القــری: جمــع قرى )أ م القــر

أ

پــس از طوفــان نــوح، اولیــن خشــکی از آن ســرزمین بیــرون آمــد.( گرفتــن چیــزی ع غمــرة(: ســختی ها، شــداید. )کلمــه »غمــر« بــه معنــای پوشــاندن و در زیــر 93. غمــرات )جــواســت و بــه همیــن دلیــل، از ســختی های مــرگ بــه آن تعبیــر شــده اســت؛ زیــرا تمــام وجــود انســان را دربرمی گیــرد.(

کافران را بگیرند.[ گشوده اند ]تا جان که دستان خویش را کسانی یدهیم )بسط: گشودن(: باسطوا ا

کننده. اب الون )هون: خواری، ذلت(: عذاب خوار

عذ94. فرادى : تک تک، تنها.

کم )خول: هدیه؛ تخویل: دادن هدیه و نعمت(: به شما نعمت دادیم. لنا خوکردید، معتقد شدید. گمان گمان، اعتقاد ظنی(: زعمت )زعم:

کثــرت و شــدت کار رفتــن مــاده »قطــع« در ایــن صیغــه، بــرای بیــان ــع: قطــع شــد، بریــده شــد. )بــه قط ت

ــت.( آن اس

نکات تفسیریــه مــورد اختــالف شــدید مفســران کســی اســت؟ تفســیر و توضیــح ایــن آی ــه چــه ــه ب ــه 91: خطــاب آی آیکــه ســخن از انــکار وحــی دارد، خطــاب آیــه را بــه مشــرکان مکــه گروهــی بــا اســتناد بــه صــدر آیــه می باشــد. کــردن بخشــی از آن کــه از نــزول تــورات و مخفــی گروهــی دیگــر بــا اســتناد بــه بخــش دوم آیــه دانســته و کــه ایــن آیــه مدنــی اســت. بــه ســخن می گویــد، خطــاب آیــه را بــه یهودیــان دانســته و حتــی قائــل شــده اند ــا لحــن آیــه ســازگارتر اســت؛ ثانیــا ممکــن اســت کــه تفســیر دوم صحیح تــر باشــد؛ زیــرا اوال ب نظــر می رســد ــا این کــه آنــان نــزول آیاتــی انــکار وحــی از ســوی آنــان بــه معنــای انــکار وحــی پــس از موســی؟ع؟ باشــد ی

آیات حیـــات54

از زبــان خــود خداونــد را انــکار می نمودنــد )بــا توجــه بــه این کــه تــورات و انجیــل ســخنان خــدا نیســت ــا ــت ب ــرکان و در مخالف ــا مش ــی ب ــرای همراه ــه ب ــا این ک ــد( و ی ــان می باش ــروان آن گردان و پی ــا ــان ش و از زبگرچــه بیشــتر اهــل مکــه مشــرک بــوده و کــه ا گفــت پیامبــر؟ص؟ چنیــن ســخن می گفتنــد. هم چنیــن بایــد روی ســخن در بیشــتر ســور مکــی بــا مشــرکان اســت، ولــی ایــن بــه معنــای انحصــار دعــوت پیامبــر؟ص؟ در کتــاب نیــز مشــاهده می شــود. میــان مشــرکان نیســت و در برخــی ســور مکــی، جــدال بــا یهودیــان و اهــل

بنابرایــن، آیــه فــوق نیــز مکــی می باشــد. ]المیــزان[ ال عــیل

ل نــز

ــوا مــا ا

وا ال حــق قــدره اذ قال بعثــت انبیــاء؛ الزمــه ی حکمــت خداونــد: عبــارت »و مــا قــدر

کــه نبــوت را انــکار می کننــد، خداونــد را نشــناخته اند؛ کســانی اســت کــه ــن ش ء« بــه ایــن معناســت بشــر مکــه ــا انــدک فهــم خــود شــناخته و تأملــی در اوصــاف او نمایــد، اذعــان می کنــد کــه وی را ب کــس زیــرا هــر کــه انســان را در رهبــران و راهنمایانــی بــراى هدایــت بشــر فرســتاده اســت؛ زیــرا حکمــت او ایجــاب می کنــد شــناخت راه هدایــت و تکامــل، یــاری نمایــد و ایــن امــر جــز بــا بعثــت انبیــا و تعلیمــات آنــان امــکان نــدارد.

]تســنیم[

گی هــای قــرآن: در ایــن آیــه چنــد ویژگــی بــرای قــرآن ذکــر شــده اســت: 1- مبــارک: »مبــارک« بــه معنــای ویژــب ــت. مطال ــی اس ــر اله ــوت خی ــای ثب ــه معن ــت ب ــد، و برک ــاد باش ــت زی ــر و برک ــه در آن خی ک ــت ــزی اس چیقــرآن سرشــار از خیــر و برکــت و سرچشــمه انــواع نیکی هاســت و هرکــس بــه آن متمســک شــود، خیــر فــراوان کــه از کننــده و هماهنــگ بــا تــورات و انجیــل: قــرآن آن بخــش از تــورات را خواهــد دیــد. 2- تصدیــق ــا آن هماهنــگ اســت. ذکــر ایــن دو وصــف، ــامبر اســالم؟ص؟ خبــر می دهــد، تصدیــق نمــوده و ب آمــدن پیـگرچــه کــه همــان دعــوت جهانیــان بــه دیــن اســالم اســت؛ ا مقدمــه ای بــرای بیــان هــدف نــزول قــرآن اســت کــه بــه آخــرت اعتقــاد داشــته و بــر نمــاز بــه عنــوان پــل ارتباطــی خــود کســانی بــه آن ایمــان می آورنــد تنهــا

بــا خداونــد یکتــا مراقبــت و محافظــت دارنــد. مراحــل دعــوت اســالم: برخــی از مخالفــان اســالم، آیــه مــورد بحــث را دلیلــی بــر محدودیــت دعوت اســالم کــه می دانیــم، دعــوت پیـــامبر اســالم؟ص؟ چنــد و منطقــه ای بــودن ایــن دیــن دانســته اند، ولــی بــه طــوری یــرة العــرب، کــه از عشــیره و خویشــاوندان خــود، آغــاز و در سراســر مکــه و شــهرهای جز مرحلــه داشــت ــم و تمــام ممالــک جهــان می رســید و ایــن آیــه ناظــر بــه مرحلــه ی گســترش یافتــه و بــه اقصــی نقــاط عال

دوم ایــن دعــوت اســت. ]تســنیم[کســانی گــروه بودنــد. ســتمکارترین آنــان، آیــه 93: عــذاب شــوم مشــرکان: مخالفــان پیامبــر؟ص؟ چنــد یــا ادعــای آوردن ســخنانی ماننــد قــرآن می کردنــد. در بــه دروغ، ادعــای نبــوت نمــوده و کــه بودنــد گــر آنــان را در حــال کــرده و می فرمایــد: ا گــروه در هنــگام مــرگ اشــاره کیفــر ســخت ایــن دنبالــه ی آیــه، بــه کــه چگونــه فرشــتگان دســت های خــود را بــه سویشــان کنــی، خواهــی دیــد ســختی های مــرگ مشــاهده گرفتــه و بیــرون آورنــد. ایــن تعبیــر، بیان گــر کــه خــود جــان خــود را از کــرده و از آنــان می خواهنــد دراز

55 سوره ی انعــــــام

ــازه، مقدمــه عــذاب ع جــان دادن اســت. ایــن ت ــو ــوده و توصیــف ســخت ترین ن ــان ب ــر و تمســخر آن تحقیــار شــده اند. گرفت ــه آن ــر خــدا، ب ــه ســزای دروغ بســتن ب کــه ب ــان اســت خوارکننــده آن

آیــه 94: در ادامــه تهدیــد مشــرکان، در ایــن آیــه بــه قســمتی دیگــر از حــال آنــان در قیامــت اشــاره نمــوده و ــد روز ــان دروغیــن، همــراه شــما نیســتند؛ شــما همانن ــا و خدای ــد: در آن روز، هیــچ یــک از بت ه می فرمایکــه بــه دنیــا آمدیــد، تنهــا بــه ســراغ مــا آمــده و پیونــد شــما بــا معبودهــای دروغیــن و باطــل گسســته نخســتی

خواهــد شــد.مــرگ و جدایــی انســان از دل بســتگی ها: ایــن آیــه خبــر از حقیقــت زندگــی انســانی در آخــرت می دهــد؛ کــه جــز او هیــچ چیــز در عالــم تأثیــری کــه بــر پــروردگار خــود وارد شــده و حقیقــت امــر را درمی یابــد آن روزى کــه در زندگــی او مؤثــر اســت، پنــدار و خرافــه ای کــه بــه آن دل بســته و خیــال می کــرده نداشــته و هرچــه را کــه یــار و مــددکارش کــه وســیله زندگــی خویــش می پنداشــته و چــه اوالدى بیــش نبــوده اســت؛ چــه اموالــی

کــه پشــت و پنــاه خــود می دانســته اســت. خیــال می کــرده و چــه همســران و خویشــاوندان

پیام هاکــه آنــان را انــکار کتــب آســمانی، لطفــی از ســوى خــدا بــه بنــدگان اســت. کســانی 90. فرســتادن پیامبــران و

وا ال« می کننــد، در واقــع منکــر لطــف، رحمــت و حکمــت الهی انــد. »مــا قــدر»

کثیرا فون ن

کرده اند. »ت کتمان که علماى یهود آن ها را - در تورات مطالبی بوده موا«

تعل

مت ما ل

کوتاه است. »عل - بدون وحی، دست انسان از معارف بسیارى

91. قرآن، در بردارنده ى همه برکات است. )همچون: هدایت، عبرت، شفا، رشد، عزت( »مبارك«م یحافظون« - روشن ترین مظهر ایمان، نماز است. »عیل صالهت

92. افتــرا بــه خداونــد ظلــم فرهنگــی اســت و ادعــاى رهبــرى از ســوى نااهــالن، بزرگ تریــن ظلــم اســت. » وحــى اىل

أ

و قــال

ى « »ا ــن افتــر ــم م

ظل

»و مــن ا

ون ــز ــوم تج کیفــر تکبــر و اســتکبار، عــذاب خوارکننــده اســت. »الی گنــاه، مناســب بــا آن اســت. کیفــر هــر -ون« ــه تســتکبر کنــت عــن ءایت اب الــون« »و

عــذ

قــد کــه قمــار از همــه عالــم بــردی * دســت آخــر همــه را باختــه می بایــد رفــت. ]صائــب[ »و ل گرفتــم 93. - مــن

مــرة«

ل وکــم ا قنا

کمــا خل جئتمونــا فــرادی

ة« مر

ل وکم ا قنا

- معاد، جسمانی است. »کما خل

سؤاالت پژوهشی1. معنای برکت از منظر قرآن چیست؟ )المیزان(

2. شأن نزول آیه 93 چیست؟ )نور، نمونه(3. مراد از افتراء به خداوند در آیه 93 چیست؟ )المیزان(

آیات حیـــات56

ٿ ٿٿ ٺ ٺٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پپ ٻ ٻ ٻ ٻ ڦ ڦ ڦڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ کک ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ۇ ڭۇ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئىئ ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئيئ جب حب خبمب ىب يب جت

حت خت بی تردیــد خــدا شــکافندۀ دانــه و هســته اســت؛ زنــده را از مــرده بیــرون مــی آورد، و بیــرون آورنــده مــرده از زنــده اســت؛ ایــن اســت خــدا، پــس چگونــه شــما را ]از حــق[ بــه ســوی باطــل بازمی گرداننــد؟)95( شــکافندۀ صبــح ]از پــردۀ تاریــك شــب اســت[و شــب را بــرای آرامــش قــرار داد، و خورشــید و مــاه را وســیله ای بــرای محاســبه و کــه ــا.)96( و اوســت اندازه گیــری زمــان مقــرر فرمــود؛ ایــن اســت اندازه گیــری آن توانــای شکســت ناپذیر ودانســتارگان را بــرای شــما پدیــد آورد تــا بــه وســیلۀ آن هــا در تاریکی هــای خشــکی و دریــا راه یابیــد؛ مســلما مــا آیــات ــد، برخــی ]از شــما[ ــن آفری ــك ت ــه شــما را از ی ک ــم.)97( و اوســت کردی ــان ــد بی ــه داناین ک ــرای قومــی خــود را باســتقرار یافتــه ]در زمیــن[ و برخــی بــه ودیعــت نهــاده ]در اصــالب و رحم هاینــد[؛ مــا آیــات خــود را بــرای قومــی گــون را ]از گونا گیاهــان کــه از آســمان آبــی فرســتاد، و بــه وســیلۀ آن کردیــم.)98( اوســت کــه می فهمنــد بیــان کردیــم، و از آن ســاقه ها و شــاخه ها ج گیاهــان ســاقه ها و شــاخه های ســبز خــار زمیــن[ بیــرون آوردیــم، و از آن کــم درمی آوریــم، و از شــکوفۀ درخــت خرمــا خوشــه های ســر فروهشــته ]بــه وجــود می آوریــم[، دانه هــای متراــم[؛ ــرار می دهی ــما ق ــترس ش ــم ]در دس ــه ه ــباهت ب ــم و بی ش ــه ه ــبیه ب ــار ش ــون و ان ــور و زیت ــی از انگ و باغ هایــرای ــن ]امور[ب ــلما در ای ــد، مس ــل بنگری ــا تأم ــدنش ب ــل ش کام ــیدن و ــه رس ــد و ب ــوه ده ــون می ــوه اش چ ــه می بکــه ایمــان می آورنــد، نشــانه هایی ]بــر توحیــد، ربوبیــت و قــدرت خدا[ســت.)99( ]مشــرکان[ بــرای خــدا قومــی ــران و ــدا پس ــرای خ ــی ب ــده و از روی نادان ــدا آفری ــا را خ ــۀ آن ه ــه هم ک ــی ــد، در حال ــرار دادن ــن ق ــریکانی از ج شدخترانــی انگاشــتند؛ منــزه و برتــر اســت از آنچــه او را بــه آن وصــف می کننــد.)100( ]او[ پدیــد آورنــدۀ آســمان ها کــه بــرای او همســری نبــوده، و همــه چیــز را او آفریــده؛ و زمیــن اســت، چگونــه او را فرزنــدی باشــد؟! در صورتــی

57 سوره ی انعــــــام

و او بــه همــه چیــز داناســت.)101(

گان واژگفتــه می شــود؛ زیــرا در آن زمــان، نــور ــق«

95. فالــق )فلــق: شــکافتن(: شــکافنده. )بــه صبــح نیــز »فل

ظلمــت را می شــکافد و ســر بــر مــی آورد.(کی و غذایی. الب: دانه ی خورا

وى : هسته. النون )افک: دروغ، برگرداندن چیزی از حقیقت آن(: برگردانده می شوید.

تؤفک

96. الصباح : صبح، بامداد.کــردن. )برخــی نیــز آن را جمــع حســاب دانســته اند. در هــر صــورت، معنــای آن در آیــه حســبانا: حســاب

کــردن یــا مخلوقــات از روی نظــم و حســاب می باشــد.( وســیله حســاب کرد. کم )انشاء: ایجاد(: شما را ایجاد

نشا

98. ا

گذاشتن ودیعه و امانت. : قرارگاه. مستودع : محل یا زمان مستقرگیاه و هر چیز روئیدنی. 99. نبات :

کبا )رکوب: سوار شدن(: سوار و انباشته بر یکدیگر. خضرا: سبز. متراطلعهــا )طلــع: شــکوفه خرمــا، غنچــه(: شــکوفه آن. )»طلــع« بــه معنــای ظاهــر شــدن می باشــد و بــه

کــه از میــوه ظاهــر می شــود. ]قامــوس[( گفتــه می شــود؛ چــون اولیــن چیــزی اســت شــکوفه قنوان )جمع قنو(: خوشه های خرما.

دانیة: نزدیک. )قنوان دانیة: خوشه های نزدیک به هم(ا: شبیه به هم. ینع: رسیدن و پخته شدن میوه. مشتب

ق: شکافتن، دروغ بستن(: دروغ بستند. ن: طایفه ی جنیان. خرقوا )خر 100. الجیصفون: وصف می کنند.

101. صاحبة )مؤنث صاحب(: همسر.

نکات تفسیریاز شــگفتی هاى نمونه هایــی بیــان آیــات، ایــن دســته در ع موضــو آفرینــش: آیــه 95: شــگفتی های آفرینــش و عظمــت قــدرت خداونــد و اثبــات توحیــد از ایــن راه اســت. در آیــه اول، از پدیده هــای طبیعــی و ک گیــاه جانــدار از مشــتی خــا عــادی کشــاورزی ســخن گفتــه اســت. شــکافته شــدن دانــه و هســته، روئیــدن ک پــس از مدتــی، نشــانه های روشــن قــدرت پــروردگار بی جــان و از بیــن رفتــن و تبدیــل شــدن آن بــه خــاگیاهــی و حیوانــی، از پیچیده تریــن مســائلی اســت اســت. مســأله حیــات و زندگــی موجــودات زنــده اعــم از گام بگــذارد کــه هنــوز علــم و دانــش بشــر نتوانســته اســت پــرده از روى اســرار آن بــردارد و بــه مخفیــگاه آن

آیات حیـــات58

ــه یــك موجــود زنــده می شــوند. ــا یــك جهــش عظیــم، تبدیــل ب ــی ب کــه چگونــه عناصــر طبیعــی و مــواد آلخ نخواهــد داد و بشــر تنهــا بــه ایجــاد زمینــه بــرای رشــد آن ایــن پدیده هــای شــگرف جــز بــا تدبیــر الهــی ر

ــد. اقــدام می کنآیــه 96: خورشــید و مــاه؛ دو پدیــده شــگفت انگیز و حساب شــده: در آیــه ی قبــل، ســه نشــانه از ح شــد، در ایــن آیــه نشــانه هایی از قــدرت الهــی در آســمان ها آمــده اســت. قــدرت خداونــد در زمیــن مطــرگــردش منظــم خورشــید و مــاه پدیــد می آینــد. کــه بــه واســطه ی شــب و روز دو نشــانه از قــدرت الهــی اســت کــه تنهــا بــه دلیــل تکــرار روزمــره، ج از درک بشــری اســت ع و غــروب خورشــید پدیــده ای عظیــم و خــار طلــوخ داد عظیــم بــا چنــان نظــم و حســاب کــه ایــن ر از عظمــت و شــگفتی آن غفلــت نموده ایــم. شــگفت ایــن کــه خــود ســبب بــه وجــود آمــدن حســاب و تقویــم اوقــات و ایــام بشــر نیــز شــده دقیقــی صــورت می گیــرد اســت. آیــا چنیــن پدیــده عظیــم و غیــر قابــل درکــی جــز بــا تدبیــر و اندازه گیــری عالمــی توان منــد و حکیــم

گرفتــه اســت. صــورت آیــه 97: ســتارگان؛ نشــانه علــم و قــدرت پــروردگار: ســتارگان نیــز از بزرگ تریــن نعمت هــای خداونــد گرچــه هنــوز بخــش بســیار اندکــی از زوایــای عمیــق و دهشــت آور ایــن نظــام بــرای انســان هســتند. اگردیــده اســت، ولــی ایــن خــود سرچشــمه فوایــد علمــی فــراوان گردیده کهکشــانی وســیع، بــرای بشــر روشــن کشتی نشــینان در دریــا، وضــع ســتارگان کاروانیــان در خشــکی و اســت. از دیربــاز، بهتریــن راهنمــاى آســمان بــوده اســت. در برخــی احادیــث، مــراد از ســتارگان هدایت کننــده، رهبــران معصــوم و اولیــاى خــدا

بیــان شــده اســت.کــه در کــه ذکــر شــد، از یــک پدیــده انفســی یــاد می شــود کنــار پدیده هــای آفاقــی آیــه 98: آیــات انفســی: در کــه مــی دانیــم، نســل بشــر از یــک فــرد )آدم؟ع؟( بــه وجــود آمــده اســت. درون خــود انسان هاســت. بــه طــوری

ایــن امــر بــا توجــه بــه تفاوت هــای فــراوان قومــی، نــژادی، چهــره ای و ... امــر عجیــب و شــگفتی اســت.کــه بــرای انســان ها ذکــر شــده اســت، اختــالف مــراد از »مســتقر« و »مســتودع«: در تفســیر ایــن دو وصــف وجــود دارد: 1- منظــور از مســتقر، رحــم مــادران و منظــور از مســتودع، صلــب پــدران اســت؛ یعنــی مســتقر، گام نهاده اند کامــل شــده و در قــرارگاه رحــم مــادر یــا در روى زمیــن کــه آفرینــش آن هــا انســان هایی هســتند کــه هنــوز آفرینــش آن هــا پایــان نیافتــه و بــه صــورت نطفــه اى در صلــب و مســتودع اشــاره بــه افــرادى اســت کــه موضوعــی گذاشــته شــده اند. ]المیــزان[ 2- مســتقر اشــاره بــه روح انســان می باشــد پــدران بــه ودیعــه کــه ناپایــدار و فانــی اســت. 3- مســتقر اشــاره پایــدار و برقــرار اســت و مســتودع اشــاره بــه جســم انســان اســت کــه ایمانــی ناپایــدار کــه داراى ایمــان پایدارنــد و مســتودع اشــاره بــه آن هایــی اســت بــه انســان هایی اســت

دارنــد. ایــن تفســیر در برخــی روایــات آمــده اســت. ]نمونــه[آیــه 99: باغ هــای سرســبز و میوه هــای متنــوع: در ایــن آیــه نیــز، برخــی شــگفتی های آفرینــش ذکــر شــده گیــاه و روییــدن ســاقه و بــرگ ســبز آن، بــه ع و مختلــف، رشــد گیاهــان متنــو اســت: نــزول بــاران، رویــش

59 سوره ی انعــــــام

گنــدم و جــو برنــج و ماننــد آن از خوشــه هــای ســبز، بــه وجــود آمــدن کــم وجــود آمــدن دانه هــای متراگرچــه کــه ا خوشــه های خرمــا از شــکوفه های نخــل، بــه وجــود آمــدن باغ هــای انبــوه انگــور و زیتــون و انــار از نظــر شــکل ظاهــرى و ســاختمان شــاخه ها و برگ هــا شــباهت زیــادى بــا هــم دارنــد، ولــی از نظــر میــوه و ــا هــم متفاوت انــد. دقــت در ایــن پدیده هــا و مشــاهده بــه ثمــر نشســتن میــوه طعــم و خاصیــت، بســیار ب

کــه بــه قــدرت و یکتایــی معبــود خــود ایمــان بیاورنــد. درختــان، نشــانه ای روشــن بــرای مؤمنــان اســت آیــه 100: نفــی جن پرســتی برخــی مشــرکان: پــس از بیــان شــگفتی های آفرینــش، دوبــاره ســخن از کــه طایفــه ی جــن را بــه گروهــی از مشــرکان انحرافــات عقیدتــی مشــرکان آغــاز می شــود. در ایــن آیــه، عنــوان شــریک خــدا برگزیــده بودنــد، مــورد توبیــخ خداونــد قــرار می گیرنــد. ظاهــرا مــراد از ایــن عــده، برخــی کــه جــن را فرزنــدان خــدا پنداشــته و بــرای آنــان نوعــی ربوبیــت قائــل بودنــد. ایــن احتمــال اعــراب بودنــد کــه معتقــد بــه خــدای خیــر و خــدای شــر کــه مقصــود، زردتشــتیان و دوگانه پرســتان باشــد نیــز وجــود داد ــه ک ــی دارد ــار م ــل اظه ــده ی باط ــن عقی ــم در رد ای کری ــرآن ــد. ق ــن می نامیدن ــر را اهریم ــدای ش ــوده و خ ب

کــه خــود آفریــده ی خــدا باشــد، شــریك او می شــود؟ ]کوثــر[ چگونــه چیــزى

پیام ها)» 95. دقت در آثار طبیعی، از بهترین راه هاى خداشناسی است. »فالق الب

کــرده اســت. کریــم در 1400 ســال قبــل بــه امــکان فراینــد شــکافت هســته )انــرژی هســته ای( اشــاره - قــرآن ــوى « »ان ال فالــق الــب و الن

یــل ال

کار و تــالش و ســفر در شــب، نکوهــش شــده اســت. »و جعــل 96. شــب، بــراى اســتراحت اســت و از

نا«

ســکلنا اآلیات لقوم یفقهون« 98. انسان تا اهل »فهم« نباشد، از معارف بهره نمی برد. »قد فص

گرایــی اســت. »خرقوا«»بغیــر علــم« )عقائــد انســان نســبت بــه خداونــد بایــد 100. جهــل، ریشــه ی خرافــه بــر اســاس علــم باشــد.(

ایــن عیب هــا، منــزه اســت. از کمبــود و نقــص اســت و خداونــد یــك - ازدواج و فرزنــد آورى، تأمیــن »سبحانه«

سؤاالت پژوهشیکاذب؟ )نمونه( 1. تعبیر »فالق الصباح« اشاره به صبح صادق است یا

2. آیا به وجود آمدن تمام انسان ها از »نفس واحدۀ« مؤید روایات خلقت حوا از آدم؟ع؟ نیست؟ )نمونه(ــماوات و الرض« متضمــن برهانــی بــر فرزنــد نداشــتن پــروردگار اســت؟ ایــن برهــان را توضیــح 3. عبــارت »بدیــع الس

دهیــد. )المیــزان، تســنیم(

آیات حیـــات60

ٿ ٺ ٺ ٺ ڀٺ ڀ ڀ ڀ پپ پ پ ٻ ٻٻ ٻ ٱ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڇ ڇ ڇ ڇ چچ چ چ ڃڃ ڃ ڃ ڄڄ ڄ ڄ ڦ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک کگ گ گ گ ڳڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻڻ ڻ ڻ ۀ ۀہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئۇئ حئ جئ ی ی ی ی ىئ ىئ ىئ ېئ ېئېئ ۈئ ۈئ ۆئ ۆئ

مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب يب جت حت خت ایــن اســت خــدا پــروردگار شــما، جــز او معبــودی نیســت، آفریننــدۀ همــه چیــز اســت؛ پــس تنهــا او را بپرســتید، کارســاز هــر چیــز اســت.)102( چشــم ها او را در نمی یابنــد، ولــی او چشــم ها را درمی یابــد، و او لطیــف و و او کــه ]بــه وســیلۀ آن گاه اســت.)103( بی تردیــد بــرای شــما از ســوی پروردگارتــان دالیلــی روشــن آمــده، پــس هــر آکــردن بــه دالیــل[ کــه ]بــا پشــت دالیــل بینــا شــود و حقایــق را بــا چشــم دل[ ببینــد بــه ســود خــود اوســت و هــر گــردد[ بــه زیــان خــود اوســت، ]وظیفــۀ مــن ابــالغ پیــام خداســت[ و بــر کــوردل شــود ]و از دیــدن حقایــق محــروم گــون بیــان می کنیــم ]تــا گونا شــما حافــظ و نگهبــان نیســتم.)104( ایــن چنیــن، آیــات ]خــود[ را بــه صورت هــای گرفتــه ای، کــه ایــن آیــات را از دیگــران فــرا کــردن تــو هدف هایــی تحقــق یابــد[، یکــی اینکــه منکــران بــا متهــم کــه داناینــد، روشــن ســازیم.)105( از آنچــه از گروهــی کننــد و دیگــر اینکــه آن را بــرای کامــل شــقاوت خــود را کــن، هیــچ معبــودی جــز او نیســت، و از مشــرکان روی بگــردان. ســوی پــروردگارت بــه تــو وحــی شــده پیــروی

گــر خــدا می خواســت آنــان ]بــه طــور اجبــار[ شــرك نمی آوردنــد، ]ولــی خواســت خــدا آزادی انســان در )106( اکنــی.[)107( کارســاز قــرار ندادیــم ]تــا آنــان را بــه اجبــار بــه پذیــرش دیــن وادار انتخــاب اســت[ و مــا تــو را بــر آنــان کــه آنــان هــم از روی دشــمنی و نادانــی کافــران بــه جــای خــدا می پرســتند، دشــنام ندهیــد، کــه و معبودانــی را کیفــر لجاجــت و عنادشــان گونــه بــرای هــر امتــی عملشــان را آراســتیم ]تــا بــه خــدا را دشــنام خواهنــد داد. ایــن پروردگارشــان بــه ســوی آنــان بازگشــت همــۀ نیکوســت،[ ســپس انجــام می دهنــد آنچــه کنندکــه گمــان گاه می کنــد.)108( بــا ســخت ترین کــه همــواره انجــام می دادنــد، آ خواهــد بــود، نهایتــا آنــان را بــه اعمالــی ــه آن ایمــان ــا ب ــد، قطع ــان آی ــرای آن ــر معجــزۀ دلخواهشــان ب گ ــه ا ک ــد ــه خــدا ســوگند خوردن سوگندهایشــان بــه حقیقــت ــد ]ک ــار خداســت، و شــما ]ای مــردم مؤمــن![ چــه می دانی ــط در اختی ــد، بگــو: معجــزات فق می آورنگــر آن معجــزه هــم بیایــد ایمــان نمی آورنــد.)109( و دل هــا و دیدگانشــان را کــه ا چیســت؟[حقیقت ایــن اســت

61 سوره ی انعــــــام

کردیــم، ]بــه ایــن ســبب بــا آمــدن معجــزۀ دلخواهشــان هــم ]بــه ســزای لجاجــت و عنادشــان[ وارونــه و دگرگــون ــان را در طغیانشــان رهــا ــد، آن ــات قــرآن ایمــان نیاوردن ــه آی ــار ب کــه نخســتین ب ــه ایمــان نمی آورنــد[ همان گون

ــا پیوســته ســرگردان باشــند.)110( می کنیــم ت

گان واژتدرکه: او را درنمی یابند. 103. ل

طیــف : یکــی از اســمای الهــی اســت و بــه معانــی مختلفــی چــون مجــرد بــودن از مــاده، مهربــان بــودن، الل

خالــق اشــیاء ظریــف، دقیــق و ... آمــده اســت. در ایــن آیــه، معنــای اول مناســب تر اســت. که با آن حقیقت به روشنی فهمیده می شود. 104. بصائر )جمع بصیرة(: دالیل آشکاری

کور شد، چشم حقیقت بین نداشت. عمى: نابینا و گرفتــه ای، آمــوزش دیــده ای. )مــاده »درس« بــه معنــای تکــرار شــدن 105. درســت )درس: یادگیــری(: یــاد

گفتــه می شــود.( اســت و بــه درس نیــز بــه جهــت زیــاد خوانــدن و تکــرار مــداوم، درس عرض )اعراض: رویگردانی(: روی بگردان!

106. ا

گفتن(: دشنام ندهید! وا )سب: دشنام تسب

108. لعدوا )عدو: تجاوز، ظلم(: از روی ظلم.

ا: زینت دادیم. ن ی ز109. جهد: نهایت تالش و طاقت.

گاه و دانا می سازد؟ شما چه می دانید؟ ما یشعرکم )شعر: دانایی و هوش(: چه چیز شما را آکار رفتــن مــاده »قلــب« در ایــن صیغــه، بــرای بیــان ــب )قلــب: برگردانــدن(: بــر می گردانیــم. )بــه

110. نقل

کثــرت و قــوت آن اســت.(فئدۀ: جمع فؤاد(: قلب هایشان.

م )ا فئدهت

ا

رهم : رهایشان می سازیم.

نذم : سرکشی شان، نافرمانی شان. طغیان

یعمهون )عمه: سرگردانی وحیرت(: سرگردان می شوند.

نکات تفسیریآیــه 102: تــالزم میــان خالقیــت و ربوبیــت: ایــن آیــه علــی رغــم اختصــار، دربردارنــده مطالــب و محتــوای عمیقــی در اثبــات وحدانیــت خداونــد متعــال اســت. شــاخص ترین برهــان آیــه، مربــوط بــه عبــارت »خلــق کــه چــون خداونــد خالــق ش ء فاعبــدوه« اســت. در ایــن عبــارت، بــه برهــان عمیقــی اشــاره شــده اســت

کل

ــد ــز نبای ــت نی ــادت و ربوبی ــن در عب ــدارد، بنابرای ــت ن ــریکی در خلق ــوده و ش ــم ب ــیاء عال ــتی و اش ــه هس همشــریکی داشــته باشــد.

آیات حیـــات62

ــم و بصیــر و ســمیع و ...- ایــن شــبهه را آیــه 103: نفــی رؤیــت الهــی: ذکــر اوصــاف خداونــد -ماننــد عالکــه خداونــد موجــودی مــادی و دارای برخــی اوصــاف اجســام می باشــد. در ذهــن مشــرکان ایجــاد می کــرد کــه چشــم ها نمی تواننــد خداونــد را ببیننــد؛ زیــرا دیــده گمــان، اعــالم مــی دارد در ایــن آیــه، ضمــن رد ایــن کــه خداونــد بــه خوبــی شــدن از خصوصیــات اجســام اســت و خداونــد جســم نیســت. ایــن در حالــی اســت گاه بــوده و همــه چیــز را می دانــد. پایان بخــش آیــه نیــز، دو وصــف لطیــف و خبیــر اســت از احــوال عالــم آکــه ذات کــه بــه مثابــه ی دلیــل بــرای نامرئــی بــودن خــدا نیــز اســت. لطیــف بــودن خــدا، بــه ایــن معناســت

وی مرکــب از چیــزی نیســت و بســیط و درک ناشــدنی اســت. ]المیــزان[از امــام صــادق؟ع؟ ســؤال شــد: »آیــا خــدا در قیامــت دیــده می شــود؟« فرمــود: »منــزه اســت خداونــد از ــد، نمی بینــد؛ در کیفیتــی دارن کــه رنــگ و چنیــن چیــزى و بســیار منــزه اســت. چشــم ها جــز چیزهایــی را

کیفیت هــا اســت.« ]نورالثقلیــن[ کــه خداونــد آفریننــده ی رنگ هــا و حالــی کــه متضمــن آیــه 104: نشــانه های روشــن پــروردگار: ایــن آیــه بــه ماننــد نتیجــه بــرای آیــات قبلــی اســت دالئــل روشــن و واضــح بــرای یگانگــی خداونــد بــود. بنابرایــن، مقصــود از »بصائــر« همــان داللیــل و براهیــن کــس بنــا بــر خواســت خــود از آن تبعیــت کــه در اختیــار همــگان اســت و هــر توحیــدی در آیــات قــرآن اســت

کــرده یــا روی برمی گردانــد. گــون بیــان گونا آیــه 105: خداونــد در ایــن آیــه می فرمایــد: مــا آیــات و نشــانه های خویــش را در شــکل های کتــب یهــود کــه ایــن مطالــب را از کردنــد نمودیــم، ولــی برخــی از آن رویگــردان شــده و پیامبــر؟ص؟ را متهــم کــه ایــن آیــات مایــه هدایــت بندگان کــه هــدف مــا ایــن اســت گرفتــه ای. ایــن در حالــی اســت و نصــارا درس گرچــه هــدف مــا هدایــت کلمــه »لیقولــوا« بــه معنــای عاقبــت و نتیجــه اســت؛ یعنــی ا گــردد. »الم« در

کــرده و بــر پیامبــر؟ص؟ اتهــام زدنــد. کــه آن را انــکار بنــدگان بــود، ولــی فرجــام برخــی ایــن چنیــن شــد آیــه 106و 107: اختیــار و آزادی انســان: ایــن دو آیــه در حقیقــت نوعــی دلداری و حمایــت از پیامبر؟ص؟ در کــه وی هیــچ مســئولیتی در قبــال انحــراف مشــرکان کیــد می شــود برابــر آزارهــای مشــرکان اســت و در آن تأنداشــته و چنان چــه خــدا می خواســت، آنــان را بــه اجبــار موحــد می نمــود، ولــی اراده حتمــی وی بــه ایــن گذاشــته و آنــان را در انتخــاب مســیر هدایــت و کــه ابــزار هدایــت را در اختیــار بنــدگان گرفتــه اســت تعلــق

گمراهــی آزاد بگــذارد.ــا ــه ب ک ــه یکــی از ادب هــاى دینــی را خاطرنشــان می ســازد ــه بت هــا: ایــن آی ــه 108: نهــی از دشــنام ب آیرعایــت آن، احتــرام مقدســات جامعــه دینــی محفــوظ مانــده و دســتخوش اهانــت و ناســزا و یــا ســخره نمی شــود. بعضــی از مســلمانان در مکــه بــه بت هــاى مشــرکان فحــش می دادنــد و از آن هــا بدگویــی کننــد و خــداى مســلمانان را کــه مشــرکان نیــز مقابلــه بــه مثــل کار آنــان ســبب می شــد می کردنــد. ایــن کــردن ایــن عمــل، مســلمانان را از هرگونــه دشــنام و دشــنام دهنــد. از ایــن رو، در ایــن آیــه بــا محکــوم ــه، بــه حکمــت ایــن دســتور اشــاره شــده اســت. ــان منــع نمــوده اســت. در ادامــه آی ــه بت هــای آن ناســزا ب

63 سوره ی انعــــــام

این کــه خداونــد عمــل هــر قومــی را در نظرشــان زیبــا جلــوه داده و ایــن موجــب ایجــاد تعصــب و علقــه آنــان نســبت بــه اعتقادشــان می گــردد. در چنیــن فضایــی دشــنام و ناســزا نــه تنهــا از عالقــه و دلبســتگی آنــان بــه بــاور باطــل خــود نمی کاهــد؛ بلکــه موجــب مقابلــه بــه مثــل و تحریــک احساســات آنــان و پوشــیدن عقــل کــه حســاب لعــن و نفریــن و برائــت، از حســاب دشــنام و و منطــق نیــز می گــردد. البتــه بایــد توجــه داشــت کــه در آیــات دیگــر قــرآن از ســوى خداونــد اعــالم شــده اســت، در حقیقــت، ناســزا جداســت. لعــن و برائــت کــه در راه پاســداری از آییــن و اعتقــاد خــود بیان گــر اظهــار موضــع در برابــر ســتمگران و مشــرکان اســت

بســیار ضــروری اســت. گفتنــد: »تــو هــم ماننــد موســی و عیســی کفــار قریــش، نــزد پیامبــر آمــده و گروهــی از آیــه 109: شــأن نــزول: گفتنــد: »کــوه صفــا را تبدیــل بــه کنــم؟« معجزاتــی بیــاور تــا بــه تــو ایمــان آوریــم!« حضــرت پرســید: »چــه کــه در کردنــد گاه ســوگند یــاد کــن! خــدا و فرشــتگان را نشــانمان بــده!« آن کــن! مــردگان مــا را زنــده طــال ــد اســت و طبــق کــه معجــزه دســت خداون ــرد ک ــازل شــد و بیــان ــه ن ایــن صــورت ایمــان خواهنــد آورد. آیحکمــت وی انجــام می گیــرد؛ نــه هوس هــاى مــردم. افــزون بــر این کــه، آن هــا در صــورت مشــاهده چنیــن

معجزاتــی بــاز هــم ایمــان نخواهنــد آورد. ]مجمــع[

پیام ها ش ء«

کل هو خالق

102. خالقیت مطلقه خدا، دلیل توحید است. »ل اله ال

کجا مرتبه ی چشم جهان بین من است. ]حافظ[ 103. دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید/ وین ف اآلیات« ل و آموزش، راه پذیرش را بازتر می کند. »نصر ع در شیوه بیان و استدال 105. تنو

گونــه بددهنــی و ناســزا بپرهیزیــم. »ل کنیــم و از هــر کنتــرل 108. احساســات خــود را نســبت بــه مخالفــان وا« تسب

وا ال« که سبب توهین به مقدسات شود، حرام است. »فیسب کارى - هر کوه آواز خوش ده تا خوش آید. ]ناصرخسرو[ که پاسخ ناخوش آید * به - مگو ناخوش

سؤاالت پژوهشیکــه خالقیــت خــدا کــه از نظــر عقیــده، تابــع مذهــب جبــر هســتند، آیــه 102 1. بعضــی از مفســران اهــل تســنن را بــه همــه چیــز بیــان می کنــد، را مؤیــد مســلك خــود دانســته انــد. شــیوه ی اســتناد ایشــان بــه آیــه و رد آن

کنیــد. )تســنیم، نمونــه( را بیــان کــه مشــاهده ی 2. طایفــه ای از مســلمانان بــا اســتناد بــه ظاهــر برخــی آیــات و روایــات، بــر ایــن عقیده انــد

خداونــد در روز قیامــت امکان پذیــر اســت. آیــا ایــن ســخن صحیــح اســت؟ )المیــزان، نمونــه(کنیــد. گفتــه شــده اســت، بیــان کــه دربــاره ی مــراد از زینــت دادن اعمــال در آیــه 108 3. اقــوال متعــددى

)المیــزان، تســنیم(

آیات حیـــات64

ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ چڇ چ چ چ ڃ ڃڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ڳ ڳڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻۀ ۀ ہ ہ ھ ھ ےے ۓ ۓ ڭڭ ڭ ڭ ۇ ھ ھ ہ ہ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ

ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ گــر مــا فرشــتگان را بــه ســوی آنــان نــازل می کردیــم، و مــردگان بــا آنــان ســخن می گفتنــد، و همــه و مســلما اگــروه در برابرشــان جمــع می کردیــم، بــاز هــم ]از روی اراده و اختیــار[ ایمــان نمی آوردنــد؛ مگــر آن گــروه چیــز را ــی بیشترشــان نادانــی و جهالــت می ورزنــد.)111( و کــه خــدا ]ایمــان آوردنشــان را بــه طــور اجبــار[ بخواهــد، ولکــه بــرای فریــب مــردم همــواره گونــه بــرای هــر پیامبــری دشــمنانی از شــیاطین انــس و جــن قــرار دادیــم، ایــن گــر پــروردگارت می خواســت گفتــاری باطــل ولــی بــه ظاهــر آراســته و دلپســند بــه یکدیگــر القــاء می کننــد، و اــه عنــوان آزمایــش گــذار.)112( و ]مــا ب ــه هــم می بافنــد وا ــه دروغ ب ــان و آنچــه را ب ــد، پــس آن چنیــن نمی کردنکــه کســانی گفتــار باطــل توســط شــیاطین انــس و جــن بــه یکدیگــر مانــع نشــدیم[ تــا دل هــای بنــدگان از القــای بــه آخــرت ایمــان ندارنــد بــه آن القائــات متمایــل شــود، و آن را بپســندد و ]بــرای رســیدن بــه منتهــای شــقاوت ــد. ــام دهن ــا انج ــد، نهایت ــام دهن ــد انج ــه بخواهن ک ــتی را ــل زش ــت[هر عم ــان اس ــاد آن ــت و عن ــر لجاج کیف ــه ک

کــه ]همــۀ معــارف کتــاب آســمانی را کــه ایــن کــه اوســت کــم و داوری بطلبــم؟! در حالــی )113( آیــا جــز خــدا حاکتــاب ]بــه ویــژه دانشــمندان آنــان[ کــرد؛ و اهــل و احــکام در آن[ بــه تفصیــل بیــان شــده بــه ســوی شــما نــازل کتــاب ]قــرآن[ از ســوی پــروردگارت بــه درســتی و راســتی نــازل شــده؛ پــس ]در اینکــه معجــزه کــه ایــن می داننــد کتــاب از روی حقیقت جویــی نیســت[ از تردیدکننــدگان مبــاش.)114( خواهــی منکــران و مخالفت هــای اهــل کامــل شــد، ســخنان او را تغییــر دهنــده ای نیســت؛ و او شــنوا و و ســخن پــروردگارت از روی راســتی و عــدل گــردن نهــی[ تــو را از راه کنــی ]و آرا و خواسته هایشــان را گــر از بیشــتر مــردم روی زمیــن پیــروی داناســت.)115( اگمــراه می کننــد؛ آنــان فقــط از خیــال و پنــدار ]کــه پایــۀ علمــی و منطقــی نــدارد[ پیــروی می کننــد، و تنهــا خــدا گمــراه می شــود و نیــز بــه راه کــه از راه او کســی بــه حــدس و خیــال تکیــه می زننــد.)116( یقینــا پــروردگارت بــه کــه گوشــتی گوشــت حیــوان حــالل گــر بــه آیــات خــدا ایمــان داریــد، از یافتــگان داناتــر اســت.)117( بنابــر ایــن ا

65 سوره ی انعــــــام

گمراهــان.[)118( ]وقــت ذبــح شــدن[ نــام خــدا را بــر او برده انــد بخوریــد ]نــه از ذبیحــۀ

گان واژگرد آوردیم. گردآورى(: 111. حشرنا )حشر:

گروه[ : به صورت رودررو و مقابل هم. ]یا جمع قبیل به معنای صنف و قبال

کانوا: این چنین نبودند. ما 112. یوحى )وحى: در این جا سخن پنهانی و وسوسه(: به صورت پنهانی به هم القا می کنند.

زخرف: آراسته، زینت داده شده، فریبا. )زخرف القول: سخنان خوش ظاهر و بی اساس، زبان بازی(کلمــه ی »غــرورا« مفعــول لــه : فریبــا، آن چــه ظاهــرى فریبنــده، ولــی باطنــی ناپســند دارد. )ضمنــا

ورا غــر

اســت و معنــای آن چنیــن اســت، بــه خاطــر غــرور.(کند، تا بگراید. 113. لتصغى: تا میل

کارهاى ناشایسته انجام دهند.( کنند. )تا کسب لیقترفوا: تا کنم، بجویم. بتغى: طلب

114. ا

کــم هرگونــه حکمــی را چــه حــق و چــه کــه حا کــم ایــن اســت : داور، قاضــی. )فــرق میــان حکــم و حاــا

حك

کــه فقــط حکــم عادالنــه می دهــد.( کســی اســت باطــل صــادر می کنــد، ولــی حکــم ح داده شده. ال: مشروح، شر مفص

کان. یة: شك و تردید(: شکا ین )مر متر: راستی و درستی.

115. صدقا

کلمــه از نظــر نحــوی یــا تمیــز هســتند و یــا حــال؛ یعنــی یــا بــه معنــای »بــه عــدل: درســتی. )ضمنــا ایــن دو کــه راســت گو راســت کردار اســت«.( جهــت راســتی و درســتی« ترجمــه می شــوند و یــا بــه معنــای »در حالــی

گویــی و تخمیــن زدن گزافــه گزافــه می گوینــد. )خــرص بــه معنــای رصــون: حــدس می زننــد. 116. یحناســت و چــون بســیاری از تخمین هــا نادرســت از آب در می آیــد، بــه معنــاى دروغ هــم می آیــد.(

نکات تفسیریح شــد آیــه 111: مشــرکان لجــوج، هرگــز ایمــان نمی آورنــد! در دو آیــه ى قبــل، ادعــاى دروغ مشــرکان مطــرگــر تمــام معجــزات را رو گــر معجــزه بیایــد، حتمــا ایمــان می آوریــم. ایــن آیــه می فرمایــد: ا کــه می گفتنــد: ادر روی ایشــان قــرار دهــی، بــاز هــم ایمــان نمی آورنــد؛ زیــرا خداونــد -بــه خاطــر لجاجــت و دشــمنی آنــان بــا

گرفتــه اســت. کــرده و توفیــق ایمــان را از آن هــا کــور حــق- چشــم دل آن هــا را ــادی ــمنان زی ــا دش ــری ب ــر پیامب ــم ه گفتی ــل ــات قب ــل: در آی ــق و باط ــگی ح ــارزه ی همیش ــه 112: مب آیکــه خداونــد در مواجــه بــود و ایــن امــر مخصــوص پیامبــر اســالم؟ص؟ نبــود. مضمــون ایــن آیــه ایــن اســت کار بــه خداونــد از آن جهــت برابــر هــر پیامبــرى، دشــمنانی از انــس و جــن قــرار داده اســت. انتســاب ایــن

آیات حیـــات66

کســی هــر چــه دارد از او دارد، کارهــا را بــه خداونــد نســبت داد؛ زیــرا هــر کــه می تــوان از یــك نظــر تمــام اســت گــر شــیاطین هــم بــا پیامبــران دشــمنی می کننــد، قــدرت، اختیــار و آزادى اراده اش نیــز از او اســت. پــس اکــه آن هــا کار را انجــام می دهنــد؛ البتــه مفهــوم ایــن بیــان ایــن نیســت بــا قــدرت و اختیــار خــدادادی ایــن گــر چنیــن بــود می بایســت در برابــر دشــمنی خــود، کارشــان مجبورنــد و از خــود اختیــاری ندارنــد؛ زیــرا ا در

کــه می دانیــم چنیــن نیســت. هیچ گونــه عذابــی نداشــته باشــند؛ در حالــی نقــش شــیاطین در تکامــل مؤمنــان: وجــود این گونــه دشــمنان و نقشــه های شــیطانی ایشــان، می توانــد بــه طــور غیــر مســتقیم بــراى مؤمنــان اثــر ســازنده داشــته باشــد؛ زیــرا وجــود دشــمن، آن هــم دشــمن گاهــی، اراده و مقاومــت ایشــان اســت. زبردســت و حیله گــر موجــب بســیج نیروهــاى مؤمنــان و باالرفتــن آآیــه 113: نتیجــه ی تبلیغــات فریبنــده ی شــیاطین: در ایــن آیــه نتیجــه ی تبلیغــات مســموم دشــمنان کــه بــه روز رســتاخیز عقیــده ندارنــد( بــه پیامبــران بیــان شــده اســت: 1- افــراد بی ایمــان )یعنــی آن هــا گــردد. 2- ایــن افــراد در اثــر همیــن تمایــل قلبــی، گــوش فــرا دهنــد و دل هایشــان متمایــل ســخنان آن هــا گناهــان و کننــد. 3- آنهــا ســرانجام، مرتکــب انــواع کامــل پیــدا نســبت بــه برنامه هــاى شــیطانی رضایــت

اعمــال زشــت و ناپســند خواهنــد شــد.آیــات 114 تــا 121: یگانــه داور، خداســت: آیــات 114 تــا 121 -بــه قرینــه ی »فــاء تفریــع« در ابتــدای آیــه 114 فغیــر ال...«(- بــا آیــات پیشــین ارتبــاط دارنــد و در حقیقــت، نتیجــه ی آیــات قبــل اســت و می گویــد: بــا

)»ا

کــم قــرار داد و بــه کــه در زمینــه ی توحیــد ذکــر شــد، نبایــد جــز خداونــد یگانــه را حا ایــن همــه آیــات روشــنی کثریــت مــردم -حتی کــردن، تنهــا از آن خداســت. بنابرایــن، نبایــد از تصمیــم ا گــوش داد و حکــم فرمانــش

گمــان باطــل هســتند. در صــورت باطــل بــودن- پیــروی نمــود؛ زیــرا بیش تــر مــردم پیــرو ظــن و کتــاب )یعنــی: قــرآن( را کــه او آیــه 114: در ایــن آیــه می فرمایــد: »آیــا جــز خــدا را بــه داورى بگیریــم در حالــی کــرده اســت. )کلیــات احــکام شــرعی و نیــز اعتقــادات درســت در آن بیــان بــر شــما بــه صــورت مشــروح نــازل کتــاب )یهــود و نصــارى( گــر مشــرکان هــم در حقانیــت قــرآن تردیــد داشــته باشــند، اهــل شــده اســت.( اکــه قــرآن بــه حــق نــازل شــده اســت و اوصــاف و نشــانه هاى پیامبــر اســالم؟ص؟ را در بــه خوبــی می داننــد

کــه ایشــان همــان پیامبــر موعــود اســت.« کتاب هــاى خــود خوانــده بودنــد و می دانســتند کلمــه«: منظــور از »کلمــه« در ایــن آیــه، دیــن اســالم بــا تمــام لوازمــش آیــه 115: منظــور از »تمــام شــدن کامــل شــدن شــرایع -ماننــد اعتقــاد بــه نبــوت پیامبــر و نــزول قــرآن و ...- اســت و مــراد از تمــام شــدن آن، کــه منظــور از »کلمــات رب« در این جا، آســمانی بــا ظهــور اســالم اســت. ]المیــزان[ ایــن احتمــال هــم وجــود دارد کــه حکــم و ســنت قطعــی خداونــد در یــاری همــان ســنت هاى الهــی باشــد؛ یعنــی منظــور از آیــه ایــن اســت

کــرده و پیــروزى از آن تــو خواهــد بــود. ]نمونــه[ کافــران یــاری مؤمنــان اســت و خــدا تــو را در برابــر مشــرکان و آیــات 116 و 117: دموکراســی غیردینــی ممنــوع! آیــات ایــن ســوره در مکــه نــازل شــد. در آن زمــان ــر آییــن مشــرکان گ کــه ا ــراى بعضــی ایجــاد شــود ــود ایــن توهــم ب ــد و ممکــن ب مســلمانان در اقلیــت بودن

67 سوره ی انعــــــام

کــم هســتیم؟! خداونــد گــر مــا بــر حقیــم چــرا ایــن قــدر باطــل و بی اســاس اســت، چــرا ایــن همــه پیــرو دارد و اکــه کثــر مردمــی گــر از ا بــراى از بیــن بــردن ایــن توهــم، پیامبــر خــود را مــورد خطــاب ســاخته و می فرمایــد: »اگمــراه خواهنــد ســاخت؛ زیــرا آن هــا بــر اســاس منطــق کنــی، تــو را از راه حــق در روى زمیــن هســتند پیــروى گمان هــاى آلــوده بــه هــوى و هــوس و نیــز دروغ و تخمیــن کار نمی کننــد، بلکــه بــر اســاس و فکــر صحیــح

کــدام اســت.« کــه خــدا بهتــر می دانــد راه ضاللــت و هدایــت نظــر می دهنــد، در حالــی کــه همــان »مردم ســاالری بــر ایــن اســاس، یکــی از مهم تریــن نظریــات سیاســی اســالم تبییــن می شــود ع بــه آرای مــردم کثریــت بــه هــر قیمتــی مخالــف اســت؛ بلکــه رجــو دینــی« اســت؛ یعنــی اســالم بــا پیــروی از ارا تنهــا در چهارچــوب انتخــاب برخــی ســالیق فــردی یــا اجتماعــی -کــه دیــن دربــاره ی آن الزامــی نــدارد-

مجــاز می شــمارد.

پیام هاــم اىل ــى بعضه ــد. »یوح ــر می آموزن ــه یکدیگ ــری ب ــورت س ــه ص ــیطنت را ب ــاى ش ــیاطین، روش ه 112. ش

بعــض« )وحــى: ســخن پنهانــی(»

ورا کلمات زیبا و فریبنده، می تواند از عوامل اغفال انسان باشد. »یوحى« ... »زخرف القول غر

گــوش دادن و دل ســپردن و 114. وسوســه ها و تبلیغــات، بــه تنهایــی عامــل انحــراف نیســت؛ بلکــه جــذب شــدن، مؤثــر اســت. »لتصغــى « »لیرضــوه«

»ا

بتغى حك

فغیر ال ا

کسی حق قانون گذارى و داورى ندارد. »ا 115. جز خداوند،

کثــر ...« ــك« ... »و ان تطــع ا ب کلمــة ر ــت کثریــت مــردم. »و ت 116. مــالك، راه قــرآن اســت؛ نــه راه ا

)اســتفاده از ضرب المثــل »خواهــی نشــوا رســوا همرنــگ جماعــت شــو« در بســیاری از مــوارد غلــط اســت.(کثــر ...

کــه بــه جــاى حــق، در پــی حــدس و هــوس باشــند، قابــل پیــروى نیســتند. »ان تطــع أ کثریتــی - ا

رصــون « ــوك ... یحنیضل

سؤاالت پژوهشی1. ارتباط میان آیه 111 و 112 را بیابید. )المیزان، تسنیم(

2. عبارت » لتصغى الیه أفئدة ...« عطف بر چیست؟ )اعراب القرآن، نمونه(کنید. گمان هستند« را تحلیل و بررسی که »بیشتر مردم پیرو 3. این جمله

آیات حیـــات68

ٺ ٺ ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٿ ٿٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈژ ژ ڑ ڑ ک ک کک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ې ى ۉ ې ې ې ۅ ۅ ۉ ۋ ۋ ٴۇ ۆۈ ۈ ېئ ېئ ۈئېئ ۈئ ۆئ ۆئ ۇئ وئۇئ وئ ەئ ەئ ائ ائ ى

ىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئ مئکــه نــام خــدا بــر آن گوشــت ذبیحــه ای[ و شــما را چــه شــده ]کــه بــه دنبــال یاوه گویــی مشــرکان[ از آنچــه ]چــون کــرده اســت، مگــر کــه آنچــه را خــدا بــر شــما حــرام نمــوده بــرای شــما بیــان بــرده شــده نمی خوریــد؟! در صورتــی کــه ]بــرای حفــظ جانتــان[ بــه خــوردن آن ناچــار شــوید؛ و قطعــا بســیاری ]از بداندیشــان[، دیگــران را از چیــزی ــه تجــاوزکاران ]از ــا پــروردگارت ب گمــراه می کننــد؛ یقین ــا خواســته های نامشــروع خــود، ــی ب روی جهــل و نادانگنــاه می شــوند کــه مرتکــب کســانی کنیــد؛ قطعــا گنــاه آشــکار و پنهــان را رهــا حــدود حق[داناتــر اســت.)119( بــه زودی در برابــر آنچــه همــواره مرتکــب می شــدند، مجــازات خواهنــد شــد.)120( از آنچــه ]هنــگام ذبــح شــدن[ نــام خــدا را بــر آن نبرده انــد نخوریــد؛ مســلما خــوردن آن بــدکاری و نافرمانــی ]از حــق[ اســت؛ قطعــا شــیاطین ]شــبهات ناروایــی را بــه ضــد احــکام خــدا[ بــه دوستانشــان القــاء می کننــد تــا بــا شــما ]دربــارۀ احــکام کــه کســی ــا ــا شــما هــم مشــرکید.)121( آی کنیــد، یقین ــان پیــروی ــر از آن گ کننــد، و ا گفتگــوی بی منطــق خــدا[ کردیــم، و بــرای وی نــوری قــرار ]از نظــر عقلــی و روحی[مــرده بــود و مــا او را ]بــه وســیلۀ هدایــت و ایمــان[ زنــده کــه در تاریکی هــا کســی اســت کنــد، ماننــد دادیــم تــا در پرتــو آن در میــان مــردم ]بــه درســتی و ســالمت[ زندگــی ــه خاطــر لجاجــت و ــران ]ب کاف ــرای ــه ب گون گمراهــی[ اســت و از آن بیــرون شــدنی نیســت؟! ایــن ]ی جهــل و کــه انجــام می دهنــد نیکوســت.[ ــی را کننــد اعمال گمــان ــا عنادشــان[ آنچــه انجــام می دادنــد، آراســته شــد ]ت

گنهــکاری قــرار دادیــم گونــه ]کــه در مکــه می بینــی[ در هــر آبــادی و شــهری رؤســا و ســردمداران )122( و ایــن کــردن مــردم[ نیرنــگ زننــد، ولــی جــز بــه خودشــان نیرنــگ نمی زننــد، و ]ایــن واقعیــت گمــراه تــا در آن ]بــرای را[ درك نمی کننــد.)123( و چــون آیــه و معجــزه ای ]بخاطــر هدایــت یافتنشــان[به ســوی آنــان آیــد، می گوینــد: هرگــز ایمــان نمی آوریــم تــا نظیــر آنچــه بــه پیامبــران خــدا داده شــده بــه مــا هــم داده شــود. خــدا داناتــر اســت کــه ]همــواره بــرای کیفــر نیرنگــی کرده انــد بــه گنــاه کــه کجــا قــرار دهــد؛ بــه زودی آنــان را کــه مقــام رســالت را در

69 سوره ی انعــــــام

کــردن مــردم[ می زدنــد، در پیشــگاه خــدا خــواری و عذابــی ســخت خواهــد رســید.)124( گمــراه

گان واژــم: شــما را چــه شــده اســت؟ )»مــا« بــراى اســتفهام تعجبــی اســت. بعضی هــا احتمــال نفــی هــم

ک

119. مــا ل

داده انــد. یعنــی: بــرای شــما نیســت، نبایــد ...( کرد. ح داد، جزء جزء بیان : شر

ل فص

ر: زیان؛ اضطرار: احتیاج، اجبار(: ناچار شدید، مجبور شدید. رت )ضر اضطرهواء )جمع هوى: خواهش نفس، هوس(: خواهش های نفسانی.

ا

گذارید، رها سازید. وا: وا ر

120. ذگناه آشکار. ث: ظاهر ال

یقترفون: کسب می کنند.ج شــدن دانــه و میــوه از غــالف اســت و چــون 121. فســق: نافرمانــی. )اصــل ایــن واژه بــه معنــاى خــار

ج می شــود، بــه او هــم اطــالق شــده اســت. ]مفــردات[( ع خــار کــردن، از حــدود شــر گنــاه فاســق بــا یوحــون )وحــى: اشــاره ی ســریع؛ ایحــاء: القــاء معنــا بــه صــورت مخفیانــه، الهــام(: وسوســه می کننــد،

می گوینــد. آهســته گفته می شود.( ت(: انسان مرده . )به حیوان مرده »میتة« )= می

122. میتا

یة: آبادى. )شهر یا روستا( 123. قرکبیر(: سردمداران، بزرگان. کابر )جمع

ا

کــردن ســاخته شــده، چــون گنــه کاران آن ]شــهر[ . )از »جــرم« بــه معنــاى قطــع رمهیــا )مجرمیــن+ هــا(: مجگنــاه عمــل صالــح را قطــع می کنــد. ]قامــوس[( گنــاه کار بــا

124. سیصیب: به زودی می رسد. کوچك شدن. صغار: ذلت و زبونی،

نکات تفسیریگروهــی بــا شــبهه افکنی و مقایســه ی میــان حیــوان ذبــح شــده و مــرده، آیــه 119: پاســخ نقضــی شــبهه: کــه مــا می کشــیم حــالل شــده و آنچــه را خــدا کشــیده و می گفتنــد: »چــرا حیوانــی را ــه انحــراف مــردم را بکشــته ی انســان اســت!« ایــن آیــه ضمــن کشــته ی خــدا یقینــا بهتــر از کــه می کشــد، حــرام اســت؟ در حالــی کــه از آن چــه نــام خــدا بــر آن هوشــیار نمــودن مــردم، پاســخ آنــان را نیــز می دهــد: »و شــما را چــه شــده اســت ع پاســخ اقناعــی و نقضــی بــر اســاس منطــق شــبهه افکنان اســت بــرده شــده اســت نمی خوریــد؟«. ایــن نــوــرده ــر آن ب ــام خــدا در هنــگام ذبــح ب کــه ن کشــته ی انســان حیوانــی اســت کــه کــه مفهــوم آن ایــن اســت کــه بــه صــورت عــادی مــرده اســت، ایــن چنیــن نیســت. از لحــن آیــه فهمیــده می شــود شــده، ولــی حیوانــی

آیات حیـــات70

کــه کــه پیــش از نــزول ایــن آیــه خوردنی هــاى حــرام بیــان شــده اســت و ایــن شــاید ناظــر بــه آیــه زیــر باشــد در ســوره نحــل -آیــه 115- آمــده اســت. ]المیــزان[

ــاه آشــکار ــه گن ک ــه مســلمانان هشــدار می دهــد ــه ب ــد! ایــن آی گذاری ــاه آشــکار و پنهــان را وا گن ــه 120: آیگنــاه می شــوند، بــه زودى در برابــر آن چــه بــه دســت کــه مرتکــب کســانی کنیــد؛ زیــرا و پنهــان را رهــا کیفــر خواهنــد شــد. از دیــدگاه عالمــه طباطبایــی؟هر؟ بــا توجــه بــه ســیاق آیــات، مــراد از »گنــاه می آوردنــد، کســی پوشــیده نیســت، ماننــد شــرك و ظلــم. و مــراد کــه زشــتی و عاقبــت شــوم آن بــر گناهــی اســت آشــکار« کــس نمی فهمنــد؛ چــون عاقبــت شــوم آن، در نــگاه کــه زشــتیش را همــه گناهــی اســت از »گنــاه پنهــان«،

گوشــت خــوك و خــون. ]المیــزان[ اول فهمیــده نمی شــود؛ ماننــد خــوردن مــردار، کــه نــام خــدا بــر آن بــرده نشــده، نهــی گوشــت حیوانــی ــی شــبهه: ایــن آیــه از خــوردن

آیــه 121: پاســخ حل

کــه در توضیــح آیــه 119 کــرده و آن را فســق و ســرپیچی از فرمــان خــدا بــر می شــمرد. ســپس، بــه شــبهه ای ــاء ــرکین( الق ــود )مش ــاى خ ــه دل اولی ــیطان ب ــخن را ش ــن س ــد: ای ــی می ده ــع و حل ــواب قاط ــد، ج ــر ش ذککــرده اســت گاه و حکیــم جعــل می کنــد؛ زیــرا این گونــه مــوارد از زمــره ی احــکام اســت و احــکام را خداونــد آکــه حیــوان گوشــتی بــرای جســم انســان مفیدتــر اســت. امــروزه نیــز ثابــت شــده کــه چــه و او بهتــر می دانــد

بیمارى هایــی را بــه همــراه دارد. ]نمونــه[

مــرده، بــه خاطــر بیــرون نیامــدن خــون از بدنــش، معمــوالــازل ــر؟ص؟ ن ــاره ى ایمــان آوردن حضــرت حمــزه؟ع؟، عمــوى پیامب ــه درب ــزول: ایــن آی ــه 122: شــأن ن آیــرای ــد، ب گاه ش ــب او آ ــدا؟ص؟ و مکت ــول خ ــه رس ــبت ب ــل نس ــت و آزار ابوجه ــون از اذی ــه چ ک ــت، ــده اس شــه گفــت: مــن از امــروز، ب گاه کوبیــد. آن ــر ســر او ــا مشــت ب ــه ســراغ ابوجهــل رفــت و ب حمایــت از ایشــان ب

ــع[ ــی آورم. ]مجم ــان م ــد ایم محمکفــر بــه »مــرگ و زندگــی« تعبیــر نمــوده اســت. کفــر« یــا »مــرگ و زندگــی«: ایــن آیــه از ایمــان و »ایمــان و کــه ایمــان، یــك عقیــده ی خشــك و خالــی یــا تشــریفاتی نیســت؛ بلکــه ایــن تعبیــر بــه خوبــی نشــان می دهــد کــه در جســم بی جــان افــراد بی ایمــان دمیــده می شــود و در تمــام وجــود آن هــا بــه منزلــه ی روحــی اســت

اثــر می گــذارد.کــه خــود در واقــع تلفیقــی از دو کفــر« یــا »نــور و ظلمــت«: ایــن آیــه دربردارنــده ی مثالــی اســت »ایمــان و کفــر و ایمــان از یــك جهــت بــه مثــل اســت؛ یکــی مثــل انســان مــرده و زنــده و دیگــرى مثــل نــور و ظلمــت. مــرگ و زندگــی تشــبیه شــده و از یــك جهــت بــه نــور و ظلمــت مثــل زده شــده اســت. مؤمــن زنــده اســت و

کافــر در تاریکــی اســت. کافــر مــرده؛ مؤمــن نــور دارد و آیــه 123: در شــأن نــزول آیــه قبــل، بــه جنــگ و ســتیز ابوجهــل بــا پیامبــر اســالم؟ص؟ اشــاره شــد، ایــن آیــه ــق، ــاى ح ــل دعوت ه ــا در مقاب ــه ج ــه و هم ــت و همیش ــازه اى نیس ــز ت ــا، چی ــود ابوجهل ه ــد: وج می فرمای

ــك ...« کذل ــوده اســت. »و چنیــن مهره هــاى فاســدى بآیــه 124: شــأن نــزول: »ولیــد بــن مغیره«،-کــه می تــوان از او بــه عنــوان مغــز متفکــر مشــرکان مکــه نــام

71 سوره ی انعــــــام

گرامــی اســالم؟ص؟می گفت: »چــون ســن و ثــروت مــن بیــش بــرد- بــرای تخریــب و تمســخر دعــوت رســول از محمــد اســت، پــس بایــد بــه مــن هــم وحــی شــود. مــن بــه پیامبــر ایمــان نمــی آورم تــا بــه مــن نیــز ماننــد او گاه تــر از همــه بــوده و می دانــد کــه خداونــد آ وحــی شــود.« خداونــد نیــز پاســخ او را قاطعانــه اعــالم مــی دارد

کســی از همــه بیشــتر شایســتگی منصــب مهــم رســالتش را دارد. کــه چــه پیامبــران، منتخبــان خــدا: رســالت دیــن خداونــد ارتباطــی بــه ســن، مــال و یــا مقــام و موقعیــت نــدارد؛ کــی درون، فکــر بلنــد و پرهیــزکارى فــوق العــاده در حــد عصمــت بلکــه شــرط اصلــی آن آمادگــی روحــی، پاکفــار ــان آیــه خطــاب بــه ســران گاهــی دارد. در پای ــد نســبت بــه وجــود ایــن صفــات آ اســت و تنهــا خداونگنــاه شــدند، بــه ]ســزاى [ آنکــه نیرنــگ می کردنــد، در کــه مرتکــب کســانی را می فرمایــد: » بــه زودى، پیشــگاه خــدا خــوارى و شــکنجه اى ســخت خواهــد رســید.« ایــن وعــده ی الهــی دربــاره ی جمعــی از ســران

کشــته شــدند، عملــی شــد. کــه در جنــگ »بــدر« کفــر -ماننــد ابوجهــل-

پیام هام بالعتدین«

عل

119. گمراه ساختن مردم، تجاوز به حقوق جامعه است. »ا

کســب می کنــد. »یکســبون گنــاه را کــه گرچــه شــیطان وسوســه می کنــد، امــا ایــن خــود انســان اســت .120ث« ال

کششــی از ناحیــه ی گیــرد، امــا تــا کوشــش از ناحیــه ی خــود انســان صــورت گرچــه بایــد بــا 122. ایمــان، حیینــاه«

خــدا نباشــد تــالش انســان بــه جایــی نمی رســد. »فا

ارج مهنا« یس بحن- جز نور ایمان و هدایت الهی، براى بشر نجات بخشی نیست. »ل

کفــار، چنــان بــراى آنــان کارهــاى پــر جاذبــه -مثــل ابتــکارات و اختراعــات و تکنولــوژى و تمــدن- بــرای -ــوا کان یــن مــا ــن للکافر ی کننــد. »ز کــه نمی گــذارد انحرافــات و ســقوط انســانیت خــود را درك کــرده جلــوه

ــون«یعمل

رمهیــا« )هــم در ایــن 123. تالش هــاى خوبــان و بــدان، همــه در مــدار قــدرت الهــی اســت. »جعلنــا« »مجکلمــه ى »جعلنــا« بــه کــه دربــاره ی مؤمنیــن بــود، کــه مربــوط بــه مجرمــان اســت و هــم در آیــه ی قبــل آیــه

کار رفتــه اســت.(

سؤاالت پژوهشیث و باطنه« وجود دارد. )تسنیم، نمونه( 1. چه اقوال دیگری پیرامون مراد از »ظاهر ال

2. مراد از »نور« در آیه 122 چیست؟ )نور الثقلین، نمونه(کــه نــام خــدا بــر آن بــرده نشــده اســتفاده می کننــد، »مشــرک« خوانــده گوشــت هایی کــه از کســانی 3. چــرا

شــدند؟ )المیــزان، نمونــه(

آیات حیـــات72

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پپ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٿٹ ٿ ٿ ٿ ٺ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ ڇ ڇ ڇڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک کک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ںں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ېې ى ى ائ ائەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ

ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئکــه کســی را کنــد، ســینه اش را بــرای ]پذیرفتــن[ اســالم می گشــاید؛ و کــه خــدا بخواهــد هدایــت کســی را پــس گویــی بــه زحمــت کــه گمــراه نمایــد، ســینه اش را چنــان تنــگ می کنــد ]بــه خاطــر لجاجــت و عنــادش[ بخواهــد کــه ایمــان نمی آورنــد، قــرار می دهــد.)125( و ایــن کســانی گونــه پلیــدی را بــر در آســمان بــاال مــی رود؛ خــدا ایــن کردیــم. ــر می شــوند بیــان کــه متذک گروهــی ــرای ــات را ب ]قــرآن و اســالم[ راه مســتقیم پــروردگار توســت؛ مــا آی

کــه کارهــای پســندیده ای )126( بــرای آنــان نــزد پروردگارشــان خانــۀ ســالمت و امــن اســت؛ و بــه پــاداش کــه همــۀ جــن و انــس را کنیــد[ روزی همــواره انجــام می دادنــد یــار و سرپرســت آنــان اســت.)127( و ]یــاد گــری خــود[ در بســیاری گــروه جــن! شــما ]بــا وسوســه و اغوا جمــع می کنیــم ]و بــه طایفــۀ جــن می گوییــم:[ ای کنیــد[ و دوستانشــان از میــان انســان ها می گوینــد: ای گمــراه کردیــد ]تــا آنــان را از انســان ها میــل و رغبــت کردیــم ]مــا پیــروان بــه گــروه ]پیشــوایان و پیــروان[ از دیگــری بهره بــرداری پــروردگار مــا! هــر یــك از مــا دو کــردن مــا بهــرۀ نــاروا بردنــد[ تــا بــه آن مــدت از عمــری بهره هــای نامشــروع رســیدیم، و پیشــوایان از منحــرف کــرده بــودی رســیدیم. ]خــدا[ می گویــد: آتــش جایــگاه شماســت، در آن جاودانه ایــد، مگــر آن کــه بــرای مــا مقــرر گونــه برخــی ســتمکاران را بــر کــه خــدا نجــات شــما را بخواهــد؛ یقینــا پــروردگارت حکیــم و داناســت.)128( ایــن کــه همــواره مرتکــب می شــدند، چیــره می کنیــم.)129( ]در قیامــت خطــاب می رســد:[ گناهانــی کیفــر برخــی بــه ــما ــر ش ــرا ب ــات م ــواره آی ــه هم ک ــد ــی نیامدن ــان پیامبران ــس خودت ــما از جن ــرای ش ــا ب ــس! آی ــن و ان ــروه ج گ ای گواهــی می دهیــم می خواندنــد و شــما را از دیــدار امروزتــان هشــدار می دادنــد؟ می گوینــد: مــا بــه زیــان خــود کنــون کردیــم[ و ]جلوه هــای پــر زرق و برق[زندگــی دنیــا آنــان را فریفــت، و ]ا ]کــه آمدنــد، ولــی مــا تکذیبشــان کافــر بودنــد.)130( ایــن ]فرســتادن کــه ]در دنیــا[ گواهــی می دهنــد در ایــن عرصــه هول انگیــز[ بــه زیــان خــود کــه اهلشــان ]پیــش از آمــدن کــه پــروردگارت مــردم شــهرها و آبادی هــا را در حالــی پیامبــران[ بــرای ایــن اســت

73 سوره ی انعــــــام

ــر ]از توحیــد و معــاد و حقایــق[ باشــند، از روی ســتم هــالك نمی کنــد.)131( ــران[ بی خب پیامب

گان واژگشایش(: می گشاید. 125. یشرح )شرح: وسعت دادن، فراخی و

ح صدر«، بلند نظرى و آمادگی برای قبول حق است.( صدر: سینه. )مراد از »شر: تنگ.

قا ضی

: بسیار تنگ، سخت، غیر قابل نفوذ. حرجا

ــد )بــاب افتعــال از مــاده ی »صعــد«(: صعــود می کنــد، بــاال مــی رود. )اصــل ایــن واژه »یصتعــد« اســت ع یصکــه بنــا بــر قواعــد صرفــی، »تــاء« آن بــه »صــاد« تبدیــل شــده و در آن ادغــام شــده اســت.(

رجس: پلیدى.الم: خانه ی امن و آسایش، سرای سالمت. ) منظور از آن بهشت است.( 127. دارالس

گرد هم می آورد ایشان را. گرد آوردن(: 128. یحشرهم )حشر: گروه با یکدیگر معاشرت دارند.( گروه، جمعیت. )از »عشرت« مشتق شده است؛ زیرا افراد معشر:

کردیــد. )در این جــا، کنــد.(: افزون خواهــی : خواســت تــا آن کار را بیشــتر

اســتکثرت )اســتکثر مــن الــىشکــردن بســیارى از انســان ها، توســط شــیاطین اســت.( گمــراه منظــور

کرد، لذت برد. استمتع: بهره جویی کم )اسم مکان(: جایگاه تان، محل استقرارتان. مثوا

کمیت می دهیم. ىل: مسلط می کنیم، حا 129. نوون: بیان می کنند، می خوانند. 130. یقص

م )انذار: ترساندن، بیم دادن(: بیم می دهند شما را.

ونک ینذرور: فریب دادن(: فریبشان داد. هتم )غر= غر غر

کننده. ک 131. مهلک: هالیة(: آبادی ها. القری )جمع قر

نکات تفسیریخصــوص در -کــه پیشــین آیــات ادامــه ی در تنــگ: ســینه های و گشــاده ســینه های :125 آیــه جملــه از می پــردازد. کفرشــان و ایمــان اثــر تبییــن بــه کنــون ا بــود- کافــران و مؤمنــان مقایســه ی کســی هدایــت عمومــی را پذیرفتــه و بــه آن عمــل نمــود، خداونــد بــه گــر کــه ا ســنت های الهــی ایــن اســت عنــوان پــاداش، زمینــه ی هدایــت بیش تــر را در او فراهــم ســاخته و ســینه اش را بــرای پذیــرش حــق گشــاده کــه از هیــچ ســخن حقــی ســرباز نزنــد و بــا نــور هدایــت الهــی مســیر درســت را بیابــد. گونــه ای می نمایــد، بــه ع دیگــری از هدایــت ــو ــل ن کــه در مقاب ــا »پاداشــی« می گوینــد ع هدایــت، »هدایــت ثانــوی« ی ــو ــه ایــن ن ب

آیات حیـــات74

کــه بــا اختیــار خویــش از پذیــرش کســی را کــه همــان »هدایــت اولیــه« اســت. در مقابــل، خداونــد، قــرار دارد کــه چشــم حــق خــودداری نمایــد، بــه حــال خــود رهــا می نمایــد. ایشــان، چنــان در ضاللــت فــرو می رونــد گشــته و زمینــه ی حق پذیــری را از دســت می دهنــد. آری! پــروردگار، ســینه ی حقیقت بینشــان خامــوش ــد. ــاال برون ــمان ب ــوی آس ــه س ــد ب ــا می خواهن گوی ــه ک ــد ــگ می کن ــان تن ــق چن ــرش ح ــرای پذی ــان را ب ایش

کاری نشــدنی ومحــال اســت. ]تســنیم[ صعــود بــه آســمان، بــدون هیــچ وســیله ای، اشــاره بــه ح صــدر کــه آیــه فــوق نــازل شــد، از پیامبــر؟ص؟ پرســیدند: »شــر ح صــدر: هنگامــی نشــانه های شــرکــس بخواهــد می افکنــد و در پرتــو آن، کــه خــدا در قلــب هــر چیســت؟« پیامبــر؟ص؟ فرمــود: »نــورى اســت ــرت، ــود؟«. حض ــناخته ش ــا آن ش ــه ب ک ــانه اى دارد ــا نش ــیدند: »آی ــود.« پرس ــاده می ش گش ــیع و روح او وسگرایــش خاضعانــه بــه ســوى آخــرت؛ 2- دورى از دنیــاى حیله گــر؛ ســه نشــانه برشــمردند: »1- توجــه و

ــع[ ــت رود.« ]مجم ــت از دس ــه فرص ــل از آن ک ــرگ قب ــراى م ــی ب 3- آمادگآیــه 127: ایــن آیــه دو نعمــت حق طلبــان و هدایــت یافتــگان را بازگــو می نمایــد: 1- نعمــت امنیــت در کــه همــان بهشــت بریــن اســت و در آن جــا، هیچ گونــه ناراحتــی بهشــت. )»دار الســالم« یــا »خانــه ی امــن«،

وجــود نــدارد.( 2- سرپرســتی و یــاری خداونــد بــرای مؤمنــان.گمراه کننــده بــاز می گــردد و وضعیــت ایشــان را در گمــراه و آیــه 128: ایــن آیــه نیــز بــه سرنوشــت مجرمــان ــا ــه ب ک ــت ــاران اوس ــس و ی ــان ابلی ــه، هم ــن آی ــن« در ای ــور از »ج ــد. منظ ــان می نمای ــر بی ــه ی محش صحن

وسوســه های فریبنــده ی خویــش، انســان ها را از مســیر حــق منحــرف می کننــد. کــه ســتمگران و طاغیــان در ایــن آیــه 129: ایــن آیــه اشــاره بــه یــك قانــون همیشــگی الهــی می نمایــد دنیــا حامــی و پشــتیبان یکدیگــر و رهبــر و راهنمــاى هــم بودنــد و در مســیرهاى نادرســت و باطــل بــا هــم همــکارى نمودنــد. بــه همیــن دلیــل، در جهــان دیگــر نیــز آن هــا را بــه یکدیگــر وامی گذاریــم؛ زیــرا صحنــه ی کنش هــا در مقیاســی عظیــم اســت و آن چــه در آن جــا وجــود دارد، رســتاخیز، جــای عکــس العمل هــا و واــده ــه آم ــن آی ــل ای ــز در ذی ــت؟مهع؟ نی ــل بی ــات اه ــت. در روای ــن دنیاس ــا در ای ــال م ــی از اعم ــو و انعکاس پرتکــرده بودنــد، در آخــرت نیــز سرپرســت آن هــا کــه در دنیــا والیــت و سرپرســتی او را قبــول اســت: »هــر کســی را

خواهیــم نمــود و آن هــا در روز قیامــت، بــا هــم خواهنــد بــود.« ]تســنیم[ آیــه 130: پیامبــران و اتمــام حجــت: مفهــوم ایــن آیــه در صــدد پاســخ بــه یــک پرســش مخفــی اســت ــار کف ــت ــن اس ــه ممک ک ــت ــن اس ــش ای ــود. آن پرس ح ش ــر ــن مط ــراد ظاهربی ــوی اف ــت از س ــن اس ــه ممک ککــه پیروى شــان از والیــت شــیطان بــه خاطــر جهــل و غفلــت بــود؛ چــون آنــان در ابتــدا هرگــز فکــر بگوینــد کشــانده شــوند؛ ــا بــه تدریــج، بــه والیــت ظالمیــن و شــیاطین گنــاه باعــث شــود ت کــه ارتــکاب نمی کردنــد گناهــی را می دانســتند، امــا از چنیــن ســرانجامی غافــل بودنــد و بــا ایــن وجــود، گر چــه زشــتی هــر بنابرایــن، اگــروه جــن و انســان! آیــا فرســتادگانی مؤاخــذه ی آنــان صحیــح نیســت! خداونــد در پاســخ می فرمایــد: »اى ــات ایــن روز و ــه مالق ــه شــما نســبت ب ــرده و ب ک ــراى شــما حکایــت ــرا ب ــات م ــه آی ک ــان نیامــد از شــما برایت

75 سوره ی انعــــــام

کافــران بازخواســت الهــی و حساب رســی اعمالتــان هشــدار دهنــد؟« در ادامــه ی آیــه، دو اعتــراف از ســوی کــه پیغمبــران آیــات تــو را بــر مــا خواندنــد و از گواهــی می دهیــم ح شــده اســت: 1- مــا بــه زیــان خــود مطــرکفــر ورزیــده و بــا علــم بــه حقانیــت آنــان کردنــد. 2- مــا بــه دیــن ایشــان رســیدن بــه چنیــن روزى انذارمــان

کردیــم.« و بــدون هیــچ غفلتــی، ایشــان را رد کــه ارســال پیامبــران و اتمــام حجــت کیــد شــده آیــه 131: حکمــت بعثــت انبیــاء؟مهع؟: در ایــن آیــه، تأکســی را قبــل از انــذار و تفهیــم جــرم و در حالــت غفلــت کــه کــه در شــأن خداونــد نیســت بــرای آن اســت و بی خبــری مجــازات نمایــد. ایــن مطلــب هــم حکمــت بعثــت انبیــاء روشــن می کنــد و هــم اشــاره بــه

قاعــده ی عقلــی »قبــح عقــاب بــال بیــان« دارد.

پیام هاماء« د یف الس ع 125. خروج از مدار فطرت و عقل، عامل خفقان و تنگی روح و روان می گردد. »یص

... »قــا عــل صــدره ضی کــم ظرفیتــی، نوعــی رجــس و پلیــدى بــرای روح اســت. »یحج - بی حوصلگــی و

جــس« »الرــك« ... ب 126. توجــه دائمــی بــه تذکــرات الهــی، راه دســتیابی بــه صــراط مســتقیم اســت. »هــذا صــراط ر

ون« ــر

ک

»لقــوم یذــم 127. رســیدن بــه والیــت الهــی، در ســایه ى عمــل و تــالش انســان اســت؛ نــه بــا ســخن و ادعــا. »و هــو ولهی

ون«کانــوا یعمل بــا

»یعا گردآورده می شوند. »ج 128. در قیامت، انسان و جن، یك جا

کفــار ابتــدا انحــراف خــود را انــکار می کننــد، مثــل گاهــی در موقفــی 130. مواقــف در قیامــت مختلــف اســت گنــاه خــود اعتــراف می کننــد؛ ماننــد همیــن گاه بــه « و ــا مشــرکین کن نــا مــا ب آیــه 23 همیــن ســوره: »و ال ر

آیــه.الیــاة ...« هتــم »غر اســت. آخــرت و انبیــاء آموزه هــای بــه دنیــا، موجــب فراموشــی - فریفتــه شــدن یــن« کافر کانــوا ــم ن

نیــا« ...»ا

هتــم الیــاة الد کفــر می کشــاند. »غر عالقــه ى افراطــی بــه دنیــا، انســان را بــه

سؤاالت پژوهشی1. یک معجزه ی علمی قرآن را بر اساس آیه 125 بیابید. )نمونه(

کــه پیامبرانــی از جنــس منکــم« فهمیــده می شــود

نــس ... رســل ــن و ال 2. آیــا از عبــارت »یــا معشــر الج»جــن« نیــز وجــود داشــته اســت؟ )المیــزان، نمونــه(

3. منظور از قاعده ی »قبح عقاب بالبیان« چیست؟ )نمونه(

آیات حیـــات76

ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻٻ ٻ ٻ ٱ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺٺ ٺ ڀ ڃ ڄ ڄڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ڍ ڍ ڇ ڇڇ ڇ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڎڈ ڎ ڌ ڌ ڱ ڱڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ

ٴۇۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉې ې ې ې ىگــروه جــن و انــس[ بــه ســزای آنچــه انجــام می دادنــد، درجاتــی ]از ثــواب کــدام ]از دو و ]در قیامــت[ بــرای هــر و بی نیــاز پــروردگارت و نیســت.)132( بی خبــر می دهنــد انجــام آنچــه از پــروردگارت و اســت؛ عــذاب[ و کــه بخواهــد گــر بخواهــد همــۀ شــما را هــالك می نمایــد، و پــس از شــما هــر نســلی صاحــب رحمــت اســت، اگروهــی دیگــر پدیــد آورد.)133( بی تردیــد آنچــه کــه شــما را از نســل گونــه جایگزیــن شــما می کنــد، همــان ــا بتوانیــد از کننــدۀ خــدا نیســتید ]ت ــه شــما وعــده می دهنــد، آمدنــی اســت؛ و شــما عاجــز ــواب و عقــاب[ ب ]از ثکــه در قــدرت شماســت ]بــرای مبــارزه بــا دســترس قدرتــش بیــرون رویــد.[)134( بگــو: ای قــوم مــن تــا جایــی کــه ســرانجام مــن و آیینــم[ بکوشــید، مــن هــم ]در انجــام دادن وظایفــم[ می کوشــم، ســپس خواهیــد دانســت کیســت؟ قطعــا ســتمکاران در هیــچ زمینــه ای پیــروز نمی شــوند.)135( و مشــرکان خــوش ســرای آخــرت بــرای گفتنــد: ایــن گمــان بی اســاس خــود کــه خــدا آفریــده بــرای او ســهمی قــرار دادنــد، و بــه از زراعــت و چهارپایانــی ســهم خــدا، و ایــن ســهم بتــان مــا؛ ]و عقیــده داشــتند[ آنچــه بــرای بتانشــان باشــد بــه خــدا نمی رســد و آنچــه کــه ســهم بتــان کمبــودی داشــته باشــد[ بــه آن هــا می رســد؛ بــد اســت آنچــه داوری بــرای خــدا باشــد ]در صورتــی کشــتن کــه هــوای نفسشــان در نظرشــان آراســت[ بتــان، می کننــد.)136( ماننــد ]ایــن ســهم بندی بی اســاس کشــان ســازند و دینشــان را بــر آنــان مشــتبه ]و آمیختــه فرزندانشــان را در نظرشــان آراســتند تــا ســرگردان و هالکار را نمی کردنــد ]ولــی اجبــار بــه عمــل و تــرك گــر خــدا می خواســت ]اجبــارا[ آن کننــد؛ ا بــه بدعت هــا و خرافــات[

گــذار.)137( ــا آنچــه دروغ می ســازند وا آن مشــمول خواســت خــدا نیســت؛[ پــس آنــان را ب

77 سوره ی انعــــــام

گان واژ133. یستخلف )خلف: پشت سر؛ استخالف: جانشینی(: جانشین می کند، جایگزین می سازد.

کم: شما را پدید آورد، شما را آفرید.نشا

ا

ع مجهول( 134. توعدون: وعده داده می شوید. )مضارت: حتما آمدنی است.

آل

کردن از مجازات است.( کنندگان. )کنایه از فرار کنندگان، چاره ین: عاجز معجزــم: قــدرت و توانایی تــان. )ایــن واژه یــا مصــدر از مــاده ی »مکــن یمکــن« اســت و یــا مصــدر

135. مکانتک

میمــی از »کــون« اســت. در صــورت اول، بــه معنــاى توانایــی و قــدرت و در صــورت دوم، بــه معنــاى حالــت می باشــد.(

136. جعلوا: قرار دادند. کرد. : آفرید، خلق

را

ذ

ع. کشت و زر الرث: نعام )جمع نعم(: چهارپایان. ال

گمان خویش. بزعمهم: به حدس و : نمی رسد.

فال یصل

کنــد. )الم بــراى بیــان عاقبــت ک نمــودن(: تــا آن هــا را هــالك کــت؛ ارداء: هــال 137. لیردوهــم )ردى: هالآمــده اســت، نــه تعلیــل.(

بس: خلط و مشتبه نمودن(: تا )بر آنان( مشتبه سازد، تا عقاید ایشان را متزلزل نماید.لیلبسوا )ل

گذار. کن، وا گذاشتن(: پس آنان را رها کردن، وا رهم )وذر: جدا

فذ

نکات تفسیریگــروه! در ادامــه ی آیــات پیشــین، ســرانجام دو دســته ی جــن و انــس آیــه 132 و 133: ســرانجام دو ــه ســزاى آن چــه گــروه جــن و انــس [ ب کــدام ]از دو ــراى هــر ــد: »و ]در قیامــت [ ب را چنیــن خالصــه می نمایانجــام می دادنــد، درجاتــی ]از ثــواب و عــذاب [ اســت و پــروردگارت از آن چــه انجــام می دهنــد، بی خبــر گــر بخواهــد همــه ی شــما را هــالك می نمایــد، و نیســت. و پــروردگارت بی نیــاز و صاحــب رحمــت اســت؛ اگروهــی دیگــر کــه شــما را از نســل کــه بخواهــد جایگزیــن شــما می کنــد، همان گونــه پــس از شــما هــر نســلی کریــم از جملــه ســوره ی فاطــر، آیــه 16 نیــز پدیــد آورد.« ایــن مطلــب تهدیدآمیــز در آیــات دیگــرى از قــرآن گــر ]خــدا[ بخواهــد شــما را از بیــن می بــرد و خلــق ــد؛ ا لــق جدی ــأت بحن ــم و ی

آمــده اســت: »ان یشــأ یذهبک

جدیــدى را مــی آورد.«

آیات حیـــات78

آیــه 134: وعــده ی الهــی حتمــی اســت! در ایــن آیــه خطــاب بــه مشــرکان می فرمایــد: »آن چــه بــه کنیــد و چــاره اى شــما وعــده داده شــده حتمــا خواهــد آمــد و شــدنی اســت و شــما نمی توانیــد از آن فــرار کــه در آیــات قبــل داده شــده بــود. کیــد وعــده و وعیدهایــی اســت بیندیشــید.« بنابرایــن، ایــن آیــه تأ

هــو

ــك ل الــه ال ب یــك مــن روحــى ال

بــع مــا أ

آیــه 135: مضمــون ایــن آیــه، بازگشــت بــه مطلــب آیــه 106 »ات

ــد کــه مشــرکین را تهدی « اســت. در ایــن آیــه نیــز بــه پیامبــر؟ص؟ دســتور می دهــد ــن الشــرکین عــرض عو ا

کــه در قــدرت شماســت ]بــراى مبــارزه بــا مــن و آیینــم [ بکوشــید، مــن هــم ]در کنــد: »اى قــوم! تــا جایــی کــه ســرانجام خــوش در ســراى آخــرت بــراى انجــام دادن وظایفــم [ می کوشــم، بــه زودى خواهیــد دانســت

کیســت؟ قطعــا ســتم کاران رســتگار نمی شــوند.« آیــه 136: ســنت خرافــی و ظالمانــه! ایــن آیــه از یکــی از خرافــات مشــرکان پــرده برداشــته و آن را محکــوم می کنــد: مشــرکان از امــوال خــود ســهمی را جــدا می کردنــد و آن را مخصــوص خــدا و بت هــا قــرار می دادنــد. گاهــی از چهارپایــان بــود- مشــترکا میــان خــدا و بت هــا تقســیم می شــد. گاهــی از زراعــت و ایــن ســهم -کــه بــرای کــه را کین می دادنــد و قســمتی بــه فقــرا و مســا بــه خــدا اختصــاص می دادنــد، کــه را قســمتی ــه اى ــر حادث ــر اث گاه ب ــر ــد. ه ــا می دادن ــا و بتکده ه ــان بت ه ــه خادم ــد، ب ــر می گرفتن ــود در نظ ــاى خ بت هکــه بــراى خــدا قــرار داده بودنــد، آســیب دیــده یــا نابــود می شــد، می گفتنــد: مهــم نیســت؛ قســمتی از ســهمی گــر از ســهم بت هــا از بیــن می رفــت، ســهم خــدا را بــه جــاى آن قــرار می دادنــد و خداونــد بی نیــاز اســت؛ امــا اکــه ســهم خــدا بــود، بــه مزرعــه ی گــر آب از مزرعــه اى می گفتنــد: بت هــا نیــاز بیش تــرى دارنــد. هم چنیــن اگــر قضیــه بــه عکــس می شــد ســهم بت هــا نفــوذ می کــرد، می گفتنــد: مانعــی نــدارد خــدا بی نیــاز اســت. امــا ا

ــو آن را می گرفتنــد و می گفتنــد: بت هــا احتیــاج بیش تــرى دارنــد. جلکــه: »چــه بــد حکــم کوتــاه محکــوم می ســازد قــرآن ایــن داوری عجیــب و خرافــی را بــا یــك جملــه ی می کننــد.«. دالیــل ایــن تعبیــر ایــن چنیــن اســت: 1- بــا این کــه همــه چیــز مخلــوق خــدا اســت و ملــك گویــا آنــان خــود را مالــك مســلم او اســت، مشــرکان تنهــا ســهمی از آن را بــه خــدا تخصیــص می دادنــد؛ اصلــی زراعــت و چهارپایــان می دانســتند. 2- آنــان حتــی در تقســیم ظالمانــه ی خودشــان هــم عدالــت را رعایــت نکــرده و بت هــا را بــر خــدا مقــدم می داشــتند. از ایــن روی، هــر آســیبی متوجــه ســهم خــدا گــر آســیبی بــه ســهم بت هــا می رســید، بــه وســیله ی ســهم خــدا جبــران می کردنــد! 3- از می شــد، امــا اکــه آن هــا بــراى ســهم بت هــا اهمیــت خاصــی قائــل بودنــد و متولیــان و بعضــی از روایــات اســتفاده می شــود خدمت گــزاران را هــم در آن شــریک می کردنــد، ولــی ســهم خــدا را تنهــا بــه بچه هــا و میهمانــان می دادنــد. ــر از آفریننــده کــه انســان قطعــه ســنگ و چــوب بی ارزشــی را باالت ــر چــه حکمــی از ایــن زشــت تر و ننگین ت

ــد؟! ]نمونــه[ جهــان هســتی بدانآیــه 137: عشــق بــه بت پرســتی! ایــن آیــه، یکــی دیگــر از ســنت های زشــت مشــرکین را بازگــو می نمایــد کشــت و دام میــان خــدا و بت هــا را در نظــر مشــرکان کــه تقســیم کــه وسوســه هاى شــیطانی-همان گونه

79 سوره ی انعــــــام

کــردن فرزنــد کــه قربانــی جلــوه داده بــود- فرزندکشــی در پــاى بــت را هــم در نظرشــان آراســته بــود تــا آن جــا ع »افتخــار« و یــا »عبــادت« محســوب می داشــتند. منظــور از »شــرکاء« در ایــن آیــه، بــرای بت هــا را یــك نــوگاهــی مشــرکان بــه خاطــر آنــان فرزنــدان خــود را قربانــی می نمودنــد و یــا نــذر می کردنــد کــه بت هــا هســتند ــه ی ــد: »نتیج ــرآن می گوی ــپس ق ــد. س کنن ــی ــت قربان ــراى ب ــد، آن را ب ــا ش ــب آن ه ــدى نصی ــر فرزن گ ــه ا ککــت افکننــد و دیــن و آئیــن حــق را مشــتبه کــه بت هــا، مشــرکان را بــه هال این گونــه اعمــال زشــت ایــن بــود گــر خــدا می خواســت ســاخته و آن هــا را از رســیدن بــه یــك آئیــن پــاك محــروم نمودنــد. امــا بــا ایــن همــه، اــه ــه ب ــای آی ــت.« در انته ــنت خداس ــالف س ــر خ ــار ب ــی اجب ــرد، ول ــا را بگی ــو آن ه ــار جل ــه اجب ــت ب می توانسگــذار و بــه تربیــت دل هــاى آمــاده پیامبــر؟ص؟ دســتور می دهــد: »آن هــا و تهمت هایشــان را بــه حــال خــود وا

بپــرداز!«

پیام هامحة« و الر

ك الغن ذ ب 133. شرط مربی خوب، بی نیازى و عطوفت است. »ر

»

135. سرپیچی مردم، وظیفه ى پیامبران و رهبران را عوض نمی کند. »ان عاملمون«

وا«»فسوف تعل

- سرنوشت مردم، وابسته به عملکرد خودشان است. »اعمل

ن« ی کنند. »ز 137. مجرمان، حتی براى فرزندکشی هم توجیه درست می کنند تا وجدان خود را آرام کــرده و بــه ســراغ گــوش نکردنــد، آنــان را رهــا گــر مــردم - پیامبــر، مســئول ابــالغ اســت؛ نــه اجبــار. پــس ا

ــم« ره

دل هــاى آمــاده مــی رود. »فذ

سؤاالت پژوهشیگونه ظلمی از خداوند دارد؟ )المیزان( محة« داللت بر نفی هر و الر

ك الغن ذ ب 1. چگونه عبارت »ر

کــه اســم موصــول »مــن« بــا 2. چــرا در آیــه 132 عبــارت »مــا یشــاء« آمــده اســت، نــه »مــن یشــاء«، در حالــی موجــودات جــان دار تناســب دارد؟ )المیــزان، اعــراب القــرآن(

کیدهای لفظی در بیان آیه 133 وجود دارد؟ )اعراب القرآن( 3. چه تأ

آیات حیـــات80

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ڤ ٹ ٹ ٹٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڍ ڇڍ ڇ ڇڇ چ چ چ چ ڃ ڃڃ ڃ ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ں ں ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ گڳ گ گ گ ک ک ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ھے ھ ھ ھ ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈۈ ۆ ۇۆ

ېې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئوئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئکــه ]ســهم خــدا و بتــان اســت، خوردنــش[ گفتنــد: ایــن چهــار پایــان و زراعتــی گمــان بی اســاس خــود و بــه کــه ســوار شــدن کــه مــا بخواهیــم بایــد از آن هــا بخــورد، و ]اینهــا[ چهارپایانــی اســت کســی ع اســت، فقــط ممنــوــد، ــا نمی بردن ــر آن ه ــدا را ب ــام خ ــح[ ن ــگام ذب ــه ]هن ک ــود[ ــی ]ب ــان را[ چهارپایان ــز آن ــت، و ]نی ــرام اس ــان ح ــر آن بــر کــه ]ایــن ســنت ها و قوانیــن را بــه دروغ[ بــه خــدا نســبت می دادنــد؛ بــه زودی خــدا آنــان را در براب ــی در حالگفتنــد: آنچــه در شــکم ایــن چهارپایــان اســت ]در کــرد.)138( و آنچــه دروغ می بســتند، مجــازات خواهــد گــر مــرده باشــد همگــی کــه زنــده بیــرون آیــد[ ویــژۀ مــردان ماســت، و بــر همســرانمان حــرام اســت، و ا صورتــی در آن شــریکند؛ بــه زودی خــدا آنــان را بــر ایــن فتــوای بی پایــه و باطلشــان جــزا خواهــد داد، زیــرا خــدا حکیــم و کشــته اند، و آنچــه را خــدا کــه فرزنــدان خــود را از روی ســبك مغــزی و جهالــت کســانی داناســت.)139( قطعــا گمــراه شــدند کــه کردنــد؛ بــه راســتی کــرده بــود بــر پایــۀ دروغ بســتن بــه خــدا حــرام شــمرده اند، زیــان روزی آنــان کــه باغ هایــی ]کــه درختانــش برافراشــته[ بــر داربســت و باغ هایــی و هدایــت یافتــه نبودنــد.)140( و اوســت گــون، و زیتــون، و انــار گونا کشــتزار بــا محصــوالت ]کــه درختانــش[ بــدون داربســت ]اســت[، و درخــت خرمــا، و کــه میــوه داد بخوریــد، و حــق شــبیه بــه هــم و بی شــباهت بــه هــم را پدیــد آورد. از میوه هــای آن هــا هنگامــی ]الهــی[ آن را روز دروکردنــش ]کــه بــه تهیدســتان اختصــاص داده شــده[ بپردازیــد، و از اســراف ]در خــوردن کننــدگان را دوســت نــدارد.)141( و از دام هــا، حیوانــات باربــر کــه قطعــا خــدا اســراف کــردن[ بپرهیزیــد، ج وخــرگام هــای شــیطان کــرده بخوریــد، و از کــرك دار و پشــم دهنده را ]آفریــد[؛ از آنچــه خــدا روزی شــما و حیوانــات

کــه بی تردیــد او بــرای شــما دشــمنی آشــکار اســت.)142( پیــروی نکنیــد،

81 سوره ی انعــــــام

گان واژگوسفند( گاو و نعام )جمع نعم(: چهارپایان )شامل شتر و

138. ا

ع. )حجــر صفــت بــراى انعــام و حــرث اســت و این کــه بــه صــورت حجــر )مصــدر بــه معنــاى مفعــول(: ممنــوکــه در مصــدر مفــرد و تثنیــه و جمــع بــه همــان حالــت مفــرد می آیــد.( تثنیــه نیامــده بــراى آن اســت

گمان خودشان. بزعمهم: بنا بر حدس و گرفتن از آنان( گردیده. )کنایه از حرمت سواری مت ظهورها )ظهر: پشت(: پشتشان حرام حر

افتراء: دروغ بستن. مــة و بــراى تأنیــث

کلمــه بــراى مبالغــه اســت؛ ماننــد عال 139. خالصــة: مخصــوص، ویــژه. )تــاء آخــر ایــن

نیســت.(: به خاطر سفاهت و بی خردی.

140. سفها

کرد، آفرید. که سابقه ندارد.(: ایجاد کارى است )انشاء: انجام نشا

141. ا

کــه احتیــاج بــه قیــم دارد. ماننــد درخــت انگــور )در مقابــل وشــات: داربســت زده، قیــم زده، درختانــی معرکــه روی پــای خــود می ایســتند.( »غیــر معروشــات« درختانی انــد

کل: خوردنی، میوه.ا

کردن، چیدن، برداشت محصول. حصاد: درو گاو، قاطــر و ــد شــتر، ــای درشــت اندام؛ مانن ــة )صفــت مشــبهه از حمــل(: شــتر بارکــش، چهارپ

142. محول

اســب. گوســفند. )گویــا آن هــا در کــه بارکــش نیســتند؛ ماننــد بچــه شــتر یــا بــز و کوچــك : در این جــا حیوانــات

فرشــا

مقایســه بــا حیوانــات بزرگ تــر؛ ماننــد شــتر، فــرش بــر زمیــن هســتند.(گام ها. خطوات )جمع خطوة(:

نکات تفسیریو کشــاورزى از و بت هــا خــدا ســهم دربــاره ى مشــرکان عقائــد خرافــی قبــل، آیــه ى دو در آیــه 138: کــه آنــان معتقــد بودنــد ح بــود. در ایــن آیــه چگونگــی مصــرف ســهم بت هــا بیــان شــده چهارپایــان مطــر

احــدى حــق اســتفاده از آن را نــدارد؛ مگــر خادمیــن بت هــا و سرپرســتان بتکده هــا.ــان. 2- ــی از چهارپای ــتن بعض ع دانس ــو ــتند: 1- ممن ــراف داش ــار انح ــرکان چه ــه، مش ــن آی ــه ای ــه ب ــا توج بکــردن ســوارى برخــی از چهارپایــان. )ر.ک: ع کشــاورزى. 3- ممنــو ع شــمردن برخــی از محصــوالت ممنــو

کــردن.( ســوره مائــده، آیــه 103( 4- نبــردن نــام خــدا بــه هنــگام ذبــح حیوانــات. )نــام بت هــا را یــاد کــه بــه خــدا اختصــاص داده کــه می گفتنــد: ایــن حیواناتــی آیــه 139: رســم دیگــر جاهلــی مشــرکان ایــن بــود گوشــت آن فقــط بــراى گــر نــوزادى بــه دنیــا آوردنــد، خــوردن شــده و ســوار شــدن بــر آن هــا حــرام اســت، اگــر نــوزاد مــرده بــه دنیــا آمــد، خــوردن آن هــم مــردان مــا حــالل اســت و زن هــا نبایــد از آن بخورنــد، ولــی ا

آیات حیـــات82

بــراى مــردان و هــم بــراى زنــان جایــز اســت. خداونــد در پایــان آیــه 138 و 139 مشــرکان را تهدیــد می نمایــد کــه بــه زودی ســزای ایــن توصیفــات و پندارهــای باطــل را خواهنــد دیــد.

کــه می خواهــد آیــه 140: اوج ســفاهت و حماقــت! »ابــن عبــاس« از بــزرگان صــدر اســالم می گویــد: »هــر و خرافــات بیان گــر کــه انعــام ســوره ى آیــات همیــن بدانــد، را جاهلــی دوران اقــوام جهالــت میــزان ــا هفــت ــه، افــکار و آداب ناپســند مشــرکین را ب ــد.« ایــن آی اعتقــادات بی اســاس مشــرکان اســت، را بخوانکــه کوتــاه؛ امــا بســیار رســا و جالــب، بــه شــدت بــه نقــد می کشــد: »کســانی تعبیــر مختلــف و در جمله هایــی کردنــد. اینــان آن چــه را خــدا بــه آنــان روزى داده کشــتند، زیــان فرزنــدان خــود را از روى ســفاهت و جهــل ــرده ک ــه آن هــا را حــرام ک ــد ــرا زدن ــه خــدا افت ــرده و ب ک ــم ــر خــود تحری ــود، ب ــاح و حــالل ســاخته ب ــود و مب ب

ــد.« گاه در مســیر هدایــت نبوده ان گمــراه شــدند و هیــچ ــه طــور مســلم اســت. آن هــا بگیاهــان اشــاره شــده تــا آیــه 141: درس توحیــد: در ایــن آیــه بــه برخــی از آثــار قــدرت الهــی در آفرینــش ]کــه درختانــش کــه باغ هایــی کالس شــگفت هســتی، درس توحیــد بیاموزنــد: »و اوســت از مشــرکان کشــت زار برافراشــته [ بــر داربســت و باغ هایــی ]کــه درختانــش [ بــدون داربســت ]اســت [، و درخــت خرمــا، و کــه از جهتــی بــا هــم شــبیه، و از جهتــی تفــاوت گــون را پدیــد آورد و نیــز زیتــون، و انــار را گونا بــا محصــوالت کــه طعــم میــوه آن هــا متفــاوت دارنــد. ]بــرگ و ســاختمان ظاهریشــان شــبیه یکدیگــر اســت، در حالــی

می باشــد[« گــر چــه همــه از ع –ا کــه خوردنی هــا و دانه هــای آن زر ــه« معنایــش ایــن اســت

کل

أ

تلفــا رع من ــز تعبیــر »و ال

گنــدم، جــو، عــدس، نخــود و ... . ]المیــزان[ ک می روینــد- مختلــف اســت: یــک زمیــن و خــاــه ک ــه هنگامــی ــد: »از میــوه ی آن هــا ب ــروردگار می فرمای گــون، پ گونا ــر ایــن همــه نعمت هــاى پــس از ذککنیــد.« ضمیــر کــه بــه هنــگام چیــدن، بایــد حــق آن را ادا بــه ثمــر نشســت، بخوریــد، ولــی فرامــوش نکنیــد گرفتــه ــر« بــر می گــردد، یعنــی: »حــق میــوه را بپردازیــد.« پــس، حقــی بــه میوه هــا تعلــق

ــه« بــه »ث

در »حقکــه در ــرا بعضــی از میوه هــا ــد پرداختــه شــود. منظــور از ایــن حــق، زکات واجــب نیســت؛ زی کــه بای اســت ح شــد؛ ایــن آیــه آمــده اســت، قطعــا زکات نــدارد؛ ماننــد: انــار. هم چنیــن حکــم زکات واجــب در مدینــه مطــرکــه در روز درو و چیــدن درحالی کــه ایــن آیــه در مکــه نــازل شــده اســت. بنابرایــن، منظــور آیــه ایــن اســت

کــه نوعــی »صدقــه« خواهــد بــود. محصــول، حقــی بــه فقــراء تعلــق می گیــرد گرفتنــی، گرفتنــی و حقــی دادنــی. حقــی امــام صــادق؟ع؟ می فرماینــد: »در زراعــت دو حــق هســت: حقــی کمــال میــل می دهــد، همــان حقــی اســت کــه انســان خــودش بــا همــان زکات واجــب اســت و امــا آن حقــی ــه یــوم حصــاده« بــه آن اشــاره نمــوده اســت و مقصــود از روز درو، همــان روزى اســت

کــه عبــارت »و آتــوا حق

کــه شــروع بــه چیــدن می شــود و بــه تدریــج روى هــم انباشــته می گــردد.« ]نورالثقلیــن[ــد اســراف کاران را دوســت نمــی دارد.« کــه خداون ــه دســتور داده شــده اســت: »اســراف نکنیــد ــان آی در پایکــه بــراى زندگــی شــما مفیــد اســت تجــاوز مکنیــد. یعنــی در اســتفاده از ایــن میوه هــا و غــالت از آن حــدى

83 سوره ی انعــــــام

کــه تمــام محصوالتــش را صدقــه امــام باقــر؟ع؟ پــس از تــالوت ایــن آیــه فرمــود: »شــخصی زراعتــی داشــت مــی داد و خــود و عیالــش بی چیــز می ماندنــد. خداونــد ایــن عمــل را اســراف خوانــد.«

کشــاورزى اشــاره شــده و در ایــن آیــه و آیــه 142: در آیــه ى قبــل بــه نعمت هــاى خداونــد در محصــوالت کــه( از کســی اســت کــه انســان از حیوانــات می بــرد، می پــردازد: »)او دو آیــه بعــد بــه انــواع بهره هایــی

ــد.« ــر( آفری ــع دیگ ــراى مناف ــك )را ب کوچ ــات ــر، و حیوان ــات بارب ــما حیوان ــراى ش ــان، ب چهارپای

پیام ها140. جهالــت و ســفاهت، عامــل خســارت اســت. )خســارت هایی چــون: از دســت دادن فرزنــد، از دســت

کیفــر الهــی(. »قــد خســر« خ و کســب دوز دادن عاطفــه، فقــدان نعمت هــاى حــالل، ــوا«

بغیــر علــم« »افتــراء« »ضل

کنیــم. »قــد خســر« »ســفها بــا خرافــات، بــا شــدیدترین وجــه مقابلــه و برخــورد

کانــوا مهتدیــن« »مــا کــه درخــت بــار آورد، بــا دقــت ثــر« هنگامــی

ــره اذا ا

وا اىل ث 141. در آیــه 99 همیــن ســوره خواندیــم: »انظــر

کــه بــار داد، بخوریــد. ثــر«، هنگامــی ــره اذا ا

ــوا مــن ثکــه »کل کنیــد. در ایــن آیــه می خوانیــم بــه آن نــگاه

نتیجــه این کــه: خــوردن بایــد بــا تأمــل و دقــت باشــد؛ نــه غافالنــه.ع می کنــد )در آیــه ی قبــل( و هــم مصــرف - اســالم، دیــن اعتــدال اســت، هــم تحریــم نابجــا را ممنــو

تســرفوا« »ل را. بی رویــه بعــوا خطــوات تت و ل ال ــم

زقک ر ــا م ــوا

»کل از دشــمن او پیــروى نکنیــم. 142. ســر ســفره ى خداونــد،

ــیطان«

الش

سؤاالت پژوهشیدیگــر دیدگاه هــای بــا وصفهــم« هیم »ســیجز عبــارت تبییــن در را طباطبایــی؟هر؟ عالمــه دیــدگاه .1

الکشــاف( البیــان، مجمــع )المیــزان، نماییــد. مقایســه 2. ارتباط میان آیه 141 را با آیات پیشین بیابید. )نمونه(

ة و فرشا« را ترکیب و ترجمه نمایید.ول نعم مح 3. عبارت »و من ال

آیات حیـــات84

ٺ ڀ ڀ ڀ پڀ پ پ پ ٻ ٻ ٻٻ ٱ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چچ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌڌ ڎ ڎ ڈ ڳ ڳ گ گ گ گ کک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ىائ ى ې ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ

ېئ ېئ ىئ ىئىئ ی ی یی جئ حئ مئگوســفند یــك نــر و یــك مــاده، از بــز یــك ع را آفریــد از گوشــت و قابــل اســتفادۀ شــما[ هشــت نــو ]از حیوانــات حــالل کــه رحــم آن دو مــاده در گوســفند و بــز را یــا آنچــه را گوســفند و بــز، یــا مــاده نــر و یــك مــاده، بگــو: آیــا خــدا، نــر گــر راســتگویید از روی علــم و دانــش بــه مــن خبــر دهیــد.)143( و از شــتر یــك نــر و یــك کــرده؟ ا برگرفتــه حــرام کــه رحــم گاو یــا مــاده هــر دو را یــا آنچــه را گاو یــك نــر و یــك مــاده ]را آفریــد[ بگــو: آیــا خــدا نرینــۀ شــتر و مــاده و از کــرد حاضــر کــه خــدا شــما را بــه ایــن ]حــرام ســاختگی[ ســفارش کــرده؟ یــا زمانــی آن دو مــاده دربرگرفتــه حــرام کــه بــه خــدا دروغ بنــدد تــا مــردم را از روی نادانــی گمراه کند، کیســت؟! مســلما بودیــد؟ پــس ســتمکارتر از کســی کــه بــه مــن وحــی شــده ]خــوراك[ حرامــی گــروه ســتمکاران را هدایــت نمی کنــد.)144( بگــو: در احکامــی خــدا کــه مــردار یــا خــون ریختــه شــده ]از رگ هــای کــه میــل دارد آن را بخــورد نمی یابــم، مگــر آن را بــر خورنــده ای ــی از ــه نافرمان ــر پای ــح[ ب ــگام ذب ــه ]هن ک ــی ــا حیوان ــد، ی ــه پلیدن ــا هم ــه یقین ک ــد ــوك باش ــت خ گوش ــا ــوان[ ی حیکــه ]بــرای نجــات جانــش از خطــر[ بــه خــوردن آن هــا کســی دســتور خــدا نــام غیــر خــدا را بــر آن برده انــد؛ پــس کــه خواهــان لــذت نباشــد و از حــد الزم تجــاوز نکنــد ]گناهــی بر او نیســت؛[یقینا پــروردگارت ناچــار شــود در حالــی گاو و گوســفند را بــر یهودیــان حــرام کردیم بســیار آمرزنــده و مهربــان اســت.)145( و هــر حیــوان ناخــن دار، و پیــه کــه بــر پشــت یــا روده هــای آنــان اســت یــا آنچــه آمیختــه و مخلــوط بــا اســتخوان اســت؛ ایــن مگــر چربی هایــی

کیفــر دادیــم، و یقینــا مــا راســتگوییم.)146( کردنشــان بــه آنــان ]تحریــم[ را بــه ســبب ســتم

85 سوره ی انعــــــام

گان واژواج )زوج: جفت، صنف(: هشت صنف. ز

انیة ا

143. ث

گوسفند. أن:

الضالعز: بز.

ــل ــزه ی وص ــه هم ــل و اینک ــزه ی وص ــتفهام و هم ــزه ی اس ــزه دارد: هم ــر؟ )دو هم ــا ن ــا دو ت ــن: آی ی کر

ءآلذگــر حــذف می شــد، همــزه ی اســتفهام بــا کــه ا در این جــا نیفتــاده و تبدیــل بــه الــف شــده، بــراى آن اســت

همــزه ی وصــل اشــتباه می شــد.(ت: در برگرفت، شامل شد.

اشتمل

گاهی خبر دهید.( ن بعلم: مر از روی آ ئو ن: مرا خبر دهید. )نب ئو نبکــه بــه »جــل: شــتر نــر« و »ناقــة: شــتر مــاده« 144. البــل: شــتر. )اســم جمــع اســت و مفــرد آن »بعیــر« اســت

تقســیم می شــود.(که به ثور و ثورة تقسیم می شود.( گاو. )اسم جمع است و مفرد آن بقره، البقر:

145. طاعم: خورنده.: ریخته شده.

مسفوحا

که طبع سالم از آن نفرت دارد، نجس. رجس: پلیدى، هر چیزى کــه بــه نــام غیــر خــدا ذبــح شــده لغیــر ال: حیوانــی

هــل

گفتــه شــود. )ا : نــام بــرده شــود، بــا صــداى بلنــد

هــل

ا

است.(باغ= باغی )بغى: ستم( : ستمگر، سرکش.

عاد= عادی )عدو: تجاوز از حد(: تجاوزگر. 146. ظفر: ناخن، چنگال.

شحومهما )جمع شحم(: پیه هایشان.ظهورها )جمع ظهر(: پشت هایشان.

الوایا )جمع حویة(: روده ها.ط: مخلوط شد، آمیخت.

اختل

نکات تفسیریآیــه 143 و 144: دروغ بســتن مشــرکان بــه خداونــد: ایــن دو آیــه، مطالــب آیــه 142 را تفصیــل می دهــد کــه یکــی از جنــس نــر و گاو گوســفند، دو بــز، دو شــتر، دو و می فرمایــد: آن هــا را هشــت صنــف آفریدیــم. )دو گوشــت آن هــا معمــول اســت و ایــن کــه خــوردن دیگــری از جنــس مــاده اســت.( این هــا حیواناتــی هســتند گوشــت ایــن ــا انســان ها از آن هــا اســتفاده نماینــد. در مــورد مطلــب دوم )خــوردن ــده ت همــه را خــدا آفری

آیات حیـــات86

ــات را حــرام می دانســتند، ــه خــوردن بعضــی از ایــن حیوان ک ــی ــه ســنت هاى نادرســت جاهل ــات( ب حیوانگاهــی حیــوان نــر را در شــرایط ویــژه بــراى خــود حــرام گاهــی حیــوان مــاده و حملــه می نمایــد. مشــرکین، ــرام ــا ح ــودن ی ــالل ب ــه ح ــم ب ــه حک ک ــت ــخص اس ــم. مش ــدان پرداختی ــین ب ــات پیش ــه در آی ک ــد می کردنکــه آفریننــده ی آن هــا و آفریــدگار بشــر و تمــام جهــان بــودن ایــن حیوانــات تنهــا بــه دســت خداونــد اســت گواهــی کنــد، یــا بایــد از طریــق کــردن یــا حــرام نمــودن کــه ادعــاى حــالل کســی هســتی اســت. بنابرایــن گــردد و یــا بــه هنــگام صــدور ایــن فرمــان از ناحیــه ی پیغمبــر؟ص؟ عقــل باشــد یــا شــخصا وحــی بــر او نــازل

حضــور داشــته باشــد. کــه هیچ گونــه دلیــل علمــی و عقلــی بــراى تحریــم ایــن حیوانــات در اختیــار در آیــه 143 تصریــح شــد مشــرکان نبــود. از ســوی دیگــر، ایشــان ادعــاى نبــوت و وحــی نیــز نداشــتند، بنابرایــن، تنهــا احتمــال ســوم ــواه گ ــه هنــگام صــدور ایــن فرمــان، از پیامبــران الهــی، حاضــر و کننــد ب ــد ادعــا ــد؛ یعنــی بای باقــی می مانکــه خــدا شــما را بــه ایــن بوده انــد. از ایــن روی در آیــه 144 ایشــان را چنیــن خطــاب می نمایــد: »آیــا هنگامــی گــواه )بــر ایــن تحریــم( بودیــد؟!« و چــون جــواب ایــن ســؤال نیــز منفــی اســت، کــرد، شــما ع توصیــه موضــو

کــه آن هــا جــز تهمــت و افتــراء در ایــن بــاره ســرمایه اى نداشــتند. ثابــت می شــود کــرده بودنــد. خداونــد در 145: در عصــر جاهلیــت، مشــرکان بعضــی از خوردنی هــاى حــالل را بــر خــود حــرام کــه در اســالم همــه ی خوردنی هــا حــالل کــه صریحــا بــه آن هــا بگــو ایــن آیــه بــه پیامبــر؟ص؟ دســتور می دهــد کــه از بــدن حیــوان بیــرون می ریــزد کــه اســتثناء شــده اســت؛ ماننــد مــردار یــا خونــی اســت،؛ مگــر چیزهایــی کــه هنــگام ذبــح نــام غیــر خــدا بــر آن بــرده شــود. بنابرایــن، رســوم خرافــی گوشــت خــوك و یــا حیواناتــی یــا

مشــرکان مغایــر بــا حکــم پــروردگار اســت. کلمــه ی بــه جــای بــه« ال لغیــر

هــل

أ

و فســقا

آیــه در عبــارت »ا ایــن در گوشــت های حــرام: انــواع

ج شــدن از راه و رســم بندگــی و اطاعــت کلمــه ی »فســق« آمــده اســت. »فســق« بــه معنــی خــار »حیــوان«، کلمــه در برابــر کارگیــری ایــن گفتــه می شــود؛ امــا بــه گنــاه »فســق« فرمــان خــدا اســت، از ایــن رو، بــه کار رفتــه بــود، ممکــن اســت اشــاره بــه ایــن باشــد گوشــت خــوک بــه کــه در مــورد مــردار، خــون و »رجــس« کــه تحریــم آن هــا بــه خاطــر پلیــدى و تنفــر گوشــت هایی گوشــت هاى حــرام، بــر دو دســته اســت: 1- کــه کــه نــه گوشــت هایی کــه بــه آن »رجــس« اطــالق می گــردد. 2- ــا زیان هــاى جســمانی می باشــد طبــع و یپلیــد اســت و نــه از نظــر بهداشــتی زیــان آور اســت؛ امــا از نظــر اخالقــی و معنــوى نشــانه ی بیگانگــی از خــدا و کلمــه ی »فســق« بــرای آن آمــده اســت. کــه بــه همیــن دلیــل تحریــم شــده و دورى از مکتــب توحیــد اســت

گوشــت هاى حــرام، همیشــه داراى زیان هــاى بهداشــتی باشــد؛ بلکــه کــه بنابرایــن، نبایــد انتظــار داشــت کــه گاهــی بــه خاطــر زیان هــاى معنــوى و اخالقیــش تحریــم شــده اســت و نیــز از ایــن بیــان روشــن می شــود گونــه اســت: بعضــی ماننــد بریــدن رگ هــاى چهارگانــه و بیــرون ریختــن ــر دو شــرائط ذبــح اســالمی نیــز بگفتــن »بســم ال« و ذبــح بــه خــون حیــوان، جنبــه ی بهداشــتی دارد و بعضــی ماننــد رو بــه قبلــه بــودن و

87 سوره ی انعــــــام

وســیله ی مســلمان، جنبــه ی معنــوى. ]نمونــه[کــه گــردد 146: در آیــه ى قبــل، محرمــات در اســالم و در ایــن آیــه، محرمــات یهــود بیــان شــده تــا معلــوم عقائــد خرافــی مشــرکین، بــا هیــچ یــك از ادیــان آســمانی ســازگار نیســت. بــراى قــوم یهــود، هــر حیــوان ــا ــه در پشــت حیــوان ی ک ــود، مگــر آن چربی هــا گوســفند حــرام شــده ب گاو و ــی ــز پیــه و چرب ناخــن دار و نیکیــد در روده حیــوان اســت و یــا بــا اســتخوان مخلــوط شــده اســت. البتــه خداونــد در پایــان ایــن آیــه تأکیفــر بهانه جویی هــا، کــه تحریــم ایــن خوردنی هــای حــالل بــر یهودیــان بــه عنــوان مجــازات و می نمایــد

آن هاســت. ســتم کاری های و نافرمانی هــا بــات هیــم طی

منــا عل ذیــن هــادوا حر

گذشــت: »فبظلــم مــن ال ایــن مطلــب در آیــه ى 160 ســوره نســاء نیــز

ــوده اســت.« ــان ب ــه خاطــر ظلم هــاى آن ــان، ب ــر یهودی ــم؛ حــرام شــدن برخــی غذاهــای حــالل ب ــت لحل

أ

پیام ها145. در قانــون، بایــد اهــم و مهــم رعایــت شــود. حفــظ جــان، مهم تــر از حــرام بــودن مصــرف مــردار اســت.

» ــن اضطر »ف

گردن کشــی و کــه خــود را از راه ســتمگرى و کســی می شــود - از نظــر اســالم، احــکام مضطــر شــامل حــال گنــاه مضطــر نکــرده باشــد: »غیــر بــاغ« و تنهــا بــه مقــدار رفــع اضطــرار، مجــاز اســت حــرام را انجــام دهــد؛ نــه

بیشــتر. »و ل عــاد« کثــر احــکام. ع اســت: الــف: داراى مصلحــت یــا مفســده ى واقعــی اســت؛. مثــل ا 146. احــکام الهــی ســه نــوکیفــرى ب: داراى جنبــه ی آزمایشــی اســت؛ مثــل فرمــان ذبــح حضــرت اســماعیل. ج: داراى جنبــه ى

کــه در ایــن آیــه بــرای یهودیــان آمــده اســت. اســت، مثــل احکامــی

سؤاالت پژوهشیکــه می دانیــم تعــداد 1. چگونــه در آیــه 145 غذاهــای حــرام تنهــا در چهــار چیــز حصــر شــده اســت؛ در حالــی

غذاهــای حــرام بیش تــر اســت؟ )مجمــع، نمونــه(ــط بعظــم« را بــه دقــت

و مــا اختل

و الوایــا ا

ــا ا ــت ظهوره

ل مــا مح

هیــم شــحومهما ال

منــا عل 2. عبــارت »حر

ترکیــب و ترجمــه نماییــد. )مجمــع، المیــزان(3. ارتباط میان آیات 145 و 146 چیست؟ )المیزان، تسنیم(

آیات حیـــات88

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ڤڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ

چ چ ڃ ڃ ڃ ڄڃ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ

چ چڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژڑ ڑ

ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱڱ ڱ

ڱ ں ں ڻڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ

ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇۆ

ى ېې ې ې ۉ ۉ ۅۅ ۋ ٴۇۋ ۈ ۈ ۆ

ېئ ۈئ ۆئۈئ ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ ەئ ەئ ائائ ى

ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ یی ی ی جئ حئ مئ ىئ

ــروه گ ــی عــذاب او را هــم از گســترده اســت، ول ــان صاحــب رحمتــی ــد، بگــو: پروردگارت کردن ــو را تکذیــب ــر ت گ اگــر گفــت: ا کــه بــرای خــدا شــریك قــرار دادنــد بــه زودی خواهنــد کســانی مجرمــان بازنمی گرداننــد.)147( خــدا می خواســت نــه مــا شــرك می ورزیدیــم و نــه پدرانمــان، و نــه چیــزی ]از حــالل خــدا را خودســرانه[حرام کــه پیــش از اینــان بودنــد ]بــر اســاس کســانی می کردیــم ]پــس شــرك و تحریــم مــا جبــری بــوده نــه اختیــاری[ کردنــد تــا عــذاب و انتقــام مــا را چشــیدند؛ بگــو: آیــا نــزد شــما دانشــی همیــن عقیــدۀ باطــل پیامبــران را[ تکذیــب کنیــد؟ شــما فقــط از پندارهــای بــی کــه آن را بــرای مــا آشــکار ]اســتوار و منطقــی مســتدل بــر عقایدتــان[ هســت گمــان تکیــه نمی زنیــد.)148( بگــو: دلیــل و برهــان رســا ]کــه اســاس و پــوچ پیــروی می کنیــد و جــز بــه حــدس و گــر خــدا می خواســت قطعــا همــۀ شــما را ]بــه طــور قابــل ایــراد و شــك و تردیــد نیســت[ مخصــوص خداســت، و اگواهــی می دهنــد کــه گواهــان خــود را جبر[هدایــت می کــرد.)149( ]بــه مدعیــان تحریم هــای خودســرانه[ بگــو: گواهــی مــده؛ گواهــی دادنــد تــو بــا آنــان گواهــان هــم گــر کــرده بیاوریــد. پــس ا بــر اینکــه خــدا ایــن امــور را حــرام کردنــد، کــه آیــات مــا را تکذیــب کســانی گواهــی دادنشــان ناحــق و نارواســت[ و از خواســته های نامشــروع ]زیــرا کــه بــه آخــرت ایمــان ندارنــد، و بــرای پروردگارشــان شــریك قــرار می دهنــد، پیــروی مکــن.)150( بگــو: کســانی و کــرده بخوانــم: اینکــه چیــزی را شــریك او قــرار مدهیــد، و بــه پــدر بیاییــد تــا آنچــه را پروردگارتــان بــر شــما حــرام کنیــد، و فرزندانتــان را از ]ترس[تنگدســتی بــه قتــل نرســانید، مــا شــما و آنــان را روزی می دهیــم، و مــادر نیکــی کــه خــدا او را محتــرم شــمرده جــز بــه کارهــای زشــت چــه آشــکار و چــه پنهانــش نزدیــك نشــوید، و انســانی و بــه

کــرده تــا بیندیشــید.)151( حــق نکشــید؛ خــدا ایــن ]گونــه[ بــه شــما ســفارش

89 سوره ی انعــــــام

گان واژکیفر. 147. بأس: بال، شدت،

کــه ایــن فعــل در جــواب حــرف »لــو« آمــده اســت، شــرکنا: شــرک نمی آوردیــم. )از آن جایــی 148. مــا ا

ع اســتمراری معنــا می دهــد.( مضــارذاقوا: چشیدند.

گمان سخن می گویید، دروغ می گویید. گمان، تخمین(: بر اساس حدس و رصون )خرص: ن ت

149. بالغة: رسا، قاطع.: بیاورید. )این واژه اسم فعل است.( م

150. هل

ون )عدل: شبیه، همتا(: شریك و همتا قرار می دهند.یعدل

کــه کســی گویــا از »علــو« مشــتق شــده و ــوا: بیاییــد، بــاال بیاییــد. )ایــن واژه نیــز اســم فعــل اســت و 151. تعال

کار می بــرد.( کلمــه را بــه در مرتبــه ی باالتــری قــرار دارد ایــن : بیایید بخوانم.(

تل

وا(: می خوانم. )تعالوا ا

تل

تل

ا

کــه فــرد چاپلــوس از شــدت فقــر گفتــه شــد امــالق: تنگ دســتی، فقــر. )بــه تملــق هــم از آن جهــت تملــق چاپلوســی می کنــد. ]المیــزان[(

که زشتی آن آشکار باشد. کارهاى ناشایستی فواحش )جمع فاحشة(: کم به: سفارش نمود شما را به آن. وصا

نکات تفسیریکــه در برابـــر پیامبـــر؟ص؟ کــه لجاجــت یهــود و مشــرکان روشـــن بـــوده و احتمــــال مــی رود آیــه 147: از آن جــا ــر کــه در براب کــرده و او را تکذیــب نماینــد، در ایــن آیــه خداونــد بــه پیامبــرش دســتور می دهــد ایســتادگی تکذیــب آن هــا بگــو: »پروردگارتــان رحمــت وســیع و پهنــاورى دارد.« بنابرایــن، شــما را بــه ســرعت مجــازات گــر ــا ا نمی کنــد،؛ بلکــه مهلــت می دهــد تــا شــاید از اشــتباهات خــود برگردیــد و بــه ســوى خــدا بــاز آییــد. امکیفــر خداونــد قطعــی اســت و کــه کفــر و تکذیــب بهــره جســتند، بایــد بداننــد از ایــن فرصــت نیــز بــرای گــروه مجرمــان بازگردانــده نخواهــد شــد. کــه عــذاب الهــی از ســرانجام دامــان ایشــان را خواهــد گرفــت؛ چــرا آیــه 148: اســتقبال از مکتــب جبــر! در ایــن آیــه یــك خبــر غیبــی نســبت بــه آینــده ی مشــرکان بیــان شــده گــر خــدا می خواســت، گفــت: »ا کــه آنــان در پاســخ ایــرادات قــرآن بــه آییــن خرافــی خــود، بــه زودی خواهنــد نــه مــا و نــه پدرانمــان شــرك نمی ورزیدیــم، و چیــزى را ]خودســرانه [ تحریــم نمی کردیــم.« بنابرایــن، کرده ایــم و می گوییــم همــه بــه خواســت و اراده ی کــه آنچــه مــا کشــیدند ایشــان بهانــه ی جبــر را پیــش ع پیوســت و مشــرکان کار مــا رضایــت دارد. ایــن پیش گویــی در آینــده بــه وقــو خداســت و او نســبت بــه گفتــار ایشــان در آیــه 35 ســوره ی نحــل و نیــز آیــه 20 ســوره ی کــه ح نمودنــد چنیــن بهانــه ای را مطــر

آیات حیـــات90

ــن و ل آباؤنــا«

ــو شــاء ال مــا عبدنــا مــن دونــه مــن ش ء نشــرکوا ل

ذیــن ا

ال

زخــرف نقــل شــده اســت: »و قــال

)نحــل،35( ]کوثــر[کــه چنیــن دروغ هایــی را می بندنــد،؛ بلکــه جمعــی از اقــوام خداونــد می فرمایــد: »تنهــا این هــا نیســتند گرفتــار عواقــب اعمــال زشتشــان شــدند و طعــم گذشــته نیــز همیــن دروغ هــا را می گفتنــد، ولــی ســر انجــام ــزد شــما دانشــی ــا ن ــد: »بگــو: آی ــه ی ایشــان می فرمای ــه بهان مجــازات مــا را چشــیدند.« ســپس در پاســخ بــد.« ــز دروغ نمی گویی ــد، و ج ــروى نمی کنی ــان پی گم ــز از ــما ج ــد؟ ش کنی ــکار ــا آش ــراى م ــه آن را ب ک ــت هس

ایــن بیــان می توانــد بــه دو پاســخ اشــاره داشــته باشــد: 1- شــما نســبت بــه آن چــه می گوییــد، علــم نداریــد و کــه همــه چیــز بــه اراده ی خداونــد گمــان و تخمیــن ســخن می گوییــد. 2- ایــن ســخن شــما تنهــا بــر اســاس کــه شــما می خواهیــد بــا اســتفاده اســت، تنهــا نســبت بــه ارده ی تکوینــی خداونــد درســت اســت، در حالــی از آن، شــرك و تحریــم حــالل خــود را اثبــات نمــوده و بگوییــد: »خداونــد شــرك و تحریــم حــالل مــا را امضــاء گــر خداونــد غیــر از ایــن می خواســت، مــا مشــرک نمی شــدیم.« کــی بــر مــا نیســت و ا فرمــوده و دیگــر هیــچ با

]نمونه[

کــه شــما آیــه 149: حجــت رســا از آن خداســت! در ایــن آیــه خطــاب بــه مشــرکان می فرمایــد: حــال کــه حجــت بالغــه و دلیــل روشــن و رســا تنهــا از آن خداونــد اســت. خداونــد دالیــل حجــت نداریــد، بدانیــد کــرده اســت. بنابرایــن، روشــن و محکــم در زمینــه ی یگانگــی خویــش و نیــز احــکام حــالل و حــرام نــازل کــرده ــد و اعمــال ناروایشــان را امضــا ــا ســکوت خویــش، عقای کــه خــدا ب ــه مشــرکین ادعــا می کننــد چگونگــر بخواهــد، همــه ی شــما را از طریــق اجبــار هدایــت خواهــد اســت! در پایــان آیــه می فرمایــد: »خداونــد اکــه بــه اراده و اختیــار کــرد.« ولــی چنیــن ایمانــی ارزش نخواهــد داشــت؛ بلکــه ارزش انســان بــه آن اســت

خویــش، راه هدایــت و پرهیــزکارى را بپیمایــد.انســان بــه قیامــت کــه خداونــد در اســت آمــده روایــات در روایــات: بالغــه« در از »حجــت منظــور گــر بگویــد: »می دانســتم.« می پرســد: »چــرا عمــل می فرمایــد: »راه حــق را می دانســتی یــا نمی دانســتی؟« اگرفتــن نبــودى؟« در ایــن هنــگام ــاد ــد: »نمی دانســتم.« می پرســد: »چــرا در پــی ی ــر بگوی گ نکــردى؟« و ا

ــن[ ــت. ]نورالثقلی ــردم اس ــر م ــدا ب ــه ى خ ــت بالغ ــت حج ــن اس ــد و ای درمی مانآیــه 150: در ایــن آیــه بــرای این کــه باطــل بــودن پنــدار مشــرکان روشــن تر شــود، بــه پیامبــر؟ص؟ می فرمایــد گواهــی می دهنــد بــه این کــه خــدا ایــن غذاهــا را حــرام کــه کــه بــه مشــرکان بگویــد: »شــاهدان خــود را گواهــان معتبــرى نیافتنــد )کــه قطعــا نمی یابنــد( و تنهــا گــر آن هــا کــرده، بیاوریــد.« ســپس اضافــه می کنــد: اگواهــی گواهــی و ادعــاى خویــش تکیــه نمودنــد، تــو هرگــز بــا ایشــان هــم صــدا نشــو و بــر ادعــاى آنــان بــه

گواهــی ایشــان را نپذیــر!( مــده. )یعنــی: آیــه 151: زمینه ســاز هجــرت! دو نفــر از ســران مدینــه بــه حضــور پیامبــر؟ص؟ رســیدند. همین کــه حضــرت را بــن عمیــر« نیــز »مصعــب پیامبــر کردنــد. مبلــغ را خوانــد، مســلمان شــده و درخواســت آیــات ایــن

91 سوره ی انعــــــام

گشــت. همراهشــان فرســتاد و ایــن حرکــت زمینه ســاز مســلمان شــدن مــردم مدینــه ــمانی ــان آس ــه ی ادی ــترکات هم ــه از مش ک ــده ــاره ش ــم اش ــتور مه ــه ده دس ــد، ب ــه ی بع ــه و دو آی ــن آی در ایاســت. ایــن دســتورات عبارت انــد از: شــرك نورزیــدن بــه خــدا، احســان بــه پــدر و مــادر، نزدیــک نشــدن بــه گرســنگی. کــه خونشــان محتــرم اســت و نیــز نکشــتن فرزنــدان از تــرس فقــر و فواحــش، نکشــتن افــرادی

پیام هاو رمحة«»بأسه«

148. رحمت خداوند، پیش از قهر اوست. »ذ

149. رهبــران و اندیشــمندان دینــی بایــد خــود را بــراى پاســخگویی بــه شــبهات و بهانه جویی هــاى آینــده »

کنند. »ســیقول آمــاده

شرکنا« و شاء ال ما ا

- جبرگرایی، بهانه اى براى فرار از مسئولیت است. »ل

کــم بــه« )ضمیــر ا گویــا یــك دســتورند. »وص کــه 151. پنــج دســتور ایــن آیــه چنــان بــه یکدیگــر پیونــد دارنــد »بــه« مفــرد اســت.(

م«

ک ب م ر - ممنوعیت ها، جهت تکامل و تربیت انسان است. »حر تشرکوا«

ل

- شرك، ریشه ى مفاسد است؛ از این جهت در سرآغاز محرمات آمده است. »ا

- هم اصالح جامعه از مفاسد الزم است و هم اصالح روح از رذایل. »ما ظهر مهنا و ما بطن« بوا« که نزدیك آن ها هم نباید رفت. »ل تقر گناهان چنان خطرناك است - برخی از

سؤاالت پژوهشی1. تفاوت معنایی میان »عدل« و »عدل« چیست؟ )مجمع، مفردات راغب(

که مضمون آیه 151 اختصاص به شریعت اسالم ندارد، بیابید. )المیزان( 2. شواهدی بر این کــدام اســت؟ )المیــزان، » بالــق

م ال ال ــت حــر

فــس ال ــوا الن

تقتل

گونــه ترجمــه ی عبــارت »و ل 3. دو

تســنیم(

آیات حیـــات92

ٺ ٺ ڀ ڀڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڤ ڤ ڤ ڦڦ ڦ ٹ ٹ ڤ ٹٹ ٿ ٿ ٿ ٺٺ ٿ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄڄ ڦ ژ ژ ڈ ڈ ڎڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇڇ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉۉ ې ې ې ې ى ى ائائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ

ۆئ ۆئۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی یغ ]بدنــی و عقلــی[ خــود برســد، و کــه نیکوتــر اســت، نزدیــك نشــوید تــا بــه حــد بلــو و بــه مــال یتیــم جــز بــه روشــی کامــل بدهیــد؛ هیــچ کــس را جــز بــه انــدازۀ توانــش تکلیــف نمی کنیــم؛ پیمانــه و تــرازو را بــر اســاس عدالــت و پــر و کنیــد؛ خــدا گوییــد، عدالــت ورزیــد هــر چنــد دربــارۀ خویشــان باشــد، و بــه پیمــان خــدا وفــا کــه ســخن و هنگامــی گیریــد.)152( و مســلما ایــن ]برنامه هــای محکــم و اســتوار و قوانیــن کــرده تــا پنــد ایــن ]گونــه[ بــه شــما ســفارش کنیــد و از راه هــای دیگــر پیــروی مکنیــد و مقــررات حکیمانــه[ راه مســتقیم مــن اســت؛ بنابرایــن از آن پیــروی کــرده تــا پرهیــزکار شــوید.)153( ســپس کنــده می کنــد؛ خــدا ایــن ]گونــه[ بــه شــما ســفارش کــه شــما را از راه او پراکامــل کنیــم، و بــه خاطــر اینکــه کــه نیکــی کردنــد کتــاب دادیــم بــرای اینکــه ]نعمــت خــود را[ بــر آنــان بــه موســی کــه مــورد نیــاز بنی اســرائیل بــود، تفصیــل و توضیــح دهیــم و بــه ســبب اینکــه هدایــت همــۀ احــکام و معارفــی ــده ــی پرفای کتاب ــرآن[ ــن ]ق ــد.)154( و ای ــان آورن ــان ایم ــای پروردگارش ــه لق ــا ب ــد ت ــان[ باش ــرای آن ــی ]ب و رحمتــا مشــمول رحمــت ــا آن[ بپرهیزیــد ت کنیــد و ]از مخالفــت ب کردیــم پــس آن را پیــروی ــازل کــه مــا آن را ن اســت گــروه پیــش کتــاب آســمانی فقــط بــر دو کردیــم[ تــا ]شــما مشــرکان[ نگوییــد: شــوید.)155( ]آری، قــرآن را نــازل گرفتن[قرائــت آنــان و آموزششــان بی خبــر از مــا ]یهــود و نصــاری[ نــازل شــد و ]چــون بــه لغــت مــا نبــود[ از ]یــاد کتــاب آســمانی بــر مــا نــازل می شــد، مســلما از آنــان راه یافته تــر بودیــم، اینــك گــر ماندیــم.)156( یــا نگوییــد: اکــه آیــات کســی برهانــی آشــکار و هدایــت و رحمتــی از ســوی پروردگارتــان بــرای شــما آمــد، پــس ســتمکارتر از کــه از آیــات مــا روی می گرداننــد، بــه کســانی کیســت؟ بــه زودی کنــد و از آن هــا روی بگردانــد خــدا را تکذیــب

کــرد.)157( گرداندنشــان بــه عذابــی ســخت مجــازات خواهیــم خاطــر روی

93 سوره ی انعــــــام

گان واژغ. شد: قوت و نیرو، رشد و بلو

152. ا

کنید، تمام دهید. وفوا: وفا ا

یل: پیمانه.

الکــه ــرف »واو« ب ــالل ح ــد اع ــاس قواع ــر اس ــوده و ب ــوزان« ب ــل آن »م ــه اص ک ــاده ی وزن ــرازو. )از م ــزان: ت الی

ــاء« قلــب شــده اســت.( حــرف »یبالقسط: از روی عدل، انصاف.

وسع: مقدار طاقت و توان. ب: خویشاوند، صاحب قرابت. ذا قر

کرد، سفارش نمود. کم به: این گونه به شما وصیت م وصا

ذالکبعوا: پیروی ننمایید. تت 152. ل

سبل )جمع سبیل(: راه ها.کنــد شــما را. کنــده کنــده می ســازد.(: تــا پرا ق ب...: پرا کنــده می شــود؛ تتفــر ق: پرا ــم )تتفــر

ق بک فتفــر

کــه حــرف آغازیــن آن، بــر اســاس قاعــده ی جــوازی ایــن بــاب، ع بــاب »تفعــل« اســت ق« مضــار )فعــل »تفــرحــذف شــده اســت.(

154. لقاء: دیدار، مالقات.155. مبارک )برکت: فایده ثابت(: بابرکت، پربار.

گروه. )منظور یهود و نصارى است.( : دو 156. طائفتینم: خواندن مکررشان. )دراسة: بحث و بررسی مستمر، خواندن و فهم کردن.( دراست

157. بینة: حجت روشن.کردنــد، از آن روى گردانــد.(: از آن )آیــات الهــی( اعــراض صــدف عهنــا )صــدف عــن: نســنجیده روی

گــردان شــدند.کیفر. سوءالعذاب: بدترین عذاب، شدیدترین

نکات تفسیریح می نمایــد: 1- بــه مــال یتیــم آیــه 152: ایــن آیــه در ادامــه ی آیــه ی قبــل، چهــار دســتور دیگــر را مطــرکــه نیکــو باشــد؛ یعنــی تنهــا در گونــه اى نزدیــك نشــوید تــا خــود یتیمــان بالــغ و رشــید شــوند؛ مگــر بــه ــوره ــه 6 س ــات آی ــد. )ر.ک: توضیح ــم باش ــت یتی ــا مصلح ــب ب ــم متناس ــال یتی ــرف در م ــه تص ک ــی صورتگفتارهــاى خــود ــرازو را عادالنــه بــه تمــام بدهیــد. 3- مراقــب کم فروشــی نکنیــد و پیمانــه و ت نســاء( 2- باشــید و براســاس عــدل و انصــاف ســخن بگوییــد، هــر چنــد در مــورد خویشــاوندان شــما باشــد و داورى و کنیــد و آن را نشــکنید. منظــور از »عهــد گــردد. 4- بــه عهــد الهــی وفــا شــهادت بــه حــق بــه زیــان آن هــا تمــام

آیات حیـــات94

گونــه الهــی« را همــه ی پیمان هــاى الهــی )پیمان هــاى »تکوینــی« و »تشــریعی«، تکالیــف الهــی و نیــز هــر عهــد، نــذر و قســم( دانســته اند. البتــه عالمــه طباطبایــی؟هر؟ بــا توجــه بــه ســیاق، مــراد از آن را »تکالیــف

دینــی« می دانــد. ]المیــزان[کــه پیامبــر؟ص؟ مأمــور بــه خوانــدن آن هاســت، آیــه 153: آخریــن دســتور از ســفارش های ده گانــه ای کــه شــما را کنیــد و از راه هــا ]ى دیگــر[ چنیــن بیــان شــده اســت: »و ایــن راه راســت مــن اســت از آن پیــروى

کنــده می ســازد پیــروى مکنیــد.« ــد پرا از راه خداوناهــل بیــت؟مهع؟، مصــداق بــارز راه خــدا: امــام باقــر؟ع؟ در ذیــل ایــن آیــه فرمودنــد: »مــا )اهــل بیــت( ایــن گــر راه خــدا کــه ا کــه زیــر بــار آن نــرود، ایــن او و ایــن راه هــاى دیگــر، امــا بایــد بدانــد راه راســت هســتیم، و هــر

کافــر می شــود.« ]نورالثقلیــن[ را نپیمایــد ســه تعبیــر مختلــف در پایــان آیــات: در پایــان ســه آیــه ی اخیــر عبــارت مشــابهی تکــرار شــده و تنهــا تفــاوت کــه: در پایــان آیــه 151 -کــه کلمــه ی آخــر هــر آیــه اســت. تفــاوت ایــن ســه تعبیــر از ایــن جهــت اســت آن در ــون« آمــده اســت؛ یعنــی زشــتی ایــن امــور

ــم تعقل

ک

عل

در آن نهــی از شــرك و قتــل و فحشــا اســت- تعبیــر »ل

کــه بــه حفــظ مــال یتیــم، رعایــت قســط و بــا اندکــی تعقــل و فکــر، بــراى همــه روشــن می شــود. آیــه 152 ون« پایــان یافتــه اســت؛ یعنــی خوبــی ــر

ک

ــم تذ

ک

عل

عــدل و نیــز وفــاى بــه عهــد فرمــان می دهــد، بــا تعبیــر »ل

کــه پیرامــون عدالــت را فطــرت هــر انســانی می پذیــرد، تنهــا نیــاز بــه تذکــر و یــادآوری دارد. در آیــه 153 نیــز گام نهــادن در راه قــون« آمــده اســت، یعنــی تقــوا، همــان ــم تت

ک

عل

پیــروى از دســتورهاى خداســت، تعبیــر »ل

اطاعــت و فرمــان الهــی اســت. ]المیــزان[کــه در آیــات پیشــین آمــد، اختصــاص بــه یــک یــا چنــد شــریعت نــدارد و بــه کلــی آیــه 154: ســفارش های ــر کتاب هــای آســمانی، »انجیــل« ب ــان ــه در می ــان وجــود داشــته اســت. البت طــور مجمــل در همــه ی ادیکتــاب »قــرآن« و »تــورات« بیش تــر بــه تبییــن و مواعــظ و »زبــور« بــر دعــا بیش تــر تکیــه نموده انــد و دو ــین، ــاى پیش ــه انبی ــت ب ــود: نخس ــد ب ــن خواه ــه چنی ــاى آی ــن، معن ــد. بنابرای ــکام پرداخته ان ــل اح تفصیکتــاب آســمانی دادیــم، و ایــن کردیــم، ســپس بــه موســی؟ع؟ ایــن فرمان هــاى همگانــی و عمومــی را ابــالغ کتــاب، هدایــت و ح دادیــم. پــس ایــن برنامه هــا و تمامــی برنامه هــاى مــورد نیــاز بنی اســرائیل را در آن شــر

رحمتــی از ســوی مــا بــود، شــاید بــر اســاس آن، بــه معــاد و لقــاى پروردگارشــان ایمــان بیاورنــد. « از آن حکایــت دارد.( آئیــن مســیح و ســپس

کــه »تامــا کامــل بــوده )همان طــور گــر آئیــن موســی پرســش: ا

آئیــن اســالم، چــه ضرورتی داشــته اســت؟!کامــل اســت، و محــال اســت آئیــن ناقــص از طــرف پاســخ: هــر آئینــی بــراى زمــان خــود، آئینــی جامــع و کامــل بــود، ممکــن اســت بــراى زمان هــاى بعــد، کــه بــراى یــك زمــان گــردد؛ ولــی همیــن آئیــن خــدا، نــازل ــه ــراى دوره ی دبســتان، نســبت ب کامــل ب ــه یــك برنامــه ی جامــع و ک ناتمــام و نارســا باشــد، همان طــور کــرد و دســتور کــه بشــر آمادگــی بــراى دســتور نهایــی پیــدا دوره ی دبیرســتان نارســا اســت. البتــه هنگامــی

95 سوره ی انعــــــام

کــه می توانند غ التحصیــل نهایــی صــادر شــد، دیگــر نیــاز بــه آئیــن جدیــد نیســت و درســت هماننــد افــراد فــاربــر اســاس معلومــات خــود و نیــز مطالعــات جدیــد بــه پیشــرفت هاى علمــی پیــش برونــد، پیــروان چنیــن مذهبــی نیــاز بــه آئیــن جدیــد نخواهنــد داشــت و نیازمندی هــای هــر زمــان را از همــان آئیــن نهایــی پاســخ

گفــت. ]نمونــه[ خواهنــد کلمــه ی »مبــارك« از آیــه 155: ایــن آیــه بــه نــزول قــرآن و تعلیمــات نورانــی و پــر برکــت آن اشــاره می نمایــد. کیــد می کنــد: 1- ریشــه ی قــوى و ثابــت. 2- رشــد دائــم. یعنــی: قــرآن، هــم ریشــه ى »برکــت«، بــر دو امــر تأگذشــت زمــان، جلوه هــاى معــارف و حقایــق داراى مطالبــی اساســی، تغییرناپذیــر و اســتوار اســت و هــم بــا کنیــد، و کامــل از آن پیــروى ــه طــور کــه چنیــن اســت، ب ــد: »حــال ــر می شــود. ســپس می فرمای آن بیش ت

گردیــد.« ]نــور[ پرهیــزکارى پیشــه نمــوده و از مخالفــت بــا آن بپرهیزیــد، شــاید مشــمول رحمــت خــدا آیــات 156 و 157: ایــن دو آیــه می فرمایــد: نــزول قــرآن بهانه هــاى واهــی اهــل مکــه و مشــرکان را از بیــن کتــاب و دیــن تنهــا بــراى یهــود و کــه می بــرد؛ زیــرا ممکــن بــود آن هــا بــراى مشــرك بــودن خــود بهانــه آورنــد نصــارى نــازل شــده بــود و بــراى مــا نــازل نشــده بــود و مــا از خوانــدن تــورات و انجیــل توســط آن هــا بی خبــر کتابــی گــر بــراى مــا )مــردم مکــه( هــم ــا بگوینــد ا ــر مــا تمــام نشــده اســت و ی بودیــم. بنابرایــن، حجــت بماننــد تــورات و انجیــل نــازل شــده بــود، مــا از یهــود و نصــارى راه یافته تــر بودیــم و مــا بهتــر از آن هــا بــه راه

دیــن خــدا می رفتیــم.

پیام هاــوا«(

ــت فاعدل « »و اذا قل

ــل ی

ــوا الک وف

ــت. )»ا ــل اس ــك اص ــار، ی گفت ــم در ــار و ه ــم در رفت ــت، ه 152. عدال

ــت را مراعــات گواهی هــا، وصیت هــا، قضاوت هــا، صــدور حکم هــا، انتقادهــا، ســتایش ها و ...، عدال )در کنیــم.(

ــرق الــی اهلل کــه »الط 153. اعتقــاد بــه حقانیــت همــه ی ادیــان )پلورالیــزم دینــی( باطــل اســت. ایــن ســخن بعــوا بعــوه و ل تت

فات

بعــدد انفــس الخالئــق« بــه معنــای نپذیرفتــن دیــن حــق نیســت. »صراطــى مســتقیما

ــم عــن ســبیله«

ق بک فتفــر

ــبل السکتــاب ســعادت و برنامــه ى عمــل انســان اســت. کتــاب تئــورى و نظــرى نیســت، بلکــه 155. قــرآن، تنهــا

بعــوه «»کتــاب ... فات

سؤاالت پژوهشی وسعها« با عبارات پیشین چیست؟ )مجمع، المیزان(

ف نفسا ال

نکل

1. ارتباط عبارت »ل

2. چرا »صراط« به صورت مفرد و »سبل« به صورت جمع آمده است؟ )کوثر، تسنیم(حســن« را پــس از یافتــن معطوف علیــه »ءاتینــا« و

ــذى ا

امــا عــیل ال ءاتینــا مــوىس الکتــاب ت

3. عبــارت »ث« بــه دقــت ترجمــه نماییــد. )مجمــع، المیــزان(

نیــز نقــش »تامــا

آیات حیـــات96

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گگ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھھ ھ ہ ائ ائ ى ى ې ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۋۅ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ەئ ەئ وئ وئۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئېئ ېئ ىئ ىئ ىئ یی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب يب جت حت خت جس مخ حخ جخ مح جح حجمج يث ىث مث جث يت ىت مت

حس خس ــوۀ ــا ]قیامــت[ پــروردگارت ]کــه روز جل کــه فرشــتگان ]عــذاب[ بــه سویشــان آینــد، ی ــد ــا جــز ایــن انتظــار دارن آیــد مــرگ و ــروردگارت ]مانن ــا برخــی از نشــانه های پ ــد، ی ــام توحیــد اســت[ بیای کامــل حــق و ظهــور وانکشــاف تکســی کــه برخــی از نشــانه های پــروردگارت بــه ظهــور آیــد، ایمــان آوردن آثــار پــس از آن[ تحقــق یابــد؟ روزی کــه پیــش از ایــن ایمــان نیــاورده یــا در حــال ایمانــش عمــل شایســته ای انجــام نــداده ســودی نخواهــد داشــت. کــه داریــد[ منتظــر ]عــذاب[ باشــید. مــا هــم منتظریــم ]کــه عــذاب خــدا بــه شــما بگــو: ]شــما بــا ایــن وضــع ناروایــی گــروه شــدند، تــو را هیــچ پیونــدی بــا کردنــد، وگــروه کــه دینشــان را بخــش بخــش برســد.[)158( مســلما کســانی گاهشــان می کنــد. کــه همــواره انجــام می دادنــد آ کار آنــان فقــط بــا خداســت، ســپس بــه اعمالــی آنــان نیســت، ــد بیاورنــد، جــز بــه ماننــد آن کار ب کــه ــان ــر آن اســت، و آن کار نیــك بیــاورد، پاداشــش ده براب کــس )159( هــر کــرد، مجــازات نشــوند و مــورد ســتم قــرار نمی گیرنــد.)160( بگــو: یقینــا پــروردگارم مــرا بــه راه مســتقیم هدایــت بــه دینــی پایــدار و اســتوار، دیــن ابراهیــم یکتاپرســت حق گــرا، و او از مشــرکان نبــود.)161( بگــو: مســلما نمــاز و کــردن و مرگــم بــرای خــدا پــروردگار جهانیــان اســت.)162( او را شــریکی نیســت، و بــه ایــن عبادتــم و زندگــی کــه ]در ایــن آییــن[ تســلیم ]فرمان هــا و احــکام[ اویــم. کســی هســتم ]یگانه پرســتی[ مأمــورم، و نخســتین کــس جــز بــه کــه او پــروردگار هــر چیــزی اســت؟! و هیــچ )163( بگــو: آیــا جــز خــدا پــروردگاری بجویــم در حالــی گنــاه دیگــری را بــر نمــی دارد؛ ســپس زیــان خــود ]عمــل زشــتی[ مرتکــب نمی شــود، و هیــچ ســنگین بــاری بــار بازگشــت همــۀ شــما بــه ســوی پروردگارتــان خواهــد بــود، پــس شــما را بــه ]حقانیــت[ آنچــه دربــارۀ آن ]بــا مــردم کــه شــما را در زمیــن، جانشــینان ]نســل های کســی گاه می کنــد.)164( اوســت مؤمــن[ اختــالف می کردیــد آ

97 سوره ی انعــــــام

گذشــته[ قــرار داد، و ]پایه هــای مــادی و معنــوی[ برخــی از شــما را بــر برخــی دیگــر بــه درجاتــی بــاال بــرد تــا شــما کیفــر اســت، و یقینــا بســیار آمرزنــده و مهربــان کــرده بیازمایــد؛ قطعــا پــروردگارت زود را در آنچــه بــه شــما عطــا

اســت.)165(

گان واژون )= ینتظرون(: انتظار می کشند. 158. ینظر

که فرشتگان به سراغ آن ها بیاید.( ة: این

ئک م الال ن تأتهییأیت: می آید. )ا

ن ءامنت: ایمان نیاورده است.

تک

لکنــده کــردن، جدائــی افکنــدن(: تفرقــه انداختنــد، پرا کنــده کــردن، تفریــق: پرا ــوا )فــرق: جــدا ق 159. فر

کردنــد.مثالا: ده چندان آن )عمل نیکو(.

160. عشر ا

)مصدر(: استوارى و پایدارى. )در این جا مصدر به معناى فاعل است: استوار، پایدار.(161. قیما

: حق گرا، خالص، موحد.حنیفا

162. نسکى: عبادت من ، قربانی من. )در این آیه معنای اول، مناسب تر است.(مىی )مصدر میمی(: زیستن.

مات )مصدر میمی(: مردن.مرت: دستور یافتم.

163. ا

بغى: می جویم، می طلبم.164. ا

کننده. رة )اسم فاعل(: حمل کشیدن(: به دوش نمی کشد. واز ر: به دوش ل تزر )وزم )مصدر میمی(: بازگشت شما.

ر: بار سنگین. مرجعک وز

تلفون: در آن اختالف می کردید. )ماضی استمراری( ن کنت فیه ت

کــه بــه معنــاى ئــف )جمــع خلیفــة: جانشــین(: جانشــینان. )ایــن واژه از »خلــف« مشــتق شــده 165. خالکــه جــای او نشســته اســت، پشــت خــود قــرار داده اســت. ]قامــوس[( کســی را گویــا جانشــین، پشــت اســت،

نکات تفسیریکافــران و تهدیــد خــدای ســبحان: ایــن آیــه در مقام تهدید مشــرکان اســت: آیــه 158: انتظــارات بیجــای کــه بــا وجــود ایــن همــه آیــات الهــی، بــه دیــن خــدا ایمــان نیاوردنــد، در انتظــار کــوردالن و لجوجــان ایــن گــر ممکــن کــه در آن روز، ایمــان آوردن ممکــن نیســت و یــا ا چــه چیــزى هســتند؟! بــه انتظــار روزی هســتند کــه ــد؛ ــه ســراغ ایشــان بیان ــد: 1- فرشــتگان ب ــدارد. ایشــان، در انتظــار یکــی از ســه چیزن باشــد، ســودی ندر آن صــورت فرشــتگان بــه همــراه عــذاب خواهنــد آمــد. )ر.ک: حجــر،8( 2- خــود پــروردگار جهــان بــه کنــار رفتــه و توحیــد، علــم و کــه در آن روز پرده هــا سراغشــان بیایــد. مقصــود، فرارســیدن روز قیامــت اســت

آیات حیـــات98

کــه ایمــان کــه جــای هیــچ انــکاری باقــی نمی مانــد. روشــن اســت قــدرت پــروردگار چنــان آشــکار می شــود کــه خبــر از در ایــن روز ســودی نخواهــد بخشــید. 3- آنــان در انتظــار برخــی از آیــات پــروردگار هســتند قیامــت می دهــد. ایــن آیــات و نشــانه ها، نشــانه های قیامــت اســت )ر.ک: محمــد، 18( و یــا حــوادث کــه پیش تــر روز رســتاخیز؛ ماننــد بــه هــم خــوردن نظــام آفرینــش. در هــر صــورت، بــاز هــم ایمــان افــرادی

ایمــان نیاورده انــد، ســودی نخواهــد داشــت.روایــت تفســیری! از امــام صــادق؟ع؟ در خصــوص ایــن آیــه نقــل شــده اســت: »مقصــود از آیــه و نشــانه ی مــورد انتظــار همــان قائــم )حضــرت مهــدی؟جع؟( اســت؛ پــس در آن روز، ایمــان انســان بــه او نفــع

ــه او ایمــان آورده باشــد.« ]نورالثقلیــن[ ــه شمشــیر، ب ــام آن حضــرت ب نمی رســاند؛ مگــر پیــش از قیفرقه گرایی هــای از ج خــار را پیامبــرش آیــه ایــن در خداونــد نفاق افکنــان! بــا بیگانگــی :159 آیــه کــه او هم چنــان بــر »صــراط مســتقم« اســت. )اشــاره کیــد می نمایــد مشــرکین، یهــود و نصــارا معرفــی و تأ

ــه 153( ــه آی بتفرقــه و بدعت هــا؛ آفــت هــر مکتــب و امــت حق گــرا: مفهــوم آیــه یــک حکــم عمومــی و همگانــی ــذر نفــاق و ــان بنــدگان خــدا، ب ــواع بدعت هــا، می ــا ایجــاد ان ــه ب ک ــداز اســت ــراد تفرقه ان ــاره ی تمــام اف دربکــه در ایــن امتنــد.( ]تســنیم[ کــه در امت هــاى پیشــین بودنــد و چــه آن هــا اختــالف می پاشــند. )چــه آن هــا

آیــه 160: جلــوه ای از لطــف و رحمــت بیکــران خــدا: ایــن آیــه، اشــاره بــه رحمــت وســیع خداونــد دارد گناهــش، کافــر، جــز بــه همــان مقــدار کــه بــه نیکــوکار وعــده داده تــا ده برابــر بــه او پــاداش دهــد و در مقابــل

کیفــر داده نمی شــود. آیــات161 تــا 165: ایــن آیــات -کــه آیــات پایانــی ســوره ی انعــام می باشــد- خالصــه اى از مطالــب ایــن

ســوره )مبــارزه بــا شــرك و بت پرســتی، دالیــل توحیــد و...( را دربــردارد. ]تســنیم[آیــه 161: آییــن مســتقم و حق گــرا! در آغــاز ایــن بخــش، خداونــد بــه پیامبــرش دســتور می دهــد تــا در برابــر کــرده اســت.« ایــن راه عقایــد باطــل مشــرکان و بت پرســتان بگــو: »پــروردگارم مــرا بــه راه راســت هدایــت کوبیــدن بت پرســتی اســت. در ادامــه ی ایــن آیــه و آیــات بعــد راســت، همــان جــاده ی یکتاپرســتی و درهــم بــه تبییــن ویژگی هــای ایــن »صــراط مســتقیم« می پــردازد: 1- دینــی پایــدار 2- آییــن ابراهیــم حق گــراى! کــه ــا آییــن بت پرســتی کــه مخالفــت پیامبــر؟ص؟ را ب گفتــار مشــرکان اســت ــا پاســخی بــه گوی )ایــن تعبیــر کان عــرب بــود، نکوهــش می کردنــد.( پیامبــر؟ص؟ در پاســخ آن هــا می گویــد: »ایــن ســنت شــکنی آییــن نیــاکــه مــورد احتــرام همــه ی مــا اســت، کار مــن نیســت، ابراهیــم نیــز و پشــت پــا زدن بــه عقایــد خرافــی، تنهــا کــرد.« 3- آیینــی سراســر یکتاپرســتی. )تمــام زندگــی؛ بندگــی پــروردگار جهانیــان(: »در حقیقــت، چنیــن نمــاز مــن و ]ســایر[ عبــادات مــن و زندگــی و مــرگ مــن، همگــی بــراى خــدا، پــروردگار جهانیــان اســت. ]کــه [

او را شــریکی نیســت، و بــر ایــن ]کار[ دســتور یافتــه ام، و مــن نخســتین مســلمانم.« ل، خالصــه ی دالیــل توحیــدی ایــن آیــه 164 و 165: ســه دلیــل بــر توحیــد: ایــن دو آیــه بــا ســه اســتدال

99 سوره ی انعــــــام

ــا و هــو ب بغــى ر غیــر ال ا

ل از طریــق آغــاز آفرینــش بــا جملــه ی »ا ســوره را تبییــن می نمایــد : 1- اســتدال

گزیــر تمامــی موجــودات مربــوب ش ء«: چــون وقتــی خــداى تعالــی »رب« هــر چیــزى باشــد، نا

کل رب کــه صالحیــت پرســتش داشــته باشــد، غیــر از او وجــود نــدارد. 2- او خواهنــد بــود، و هیــچ رب مطلقــی هیــا« تــا انتهــای آیــه:

عل

نفــس ال

کل ل از طریــق ســرانجام آفرینــش بــا جملــه ی »و ل تکســب اســتدال

گنــاه دیگــرى را گناهــی انجــام نمی دهــد، و هیــچ بنــده ای، بــار کــس جــز بــر زیــان خــود چــون هیــچ برنمــی دارد و ســرانجام بازگشــت او بــه ســوى پــروردگار خواهــد بــود. پــس جــز خــدا -کــه مالــک روز قیامــت کنونــی انســان بــا جملــه ی ل از طریــق وضعیــت کســی شایســته ی پرســتش نیســت. 3- اســتدال اســت- گــر چــه نظــام زندگــی بشــر، اعتبــارى و قــراردادى اســت ولــی همیــن ئــف ...«: ا ــم خال

ک

ــذی جعل

»و هــو ال

پســتی و بلندی هــای روزگار -کــه برخــی از نظــر مــال و مقــام و زیبایــی و ... بــر دیگــران برتــری دارنــد- کــه کــرد کســی را پرســتش بــرای آزمایــش و تربیــت انســان قــرار داده شــده و بــه اذن خداســت. پــس بایــد کــه اهــل اطاعــت را بــه ســعادت و اهــل معصیــت را بــه عــزت و ذلــت همــه بــه دســت اوســت و تنهــا اوســت

کــت می رســاند. ]المیــزان[ عــذاب و هال

پیام ها

مثالــا ... ال

کیفــر، بــا عــدل. »عشــر ا 160. خداونــد، در پــاداش بــا فضــل خــود رفتــار می کنــد، ولــی در

هــا«مثل

کــه بــه صحنــه ى قیامــت آورده شــود؛ نــه صرفــا انجــام شــود. »مــن جاء بالســنة - تنهــا عملــی مــالك اســت ...«؛ زیــرا ممکــن اســت گناهــی بــا توبــه محــو شــده یــا بــه نیکــی تبدیــل شــود و یــا مــورد عفــو قــرار گیــرد و چــه

گناهــان دیگــر محــو و نابــود شــود. کــه بــا ریــا و عجــب و کار نیکــی بســا کشــیدن، زنــده بــودن و مــردن هــم کــه در نمــاز قصــد قربــت می کنیــم، در هــر نفــس گونــه 162. آن »...

ل مــایت و »میــای کــرد. )اخــالص بــرای همــه لحظــات زندگــی اســت.( می تــوان قصــد قربــت ئف الرض« م خال

ک

ذی جعل

164. انسان، خلیفه اى خدا و امیر زمین است؛ نه اسیر دنیا. »و هو ال

کم« وکم یف ما آتاکس، به میزان داده ها و امکانات اوست. »لیبل - معیار و مقدار آزمایش هر

سؤاالت پژوهشیبک« سه بار تکرار شده است؟ )المیزان( 1. چرا در آیه 158 واژه ی »ر

گمــراه و کــه رهبــران گنــاه دیگــران را بــر دوش نمی کشــد، پــس چگونــه در قــرآن آمــده اســت کســی گــر 2. اگناهــان پیــروان را هــم بــه عهــده می گیرند؟)نحــل،25( )نمونــه، نــور( منحــرف،

3. چنــد روایــت پیرامــون مذمــت بدعــت و تفرقه افکنــی و وظیفــه ی مــردم و علمــاء در برابــر آن بیــان نماییــد. )تســنیم، نــور(

آیات حیـــات100

سوره ی اعرافٱ ٻ ٻ ٻ

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ک ک ک ک گگ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې

ې ى ى ائ ائ ەئ ەئکه رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی به نام خدا

ــه وســیلۀ آن مــردم را بیــم ــا ب ــازل شــده، ت ــو ن ــه ســوی ت ــه ب ک ــا عظمــت[ اســت ــی ]ب کتاب المــص)1( ایــن کــه داری[ نبایــد در دهــی و بــرای مؤمنــان ]مایــۀ[ تذکــر و پنــد باشــد،بنابر ایــن ]بــر اســاس مســئولیتی درونــت از ناحیــۀ ]تبلیــغ[ آن ســختی و مشــقت باشــد.)2( آنچــه را از ســوی پروردگارتــان بــه جانــب شــما ــی بســیار انــدك پنــد می گیریــد.)3( ــر او پیــروی ننماییــد، ول کنیــد، و از معبودانــی غی ــازل شــده پیــروی نکــه شــب کردیــم و عــذاب مــا در حالــی گناهانشــان[هالك کــه اهلــش را ]بــه ســبب چــه بســیار شــهرهایی کــه عــذاب مــا بــه سویشــان آمــد، ــا نیــم روز در اســتراحت و آرامــش بودنــد، بــه آنــان رســید!!)4( زمانــی یکــه پیامبــران گفتنــد: قطعــا مــا ســتمکار بوده ایــم.)5( ]روز قیامــت[ از کســانی کــه اعترافشــان جــز ایــن نبــود بــه سویشــان فرســتاده شــده ]دربــارۀ پذیرفتــن و نپذیرفتــن رســالت پیامبــران[، و از شــخص پیامبــران کــرد.)6( بی تردیــد بــرای آنــان ]در آن روز، عقایــد، ]دربــارۀ تبلیــغ دیــن[ بــه طــور یقیــن پرســش خواهیــم کــرد؛ ]زیرا[مــا هیــچ گاه از آنــان گیــر[ بیــان خواهیــم اعمــال و اخالقشــان را[ از روی دانشــی ]دقیــق و فراکــه اعمــال وزن شــدۀ کســانی غایــب نبوده ایــم.)7( میــزان ]ســنجش اعمــال[ در آن روز حــق اســت؛ پــس کــه اعمــال وزن شــدۀ آنــان ســبك و بــی ارزش باشــد، کســانی آنــان وزیــن و بــا ارزش باشــد پیروزنــد.)8( و بــه ســبب اینکــه همــواره بــه آیــات مــا ســتم می ورزیدنــد، بــه خــود زیــان زده ]و ســرمایۀ وجودشــان راتبــاه

101 ســوره ی اعـــراف

کرده[انــد.)9( و شــما را در زمیــن جــای دادیــم، و در آن بــرای شــما وســایل و ابزارزندگــی قــرار دادیــم، ولــی گاه بــه کردیــم، آن بســیار انــدك ســپاس می گزاریــد.)10( و شــما را آفریدیــم، ســپس شــما را صورت گــری کــه از ســجده کنندگان کردنــد، جــز ابلیــس کنیــد؛ بی درنــگ همــه ســجده گفتیــم: بــر آدم ســجده فرشــتگان

نبــود.)11(

گان واژــه ــدر«، ب ــه ی واژه ی »ص ــه قرین ــا ب ــد. )در این ج ــك و تردی ــقت، ش ــت و مش ــدید، زحم ــی ش ــرج: تنگ 2. ح

معنــاى همــان تنگــی شــدید اســت.(ىل(: دوستان، سرپرستان. 3. اولیاء )جمع و

کم: چه بسیار. .4یة: آبادى. )شهر یا روستا( قر

کیفر. )در اینجا: عذاب( بأس: بال، سختی، )مصدر از ماده »بیت«: زندگی در شب(: شبانه.

بیاتا

قائلون )قیلولة: خواب نیمروز، راحتی روزانه(: خفتگان در نیمروز. 5. دعوى: سخن، ادعا، اعتراف، دعا.

ن )قص: پی گیری اثر چیزی، حکایت رخدادی واقعی(: پس حتما نقل می کنیم. 7. فلنقصــا مــوزون(: وزن شــده ها، اعمــال ســنجیده شــده. )واژه ی »میــزان« در اصــل یــن )جمــع میــزان ی 8. موازگویــا در همــان گــر جمــع »میــزان« باشــد، در این جــا کار مــی رود. ا کــه در معنــای اســم آلــت بــه مصــدر اســت

معنــای مصــدری اســتعمال شــده اســت.( کــردن وســایل پیشــرفت، قــدرت دادن، تســلط بخشــیدن(: توانایــی دادیــم، : فراهــم ــا )تکــین ن

10. مک

کردیــم. مکنــت دادیــم، وســایل پیشــرفت فراهــم ــم ــاى ه ــت( )در جمع ه ــم آل ــی )اس ــباب زندگ ــا اس ــی( ی ــدر میم ــا )مص ــة(: زندگی ه ــع معیش ــش )جم معایکلمــه کلمــه، حــرف پــس از الــف بــه صــورت همــزه آمــده ماننــد: صحائــف و مدائــن، ولــی در ایــن وزن ایــن

کلمــه اســت.( کلمــه مشــتق از »عیــش« بــوده و یــاء، از حــروف اصلــی بــا یــاء خوانــده می شــود؛ زیــرا ایــن کردیم. کم )تصویر: شکل و صورت دادن(: صورتگری 11. صورنا

نکات تفسیریح داســتان ــه مســأله ی »مبــدأ و معــاد« در ابتــدای ســوره، شــر ــا ب گوی ــاه و کوت محتــواى ســوره: اشــاره ی گرفتــه اســت، کــه خــدا از فرزنــدان آدم در مســیر هدایــت و صــالح آفرینــش آدم، برشــمردن پیمان هایــی گذشــته ماننــد »نــوح« و »لــوط« و »شــعیب«، سرگذشــت سرگذشــت بســیارى از اقــوام پیشــین و انبیــاى مشــروح بنــی اســرائیل و مبــارزه »موســی« بــا فرعــون، و ســرانجام در آخــر ســوره بــار دیگــر بــه مســأله مبــدأ و

آیات حیـــات102

معــاد بــاز می گــردد و انجــام و آغــاز را بدیــن وســیله تکمیــل می کنــد. محــور مباحــث ایــن ســوره »عهــد الهــی« کــه او را بپرســتند و چیــزى را شــریك او قــرار ندهنــد، آنــگاه از ســیر تاریخــی ایــن عهــد در امت هــا اســت، ایــن

گذشــته بحــث شــده اســت. ]المیــزان[ و قــرون کــس ســوره ی اعــراف را در کــه فرمــود: »هــر فضیلــت تــالوت ایــن ســوره: از امــام صــادق؟ع؟ نقــل شــده گــر کــه نــه ترســی بــر آن هاســت و نــه غمــی دارنــد و ا کســانی خواهــد بــود هــر مــاه بخوانــد در روز قیامــت، از کــه بــدون حســاب بــه بهشــت مــی رود.« ]نورالثقلیــن[ کســانی می باشــد در هــر جمعــه بخوانــد، در روز قیامــت از

ــده ــازل ش ــو ن ــر ت ــه ب ک ــت ــی اس کتاب ــن ــد: »ای ــالم؟ص؟ می فرمای ــر اس ــه پیامب ــاب ب ــه خط ــن آی ــه 2: در ای آیکــه نــزول قــرآن همــراه بــا احــکام و معارفــش، وظیفــه ی ســنگینی را بــر دوش پیامبــر اســت.« از آنجــا کــه ســینه اش اســالم؟ص؟ نهــاده و او را بــا مخالفــان سرســختی روبــرو می کنــد، بــا ایــن بیــان از او می خواهــد کتــاب از ســوی خــدا نــازل شــده از برخــورد بــا مشــکالت و ایمــان نیــاوردن مشــرکان تنــگ نشــود؛ زیــرا ایــن ــر ــر بیش ت ــی پیامب ــه ناراحت ــت. البت ــمند اس ــوارا و ارزش گ ــق، ــیر ح ــت در مس ــج و زحم ــت و رن ــق اس ــر ح و بکــه در آیــات گمراهــی و جهالــت بــود از دیــدن هدایت ناپذیــری برخــی از مــردم و باقــی مانــدن ایشــان در کــه وظیفــه ی او تنهــا تبلیــغ اســت و انــذار. )ر.ک: شــعراء، 3؛ طــه، متعــدد دیگــر بــه پیامبــر؟ص؟ اعــالم شــده 2( در ایــن آیــه نیــز آمــده اســت: »لتنــذر« در آیــه ی بعــد وظیفــه ی مــردم )یعنــی پیــروی از آیــات الهــی و

دوری جســتن از سرپرســتی غیــر خــدا( بیــان می شــود. گذشــتگان عبــرت بگیریــد! در ایــن آیــات بــه یکــی از ســنت های الهــی اشــاره شــده اســت تــا آیــات 4-9: از گمراهــی مخاطبــان قــرآن عبــرت بگیرنــد. هــرگاه جامعــه ای از آموزه هــای انبیــاء فاصلــه بگیــرد و در مســیر کــه مــردم آن گهانــی ایشــان را دربرمی گیــرد: »و چــه بســیار شــهرها پیــش رود، عــذاب الهــی بــه صــورت ناکــه در آرامــش فــرو رفتــه بودنــد( یــا در کــه در دل شــب )در ســاعاتی کــت رســانیدیم، و در حالــی را بــه هالکــه پــس از فعالیت هــاى روزانــه بــه اســتراحت پرداختــه بودنــد، عــذاب مــا بــه وســط روز، بــه هنگامــی کــه عــذاب، آن هــا را فــرا می گیــرد، معترفانــه فریــاد آن هــا رســید.« نکتــه ی جالــب توجــه اینکــه هنگامــی کــه: »مــا ســتمگر بودیــم!« امــا ایــن اعتراف هــا و شــاید توبه هــا ســودی نــدارد و حتــی بــا ایــن می زدنــد کارهایــی کارشــان تمــام نمی شــود، بلکــه در آخــرت نیــز مؤاخــذه خواهنــد شــد و در برابــر کــت عــذاب و هالگرفــت. ایــن آیــه می فرمایــد: »در روز قیامــت، هــم از مــردم و هــم کرده انــد مــورد پرســش قــرار خواهنــد کــه از پیامبــران ســؤال خواهــد شــد.« پرســش از مــردم بــه عنــوان پرســش از متهــم و پرســش از پیامبــران بــه عنــوان پرســش از شــاهد اســت. در انتهــای ایــن بخــش، بحــث از ســنجش اعمــال بــه میــان آمــده: »و در کنــد رســتگار خواهــد کــه اعمــال نیــك او ســنگینی کــس آن روز، ســنجش اعمــال حــق و درســت اســت و هــر

کارهــاى نیــك او ســبك باشــد زیــان خواهــد دیــد.« کــه کــس شــد و هــر عــم« )تکاثــر، 8( ن یومئــذ عــن الن

تســئل

ل

در قیامــت از چــه می پرســند؟ طبــق آیــه ی شــریفه ی »ثدر روز قیامــت از نعمت هــای خداونــد بــه بنــدگان ســؤال می شــود. در روایــات متعــددى، والیــت اهــل

103 ســوره ی اعـــراف

بیــت؟مهع؟ از مهم تریــن مصادیــق ایــن نعمــت بیــان شــده اســت. هم چنیــن در روایتــی می خوانیــم: »در کــه چگونــه روز قیامــت انســان از چهــار چیــز بــه خصــوص بازخواســت می شــود: »در مــورد عمــر و جوانــی کــردى؟ کــه چگونــه بــه دســت آوردى؟ و در چــه راهــی مصــرف گذرانــدى؟ و دربــاره ى مــال و دارایــی آن را

]کافىــج 2ص135[

آیــه 11: از ایــن آیــه تــا آیــه ی 25 بحــث از آغــاز آفرینــش، داســتان خلقــت آدم؟ع؟ و جریان هــای پیرامــون ح می شــود. ایــن آیــه لحــن امتنانــی آیــه قبــل را ادامــه داده و مضمــون آن را تفصیــل می دهــد: »مــا آن مطــرکردیــم.« ســپس بــه جایــگاه رفیــع انســان و سرکشــی و عصیــان شــما را آفریدیــم، و ســپس صورت بنــدى ابلیــس اشــاره می نمایــد. البتــه ســجده ی فرشــتگان بــراى آدم؟ع؟ بــرای عبــادت نبــوده اســت؛ زیــرا

پرســتش مخصــوص خداســت.

پیام هاولیــاء«

ــه ا ــن دون ــوا م بع 3. اطاعــت و پیــروى از دیگــران، در حقیقــت پذیــرش والیــت آن هاســت. »و ل تت

»ن احــدا نفرمــوده: »ل تتبعــوا مــن دو

7. علم خداوند، دقیق است. »بعلم« )نکره داللت بر عظمت و دقت دارد.( » ا غائبین کن کار نیست. »... بعلم و ما - علم خداوند با حضور و نظارت خود اوست و واسطه اى در

ــت«

ــن خف ــه نداشــتن آن. »و م ــا چــه رســد ب ــح در روز قیامــت خســارت اســت، ت کم داشــتن عمــل صال - وا« ... »خســر

گــروه خاصــی نیســت. 10. حــق بهره گیــرى از امکانــات زمیــن، بــراى همــه ى انسان هاســت و مخصــوص کــم یف الرض« ا ن

»مک

کــه انســان می توانــد در آن نیازمندى هــاى خــود را گونــه اى اســت - آفرینــش زمیــن و شــرایط آن بــه ــم فهیــا معایــش«

ک

کــم یف الرض و جعلنــا ل ا ن

کنــد. »مک برطــرف

کــم ا ن

کــف آرى و بــه غفلــت نخــورى ]ســعدی[ »مک کارنــد * تــا تــو نانــی بــه - ابــر و بــاد و مــه خورشــید و فلــك در ون« ر

..« »تشک

سؤاالت پژوهشیکــس حتمــی اســت، امــا در بعضــی آیــات -از جملــه آیــه 39 کــه ســؤال از همــه 1. ایــن آیــات بیــان می کنــد گناهانشــان ســؤال نمی شــود، کــه در آن روز، از هیــچ انســان و جنــی نســبت بــه ســوره ى الرحمــن- آمــده

« ایــن آیــات چگونــه قابــل جمــع اســت؟ )نمونــه، نــور( نبــه انــس و ل جــان

عــن ذ

»فیومئــذ ل یســئلن یومئذ الق« )8( چیست؟ 2. مفهوم عبارت »و الوز

3. بر اساس روایات، »میزان اعمال« چیست؟ )نمونه، تسنیم(

آیات حیـــات104

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پپ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک کک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱڱ ڳ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئجب حب

خب مب ىب يب جت حت خت مت ىت يت جث مث ىث يث گفــت: مــن از او کــه ســجده نکــردی؟ ــع شــد ــو را مان ــز ت ــه ســجده فرمــان دادم، چــه چی ــو را ب خــدا فرمــود: چــون تگل آفریــدی.)12( خــدا فرمــود: از ایــن محــل ملکوتــی ]کــه عرصــۀ فروتنــی بهتــرم، مــرا از آتــش پدیــد آورده ای و او را از کــه کنــی پــس بیــرون شــو کــه در ایــن جایــگاه بلنــد، بــزرگ منشــی و فرمانبــرداری اســت[ فــرود آی؛ زیــرا تــو را نرســد کــه ]مــردگان[ برانگیختــه شــوند، مهلــت ده.)14( خــدا فرمــود: گفــت: مــرا تــا روزی قطعــا از خوارشــدگانی.)13( کیفــر تکبــرم[ مــرا بــه راه شــر و فســاد انداختــی، یقینــا بــر ســر کــه بــه کنــون گفــت: ]ا البتــه تــو از مهلــت یافتگانــی.)15( کمیــن بندگانــت خواهــم نشســت.)16( ســپس راه مســتقیم تــو ]کــه رهروانــش را بــه ســعادت ابــدی می رســاند[ در ــان را دچــار وسوســه ــا جایــی آن ــازم و ]ت ــان می ت ــر آن از پیــش رو و پشــت ســر و از طــرف راســت و از جانــب چپشــان بــی کــه[ بیشترشــان را ســپاس گزار نخواهــی یافــت.)17( خــدا فرمــود: از ایــن جایگاهــت در حال گــری می کنــم و اغواکنــد، بی تردیــد جهنــم را از کــه از آنــان از تــو پیــروی کــه قطعــا هــر کــه مســتحق ســرزنش و رانــده شــدنی بیــرون شــو گیریــد، و از هــر جــا کــرد.)18( و ]گفتیــم:[ای آدم! تــو و همســرت در ایــن بهشــت ســکونت همــۀ شــما لبریــز خواهــم کــه ازســتمکاران ]بــر خــود[ خواهیــد ع میوه ای[کــه خواســتید بخوریــد، و بــه ایــن درخــت نزدیــك نشــوید ]و هــر نــوکنــد، ــان ــر آنــان پوشــیده بــود نمای ــا آنچــه از شــرمگاه بدنشــان ب کــرد ت شــد.)19( پــس شــیطان، آن دو را وسوســه کــه گفــت: پروردگارتــان شــما را از ایــن درخــت نهــی نکــرده مگــر از ایــن جهــت کــه بــه هــر دو[ ]وسوســه اش ایــن بــود کــه یقینــا مــن کــرد گردیــد، یــا از جاودانــان شــوید.)20( و بــرای هــر دو ســوگند ســخت و اســتوار یــاد مبــادا دو فرشــته بــرای شــما از خیــر خواهانــم ]و قصــد فریــب شــما را نــدارم.[)21( پــس آن دو را بــا مکــر و فریــب از مقــام و منزلتشــان کــه از آن درخــت چشــیدند، شــرمگاه بدنشــان بــر کــرد[، هنگامــی فــرود آورد ]و بــه خــوردن درخــت ممنوعــه نزدیــك کار چســبانیدن بــرگ ]درختــان[ بهشــت بــه خــود شــدند؛ و پروردگارشــان دو نفرشــان نمایــان شــد و هــر دو دســت بــه

105 ســوره ی اعـــراف

بــر آن دو بانــگ زد: آیــا مــن شــما را از آن درخــت نهــی نکــردم، وبــه شــما نگفتــم: بی تردیــد شــیطان نســبت بــه شــما دشــمنی آشــکار اســت؟!)22(

گان واژکیــد آمــده، ماننــد کنــی. )»ال«، زائــده و بــراى تا تســجد )أن+ ال زائــده + تســجد(: این کــه ســجده

12. ال

ن تســجد ــم«، از ایــن روی، در ســوره ی صــاد، آیــه 75 بــدون »ال« آمــده: »مــا منعــك ا

یعل

قســم« و »لئــال

»لا

قــت بیــدى«( لــا خل

ین )جمع صاغر: ذلیل، خوار و بی مقدار( 13. فاهبط: پس فرود آى. صاغرن )انظار: مهلت دادن(: به من مهلت بده. 14. انظر

یبعثون: برانگیخته می شوند.ک نمودی. گمراه و هال کردن(: کردن، هالك گمراه غویتن )اغوا:

16. ا

ائل )جمع شال(: سمت چپ

(: سمت راست ش یان )جمع یین17. ا

گرفته شده. ؤم: عیب شدید(: نکوهیده، ایراد

)ذ18. مذئوما

)دحر: بیرون راندن همراه با ذلت(: رانده شده با خواری.مدحورا

کرد. 20. فوسوس )وسوسة: خواندن مخفیانه و با صدای آهسته(: پس وسوسه کردن(: تا آشکار سازد. لیبدى )ابداء: آشکار

ی: فعل مجهول از ماده مواراة: پنهان ساختن(: پنهان شده بود. ى: )= وور ورة(: شرم گاه ها، عورت ها.

سوءات )جمع سوا

ــه را ــرت و مبالغ کث ــة« ــاب »مفاعل ــا، ب ــرد. )در این ج ک ــاد ــوگند ی ــدت س ــه ش ــرای آن دو ب ــا: ب هم 21. قاسمی رســاند.(

کشانید. ها )تدلیة: پایین انداختن دلو در چاه(: پس آن دو را به سقوط

22. فدلکردن. ور: فریب دادن، مغرور غر

که بچسبانند.( کردند صفان: آن دو شروع صفان )خصف: چسباندن(: می چسبانند. )طفقا ین یحنق: برگ. ور

نکات تفسیریگویــا ابلیــس، چنیــن می پنداشــت کــه آیــه 12: خــود برتــر بینــی ابلیــس: از ایــن آیــه اســتفاده می شــود ــه و گاهان ــود، شــاید هــم، آ ــر از خــاك اســت، و ایــن یکــی از بزرگ تریــن اشــتباهات ابلیــس ب کــه آتــش برتــه خــاك، سرچشــمه ی ک ــرا می دانیــم ــود؛ زی ــر دروغ می گفــت و ایــن جمــالت، بهانه هــای او ب از روی تکبکــه آتــش چنیــن انــواع بــرکات و مهم تریــن وســیله بــراى ادامــه ی زندگــی موجــودات زنــده اســت؛ در حالــی نیســت. افــزون بــر ایــن، امتیــاز اساســی آدم، همــان روح انســانیت و مقــام خالفــت الهــی او اســت، نــه

آیات حیـــات106

کــه خمیرمایــه ی هســتی شــیطان از آدم برتــر باشــد، دلیــل ک؛ بنابرایــن، بــر فــرض آفریــده شــدنش از خــاکــه در برابــر آفرینــش آدم بــا آن روح و عظمــت خــدادادی و مقــام نمایندگــی پــروردگار، بــر ایــن نمی شــود

ع نکنــد. ســجده و خضــوآیــه 13: پــس از ســرپیچی ابلیــس و توجیــه و بهانه ســازی او، ذلیالنــه از بهشــت بیــرون شــد. البتــه منظــور ــه گفت ــدن« ــت ع ــه آن »بهش ــه ب ک ــوده ــی ب ــه باغ ــت، بلک ــان نیس ــود صالح ــتی موع ــت، بهش ــن بهش از ایمی شــود. هبــوط ابلیــس از بهشــت همــراه بــا هبــوط او از مقــام و مرتبــه ی خاصــش بــود. از ایــن روی، کــه شــامل بهشــت و مقــام و کــه مرجــع ضمیــر »منهــا« و »فیهــا« معنــای جامعــی اســت می توانیــم بگوییــم

کــه از هــر دو ســقوط نمــود. مرتبــه ی ابلیــس می شــود آیــات 14 و 15: خواســته ى ابلیــس، مهلــت تــا روز قیامــت بــود، ایــن آیــات مشــخص نمی کنــد تــا چــه زمانــی ــوم(

ــوم الوقــت العل یــن * اىل ی ــن النظر ــك م

ــا از آیــه 38 ســوره ی حجــر، )فان ــه او مهلــت داده شــد، ام ب

ــا روز ــا روز قیامــت نیســت، بلکــه ت ــه مهلــت ابلیــس ت ک ــات 80 و 81 ســوره ی صــاد اســتفاده می شــود و آیکــه منظــور از آن یــا »نفــخ صــور« و یــا »زمــان ظهــور حضــرت مهــدى ؟جع؟« و یــا زمــان خاصــی اســت

خــاص دیگــرى اســت. ــا 18: شــیطان از چهــار طــرف درکمیــن: ایــن آیــات از قــول شــیطان چنیــن نقــل می نمایــد: آیــات 16 ت»پــس بــه ســبب )یــا در مقابــل( آنکــه مــرا بــه بیراهــه افکنــدى، مــن هــم بــراى ]فریفتــن [ آنــان حتمــا بــر ســر راه راســت تــو خواهــم نشســت. آن گاه از پیــش رو و از پشــت سرشــان و از طــرف راســت و از طــرف چپشــان بــر کــه ایــن جهــات چهارگانــه آن هــا می تــازم، و بیش ترشــان را شــکرگزار نخواهــی یافــت.« البتــه روشــن اســت مــادی مــراد نیســت، بلکــه مقصــود جهــات چهارگانــه معنــوی اســت؛ چنان کــه »صــراط مســتقم«، راه کــه در آینــده بــراى آدمــی پیــش می آیــد، چــه مــادی نیســت. منظــور از حــوادث پیــش رو، حوادثــی اســت کار خــود را گوارترســد؛ زیــرا ابلیــس در هــر دو صــورت ــذت بخــش و چــه حــوادث نا حــوادث خوشــایند و لگنــاه انداختــه و یــا از تــرس فقــر او را از انفــاق بــاز مــی دارد. منظــور می کنــد و بــه خاطــر آرزوهــا، انســان را بــه ــان ــای آن ــه بق ــای او، ب ــه بق ک ــد ــان می نمای گم ــان ــرا انس ــت؛ زی ــی اس ــل آدم ــدان و نس ــر، فرزن ــت س از پشوابســته اســت و شــادی و ناراحتــی او بســتگی بــه شــادی و ناراحتــی فرزندانــش دارد. برایــن اســاس، بــه خاطــر آنــان، بــه جمــع آوری مــال از حــالل و حــرام می پــردازد. منظــور از طــرف راســت، بعــد مثبــت آدمــی، یعنــی دیــن داری اســت. ممکــن اســت شــیطان از راه دیــن وارد شــود و افراطی گــری در برخــی از امــور دینــی را پیــش انســان آراســته نشــان دهــد و از همیــن مســیر او را جهنمــی نمایــد. منظــور از طــرف چــپ، بی دینــی ــازی ــا شــهوت رانی، هوس ب اســت. شــیطان ممکــن اســت از راه غضــب و شــهوت وارد شــده و انســان را بگمــراه نمایــد. روایــت امــام باقــر؟ع؟ مؤیــد ایــن مطالــب اســت: »ورود ابلیــس بــر انســان گناهــان و انجــام کــه امــر آخــرت را بــراى انســان ســاده و ســبك جلــوه می دهــد، و از پشــت از پیــش رو، بدیــن شــکل اســت کــه ثروت انــدوزى، بخــل و توجــه بــه اوالد و وارث را تلقیــن می کنــد و از طــرف راســت، ســر، بــه ایــن اســت

107 ســوره ی اعـــراف

ــب ــذات و شــهوات و منکــرات را غال ــزل و تبــاه می ســازد و از طــرف چــپ، ل ــا ایجــاد شــبهه، دیــن را متزل بمی کنــد.« ]مجمــع[

آیــات 19 تــا 22: ایــن آیــات داســتان ســکونت آدم؟ع؟ و همســرش در بهشــت و چگونگــی فریــب شــیطان را ذکــر می کنــد. ابلیــس، آدم؟ع؟ و همســرش را وسوســه نمــود و در ایــن راه، از عشــق و عالقــه ی ذاتــی ــان شــما را از ایــن درخــت گفــت: »پروردگارت ــرد و ک ــدان«، اســتفاده ــه »تکامــل« و »زندگــی جاوی انســان بگفتــه ی خــود گردیــد یــا جاودانــان شــوید.« شــیطان بــر ایــن منــع نکــرد، جــز بــراى آن کــه مبــادا دو فرشــته کــه مــن خیرخــواه شــما هســتم. آدم؟ع؟ و حــوا -کــه تــا آن زمــان از گفــت ســوگند ســختی خــورد و بــه آن هــا کســی ســوگند دروغ نشــنیده بودنــد- فریــب خوردنــد و بــا خــوردن از درخــت، عورت هــاى آنــان آشــکار شــد و بــا بــرگ درخــت خــود را پوشــاندند. در ایــن هنــگام، از ســوى خداونــد خطــاب رســید: »مگــر مــن شــما را از

کــه شــیطان، دشــمن شماســت؟!« خــوردن آن درخــت نهــی نکــرده بــودم و نگفتــه بــودم

پیام هاآیــه ی دیگــر مرتــك« چنانچــه در

ا »اذ برابــر حضــرت آدم. نــه در ایســتاد، برابــر خــدا 12. شــیطان در

)150 )کهــف، ــه« ب ر مــر ا عــن »ففســق می خوانیــم:

نا خیر منه« - خودبرتربینی می تواند مخلوق را به جبهه گیرى در مقابل خالق و دار می کند. »ا

کــه در آینــه عکــس تــو ندیــد * ورنــه بــر بوالبشــری تــرک ســجود ایــن همــه نیســت. 13. جرمــش ایــن بــود ــر فهیــا فاخــرج ...« ب

ن تتک

ــک ا

ــا یکــون ل

]الهــی قمشــه ای[ »ف

قعدن ...« ن«، »ل نظر

کند. »ا - ابلیس مهلت خواست تا انتقام بگیرد، نه آنکه توبه

کنــد. کــه انســان را از آن دور کامــل دارد و هــر لحظــه مترصــد ایــن اســت - ابلیــس بــه راه مســتقیم آشــنایی ــم صراطــك الســتقم« قعــدن ل

»لن تبعك« گنهکار خود به دنبال شیطان می رود. »ل گرچه ابلیس دائما وسوسه می کند؛ ولی -

کوتــاه، و ســقوط در چــاه 22. تمایــل بــه وسوســه هاى شــیطان، همچــون دســتیابی بــه طنابــی سســت و هــا«

گنــاه اســت. »فدل

- حضــرت آدم و حــوا پــس از خــوردن از آن درخــت ممنوعــه و بــه دلیــل نافرمانــی خداونــد، از جایــگاه عالــی ــجرة«

ــا الش

ــجرة« ولــی ســپس فرمــود: »تلك

خــود دور شــدند. در ابتــدا فرمــود: »هــذه الش

سؤاالت پژوهشیکار مهلت داد؟ )نمونه( 1. چرا خداوند به ابلیس خطا

کســانی هســتند؟ کنــد- چــه کرین و مخلصیــن -کــه شــیطان در آنــان نمی توانــد تصــرف 2. مــراد از شــا)المیــزان، تســنیم(

یتن « چه نکته ای فهمیده می شود؟ )المیزان، تسنیم( غو3. از جمله »فبما أ

آیات حیـــات108

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چچ ڇ ڑ ڑ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڌ ڇڍ ڍ ڌ ڇ ڇ ڱ ڳڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ىى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی یی ی جئ حئ مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب

گــر مــا را نیامــرزی و بــه مــا رحــم نکنــی مســلما گفتنــد: ای پــروردگار مــا! مــا بــر خــود ســتم ورزیدیــم، و اکــه دشــمن از زیانــکاران خواهیــم بــود.)23( خــدا فرمــود: از ایــن جایــگاه و مقــام فــرود آییــد، در حالــی یکدیگریــد، و بــرای شــما در زمیــن تــا مدتــی قــرارگاه و مایــۀ برخــورداری اســت.)24( پــروردگار فرمــود: در آن زندگــی می کنیــد، و در آن می میریــد، و از آن بیــرون می آییــد.)25( ای فرزنــدان آدم! مــا بــرای شــما لباســی کــه مایــۀ زینــت و جمــال اســت، پدیــد آوردیــم؛ و لبــاس تقــوا کــه شــرمگاهتان را می پوشــاند و لباســی فاخــر کــه بــا اســتفاده از آن ]کــه انســان را از آلودگی هــای ظاهــر و باطــن بازمــی دارد[ بهتــر اســت، و ایــن ]لبــاس کــه متذکــر ]ایــن حقیقــت[ شــوند.)26( انســان بــه ســعادت ابــدی می رســد[ از نشــانه های خداســت، باشــد کــه پــدر و مادرتــان را ]بــا فریبکاریــش[ از بهشــت بیــرون ای فرزنــدان آدم! شــیطان، شــما را نفریبــد چنــان کــرد، لباسشــان را از اندامشــان بــر می کشــید تــا شرمگاهشــان را بــه آنــان بنمایانــد، او و دار و دســته اش شــما کــه کســانی قــرار دادیــم کــه شــما آنــان را نمی بینیــد می بیننــد، مــا شــیاطین را سرپرســت و یــاران را از آنجــا کار زشــتی مرتکــب می شــوند، می گوینــد: پدرانمــان را بــر آن ]کار[ یافتیــم و ایمــان نمی آورنــد.)27( چــون کــه نمی دانیــد کار زشــت فرمــان نمی دهــد، آیــا چیــزی را خــدا مــا را بــه آن فرمــان داده. بگــو: یقینــا خــدا بــه ]از روی نادانــی[ بــه خــدا نســبت می دهیــد؟!)28( بگــو: پــروردگارم بــه میانــه روی ]در همــه امــور و بــه اجتنــاب از افــراط و تفریــط[ فرمــان داده و ]امــر فرمــوده[: در هــر مســجدی ]بــه هنــگام عبــادت[ روی ]دل[ کــه ایمــان و کنیــد ]کــه از هــر چیــزی غیــر او منقطــع شــود[، و او را در حالــی گونــه[ متوجــه خــدا خــود را ]آن کــه شــما را آفریــد، ]پــس از گونــه گونــه شــرکی خالــص می کنیــد بخوانیــد؛ همــان عبــادت را بــرای وی از هــر گروهــی کــرد، و گروهــی را ]بــه خاطــر داشــتن لیاقــت[ هدایــت کــه مــرگ بــه او[ بازمی گردیــد.)29( در حالــی

109 ســوره ی اعـــراف

ــر آنــان قطعــی شــد، چــون اینــان شــیاطین را بــه جــای خــدا گمراهــی ب ]بــه ســبب نشــان نــدادن لیاقــت[ کــه راه یافتگاننــد!!)30( گرفتنــد، وگمــان می کننــد سرپرســتان و دوســتان خــود

گان واژ24. اهبطوا: فرود آیید. مستقر: قرارگاه، جایگاه، محل آسایش.

: مدت زمان نامعین. متاع: بهره. حینکــه در حالــت اضافــه نــون جمــع آن 26. بــن آدم )جمــع ابــن(: فرزنــدان آدم؟ع؟. )در اصــل »بنیــن« بــوده

افتــاده اســت.( )اسم مصدر(: پر، زینت، لباس زینتی.

یشا یواری )موارة: پوشاندن(: می پوشاند. ر

ون: پند می گیرند. ر

ک

یذــد شــده اســت.(: مبــادا شــما را بفریبــد. کیــد ثقلیــه مؤک ــا نــون تا کــه ب ع از »فتــن« ــم )مضــار

ک 27. لیفتنن

ــا خــوب و بــد آن معلــوم شــود. بعدهــا، معانــی دیگــرى )اصــل »فتنــة« بــه معنــاى محــك زدن طالســت تکــردن یافتــه اســت.( کــردن، فریــب دادن و فســاد ماننــد: امتحــان

کــه گروهــی اطــالق مىشــود گروهــش، همدســتانش. )معمــوال بــه ــه: ینــزع: برمی کنــد، در مــی آورد. قبیل

همگــی از یــك پــدر و مــادر باشــند.(که زشتی آن آشکار است. کاری 28. فاحشة:

گــر بــه ســوى حــق باشــد، بــه کــه ا کــردن بــه ســوى چیــزى القســط: عــدل، انصــاف. )در اصــل، میــل گــر بــه ســوى باطــل باشــد، بــه معنــاى ســتم خواهــد بــود.( معنــاى عدالــت و انصــاف اســت و ا

کردن به خدا است.( کنید. )کنایه از توجه م: صورت هاى خود را راست

قیموا وجوهکا

کم: نو آفرید، در آغاز آفرید.مسجد: محل سجده و عبادت. بدا

که از دیگرى جدا شده باشد. گروه، جماعتی ق: جدا شدن(: )فریقا فر

نکات تفسیریگرچــه توبــه آیــات 23 تــا 25: آدم و حــوا، بــه ســرعت بــه اشــتباه خویــش اعتــراف نمــوده و توبــه ننمودنــد، یــه«( ولــی بــه هــر حــال اثــر وضعــی

خالصانــه ی آدم و همســرش پذیرفتــه شــد. )ر.ک: بقــره، 37: »فتــاب عل

ج شــدن از بهشــت بــه آن هــا داده شــد. ]تســنیم[ گرفــت، و دســتور خــار آن عمــل، دامانشــان را گار اســت؟ در پاســخ نــا« و »تــاب« بــا عصمــت آدم؟ع؟ ســاز

منــا«، »فاغفرل

ــا«، »ظل

نك

گان »ا آیــا واژ

گنــاه مطلــق، همــان مخالفــت بــا فرمــان گونــه اســت: »گنــاه مطلــق« و »گنــاه نســبی«، گنــاه بــر دو گوییــم: ــر کار غی ــاه نســبی، گن ــا ــرد. ام ــرك واجــب و انجــام حــرام را دربرمی گی ــه ت گون ــد اســت و هــر قطعــی خداونکــه از شــخص بزرگــی ســربزند و چــون متناســب بــا مقــام و موقعیتــش شایســته ی او نیســت، حرامــی اســت ــر، ــگال فق ــر از چن ــک فقی ــات ی ــراى نج ــد ب ــن ثروتمن ــک مؤم ــر ی گ ــال ا ــود، مث ــاب می ش ــاه حس گن ــرای او ب

آیات حیـــات110

ــا ــی مســتحب اســت؛ ام کمــك ناچیــز، حــرام نیســت، بلکــه حت ــر چــه ایــن گ کمــی بدهــد، ا صدقــه بســیار کراهتــی و یــا ارشــادی گناهــی مرتکــب شــده اســت. نهــی آدم از »شــجره ی ممنوعــه« نیــز یــك نهــی گویــی بــود، ولــی بــا توجــه بــه موقعیــت ممتــاز آدم؟ع؟، مخالفــت بــا ایــن نهــی متناســب بــا مقــام او نبــود و از ایــن

ــم« می دانســت و از خداونــد طلــب مغفــرت نمــود. ]نمونــه[ روی خویشــتن را »گنــاه کار« و »ظالکــه عــورت و زشــتی های انســان آیــه 26: لبــاس تقــوا، جامــه ی برتــر: ایــن آیــه بــه نعمــت لبــاس و پوشــش کــه همــه ی نعمت هــا از خزینــه ى غیــب الهــی ســرازیر می شــود: ــد. از آنجــا را می پوشــاند، اشــاره می نمایگنجینه هــاى آن نــزد ماســت و جــز بــه انــدازه معلــوم، فــرو نمی فرســتیم.( »هیــچ چیــز نیســت، جــز آنکــه ــزول لبــاس از ســوى خداونــد، آفرینــش و در دســترس بشــر قــرار دادن اســت. )حجــر،21( پــس، مــراد از نکــه زشــتی های درونــی را می پوشــاند و آن لبــاس، »تقــوا« ســپس بــه لباســی برتــر می پــردازد، لباســی باطنــی اســت. هــر یــك از خشــیت، طاعــت، عفــت، حیــا و عمــل صالــح مصــداق لبــاس تقــوا معرفــی شــده اند. ]المیــزان[

آیــه 27: فرزنــدان آدم! مراقــب باشــید! خداونــد در ایــن آیــه بــه همــه ی افــراد بشــر و فرزنــدان آدم، ــاس ــه ها، لب ــر وسوس ــر اث ــه ب ک ــه ــادا همان گون ــا مب ــند، ت ــیطان باش ــب ش ــب فری ــه مراق ک ــد ــدار می ده هشکــرد، لبــاس خــدادادی تقــوا را از اندامتــان بیــرون نمایــد. از ایــن بیــان بهشــتی را از انــدام پدرتــان بیــرون کــه آنچــه شــیطان بــا آدم و همســرش انجــام داد، نمونــه ای از درآوردن لبــاس تقــوای روشــن می شــود کــه فریــب کــس تــا فریــب نخــورده، در بهشــت ســعادت اســت؛ امــا هنگامــی انسان هاســت. آری، هــر گــر چــه خــورد، خــدا او را از آن بیــرون می نمایــد. ســپس، خطــر ایــن دشــمن را بســیار حســاس برمی شــمرد: اکــه آن هــا را نمی بینیــد، می بیننــد و بــه شــما شــیطان را نمی بیننــد؛ شــیطان و همدســتانش، شــما را از آنجــا گرچــه اهــل ایمــان را نیــز وسوســه می کنــد و بــه لغــزش صــورت نامحســوس شــما را می فریبنــد. شــیطان،

طان عــیل

ــه ســل

ــس ل ی

ــه ل

ــر آن هــا پیــدا نمایــد، »ان کامــل ب ــی نمی توانــد والیــت و ســلطه اى می انــدازد؛ ول

ذیــن آمنــوا« )نحــل،99( زیــرا مؤمــن، بــا توبــه و پنــاه بــردن بــه خــدا نجــات می یابــد. بنابرایــن، شــیطان ال

کافــران ســلطه دارد. ]المیــزان[ تنهــا بــر آیــه 28: مشــرکان در عصــر جاهلیــت، بــر اســاس وسوســه های شــیطانی برهنــه بــه طــواف می پرداختنــد. کان خــود انجــام می دهنــد، و از کار را بــه تقلیــد از نیــا کــه ایــن کار خــود چنیــن توجیــه می آوردنــد و بــرای کننــد! خداونــد بــه پیامبــر؟ص؟ کــه خداونــد دســتور داده این چنیــن طــواف آن زشــت تر آنکــه مدعــی بودنــد

کــه چنیــن پاســخ دهــد: »خداونــد هرگــز بــه فحشــاء دســتور نمی دهــد.« ]تســنیم[ دســتور می هــد ح می نمایــد، تــا معلــوم شــود خــدا آیــه 29: ایــن آیــه در ادامــه ی پاســخ مشــرکان، ســه دســتور الهــی را مطــر-کــه بــه زشــتی و فحشــاء امــر نمی کنــد- بــه چــه چیزهایــی دســتور می دهــد: 1- انصــاف و عدالــت را رعایــت کنیــد. 3- خداونــد را نماییــد. 2- در هــر مســجد و محــل عبــادت )و یــا زمــان عبــادت( رو بــه ســوى خــدا

کــه شــما را پدیــد آورد بــه ســوى او برمی گردیــد. ]تســنیم[ گونــه کــه همــان خالصانــه بخوانیــد کــم تعــودون« بهتریــن و متقن تریــن دلیــل

ســاده ترین برهــان معــاد: تشــبیه موجــود در عبــارت »کمــا بدا

111 ســوره ی اعـــراف

کــه اصــل خلقــت بــه دســت بــرای اثبــات معــاد اســت؛ یعنــی اعــاده ی آفرینــش هــم بــه دســت خدایــی اســت او بــود. در برخــی روایــات ایــن عبــارت بــه معانــی دیگــری هــم تفســیر شــده اســت؛ مثــال از امــام باقــر؟ع؟ کــه مرده ایــد، برانگیختــه می شــوید: مؤمــن نقــل شــده اســت: »ایــن عبــارت یعنــی شــما بــر همــان اعتقــادى

کفــر.« ]مجمــع[ کافــر بــر بــر ایمــان و گمراهی انــد. کــه ســزاوار گــروه تقســیم می کنــد: هدایت یافتــگان و آن هــا آیــه 30: ایــن آیــه مــردم را بــه دو ــروی از ــی، پی ــدارهای اله ــه هش ــودن ب ــه ننم ــتند را توج ــی هس گمراه ــزاوار ــی س ــه برخ ــل آنک ــپس، دلی س

ــز پنــدار راه یافتگــی و هدایــت برمی شــمرد. شــیطان و پذیــرش سرپرســتی او و نی

پیام هاگونــه مخالفــت بــا فرمــان خــدا، مخالفــت بــا تکامــل و ســعادت واقعــی و ظلــم بــه خویشــتن اســت. 23. هــر

نفســنا«منــا ا

»ظل

نفسنا«منا ا

نا ظل ب گناه است. »قال ر - از آداب دعا و استغفار، اعتراف به

نــا ب گنــاه آمده ایــم ]حافــظ[ »قــال ر کــرم غــرق کــه در ایــن بحــر کجاســت * کشــتی توفیــق - لنگــر حلــم تــو ای نفســنا«

منــا ا

ظل

کشــیده نشــود، محبــوب و ــه اســراف ــه ب ک ــا آنجــا ــا ت ــردن از لباس هــاى زیب 26. آراســتن و زینــت و بهره ب»

یشــا « ... »و ر

ــم لباســا

یک

نزلنــا عل

ــد ا مطلــوب خداســت. »ق

گرمــا و نیــز زیبایــی اســت، لبــاس معنــوی گــر لبــاس مــادى، موجــب پوشــش عیــوب، حفاظــت از ســرما و اگنــاه و مایــه ی زیبایــی معنــوى انســان اســت. »لبــاس )تقــوا( نیــز پوشــاننده عیــوب، نگهدارنــده از

قــوى ...« التــم

ک کــه بــه برهنگــی بیانجامــد، فتنــه ای شــیطانی اســت. »ل یفتنن گونــه حرکــت و برنامــه ای 27. هــر

ــیطان« ... »ینــزع عهنمــا لباســهما«

الشمرنا« ... »ان ال ل یأمر«

28. خداوند هرگز به زشتی فرمان نمی دهد. »و ال ا

)اعتقاد به »حسن و قبح عقلی« نیز از این آیه برداشت می شود.(

سؤاالت پژوهشیالــك خیــر« را

قــوى ذ یشــا و لبــاس الت م و ر

ى ســوءاتک یکــم لباســا یــوار

نزلنــا عل

1. عبــارت »یابــن ءادم قــد ا

ترجمــه نمــوده و آن را بــا ترجمه هــای مشــهور دیگــر مقایســه نماییــد. مسجد« چیست؟

کل م عند

قیموا وجوهک

2. از دیدگاه عالمه طباطبایی؟هر؟ مراد از »ا

3. مباحــث عمیــق و بســیار مفیــد »شیطان شناســی« را از تفســیر شــریف المیــزان -ذیــل آیــه 25 اعــراف- ــد. ــرداری نمایی ــه و نکته ب تهی

آیات حیـــات112

ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڤڦ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ چ ڃڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ۇ ڭڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہہ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ېئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ې ىى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ې حب جب يئ ىئ مئ حئ جئ ی یی ی ىئ ىئ ىئ ېئېئ

خب مب ىب يب جتحت خت مت ىت يت جث مث ىث يث حج مجای فرزنــدان آدم! ]هنــگام هــر نمــاز و[ در هــر مســجدی، آرایــش و زینــت ]مــادی و معنــوی خــود را متناســب بــا آن عمــل و مــکان[ همــراه خــود برگیریــد، و بخوریــد و بیاشــامید و اســراف نکنیــد؛ زیــرا خــدا اســراف کــه بــرای بندگانــش پدیــد کیــزه ای را کننــدگان را دوســت نــدارد.)31( بگــو: زینت هــای خــدا و روزی هــای پاکســانی اســت کیــزه[ در زندگــی دنیــا بــرای کــرده؟! بگــو: ایــن ]زینتهــا و روزی هــای پا کســی حــرام آورد، چــه گــر چــه غیــر مؤمنــان هــم بــا آنــان در بهــره وری شــریکند، ولــی[ در قیامــت کــه ایمــان آورده انــد ]البتــه اکــه اهــل دانــش و بصیرت انــد بیــان گروهــی گونــه آیــات خــود را بــرای فقــط ویــژۀ مؤمنــان اســت؛ مــا ایــن کارهــای زشــت را چــه آشــکارش باشــد و چــه پنهانــش، و تجــاوز و می کنیــم.)32( بگــو: پــروردگارم فقــط ــازل نکــرده شــریك او قــرار دهیــد، و ــر حقانیــت آن دلیلــی ن کــه خــدا ب تعــدی ناحــق را، و اینکــه چیــزی را ــرای هــر امتــی زمانــی کــرده اســت.)33( ب ــه خــدا نســبت دهیــد، حــرام ــی ب اینکــه امــوری را از روی نادانکــه اجلشــان ســرآید، نــه ســاعتی پــس می ماننــد و نــه ســاعتی ]معیــن و اجلــی محــدود[ اســت، هنگامــی کــه آیاتــم پیــش می افتنــد.)34( ای فرزنــدان آدم! چــون پیامبرانــی از جنــس خودتــان بــه ســویتان آینــد کــه ]از مخالفــت بــا آنــان[ کســانی کنیــد[؛ پــس را بــر شــما بخواننــد ]بــه آنــان ایمــان آوریــد و آیاتــم را عمــل کننــد، نــه بیمــی بــر آنــان اســت و نــه اندوهگیــن شــوند.)35( و آنان که بپرهیزنــد و ]مفاســد خــود را[ اصــالح کردنــد، و از پذیرفتــن آنهــا تکبــر ورزیدنــد اهــل آتــش و در آن جاودانه انــد.)36( پــس آیــات مــا را تکذیــب ــه ک ــد ــت؟! آنانن کیس ــد، ــب می کنن ــات او را تکذی ــا آی ــد، ی ــدا دروغ می بندن ــر خ ــه ب ک ــانی کس ــتمکارتر از سکــه فرســتادگان مــا بــرای کــه ]از نعمــت هــا[ مقــرر شــده بــه آنــان می رســد. تــا هنگامــی سهمشــان از آنچــه کــه بــه جــای خــدا می پرســتیدید، ســتاندن جانشــان بــه سویشــان آینــد، می گوینــد: بت هــا و معبودهایــی

113 ســوره ی اعـــراف

ــر ــا شــما را از ســختی های مــرگ و پــس از آن نجــات دهند[می گوینــد: از دســت مــا رفتنــد؛ و ب کجاینــد؟ ]تکافــر بوده انــد.)37( کــه گواهــی دهنــد ضــد خــود

گان واژکه براى تجمل و آرایش باشد.(: زینتتان. ینة: آرایش، لباسی م )ز

ینتک 31. ز

مسجد: محل سجده و عبادت.مسرفین )جمع مسرف(: اسراف کاران.

32. خالصة: مخصوص. )حال از »طیبات«( ح می دهیم. : شر

ل نفص

کــه زشــتی اش آشــکار اســت، ماننــد زنــا و ســایر کار بســیار زشــتی اســت 33. الفواحــش )جمــع فاحشــة: کار مــی رود. ]المیــزان[( کبیــره. البتــه بیش تــر در زنــا بــه گناهــان

بغى: ستم، تجاوز به حقوق دیگران.سلطان: دلیل، حجت، برهان.جل: وقت معین، سرآمد.

34. ا

ــه معنــاى ســاعت متعــارف یعنــی یــك بیســت و کلمــه ب کمتریــن وقــت از اوقــات. )ایــن ســاعة: لحظــه، ــت.( ــبانه روز نیس ــارم ش چه

لیستقدمون: پیش نمی افتد.گر. 35. اما )ان شرطیه + »ما« زائده(: ا

ون )قص: پی گیری اثر چیزی، حکایت رخدادی واقعی(: نقل می کنند. یقصکردند. گردن کشی از قبول آن خوددارى وا عهنا: با تکبر از آن، روى برتافتند، با 36. استکبر

ــم: آنــان را می رســد. )»نیــل« بــه معنــاى رســیدن اســت و نوعــا در رســیدن چیزهــاى خــوب 37. ینالاســتعمال می شــود. ]کوثــر[(

م: بهره شان، مقدارشان. نصیبم: به تمامی جان ایشان را می گیرند. ون

یتوف

گم شدند، دورشدند. وا: ضل

نکات تفسیریآیــه 31: آراســتگی بــرای حضــور در مســجد: خداونــد در ایــن آیــه بــه همــه ی انســان ها، در همــه ی کــه زینــت خــود را )هنــگام هــر نمــاز و( در هــر مســجد و مــکان عبادتــی، بــه همــراه اعصــار فرمــان می دهــد کــردن خــود برداریــد. در روایــات، آراســتگی ظاهــر، عطــر زدن و لبــاس زیبــا پوشــیدن بــه هنــگام نمــاز، بلنــد ع و ســجود در نمــاز، امــام جماعــت عــادل، شــرکت در نمــاز عیــد و نمــاز جمعــه، از دســتان بــه هنــگام رکــو

آیات حیـــات114

جملــه مصادیــق زینــت شــمرده شــده اند. امــام مجتبــی؟ع؟، بــه هنــگام نمــاز و حضــور در مســجد، بهتریــن ــرای ــد زیباســت و زیبایــی را دوســت دارد، و مــن خــود را ب لبــاس خــود را می پوشــید و می فرمــود: »خداون

ــه را تــالوت می فرمــود. ]تســنیم[ پــروردگارم آراســته می کنــم.« و آن گاه ایــن آیکــز عبــادی تأمیــن کریــم ایمــان اســت و ایــن زینــت بــا حضــور در مرا زینــت اصلــی انســان از دیــدگاه قــرآن ــا جعلنــا مــا عــیل گــر در زمیــن اســت، زیــور زمیــن اســت؛ »ان می شــود؛ زیــرا آنچــه از جــان آدمــی جداســت اینــة نیــا بز

ــماء الد نــا الس ی گــر در آســمان اســت، زینــت آســمان اســت؛ »انــا ز ــا« )کهــف،7( و ا

ینــة ل الرض ز

کــب« )صافــات،6(، نــه زیــور انســان. بنابرایــن تنهــا زیــور جــان آدمــی، ایمــان و اعتقــاد بــه خــدای وا

الکــب »حب ســبحان و محبــت اهــل بیــت عصمــت و طهــارت؟مهع؟ اســت؛ چنان کــه خداونــد می فرمایــد:

ــم« )حجــرات،7( ]تســنیم ج6ص243[

نــه یف قلوبک ی ــم الیــان و ز

یکال

می کنــد، اشــاره پــاك آشــامیدنی هاى و خوردنی هــا نعمــت بــه بعــد جملــه ی در ممنــوع: اســراف؛ ــدل ــه و معت ــتفاده ی عاقالن ــاى اس ــه ج ــه ب ک ــید ــب باش ــا مراق ــید. ام ــد و بنوش ــا بخوری ــد: از آن ه می فرمایکــه خداونــد اســرافکاران را از پوشــش و تغذیــه ی صحیــح، راه اســراف و تجمل گرایــی را پیــش نگیریــد کــم مصــرف کــردن نیســت تــا در مقابــل گفتنــی اســت اســراف بــه معنــای زیــاده مصــرف دوســت نمــی دارد. کــردن باشــد؛ بلکــه بــه معنــای زیــاده روی و تجــاوز از حــد اعتــدال اســت )یعنــی در مقابــل اقتصــاد و

میانــه روی اســت( بنابرایــن افــراط و تفریــط هــر دو از مصادیــق اســراف اســت. ]تســنیم[گریــزی، کــرده اســت؟! ایــن آیــه بــه پنــدار باطــل، دنیا کســی حــرام ت هــا را چــه

آیــه 32: زینت هــا و لذ

کــه نعمت هــای الهــی در زهــد و رهبانیــت و حرام انــگاری هــر زینــت و لــذت حــالل بــه شــدت پاســخ می دهــد کافــر اســت، ولــی در قیامــت تنهــا بــرای مؤمنــان اســت. دنیــا ســهم مشــترک همــه ی انســان های مؤمــن و کــه گفتنــی اســت منظــور از اضافــه ی »زینــت« بــه »اهلل«، در تشــریع اســت؛ نــه تکویــن. یعنــی زینت هایــی

کار ببریــد. ]تســنیم[ خداونــد آن را مبــاح شــمرده اســت، بــه آیــه 33: تنهــا زشــتی ها حرامنــد! خداونــد در ایــن آیــه پنــج مــورد از محرمــات را برمی شــمرد: 1- فحشــاء گنــاه. گونــه ــواط. 2- اثــم: هــر ــا و ل گناهــان بســیار زشــت و زننــده ماننــد زن )چــه آشــکارا و چــه پنهانــی(: 3- بغــی: هرگونــه ســتم و تجــاوز بــه حقــوق دیگــران. )»فواحــش و اثــم« بیش تــر ناظــر بــه از بیــن بــردن حــق اهلل و »بغــی«، بیش تــر ناظــر بــه از بیــن بــردن حــق النــاس اســت.( 4- شــرک بــه خــدا. 5- نســبت دروغ

دادن بــه خــدا. )ماننــد نســبت دادن هــای عــرب جاهلــی. ر.ک: آیــه 28( وتــون و مهنــا یــون و فهیــا ت

فهیــا ت

کــه از آیــه 25 »قــال آیــه 34: ایــن آیــه حقیقتــی را بیــان مــی دارد

رجــون« بــه دســت می آیــد و آن اینکــه: اقــوام و ملت هــا نیــز هماننــد تک تــک افــراد مشــمول قانــون ن ت

مــرگ و حیاتنــد. پــس، هــرگاه از مســیر حــق دور شــده و غــرق در انحرافــات شــوند، سرآمدشــان فــرا رســد و نمی تواننــد آن را ســاعتی جلــو و یــا عقــب بیاندازنــد. ]المیــزان[

گیریــد: آیــه 35، چهارمیــن خطــاب و آخریــن آیــات 35 و 36: فرزنــدان آدم! از نعمــت هدایــت بهــره

115 ســوره ی اعـــراف

کــه از نعمــت کــه بــه نتیجه گیــری از داســتان آدم؟ع؟ می پــردازد و در آن توصیــه می نمایــد خطابــی اســت گیریــد و از ایشــان پیــروی کــه آیــات و هشــدارهای الهــی را بازگــو می نماینــد، بهــره حضــور فرســتادگان الهــی گرایــد؛ نــه بیمــی بــر آنــان خواهــد بــود و نــه اندوهگیــن کــس بــه پرهیــزگارى و صــالح کــه هــر نماییــد ــدم ــد، هم ــر ورزیدن ــا تکب ــرش آن ه ــته و از پذی ــا را دروغ انگاش ــات م ــه آی ک ــانی کس ــل، ــوند و در مقاب می ش

ــزان[ ــود. ]المی ــد ب ــه خواهن ــد و در آن جاودان آتش انکــه از خطــاب کــه بــه خــدا دروغ می بندنــد: ایــن آیــه نتیجــه ای اســت آیــه 37: سرنوشــت شــوم آن هــا گذشــته بــه همــه ی انســان ها برداشــت می شــود و در آن، خداونــد ســتمکارترین انســان ها را دو آیــه ی کــه بــه خــدا دروغ بســته و آیــات او را تکذیــب می کننــد. ســپس بــه عاقبــت ایــن تبهــکاران کســانی می دانــد کســی مالــک ســود و زیــان آنــان نبــوده و نیســت. ]تســنیم[ کــه درمی یابنــد؛ جــز خــدا هنــگام مــرگ اشــاره شــده

پیام هام«

ینتک وا ز

گرنه به آن امر نمی فرمود، »خذ 31. خداوند زیبایی و زینت را دوست دارد و

ــم خاشــعون« )مؤمنــون، 2(، هــم بــه ظاهــر آن. - اســالم، هــم بــه باطــن نمــاز توجــه دارد، »یف صالهت مســجد« ) در اســالم، ظاهــر و باطــن، دنیــا و آخــرت بهــم آمیختــه اســت.(

کل ــم عنــد

ینتک »ز

کیــد بــر صفــت ربوبیــت « )تأ ب م ر 33. تحریم هــاى الهــی، در مســیر تربیــت و تکامــل انســان اســت. »حــرپــروردگار(

34. اجل چون فرود آید از پیش و پس * پس و پیش نگذاردت یك نفس ح«

صل

ىق و ا

گوشه نشین نیست، حضور اصالح گرانه در جامعه دارد. »ات 35. متقی،

مــن ــم نصیب ــم ثبــت شــده و حتمــی در دنیاســت. »ینال انســانی داراى نصیــب و بهــره اى هــر .37الکتــاب«

ا« وا عنوا ضل

- غیر خدا، سرابی بیش نیست. »قال

سؤاالت پژوهشیخــرج

ــت ا

ینــة ال ال م ز 1. دیــدگاه عالمــه طباطبایــی؟هر؟ را در تبییــن اســتعاره ی عبــارت »قــل مــن حــر

ق« بیــان نماییــد. ز بــات مــن الــر یلعبــاده و الط

2. چرا قید »ما ظهر مهنا و ما بطن« و نیز »بغیر الق« در آیه 33 آمده است؟ )نمونه، المیزان(کنت تدعون من دون ال« )آیه 36( را ترکیب و ترجمه نمایید. ین ما

3. عبارت »ا

آیات حیـــات116

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ںڻ ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ھ ھھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ۈ ۈ ٴۇۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئىئ ی ی ی

ی جئحئ مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب يبکــه پیــش از شــما بودنــد در آتــش درآییــد، گروه هایــی از جــن و انــس خــدا می فرمایــد: شــما هــم در میــان ــواری ــت و خ ــا خف ــان ب ــۀ آن ــه هم ک ــا آن ــد ت کنن ــت ــود را لعن ــلکان خ ــم مس ــوند، ه ــی وارد ش گروه ــرگاه هگوینــد: ای پــروردگار مــا! اینــان مــا را بــه ــارۀ پیشوایانشــان گاه پیروانشــان درب در آتــش جمــع شــوند، آن کدامتــان گــردان؛ خــدا می فرمایــد: بــرای هــر کشــیدند، بنابرایــن عذابشــان را از آتــش دو چنــدان گمراهــی گوینــد: شــما را بــر ماهیــچ برتــری دو چنــدان اســت ولــی نمی دانیــد.)38( و پیشوایانشــان بــه پیروانشــان کــه مرتکــب می شــدید، کیفــر آن اعمــال زشــتی کمتــر باشــد[ پــس بــه و امتیــازی نیســت ]کــه عذابتــان کردنــد، و از پذیرفتــن آنهــا تکبــر ورزیدنــد، کــه آیــات مــا را تکذیــب کســانی عــذاب را بچشــید.)39( قطعــا ــوند ــم وارد نمی ش ــت ه ــد، و در بهش ــد ش ــوده نخواه گش ــان ــر آن ــت[ ب ــزول رحم ــرای ن ــمان ]ب ــای آس درهکــه شــتر در ســوراخ ســوزن درآیــد!! ]پــس هــم چنانکــه ورود شــتر بــه ســوراخ ســوزن محــال اســت، مگــر آن کیفــر می دهیــم.)40( بــرای آنــان بســتری گنهــکاران را ورود آنــان هــم بــه بهشــت محــال اســت؛[ این گونــه گونــه ســتمکاران را جــزا می دهیــم.)41( و خ و برفرازشــان پوشــش هایی از آتــش اســت، مــا ایــن از دوزــد، اهــل بهشــت اند و ــدازۀ طاقــت خود[کارهــای شایســته انجــام دادن ــه ان ــد و ]ب ــه ایمــان آوردن ک کســانی کــس را جــز بــه انــدازۀ طاقتــش تکلیــف نمی کنیــم.)42( و آنچــه که[مــا هیــچ در آن جاودانه انــد، ]چــرا کنــار کامــل ــا خوشــی و ســالمت ــا در بهشــت ب ــر می کنیــم ]ت ــان اســت، ب کینــه و خشــم در ســینه های آن از کننــد؛[ از زیــر ]کاخ هــا و عمارت هــای[ آنــان نهرهــا جــاری اســت، می گوینــد: همــه ســتایش ها هــم زندگــی

117 ســوره ی اعـــراف

گــر خــدا مــا را هدایــت نمی کــرد هدایــت کــرد، و ا کــه مــا را بــه ایــن ]نعمــت هــا[ هدایــت ویــژۀ خداســت نمی یافتیــم، مســلما پیامبــران پروردگارمــان حــق را بــه ســوی مــا آوردنــد، و ندایشــان می دهنــد بــه پــاداش

ــه ارث بردیــد.)43( ــد، ایــن بهشــت را ب کــه همــواره انجــام می دادی اعمــال شایســته ای

گان واژکرد. گذشت، سپرى شد، جا خالی ت:

38. خل

کــه شــبیه چیــز دیگــر کــه بــه هــر چیــزى ختــا: هماننــدش را. )»اخــت« در اصــل بــه معنــای خواهــر اســت ا

گفتــه می شــود.( باشــد، نیــز کــه بــر اســاس ادارکــوا: بــه همدیگــر رســیدند، در یکجــا جمــع شــدند. )در اصــل، »تدارکــوا« بــوده اســت قاعــده اختصاصــی بــاب تفاعــل، »تــاء« بــاب در »دال« ادغــام شــده و ســپس همــزه ی وصــل بــر ســرآن در

آمــده اســت.(خری: آخرین(: پیروان آن ها. )چون پیروان نسبت به رهبران در مرتبه آخر قرار دارند.(

خراهم )ا

ا

ضعف: دو برابر، دو چندان. 39. ذوقوا: بچشید.

40. یلج )ولوج: داخل شدن(: داخل می شود، فرو می رود.کشتی. مل: شتر نر هفت تا نه ساله، شتر بزرگ، طناب الج

یاط: سوزن. سم: سوراخ. النگهواره( 41. مهاد )جمع مهد: بستر،

غواش )= غواش: جمع غاشیة: پوشش(: باالپوش ها، سرپوش ها. گنجایششان، نیرویشان. 42. وسعها: توانشان،

کندیم، زدودیم. 43. نزعنا: کنا لهنتدی: ما هدایت نمی شدیم. که در دل باشد. ما : کینه، دشمنی ای

غل

نودوا: آواز داده شدند، آن ها را صدا زدند.اورثتموها: ارث بردید، وارث شدید.

نکات تفسیریکافــران را یکــی پــس از دیگری آیــات 38 و 39: خطــاب در ایــن آیــه تکوینــی اســت. خداونــد در روز قیامــت کفــر زودتــر وارد جهنــم شــده و پیروانشــان بــه آنــان ملحــق می شــوند. خ فــرا می خوانــد. ســران بــه آتــش دوزگــروه دوم )پیــروان( کفــر برقــرار می شــود. گــروه پیشــوایان و پیــروان در ایــن هنــگام، مکالمــه ای میــان دو کردنــد؛ گمــراه گمــراه بودنــد و هــم مــا را گــروه اول )رهبــران( هــم خــود کــه بــه خداونــد شــکایت می کننــد کــه شــما بــر مــا برتــری نداریــد تــا کفــر بــه آنــان پاســخ می دهنــد کــن. رهبــران پــس عــذاب آنــان را دو برابــر

آیات حیـــات118

کــه کفــر ار تأییــد می کنــد و اظهــار مــی دارد کمتــر شــود. خداونــد در پایــان نیــز تلویحــا ســخن ســران عذابتــان کیفــر دارنــد و هــم پیروانشــان؛ زیــرا رهبــران، هــم خــود منحــرف شــده و هــم دیگــران هــم رهبــران دو برابــر کردنــد، پیــروان نیــز هــم بــراى انحــراف خــود و هــم بــراى پیــروى و حمایــت خــود از رهبــران را منحــرف

باطــل و رونــق دادن بــه برنامه هــای ایشــان عــذاب می شــوند. ]تســنیم[کافــران لجــوج در بســتر آتــش: ایــن آیــات بــا تعابیــری رســا و جالــب، بــار دیگــر بــه سرنوشــت آیــه 40 و 41: کــرده و در برابــر آن تکبــر ورزیدنــد، کــه آیــات مــا را تکذیــب کافــران لجــوج می پــردازد: »کســانی شــوم کــه وارد بهشــت گشــوده نمی شــود و اعمــال و ارواحشــان اجــازه نمی یابنــد درهــای آســمان بــه روی آنــان کاری غیــر ممکــن ) همچــون ورود شــتر در ســوراخ ســوزن( شــوند.« در ادامــه ، ورود ایشــان بــه بهشــت را بــه

کــه قطعــا راهــی بــرای ورود بــه بهشــت ندارنــد. معلــق می نمایــد تــا معلــوم شــود ــماء« اســتفاده می شــود ــواب الس ب

ــم ا ــح ل گشوده شــدن درهــای آســمان! از عبــارت »ل تفت حدیــث:

کافــران -نــه در دنیــا و نــه در آخــرت- بــاز نمی شــود. درهــای آســمان غیــب کــه درهــای آســمان بــرای ــنیم[ ــان. ]تس ــح مؤمن ــال و ارواح صال ــن اعم ــت 2- باالرفت ــزول برک ــود: 1- ن ــاز می ش ــز ب ــرای دو چی ــا ب در دنیحضــرت علــی؟ع؟ فرمــود: »درهــاى آســمان در پنــج موقــع بــاز اســت: هنــگام نبــرد مجاهــدان اســالم، زمــان

نــزول بــاران، هنــگام تــالوت قــرآن، موقــع فجــر و وقــت نــداى اذان.« ]نمورالثقلیــن[کــه در صــورت کافــران، در ایــن آیــه بــه مؤمنــان بشــارت می دهــد آیــه 42: خداونــد پــس از انــذار و تهدیــد برخــورداری از دو شــرط حســن فاعلــی )ایمــان( و حســن فعلــی )عمــل صالــح( وارد ســرای جاویــدان و وســعها« معترضــه اســت و بــه ایــن دلیــل در میــان

ال

ــف نفســا

ل

گردنــد. جملــه ی »ل نک پرنعمــت بهشــت

کــه شــرط مذکــور بــه هیچ وجــه اجــزای جملــه ی قبــل فاصلــه انداختــه تــا ایــن نکتــه ی مهــم را بیــان نمایــد فراتــر از تــوان آنــان نیســت و قابــل دسترســی بــرای همــگان اســت. ]تســنیم[

آیــه 43: ســرای پرنعمــت! خداونــد در ایــن آیــات، بــه مؤمنــان وعــده ی »بهشــت جــاودان« می دهــد. کــه ممکــن اســت در دل ایشــان کینــه، دغدغــه و نگرانــی کــه سراســر آرامــش اســت و هرگونــه ســرایی گرفتــه شــده اســت. پــس از ذکــر ایــن نعمــت روحانــی، بــه نعمــت مــادى و جســمانی ایشــان، باشــد از آن هــا اشــاره نمــوده اســت: »از زیــر قصرهــاى آن هــا نهرهــاى آب جریــان دارد.« بهشــتیان، پــس از برخــورداری از کــه مــا را بدیــن راه ایــن نعمت هــا زبــان بــه ســپاس و ســتایش محبــوب می گشــایند: »ســتایش خدایــی را گــر خــدا مــا را رهبــرى نمی کــرد، مــا خــود هدایــت نمی یافتیــم. در حقیقــت، فرســتادگان هدایــت نمــود، و ا

پــروردگار مــا حــق را آوردنــد.«کــه آنــان از کینــه؛ بزرگ تریــن نعمــت! در ایــن آیــه بــه نعمــت بســیار بــزرگ بهشــتیان اشــاره شــده دوری از کــه بهشــتیان کالمــی کینــه و ناراحتــی ندارنــد. در آیــات دیگــر نیــز بــه ایــن نعمــت اشــاره شــده اســت یکدیگــر گفتنــی اســت ایــن نعمــت بســیار کنــده از امنیــت و مهــر از یکدیگــر نمی شــنوند. )واقعــه،26( جــز »ســالم« آگزیــر از دوســتی و انــس بــا دیگــران اســت و ایــن انــس و الفــت تنهــا زمانــی اهمیــت دارد؛ زیــرا هــر انســانی نا

119 ســوره ی اعـــراف

کــه از ســخن و رفتــار دیگــران رنجیده خاطــر نشــده و البتــه ســخنی جــز مهــر و صفــا نگویــد بــه وجــود می آیــد و نشــنود. ]المیــزان[

امــام هــادى؟ع؟ فرمــود: »در روز قیامــت، پیامبــر و حضــرت علــی و تمــام ائمــه؟مهع؟ در برابــر مــردم قــرار ــذی هدانــا لــذا ...«

ال

کــرده و می گوینــد: »المــد ل می گیرنــد و در ایــن هنــگام شــیعیان آنــان را مشــاهده یعنــی خداونــد مــا را بــه والیــت و دوســتی امیــر مؤمنــان؟ع؟ و امامــان از نســل او هدایــت نمــود.« ]نورالثقلیــن[ــاند. ــرای بهشــت نکتــه ی لطیفــی را می رس ــه »ارث« ب ــر ب ــد: تعبی ــه ارث برده ان بهشــتیان بهشــت را بخــداى تعالــی بهشــت را آفریــد تــا تمامــی بنــدگان بــا ســرمایه ی عمــل صالــح آن را بــه دســت آورنــد، ولــی گناهــان، خــود را از آن محــروم ســاختند، در نتیجــه بهشــت بــه ارث مؤمنیــن کفــار بــا شــرك ورزی و انجــام در آمــد، پــس در حقیقــت مؤمنیــن بــا عمــل صالــح خــود آن را از دیگــران ارث برده انــد چنانچــه می فرمایــد:

ذیــن یرثــون الفــردوس هــم فهیــا خالــدون« )مؤمنــون، 10 و 11( ]المیــزان[ولئــك هــم الوارثــون ال

»أ

پیام ها مهــاد و مــن فوقهــم غــواش« ــن جهــمن ــم م خ از پاییــن و بــاال بــر آنــان احاطــه دارد. »ل 41. عــذاب اهــل دوزــار را از همــه ى جوانــب فرامی گیــرد. چنانچــه در آیــات دیگــر نیــز می خوانیــم: »و کف خ، سراســر وجــود دوز« )زمــر،

ــل

ــم ظل ت

ــار و مــن ت مــن الن

ــل

ــم مــن فوقهــم ظل یــن« )توبــه، 49(، »ل حیطــة بالکافر ل ان جهــمن

رجلهــم« )عنکبــوت، 55(ــت ا

16( و »یــوم یغشــاهم العــذاب مــن فوقهــم و مــن ت

الــات«؛ امــا در عمــل، هــر ــوا الصکارهــاى شایســته مطلــوب اســت، »و عمل گرچــه انجــام همــه ى .42

ــعها« وس

الــا ــف نفس

ل

ــت. »ل نک ــئول اس ــش مس ــدازه ى توان ــه ان ــس ب ک

کنــا 43. شــاها مــن ار بــه عــرش رســانم ســریر فضــل * مملــوک آن جنابــم و مســکین ایــن درم. ]حافــظ[ »و مــا ن هدانــا ال«

ــول ا

لهنتــدی ل

ــون« حضــرت علــی؟ع؟ تعمل کنــت بــا ورثتموهــا

»أ آرزو. امیــد و نــه برابــر عمــل اســت، - بهشــت در

]نهج البالغه حکمــت150[ می کننــد.« آرزو عمــل بــدون را آخــرت کــه مبــاش کســانی »از می فرمایــد:

سؤاالت پژوهشیکنیــد. )مفــردات، کشــنده( را بیــان 1. رابطــه ی معنایــی میــان واژگان »ســم« )ســوزن( و »ســم« )مــاده ی

التحقیــق(« آمــده اســت، چــه نکتــه ای

2. از اینکــه ســتایش بهشــتیان بــا اســتفاده از مــاده ی »حمــد« »المــد ل)المیــزان( می شــود؟ اســتفاده

ة ...« بیان گر چیست؟ )المیزان( ن م الج

3. اشاره با لفظ دور در عبارت »تلک

آیات حیـــات120

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿٿ ٿ ٿٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چچ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژژ ڑ ڑ ک ک ک گ گ گ گ ڳ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ڭۇ ڭ ۆئ ۆئ ۇئ ۇئ وئوئ ەئ ەئ ائ ائ ى ى ې ې ې ې ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی یی

جئ حئ مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب يب جتکــه مــا آنچــه را پروردگارمــان بــه مــا وعــده داده بــود، حــق یافتیــم، و بهشــتیان، دوزخیــان را آواز می دهنــد آیــا شــما هــم آنچــه را پروردگارتــان وعــده داده بــود حــق یافتیــد؟ گوینــد: آری؛ پــس آواز دهنــده ای در میــان کــه مــردم را همــواره از راه خــدا بازمی دارنــد کــه لعنــت خــدا بــر ســتمکاران بــاد.)44( هــم آنــان آنــان آواز دهــد ــد.)45( و کافرن ــت ــه روز قیام ــان ب ــد، و ایش ــان دهن ــج نش ک ــری[ گ ــه و اغوا ــا وسوس ــد آن را ]ب و می خواهنکــه میــان آن دو ]گــروه بهشــتیان و دوزخیــان[ حائلــی اســت، و بــر اعــراف، مردانــی ]بــا مقــام و منزلت انــد[ کــه وارد بهشــت نشــده اند، ولــی ورود گــروه را بــه نشانه هایشــان می شناســند، و بهشــتیان را کــدام از دو هــر ــر شــما.)46( و چــون بهشــتیان چشمانشــان ناخواســته از کــه درود ب ــد، آواز می دهنــد ــه آن را امیــد دارن بگــروه ســتمکاران قــرار مــده. گوینــد: ای پروردگارمــان مــا را بــا بهشــت بــه ســوی دوزخیــان برگردانــده شــود، ــرزنش[ ــوان س ــه عن ــد ]و ب ــند، آواز می دهن ــان می شناس ــه از نشانه هایش ک ــی را ــراف مردان ــل اع )47( و اهکــه می ورزیدیــد، عذابــی را از شــما دفــع می گوینــد: ]امکانــات مــادی و[ جمعیــت ]انســانی[ شــما و تکبــری کســانی نبودنــد نکــرد.)48( ]ســپس بــا توجــه دادن دوزخیــان بــه ســوی اهــل ایمــان می گوینــد:[ آیــا اینــان کــه خــدا آنــان را بــه رحمتــی نمی رســاند؟ ]پــس بــه مؤمنــان می گوینــد:[ کــه در دنیــا ســوگند یــاد می کردیــد کــه نــه بیمــی برشماســت و نــه اندوهگیــن می شــوید.)49( و دوزخیــان بهشــتیان را آواز بــه بهشــت در آییــد گوینــد: کــه از آب ]خوشــگوار[ یــا از آنچــه خــدا روزی شــما فرمــوده بــر مــا فــرو ریزیــد. ]بهشــتیان[ می دهنــد کــه دینشــان را ســرگرمی و بــازی کــرده اســت.)50( آنــان کافــران حــرام خــدا آب و نعمت هــای بهشــتی را بــر

121 ســوره ی اعـــراف

گرفتنــد و زندگــی دنیــا آنــان را فریفــت، پــس مــا امــروز آنــان را از لطــف و رحمــت خــود محــروم می کنیــم چنانکــه آنــان دیــدار امروزشــان را بــه فراموشــی ســپردند و همــواره آیــات مــا را انــکار می کردنــد.)51(

گان واژ44. نعم: آرى.

گفته شد.( کننده، آواز دهنده. )اعالم وقت نماز هم از این رو »اذان« ن: اعالم

مؤذ45. یصدون )صد: منع، بازداشتن(: جلوگیری می کنند، باز می دارند.

یبغون: طلب می کنند، می خواهند.کــج بــودن امــور ــراى بیــان ــوج« و ب کــج بــودن اشــیاء و اجســام، »ع ــراى بیــان کــج، منحــرف. )ب :

عوجــا

گفتــه می شــود. ]مفــردات[( معنــوى ماننــد دیــن، »عــوج« 46. حجاب: پرده، حائل.

العراف )جمع عرف: جاى بلند(: جاهای بلند. بسیماهم: از روی نشانه هایشان.47. صرفــت )فعــل مجهــول از مــاده »صــرف«: برگردانــدن(: برگردانیــده شــد. )در آیــه جملــه شــرط واقــع

کــه برگردانیــده شــود.( ع ترجمــه می شــود: هنگامــی شــده و مضــارتلقاء: سمت و سو، جهت.

کردن مال و ثروت از سوى شما. م: جمعیت شما یا جمع

48. جعک: نمی رساند.(: خدا آنان را به رحمتی نمی رساند.

م ال برمحة )لینال 49. لینال

فیضــوا )افاضــة: فــرو ریختــن آب، فــرود آمــدن از جایــی( فــرو ریزیــد. )معمــوال در دادن و بخشــیدن 50. ا

کار بــرد.( اســتعمال می شــود و می تــوان آن را در غیــر آب هــم بــه کار بیهوده. : سرگرمی، مشغول شدن به

وا

51. ل

که یك هدف خیالی غیر حقیقی دارد. کارى : بازیچه، انجام عبا

ل

: فریب دادن(: فریبشان داد. هتم )غر غرحدون )جحد: انکار همراه با علم(: )عالمانه و عامدانه( آیات ما را انکار می کردید. کانوا بآیاتنا یحج

نکات تفسیریکریــم از ســرای کــه قــرآن گفتگــوی بهشــتیان و دوزخیــان: یکــی از مهم تریــن صحنه هایــی آیــه 44: جــاودان آخــرت ترســیم می کنــد، مکالمــه ی میــان بهشــتیان و دوزخیــان اســت. ایــن مطلــب بــه ایــن گــروه جایــگاه هم دیگــر را می بیننــد. بــه هــر حــال، ایــن آیــات از محتــوای ایــن مکالمــه کــه آن دو معناســت خبــر داده اســت. مؤمنــان بــه دوزخیــان می گوینــد مــا وعــده ی نیکــوی پروردگارمــان دربــاره ی بهشــت را خ را درســت و حــق یافتیــد؟ پاســخ دوزخیــان حــق یافتیــم؛ آیــا شــما نیــز وعــده ی پــروردگار در مجــازات دوزکــه رحمــت خــدا از ســتمگران دور بــاد. ]تســنیم[ مثبــت اســت. در ایــن هنــگام کســی از بهشــتیان اعــالم می کنــد

آیات حیـــات122

کیســت؟ اقــوال مختلفــی بیــان شــده اســت، از جملــه: خداونــد، اســرافیل، جبرئیــل، مأمــوران ن

مــؤذکــم جهنــم و مأمــوران بهشــت، امــا در روایــات شــیعه و برخــی احادیــث اهــل ســنت -ماننــد روایــات حاکــه در دنیــا، ســوره ی برائــت کــه آن مــؤذن، حضــرت علــی؟ع؟ اســت. همان گونــه حســکانی- می خوانیــم را -کــه شــامل اعــالم برائــت از مشــرکین بــود- در مکــه خوانــد، در آخــرت نیــز قطعنامه هــاى برائــت و لعنــت

خــدا بــر مشــرکان را قرائــت می نمایــد. ]نمونــه[آیــات 46 - 49: در ابتــدای آیــه می فرمایــد: »میــان بهشــتیان و دوزخیــان مانــع و حجابــی وجــود دارد.« گــروه بــه یکدیگــر اســت؛ کــه بــا توجــه بــه آیــات قبــل، ایــن حجــاب تنهــا مانــع رســیدن ایــن دو روشــن اســت

نــه مشــاهده و رؤیــت و نیــز مکالمــه ی آنــان. ]تســنیم[ــادی ــکان م ــه م ــت؛ ن ــت اس ــد در بهش ــی فرازمن ــت و جایگاه ــراف، مکان ــور از اع ــت؟ منظ کجاس ــراف اع

کــوه یــا ماننــد آن. ]تســنیم[ هم چــون قلــه ی کســانی هســتند؟ از ایــن آیــات چنــد نکتــه اســتفاده می شــود: 1- اعــراف، رجــال اهــل اعــراف چــه ــه جــن و فرشــته. 3- جــزو مؤمنــان عــادی نیســتند؛ بلکــه از یگانه هــای اهــل هســتند. 2- انســان اند؛ نبهشــت اند. 4- از ســوی خداونــد بــه ســخن گفتن مجازنــد. 5- بهشــتیان و جهنمیــان را بــا نشانه هایشــان کننــد. گفتگــو می نماینــد. 6- می تواننــد شــهادت دهنــد، و شــفاعت بــا هــر دو دســته می شناســند و ــود ــت می ش ــاال برداش ــب ب ــت. از مطال ــده اس ح ش ــر ــی مط گون گونا ــوال ــراف اق ــل اع ــتی اه کیس ــاره ی دربکــه مقــام و منزلتشــان از ســایر اهــل جنــت باالتــر اســت . در روایــات کــه آنــان جمعــی از بنــدگان مخلصنــد بســیاری، ائمــه معصومیــن خــود را مصادیــق »رجــال اعــراف« عنــوان نموده انــد. ســلمان فارســی می گویــد: عــراف بــین

ــك و الوصیــاء مــن بعــدك ا

کــه فرمــود: »یــا عــیل ان »بیــش از ده مرتبــه از رســول خــدا؟ص؟ شــنیدم

ــة و النــار؛ ای علــی! تــو و امامــان بعــد از تــو اعــراف هســتید.« ]تســنیم[ ن الجــت ــوز وارد بهش ــه هن ک ــده ــان آم ــه می ــان ب ــی مؤمن گروه ــخن از ــه ی 49 س ــراف: در آی ــل اع ــفاعت اه شکــه منظــور از ایــن نشــده و بــه شــفاعت و حکــم اهــل اعــراف وارد بهشــت می شــوند. در روایــات آمــده اســت گناهشــان مســاوى اســت. بــه عبــارت دیگــر، اعــراف دو کــه ثــواب و گــروه، مؤمنــان ضعیف االیمــان اســت کــه منظــور از آنــان همــان ائمــه؟مهع؟ هســتند. 2- دامنه نشــینان: گــروه را شــامل می شــود: 1- قله نشــینان: ــر ســر گــذرگاه ســخت و صعب العبــورى ب گنــاه کار اســت. بنابرایــن، اعــراف کــه مقصــود از آنــان، شــیعیان گــذرگاه عبــور کان بــا ســرعت از ایــن کــه افــراد نیرومنــد یعنــی صالحــان و پــا راه بهشــت جاویــدان اســت، کــه خوبــی و بــدى را بــه هــم آمیختنــد در ایــن مســیر وامی ماننــد. امامــان و اولیــاء در می کننــد، امــا افــرادى

آن جــا توقــف می کننــد تــا بــه یــاری مؤمنــان ضعیــف رفتــه و آنــان را رهایــی بخشــند. حدیــث: امــام صــادق؟ع؟ فرمــود: »اعــراف، تپــه اى اســت میان بهشــت و جهنــم و منظور از مــردان )که در کــه مؤمنــان بــدون کــه بــا شــیعیان خــود بــر اعــراف می ایســتند؛ در حالــی آیــه شــریفه آمــده( امامــان هســتند کرده انــد می گوینــد: بــه گنــاه کــه گــروه از شــیعیان خــود حســاب بــه بهشــت رفته انــد. پــس امامــان بــه آن

123 ســوره ی اعـــراف

کــه بــدون حســاب وارد بهشــت شــده اند و ایــن همــان ســخن خداســت کنیــد بــرادران خــود در بهشــت نــگاه گفتــه کــه »ســالم بــر شــما آنــان هنــوز بــه بهشــت وارد نشــده اند؛ ولــی امیــد آن را دارنــد.« ســپس بــه آن هــا کــه » وقتــی چشمانشــان کنیــد و ایــن همــان ســخن خداســت می شــود بــه دشــمنان خــود در جهنــم نــگاه بــه ســوى اهــل آتــش برمی گــردد می گوینــد: پــروردگارا! مــا را بــا قــوم ســتمگر قــرار مــده.« بعــد بــه دوزخیــان ــی ــت اله ــمول رحم ــز مش ــد هرگ ــما می گفتی ــه ش ک ــتند ــا هس ــه کار( همان ه گن ــیعیان ــا )ش ــد: »اینه می گوینگنــه کار خــود می گوینــد: گشــت.( و امامــان بــه شــیعیان نمی شــوند. )ولــی رحمــت الهــی شــامل ایشــان

»وارد بهشــت شــوید. نــه ترســی بــر شماســت و نــه اندوهگیــن می شــوید.« ]نورالثقلیــن[کــه بهشــتیان و جهنمیــان در جایــگاه خویش اســتقرار یافتند، آیــه 50: نهایــت خــواری جهنمیــان: آن گاه کــرده و کــه از آتــش ســوزان الهــی بــه ســتوه آمد ه انــد، دســت نیــاز بــه ســوی بهشــتیان داراز جهنمیــان می گوینــد: »از آب )خوش گــوار( یــا از آنچــه خــدا روزى شــما فرمــوده بــر مــا فــرو ریزیــد.« ســپس، بهشــتیان کــرده اســت!« مقصــود از ایــن حرمــت، حرمــت پاســخ می دهنــد: »خــدا ایــن نعمت هــا را بــر شــما حــرام

تکوینــی اســت. ]تســنیم[ــان قیامــت و آمادگــی ــرك می کنیــم، چــون آن ــان را ت ــه 51: امــام رضــا؟ع؟ فرمــود: »»ننســاهم« یعنــی آن آی

ــن[ ــم.« ]نورالثقلی ــا می کنی ــود ره ــال خ ــه ح ــان را ب ــز در آن روز آن ــا نی ــد، م ــرده بودن ک ــا ــراى آن روز را ره ب

پیام ها» ین ال

الظ

عنة ال عیل

44. دادگاه قیامت، با شعار، مرگ بر ستمگران پایان می یابد. »ل

ح هــاى ون« و بــا طر

کلــی راه حــق را می بنــدد، »یصــد گــر بتوانــد، آشــکارا می جنگــد و بــه 45. دشــمن ا»

کــج جلــوه می دهــد و در مســیر آن، انحــراف ایجــاد می کنــد. »یبغونــا عوجــا مختلــف راه حــق را

زقهم ال« ا ر و م50. دوزخیان از درک بسیاری از نعمت های بهشتی عاجزند. »ا

« و در عــوض، دنیــا را -کــه ــوا ــم ل کــه جــدى اســت بــه بــازى می گیرنــد. »دیهن ــار، احــکام دیــن را کف .51

نیــا«

یــوة الد ــم ال هت گرفتنــد. »غر بازیچــه اســت- جــدى

سؤاالت پژوهشیــم« بــه خــالف عبــارت »مــا

ک ب ــا وعــد ر 1. از دیــدگاه عالمــه طباطبایــی؟هر؟ چــرا مفعــول بــه در عبــارت »م

نــا« حــذف شــده اســت؟ ب وعدنــا ر« آیــا امــکان دارد کســی بی دیــن باشــد؟ )المیزان،

عبــا

و ل

ــوا ــم ل وا دیهن

ــذ ن

ذیــن ات2. بــا توجــه بــه عبــارت »ال

تسنیم( کــه بــرای اهــل اعــراف ذکــر شــده، بــا حکومــت و مالکیــت مطلــق خداونــد در روز قیامــت 3. آیــا خصوصیاتــی

منافــات نــدارد؟ )المیزان(

آیات حیـــات124

ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چچ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱڱ ں ں ڻ ڻڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈۈ ى ى ې ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ائ ائەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ

ىئ ىئ یی ی ی جئ حئ مئ ىئکردیــم، کــه آن را از روی دانشــی ]گســترده و دقیــق[ بیــان کتابــی ]عظیــم و بــا ارزش[ آوردیــم و بــرای آنــان کــه ایمــان آوردنــد، سراســر هدایــت و رحمــت اســت.)52( آیــا ]منکــران قــرآن بــرای گروهــی کــه بــرای در حالــی کــه حقایــق بیــان شــده در آن ]بــه صورتــی کــردن آن[ جــز تحقــق وعده هایــش را انتظــار می برنــد؟! روزی بــاور کــرده بودنــد، می گوینــد: یقینــا فرســتادگان پروردگارمــان کــه از پیــش، آن را فرامــوش کســانی آشــکار[ بیایــد، کــه کنندگانــی بــرای مــا هســت حــق را آوردنــد ]ولــی مــا آن را نپذیرفتیــم،[ پــس آیــا ]در چنیــن روزی[شــفاعت کاری غیــر آنچــه انجــام می دادیــم، انجــام دهیــم؟! بــه کننــد یــا مــا را ]بــه دنیــا[ بازمی گرداننــد تــا مــا را شــفاعت کردنــد و آنچــه را بــه دروغ ]بــه عنــوان شــریك خــدا بــه خــدا[ نســبت راســتی آنــان ]سرمایۀ[وجودشــان را تبــاه کــه آســمان ها و زمیــن را گــم شــد.)53( بــه یقیــن پــروردگار شــما خداســت می دادنــد ]از دستشــان رفــت و[ ــه ک ــی ــب را در حال ــد، ش ــلط ش ــش[ مس ــور آفرین ــر ام ــی و تدبی ــت ]فرمانروای ــر تخ ــپس ب ــد، س ــش روز آفری در شکــه مســخر فرمــان اوینــد همــواره بــا شــتاب روز را می جویــد بــر روز می پوشــاند، و خورشــید و مــاه و ســتارگان را کــه آفریــدن و فرمــان ]نافــذ نســبت بــه همــۀ موجــودات[ مخصــوص اوســت؛ همیشــه گاه باشــید ]پدیــد آورد[؛ آســودمند و بــا برکــت اســت، پــروردگار عالمیــان.)54( پروردگارتــان را از روی فروتنــی و گریــه و مخفیانــه بخوانیــد ]و از آداب و شــرایط دعــا تجــاوز نکنیــد[؛ یقینــا خــدا متجــاوزان را دوســت نــدارد.)55( و در زمیــن پــس از اصــالح کــه یقینــا رحمــت خــدا آن ]بــه وســیلۀ رســالت پیامبــران[ فســاد مکنیــد، و خــدا را از روی بیــم و امیــد بخوانیــد، کــه بادهــا را پیشــاپیش ]بــاران[ رحمتــش بــه عنــوان مــژده دهنــده بــه نیکــوکاران نزدیــك اســت.)56( و اوســت می فرســتد چــون ایــن بادهــا ابرهــای ســنگین بــار را بردارنــد، آن را بــه ســوی ســرزمینی مــرده می رانیــم، نهایتــا ع میــوه ]از زمیــن[ بیــرون می آوریــم ]و[ مــردگان بــه ســبب آن بــاران نــازل می کنیــم و بــه وســیلۀ بــاران از هــر نــوگیاهــان ج می کنیــم، ]بــاد، ابــر، بــاران، زمیــن، روییــدن گورهــا[ خــار گونــه ]از البــالی را نیــز ]در روز قیامت[ایــن

125 ســوره ی اعـــراف

کنیــد.)57( و انــواع میوه هــا را مثــل زدیــم[ تــا ]اراده و قــدرت بی نهایــت خــدا[ را یــاد

گان واژ52. جئنا بـ : آوردیم.

کتاب )مصدر به معناى مفعول(: نوشته. )منظور از آن در اینجا قرآن است.(ح دادیم. کردن(: شر کردن؛ تفصیل: روشن لناه )فصل: جدا فص

ون )به معناى ینتظرون(: انتظار می کشند. 53. ینظرج. ع، بازگشت، تحقق یافتن در خار تأویل )= اول( رجو

گم شد. :

کنند. ضل که شفاعت فیشفعوا: 54. ایام )جمع یوم(: روزها، دوره ها.

کم شد، استیال یافت. استوى عیل: مسلط و حاکامــل جهــان ــه از قــدرت، ســلطه، تدبیــر، هدایــت و اداره کنای ــرش«، الع

عــرش: تخــت. )»اســتوى عــیل

اســت. در زبــان فارســی نیــز، بــر تخــت نشســتن، بــه معنــای بــر اوضــاع مســلط شــدن و قــدرت و حکومــت را گرفتــن اســت.( بــه دســت

یغىش: می پوشاند. )فعل دو مفعولی( حثیث: شتابان، باسرعت. )حال از ضمیر فاعلی »یطلبه«(ر(: مهار شده ها.

رات )جمع مسخ

مسخ

تبارك )برکت: نعمت با ثبات و ماندگار(: پربرکت و پاینده است.ع: زارى، ذلت. خفیة: نهانی. دعوا: بخوانید. تضر

55. ا

معتدین )جمع معتدی(: تجاوزگران.کــه مؤنــث یــب: نزدیــک. )مذکــر و مؤنــث آن یکســان اســت، از ایــن روی خبــر بــرای »رحمــت« 56. قر

ــت.( ــه اس ــث« نگرفت ــاء تأنی ــده و »ت ــع ش ــت، واق اسکرد، بر داشت. ل: حمل به آسانی(: حمل ت )اقال

57. بشر )جمع بشیر(: مژده دهندگان. اقل

کلمه مذکر و مؤنث یکسان است.( سحاب )جمع سحابۀ(: ابرها. )در این ثقال )جمع ثقیل(: سنگین ها. سقناه )سوق: راندن(: راندیم.

نکات تفسیریکفــار و سرنوشــت شومشــان کــه محرومیــت آیــه 52: اتمــام حجــت بــا قــرآن: ایــن آیــه اشــاره بــه ایــن اســت کوتاهــی در هدایــت و گونــه کوتاهی هــا و تقصیــرات خودشــان اســت و از ســوی خداونــد هیــچ نتیجــه ی ابــالغ آیــات صــورت نگرفتــه اســت. از ایــن رو می گویــد: »مــا در هدایــت و راهنمایــی آن هــا چیــزى فروگــذار کــه مایــه ی کتابــی کردیــم؛ کامــل تشــریح گاهــی کتابــی بــراى آن هــا فرســتادیم و آن را بــا آ نکردیــم.

هدایــت و موجــب رحمــت بــراى مؤمنــان بــود.«

آیات حیـــات126

ج، همــان تاویــل آن اســت. در آیــات آیــه 53: منتظــران تأویــل: عینیــت یافتــن یــك حقیقــت در خــارــران ایمــان کاف ــی ح شــده اســت؛ ول ــران مطــر کاف ــه سرنوشــت شــوم ــراوان نســبت ب ــرآن، تهدیدهــای ف قنیاوردنــد. در ایــن آیــه از ایشــان پرســیده می شــود: »آیــا آن هــا چیــزی جــز تأویــل آیــات )فــرا رســیدن وعده هــا گــر آن تهدیدهــا تحقــق یابــد، دیگــر فرصــت ایمــان کــه ا و تهدیدهــاى الهــی( را انتظــار دارنــد؟« در حالــی کــه فرســتادگان پــروردگار مــا حــق را آوردنــد. ســپس در حــال کــرد آوری ندارنــد. تنهــا اعتــراف خواهنــد ــا را شــفاعت ــه م ک ــراى مــا هســت ــی ب کنندگان ــا در چنیــن روزى شــفاعت گوینــد: »آی اضطــرار و پریشــانی کارى غیــر آنچــه انجــام می دادیــم، انجــام دهیــم؟« قطعــا کننــد؟ یــا بــه دنیــا بازگردانــده می شــویم تــا کردنــد و آنچــه را بــه دروغ خواســته ایشــان بــرآورده نخواهــد شــد و بــه راســتی ســرمایه ی وجودشــان را تبــاه

گــم شــد. ]المیــزان[ بــه عنــوان شــریك خــدا بــه خــدا نســبت می دادنــد، از دستشــان رفــت و آیــات 54 تــا 58: در آیــه ى قبــل، ســخن از معــاد بــه میــان آمــد و چــون اثبــات معــاد بــه اثبــات توحیــد، علــم و قــدرت بســتگی دارد، در ایــن آیــه نشــانه های دانــش و توانایــی خــدا در آفرینــش بیــان شــده اســت. ]تســنیم[ کــه تدبیــر همــه ی امــور بــه دســت او اســت، بنابرایــن، ایــن آیــات بــه معرفــی پــروردگار واقعــی می پــردازد ع نماینــد. ایــن آیــات، بــه دو طریــق بــر یگانگــی همــگان بایــد شــکر او را بــه جــا آورده و در برابــرش خضــوکــه آســمان ها و زمیــن را در شــش روز آفریــد کســی اســت کیــد می نمایــد: 1- خــداى تعالــی « تأ »رب العالــینــراى همــه ی خالیــق روزى فراهــم کــه ب کســی اســت ــی آن و امــور آن را تدبیــر می نمایــد. 2- خــدای تعالــت ــت و بازگش ــده اس ــورت آفری ــن ص ــن و لطیف تری ــه عجیب تری ــالت و ... را ب ــا، غ ــواع میوه ه ــوده و ان نم

همــه تنهــا بــه ســوی اوســت. ]المیــزان[آفرینــش جهــان در شــش روز: بحــث از آفرینــش جهــان در شــش روز، در هفــت مــورد از آیــات قــرآن مجید کــه قبــل از آفرینــش زمیــن و آســمان، شــب و روزى آمــده اســت. ممکــن اســت ایــن اشــکال بــه ذهن آیــد گــردش زمیــن بــه دور خــود و در برابــر کــه شــب و روز از کــه جهــان در آن آفریــده شــود، چــرا وجــود نداشــت، ــر از یــك کمت ــه عــالوه پیدایــش مجموعــه ی جهــان در شــش روز، یعنــی ــد. ب ــه وجــود می آی ــور آفتــاب ب نکشــید تــا زمیــن و آســمان بــه هفتــه چیــزى اســت بــر خــالف علــم، زیــرا علــم می گویــد: میلیاردهــا ســال طــول کلمــه ی »یــوم« پاســخ ایــن ســؤال روشــن اســت؛ زیــرا کنونــی درآمــد؛ ولــی بــا توجــه بــه مفهــوم وســیع وضــع کار مــی رود، خــواه ایــن دوران یــك ســال باشــد، یــا صــد در مــوارد فراوانــی »یــوم« بــه معنــی »یــك دوران« بــه ســال یــا یــك میلیــون ســال و یــا میلیاردهــا ســال. بــرای نمونــه قــرآن از رســتاخیز بــه »یــوم القیامــة« تعبیــر کــه رخدادهــای رســتاخیز، دورانــی بســیار طوالنــی اســت، بلکــه بــر کــه می دانیــم نمــوده اســت، در حالــی ج، آیــه 4( بنابرایــن، منظــور اســاس برخــی از آیــات، پنجــاه هــزار ســال طــول می کشــد. )ر.ک: ســوره ی معــار

کــه خداونــد مجموعــه ی آســمان و زمیــن را در شــش دوره متوالــی آفریــد. ]نمونــه[ ایــن اســت کــه »خلــق« بــه معنــای آفرینش منظــور از »خلــق« و »امــر«: تفــاوت میــان ایــن دو مفهــوم قرآنــی آن اســت چیــزی بــه صــورت تدریجــی و مرحلــه ای اســت؛ ماننــد خلــق انســان یــا خلــق آســمان ها و ...، ولــی »امــر«

127 ســوره ی اعـــراف

مرنــا الکــه آیــات »و مــا أ آفرینــش لحظــه ای و بــدون طــی مراحــل اســت؛ ماننــد امــر بــه پیدایــش چیــزی

ــون « )یــس،82( بــه آن

کــن فیک ــه ل

ن یقــول

أ

راد شــیئا

مــره اذا أ

ــا أ

بصــر« )قمــر،50( یــا »ان

مــح بال

کل واحــدة

اشــاره دارد. ]المیــزان[آیــه 55 و 56: آداب بندگــی و دعــا: پــس از بیــان توحیــد ربوبــی در آیــه ی قبــل، ایــن آیــات، آداب بندگــی و ع. کــه عبارت انــد از: 1- دعــا همــراه بــا تضــر کــرده اســت، ح نیــز آداب و زمینه هــاى اســتجابت دعــا را مطــرگونــه ریــا. 3- پرهیــز از تجــاوز از مــرز حــق. 4- دعــا همــراه بیــم و امیــد. 5- 2. دعــا پنهانــی و بــه دور از هــر

تــالش بــرای اصــالح امــور مــردم و دوری از تبــاه کاری 6- نیکــوکارى و احســان. دو نــور بیــم و امیــد: امــام صــادق؟ع؟ فرمــود: پــدرم می گفــت: »هیــچ مؤمنــی نیســت؛ مگــر اینکــه در دل گــر هــر یــک از آن دو وزن شــود، بــر دیگــری ســنگینی نمی کنــد.« او دو نــور اســت: نــور تــرس و نــور امیــد؛ ا

کافىــج2ص67[ ]اصــول

آیــه 57: آیــات گذشــته بــه تبییــن توحیــد و شناســایی پــروردگار از روى تدبیــر موجــودات آســمانی پرداخت. ایــن آیــه بــه ربوبیــت الهــی در تدبیــر موجــودات زمینــی یــاد می کنــد. بــه یگانگــی او می پــردازد. ]المیــزان[

پیام هاقد جئناهم بکتاب«

کرده است. »ل کتاب، اتمام حجت 52. خداوند به وسیله ی

کتاب الهی و علم او، بسیار با عظمت است. »بکتاب« ... »علم« )هر دو نکره است.( -کــوی او شکســته دلــی مــی خرنــد و بــس * بــازار خودفروشــی از آن ســوى دیگــر اســت ]حافــظ[ »ادعــوا 55. در

و خفیــة«عــا ــم تضر

ک ب ر

کننــد و در 56. دعــاى زبانــی بایــد همــراه بــا تــالش اصــالح طلبانــه اجتماعــی باشــد، نــه اینکــه بــا زبــان دعــا عمــل فســاد نماینــد. )بیــن دو فرمــان »ادعــوا« جملــه ی »ل تفســدوا یف الرض« آمــده اســت.(

گریــه درگلــو دارد. ]صائــب[ »و ادعــوه خوفــا کــه خنــده در دهــن و - میــان خــوف و رجــا حالتــی اســت عــارف را *

»طمعا و

» یب من الحسنین 57. دعاى مستجاب با نیکوکارى همراه است. »قر

سؤاالت پژوهشیکدام آیه از سوره در ارتباط است؟ )المیزان( 1. از دیدگاه عالمه طباطبایی؟هر؟ آیه 52 با

2. منظور از »عرش« در قرآن چیست؟ )المیزان، تسنیم(3. انتهای آیات 55 و 56 چه ارتباطی با قبل خود دارند؟ )تسنیم،المیزان(

آیات حیـــات128

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پپ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀٺ ٺ ٺ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ۇ ڭ ڭ ڭڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ىى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ

ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ جب حب کــه ناپــاك اســت، جــز گیاهــش بــه اذن پــروردگارش بیــرون می آیــد، و زمینــی کــه کیــزه اســت و زمیــن پــاك و پاــه ــد ]ب گزارن ــپاس ــه س ک ــی گروه ــرای ــانه ها را ب ــه نش گون ــن ــد؛ ای ــرون نمی آی ــود از آن بی ــدك و بی س ــی ان گیاهگــون[ بیــان می کنیــم.)58( بــه یقیــن، نــوح را بــه ســوی قومــش فرســتادیم، پــس بــه آنــان گونا صورت هــای کــه شــما را جــز او معبــودی نیســت، مــن قطعــا از عــذاب روزی بــزرگ بــر گفــت: ای قــوم مــن! خــدا را بپرســتید، گفــت: گمراهــی آشــکار می بینیــم!)60( گفتنــد: مســلما مــا تــو را در شــما می ترســم.)59( اشــراف و ســران قومــش گمراهــی و انحرافــی در مــن نیســت، بلکــه مــن فرســتاده ای از ســوی پــروردگار جهانیانــم. ای قــوم مــن! هیــچ

ــرای شــما خیرخواهــی می کنــم و از ســوی خــدا حقایقــی ــه شــما می رســانم، و ب )61( پیام هــای پــروردگارم را بکــه بــر مــردی از جنــس خودتــان معارفــی از ســوی کردیــد کــه شــما نمی دانیــد.)62( آیــا تعجــب را می دانــم ــزکار شــوید و کــه شــما پرهی ــه خاطــر ایــن ــا و آخــرت[ بیــم دهــد، ب ــا شــما را ]از عــذاب دنی ــان آمــده ت پروردگارتکشــتی همراهــش بودنــد کــه در کســانی کردنــد، مــا هــم او و گیریــد؟!)63( پــس او را تکذیــب مــورد رحمــت قــرار کــوردل بودنــد.)64( گروهــی کردنــد، غــرق نمودیــم؛ زیــرا آنــان کــه آیــات مــا را تکذیــب کســانی نجــات دادیــم و کــه شــما را جــز او گفــت: ای قــوم مــن! خــدا را بپرســتید و بــه ســوی قــوم عــاد، برادرشــان هــود را فرســتادیم، گفتنــد: مــا تــو را غــرق در کافــرش معبــودی نیســت، آیــا ]از زشــتی ها[ نمی پرهیزیــد؟)65( اشــراف و ســران قــوم گفــت: ای قــوم مــن! در مــن هیــچ ســبك مغــزی و نادانــی می بینیــم و تــو را از دروغگویــان می پنداریــم!!)66(

ســبك مغــزی و نادانــی نیســت، بلکــه مــن فرســتاده ای از ســوی پــروردگار جهانیانــم.)67(

129 ســوره ی اعـــراف

گان واژک است. ک شد، پلید و ناپا 58. خبث: پلید و ناپا

کــم و از روى ســختی و دشــوارى(: انــدك، ســخت، نکــد )صفــت مشــبهه از مــاده ی »نکــد«: بخشــش بی فایــده.

گون بیان می کنیم. گونا ف: می گردانیم، به صورت هاى نصرگویــا هیبــت و ء: ســران، اشــراف قــوم. )ایــن واژه از »مــل ء: پــر شــدن«، مشــتق شــده اســت،

60. مــال

کــرده اســت.( عظمــت ســران و اشــراف، دل هــا را پــر : آشکار، روشن. مبین

ت )جمع رسالة(: پیام ها، نامه ها.

62. رسالــل و ــص و بی غ ــاى خال ــه معن ــح« ب ــاده ی »نص ــن واژه از م ــم. )ای ــت می کن ــی و نصیح ــح: خیرخواه نص

ا

گفتــه کــه از روى خلــوص نیــت و خیرخواهــی گرفتــه شــده اســت. از ایــن روی، بــه ســخنانی غــش بــودن گفتــه می شــود.( شــود، »نصــح«

کردید؟ و عجبت: آیا تعجب 63. ا

کلمه در مفرد، جمع، مؤنث و مذکر یکسان است.( کشتی. )این 64. الفلك: کــورى دل اســتعمال می شــود؛ ولــی »اعمــى« هــم در کــوردالن. )»عمــى« تنهــا در عمــین )جمــع عمــى(:

کــوری دل اســتعمال می شــود.( کــورى چشــم و هــم در 66. سفاهة: نابخردى، سبك مغزى.

گمان و یا یقین(: قطعا تو را از دروغ گویان می پنداریم. )می دانیم.( ك من الکاذبین )ظن: نظنل

نکات تفسیریآیــه 58: برخــورداری از مواهــب الهــی آمادگــی می خواهــد: ایــن آیــه بــه تأثیــر اســتعدادها و آمادگی هــا گــر چــه بــاران رحمــت خــدا بــر همــه جــا می بــارد، ولــی نســبت بــه برخــورداری از مواهــب الهــی می پــردازد؛ اع از آن می رویــد. بــر اســاس ایــن گیاهــان و محصــوالت متنــو تنهــا زمین هــاى آمــاده از آن بهــره می برنــد و کافــی نیســت؛ بلکــه اســتعداد و »قابلیــت ع، آیــه، تنهــا »فاعلیــت فاعــل« بــراى بــه ثمــر رســیدن یــك موضــوقابــل« نیــز شــرط اســت، از دانه هــاى بــاران حیات بخش تــر و لطیف تــر تصــور نمی شــود، امــا همیــن بــاران

گل می رویانــد و در جــاى دیگــر خــس و خاشــاك. در یــك جــا ســبزه و و شــکوفا رشــد می کننــد قــرآن بــه وســیله ی دارنــد، را الهــی پیــام آمادگــی دریافــت کــه نیــز مؤمنــان گنــاه و معصیــت، کافــران در اثــر دورى از خــدا، دشــمنی و لجاجــت بــا حــق و نیــز بــه ســبب می شــوند، ولــی

بی بهره انــد. قــرآن هدایت هــاى از ــل ــود، مث ــوث فرم ــدان مبع ــرا ب ــد م ــه خداون ک ــی ــت و علم ــال هدای ــود: »مث ــدا؟ص؟ فرم ــول خ ــت: رس روای

آیات حیـــات130

کــه در ســرزمینی ببــارد و قســمتی از آن زمیــن، آب را در خــود فــرو بــرد و در نتیجــه، بــاران شــدیدى اســت کــه بایــر اســت، آب را در خود نگهداشــته و مردم از آن آب نوشــیده گیاهــان بســیار برویانــد، و قســمتی دیگــر کوه هــاى ســنگی کننــد، قســمتی دیگــر، بلندى هــا و و ســیراب شــوند و بــا آن، زراعــت خــود را نیــز آبیــاری گیاهــی در خــود می رویانــد. مــردم نســبت بــه کــه نــه آب را در خــود نگهــدارى و ذخیــره می کنــد و نــه اســت دیــن مــن نیــز ســه طایفه انــد: بعضی هــا آن را یــاد می گیرنــد، ولــی چیــزى از آن را بــه دیگــران نمی آموزنــد، کســانی اند برخــی دیگــر هــم خــود از آن بهره منــد می شــوند و هــم بــه دیگــران می آموزنــد، طایفــه ی ســوم

کــه نــه خــود آن را می آموزنــد و نــه بــه دیگــران یــاد می دهنــد.« ]تســنیم[ح شــد، کــه در آیــه ى قبــل مطــر آیــه 59: قــوم نــوح، نمونــه ی »بلــد خبیــث«: نمونــه ای از »بلــد خبیــث« کــه هرچــه آن حضــرت آنــان را بــه ســوی پرســتش خــدای یگانــه دعــوت نمــوده قــوم نــوح؟ع؟ بودنــد و از عــذاب روز قیامــت بیمشــان داد، هدایت پذیــر نبودنــد. داســتان حضــرت نــوح؟ع؟ در ســوره هاى نــوح، صافــات، اســراء، احــزاب، یونــس، مؤمنــون و قمــر آمــده اســت. در مقابــل انذارهــای نــوح؟ع؟ گفــت: گمراهــی آشــکار متهــم نمودنــد. نــوح در پاســخ اشــراف کــرده و او را بــه اشــراف قومــش او را تکذیــب گمراهــی نیســت، بلکــه مــن پیامبــرى از جانــب پــروردگار جهانیــان هســتم. پیام هــاى ــه گون »مــرا هیــچ ــم ــی را می دان ــدا حقایق ــوى خ ــم و از س ــی می کن ــما خیرخواه ــراى ش ــانم، و ب ــما می رس ــه ش ــروردگارم را ب پــان ــوى پروردگارت ــی از س ــان معارف ــس خودت ــردى از جن ــر م ــه ب ک ــد کردی ــب ــا تعج ــد. آی ــما نمی دانی ــه ش ککنیــد و بــراى این کــه مــورد رحمــت آمــده تــا شــما را از عــذاب دنیــا و آخــرت بیــم دهــد، و تــا شــما پرهیــزکارى کردنــد و او از ایمــان آوردن ایشــان ناامیــد شــد، بــرای آنــان از گیریــد؟!« وقتــی قــوم نــوح او را تکذیــب قــرار کــه بــا کــرد. )ر.ک: ســوره ی نــوح، آیــه 26( و ســرانجام خداونــد، نــوح و آن هــا خداونــد درخواســت عــذاب گروهــی کردنــد، غــرق نمــود؛ زیــرا آنــان کــه آیاتــش را تکذیــب کســانی کشــتی بودنــد، نجــات داده و او در

کــوردل بودنــد.ایــن الهــی یکــی اســت. مطابــق ادیــان اعتقــادی همــه ی ادیــان: اصــول اصــول مشــترک همــه ی آیــات، نــوح قومــش را بــه ســوى ســه چیــز دعــوت نمــود: توحیــد، معــاد و نبــوت خــود. ایــن ســه حقیقــت، ــد. وی ــا خوانده ان ــوى آن ه ــه س ــردم را ب ــران م ــه ی پیامب ــت و هم ــمانی اس ــان آس ــام ادی ــترکات تم از مشکــه شــما را معبــودى جــز او کنیــد گفــت: »اى قــوم مــن! خــدا را پرســتش دربــاره ی توحیــد بــه قــوم خــود نیســت.« دربــاره ی روز قیامــت چنیــن اظهــار داشــت: »مــن بــر شــما از عــذاب روزى بــزرگ می ترســم .« ــی کل گفــت: »مــن فرســتاده ای از ســوی خــدای جهانیــان هســتم.« ایــن خطــوط ــز ــاره ی نبــوت نی و درب

ح قصــص دیگــر پیامبــران هــم یافــت می شــود. ]کوثــر[ دعــوت انبیــاء در شــرآیــات 65 تــا 72: داســتان قــوم هــود؟ع؟: تفصیــل داســتان حضــرت هــود؟ع؟ و قــوم او، )قــوم عــاد( در دو ســوره ی شــعرا و هــود آمــده اســت. قــوم عــاد در منطقــه ی احقــاف در ســرزمین یمن زندگــی می کردند و از کشــاورزى، بســیار نیرومنــد بودنــد، امــا بــه بت پرســتی و مفاســد نظــر قــدرت جســمی و امکانــات دامــدارى و

131 ســوره ی اعـــراف

کــه بــه نبــوت مبعــوث شــد و هماننــد کــه از خویشــان آنــان بــود گرفتــار شــدند. حضــرت هــود؟ع؟ اخالقــی کنــش نشــان داده و او را حضــرت نــوح؟ع؟ آنــان را بــه یکتاپرســتی دعــوت نمــود؛ ولــی اشــراف قــوم او نیــز واکردنــد. هــود در پاســخ آن هــا بــا ادب خاصــی ســفیه و ســبک مغــز خواندنــد، بلکــه او را بــه دروغ گویــی متهــم گفــت: »اى قــوم مــن! مــرا ســفاهتی نیســت، بلکــه مــن پیامبــرى از ســوى پــروردگار جهــان هســتم. آمــده ام

تــا پیام هــاى خــدا را بــه شــما برســانم و مــن بــراى شــما خیرخــواه و پندگویــی امیــن هســتم.«

پیام هاــذی

ــب« ... »و ال ی

ــد الطکــی، یــك حالــت عارضــی اســت. »البل کــی و پــاك بــودن اســت و ناپا 58. اصــل بــر پا

ــب« صفــت مشــبهه اســت و داللــت بــر ثبــوت دارد، امــا »خبــث« فعــل ماضــی اســت و داللــت یخبــث« )»الط

گــذرا دارد.( بــر حــدوث و متصــف شــدن بــه حالتــی ــد

بل

ــد و در شــوره زار خــس. ]ســعدی[ »و ال ــه روی ــاغ الل کــه در لطافــت طبعــش خــالف نیســت * در ب ــاران - ب

ــدا« نک

ــرج ال ین

ــث ل ــذى خب

ــه ... و ال ــرج نبات

ــب ین یالط

یــس « و نیــز آیــه 67: »ل

ــة و لکــن رســول

ل یــس ب ضال

گنــاه و خطــا معصومنــد. »ل 61. پیامبــران الهــی، از

گفتــار و رفتــار کار نابخردانــه ای در گمراهــی و ب ســفاهة« )نکــره، در ســیاق نفــی مفیــد عمــوم اســت: هیــچ انبیــاء وجــود نــدارد.(

نصــح«، کافــی. »ا گاهــی 62. مربــی و مبلــغ، هــم بایــد خیرخــواه و دلســوز باشــد و هــم برخــوردار از علــم و آ

ــم«عل

»ا

خاهــم« گویــا برادرشــان هســتند. »ا 65. پیامبــران، مردمی تریــن و دل ســوزترین رهبــران بشــر بوده انــد،

گونــه تفوق طلبــی و ریاســت طلبی نیــز می باشــد، یعنــی ع برابــرى و نفــی هــر کــی از یــك نــو )ایــن تعبیــر حاایشان، تنها به خاطر نجات بشر تالش می نمایند، نه برای ریاست و ... .(

سؤاالت پژوهشی مــن قومــه « -کــه اولــی بــرای

وا کفــر ذیــن

ال

ــأ ال

مــن قومــه« و »قــال

ــأ ال

1. تفــاوت میــان دو تعبیــر »قــال

قــوم نــوح و دومــی بــرای قــوم عــاد اســت- چــه نکتــه ای را می رســاند؟ )المیــزان(کنیــد. کیــد بــا پاســخ متقابــل پیامبرشــان مقایســه 2. گفتــار قــوم نــوح و هــود؟امهع؟ را از جهــت وجــود ادات تأ

علــت ایــن اختــالف چیســت؟ )المیــزان(اب یوم عظم« قیامت است یا طوفان نوح؟ )کوثر، نمونه(

3. مراد از »عذ

آیات حیـــات132

ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿٿ ٺ ٺ ٺ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦڦ ڦ ڤ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇڇ ڇ ڇ چ چ چ چ گ گ گ کگ ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڻ ڻ ڻ ڻ ںں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ےۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ وئ ەئ ەئ ائ ىائ ى ې ې ې ۉ ۉې ۅ ۅ

وئۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی یــر ــه ب ک ــد کردی ــا تعجــب ــرای شــما خیرخواهــی امینــم.)68( آی ــه شــما می رســانم و ب ــروردگارم را ب پیام هــای پمــردی از جنــس خودتــان معارفــی از ســوی پروردگارتــان آمــده تــا شــما را ]از عــذاب دنیــا و آخــرت[ بیــم دهــد؟! و کــه شــما را جانشــینانی پــس از قــوم نــوح قــرار داد، و شــما را در آفرینــش ]جســم و جــان[ نیرومنــدی بــه یــاد آوریــد گفتنــد: کنیــد تــا ]بــر همــه موانــع و مشــکالت[ پیــروز شــوید.)69( و قــدرت افــزود، پــس نعمــت هــای خــدا را یــاد گــر گذاریــم؟ ا کــه مــا فقــط خــدا را بپرســتیم، و آنچــه را پدرانمــان می پرســتیدند وا آیــا بــه ســوی مــا آمــده ای گفــت: یقینــا از ســوی گزنــد بــه مــا وعــده می دهــی بــرای مــا بیــاور.)70( از راســتگویانی آنچــه را از عــذاب و کــه خــود و پدرانتــان پروردگارتــان بــر شــما عــذاب و خشــمی مقــرر شــده، آیــا دربــارۀ نام هــای ]بی هویتــی[ گفتگــوی بی منطــق بت هــا را بــه آن نامیده ایــد، و خــدا هیــچ برهانــی بــر ]حقانیــت[ آنــان نــازل نکــرده بــا مــن می کنیــد؟ پــس منتظــر ]عــذاب خدا[باشــید و مــن هــم بــا شــما از منتظرانــم.)71( نهایتــا ]هنــگام نــزول عــذاب[ ــات ــه آی ک ــان ــاد آن ــم و بنی ــات دادی ــود نج ــوی خ ــی از س ــبب رحمت ــه س ــد ب ــش بودن ــه همراه ک ــانی را کس او و کردنــد و مؤمــن نبودنــد برکندیــم.)72( و بــه ســوی قــوم ثمــود، برادرشــان صالــح را فرســتادیم، مــا را تکذیــب کــه شــما را جــز او معبــودی نیســت، بــرای شــما معجــزه ای روشــن از جانــب گفــت: ای قــوم مــن! خــدا را بپرســتید پروردگارتــان آمــده اســت، ایــن مــاده شــتر ]از ســوی[ خــدا بــرای شــما نشــانه ای ]بــر صــدق رســالت مــن[ اســت، کــه عذابــی دردنــاك شــما را خواهــد گزنــدی بــه او نرســانید گذاریــد تــا در زمیــن خــدا بخــورد و آزار و پــس او را وا

گرفــت.)73(

گان واژة(: پیام ها، نامه ها.

ت )جمع رسال

68. رسال

133 ســوره ی اعـــراف

ناصح: خیرخواه.کردید؟ و عجبت: آیا تعجب

69. ا

کــه در رســم الخــط ایــن آیــه، بــا صــاد و بــه گســترش، وســعت. )در اصــل »بســطة« بــوده اســت بصطــة: گــر چــه در آیــه 247ســوره ی بقــره بــا حــرف »ســین« آمــده اســت: »و زاده صــورت »بصطــة« نگاشــته شــده، ا

ســم«( بســطة یف العلــم و الجکلمــه ی »نعمــت« بــوده و شــامل هــر نعمــت ىل(: نعمت هــا. )کلمــه ی »آلء« جامع تــر از

آلء )جمــع اىل یــا ا

ظاهــرى و باطنــی و نیــز مــادى و معنــوى می شــود.( ر: وا می گذاریم، ترک می کنیم.

70. نذ

ائتنا: بیاور برای ما.تعدنا: وعده می دهی به ما.

71. قد وقع: همانا واقع شد، به راستی محقق شد.کی. رجس: پلیدى، عذاب، ناپا

گفتگو(: آیا با من جدل می نمایید؟ ادلة: ستیز، ادلونن )مج ج

تا

یتموها: آن ها را نامیدید.س

سلطان: حجت، برهان، دلیل.72. قطعنا: بریدیم.

دابر: ریشه، بنیاد، آخر هر چیز.73. ناقة: شتر ماده.

گذارید. کنید، وا وا: رها ر

ذــر ــس«، نظی ــانید. )»م ــه( نرس ــه او )ناق ــیبی ب ــد و آس گزن ــیدن(: ــت زدن، رس ــس: دس ــوء )م ــوها بس س ت لکــه اصــل »مــس« چســبیدن کــه در لمــس احســاس هســت، در حالــی »لمــس« اســت، بــا ایــن تفــاوت

اســت.(کم: شما را فرا می گیرد.

یأخذ

نکات تفسیریآیــه 69: حضــرت هــود؟ع؟ نیــز -هماننــد حضــرت نــوح؟ع؟- قومــش را چنیــن خطــاب نمــود: »آیــا تعجــب کــه بــر مــردى از جنــس خودتــان معارفــی از ســوى پروردگارتــان آمــده تــا شــما را از عــذاب دنیــا و کردیــد آخــرت بیــم دهــد؟!« ســپس، بــرای آنکــه روحیــه ی شــکرگزاری را در دل ایشــان زنــده نمایــد، برخــی از ــد شــما را پــس از کــه خداون ــی را ــد زمان ــاد آری ــه ی ــادآور می شــود: »)ای قــوم مــن!( ب نعمت هــای الهــی را یقــوم نــوح، جانشــینان ایشــان قــرار داد، و در خلقــت، بــر قــوت شــما افــزود.« مــراد از فزونــی قــوت »و زادکــم

آیات حیـــات134

ــر هشــدارهای لــق بســطة«، قــدرت جســمانی فــوق العــاده ی قــوم عــاد اســت. از ایــن روی، در براب یف النــر اســت؟« )فصلــت، 15( هم چنیــن در کســی از مــا نیرومندت ة« :»چــه ــو ــا ق من

ــد ش

ــن ا الهــی می گفتنــد: »م

گویــا تنه هــاى کتشــان، کــه پــس از هال ســوره ی حاقــه، آیــه 7 می فرمایــد: »آنــان بــه حــدى تنومنــد بودنــد یــة« ــل خاو ن

عجــاز نــم ا ن

درخــت خرمــا بــر زمیــن افتــاده اســت.«: »کا

یــاد خــدا؛ زمینه ســاز رســتگاری! در انتهــای ایــن آیــه شــرط رســتگاری و ســعادت، یــاد خــدا و نعمت هــای ک و ــا ــب پ ــه قل ک ــد کنن ــان از ایــن مطلــب خواســته اند برداشــت او دانســته شــده اســت. برخــی ظاهرگرایکافــی اســت و نیــازی بــه عمــل صالــح و انجــام تکالیــف خالــص -کــه بــه یــاد خــدا باشــد- بــرای رســتگاری کــه: »خــوب بــودن دینــی نیســت. ایــن جملــه از برخــی افــراد سســت ایمان و توجیه گــر نیــز شــنیده می شــود کریــم کــه قــرآن ک باشــد.« بــرای پاســخ بــه ایــن شــبهه بایــد توجــه داشــت بــه ظاهــر نیســت؛ دل بایــد پــاــا همــان انجــام تکالیــف دینــی( ــح )ی در آیــات بســیاری شــرط فــالح و رســتگاری را در ایمــان و عمــل صالکــه بــه ربوبیــت و ولــی نعمــت بــودن بــت اعتقــاد دارد؛ کســی اســت دانســته اســت. بنابرایــن، آیــه در مــورد کــه بــرای هدایــت چنیــن شــخصی، تنهــا بایــد یعنــی خــدا را رب و پــروردگار عالــم نمی دانــد. روشــن اســت کــه کــرد و نمی تــوان از او خواســت او را بــه یــادآوری نعمت هــای الهــی و ایمــان بــه ربوبیــت خــدا هدایــت

بــا وجــود اعتقــاد بــه بت هــا، نمــاز بخوانــد و روزه بگیــرد و ســایر احــکام را انجــام دهــد. ]تســنیم[وا آلء ال« فرمودنــد: »آالء الهــی، بزرگ تریــن نعمــت کــر روایــت: امــام صــادق؟ع؟ دربــاره عبــارت »فاذ

کــه همــان والیــت مــا اهل بیــت؟مهع؟ اســت.« ]نورالثقلیــن[ خداونــد بــر خلقــش می باشــد ــر اندرزهــا و یادآوری هــای حضــرت هــود؟ع؟، بــه کجــا؟ قــوم عــاد در براب ــا ــا 72: لجاجت هــا ت آیــه 70 تکــه ــا بــه ســوى مــا آمــده اى گفتنــد: »آی گرفتنــد و کــه ایمــان بیاورنــد، مســیر مخالفــت را پیــش جــای آن کاری نخواهیــم گذاریــم؟ )هرگــز چنیــن مــا فقــط خــدا را بپرســتیم، و آنچــه را پدرانمــان می پرســتیدند واگــر راســت گفتنــد: »)ترســی هــم از عــذاب نداریــم!( ا گســتاخی کمــال کــرد.(« ســپس، لجاجــت ورزیــده بــا ل ایشــان را گزنــد بــه مــا وعــده می دهــی بــراى مــا بیــاور.« هــود؟ع؟ اســتدال می گویــی آنچــه را از عــذاب و کورکورانــه از پــدران خــود، باعــث گفــت: »ایــن لجاجــت شــما در پرســتش بت هــا و تقلیــد چنیــن پاســخ ــرای ــتی ب ــل درس ــما دلی ــد ش ــز مانن ــما نی ــدران ش ــرا پ ــت؛ زی گش ــما ــر ش ــدا ب ــب خ ــدا و غض ــما از خ دورى شــا چوب هــای را می تراشــید و آنــگاه کــه بــه دســت خــود، ســنگ ی خدایــی بت هــا نداشــتند. ایــن شــمایید نــام خــدا را بــر آن هــا می نهیــد و یکــی را خــدای فراوانــی نعمــت و دیگــری را خــدای جنــگ و ســومی را خــدای دریــا یــا خشــکی می خوانیــد. ایــن بت هــا جــز نام گــذاری شــما هیــچ هویتــی ندارنــد و خدایــی آن هــا ــار خــود انســان ــه اختی کــه نام گذاریــش ب ــا ایــن اوهــام، ــا ب ــدارد. آی جــز در اوهــام شــما مصــداق دیگــری نکــه همــراه بــا دلیــل و برهــان قطعــی اســت جــواب دهیــد؟« ایــن بیــان اســت، می خواهیــد ادعــاى مــرا لطیف تریــن بیــان بــر بطــالن مســلك بت پرســتی اســت؛ زیــرا هــرگاه مدعــی نتوانــد بــر حقانیــت ادعــاى خــود

ــی نخواهــد بــود. ]المیــزان[ کنــد، ادعایــش چیــزی جــز تعابیــر و نام هــای خیال برهــان اقامــه

135 ســوره ی اعـــراف

کننــده، شــکننده، پــر ســر و صــدا، ســرد و کــت قــوم عــاد، بــا طوفانــی عقیــم عاقبــت شــوم قــوم هــود: هالکــرد. طوفــان چنــان کــه خداونــد بــه مــدت هفــت شــب و هشــت روز پیاپــی بــر آنــان مســلط مســموم بــود ــوم فهیــا ى الق ــر ــد: »فت ــر زمیــن افتادن ــا ب ــد تنه هــاى درخــت خرم ــه همگــی همانن ک ــرد، آن هــا را از بیــن ب

ــة« )حاقــه، 6 و 7( ی ــل خاو ن عجــاز ن

ــم ا ن

کا صرعــى

آیــه 73: سرگذشــت عبرت انگیــز قــوم ثمــود: از ایــن آیــه تــا آیــه 79 بــه سرگذشــت عبرت انگیــز حضــرت صالــح؟ع؟ و قــوم ثمــود می پــردازد. ماجــراى قــوم ثمــود در ســوره هاى شــعرا، قمــر، شــمس و بیــش از همــه کوهســتانی میــان حجــاز و شــام زندگــی در ســوره ی هــود نیــز آمــده اســت. قــوم ثمــود، در یــك منطقــه ی ــان ــرای نش ــر داد. او ب ــتی س ــد و یکتاپرس ــدای توحی ــش ن ــوم خوی ــان ق ــز در می ــح؟ع؟، نی ــد. صال می کردندادن صــدق مدعایــش معجــزه ای از ســوی پــروردگار مــی آورد. معجــزه او، شــتری بــا امتیــازات ویــژه بــود کــوه بیــرون آمــد و پــس کــه »ناقــة ال« نامیــده شــد، ایــن شــتر، بــدون تمــاس بــا شــترى دیگــر، حاملــه از دل از خــروج، وضــع حمــل نمــود. یــك روز در میــان، تمــام آب شــهر را می خــورد و بــه جــای آن، در آن روز بــه گــر کــه ا کــه مزاحــم ایــن شــتر نشــوند و بــه او آزارى نرســانند گفــت همــه شــیر مــی داد. صالــح بــه قــوم خــود

گرفــت. کننــد عذابــی دردنــاك آن هــا را فــرا خواهــد چنیــن

پیام هاــم ..« )مــاده ی ابــالغ بــه

غک

بل

کار برده انــد. »أ 68. پیامبــران؟مهع؟، نهایــت تــالش خــود را در راه تبلیــغ بــه

کنــد.( بــاب تفعیــل بــرده شــده تــا معنــای تکثیــر را افــاده - دلســوزى بــرای هدایــت مــردم و امانــت دارى و صداقــت در بیــان تمــام حقایــق دیــن دو شــرط اصلــی در

» مــینتربیــت و تبلیــغ اســت. »ناصــح أ

ــه دســت ]ســعدی[ کیــن نعمــت و ملــك مــی رود دســت ب ــه دســت/ کــه نعمتــت هســت ب کنــون ــاب 69. دریوا آلء ال« کــر ــم ... فاذ

ک

وا اذ جعل کــر »واذ

گیرد، قداست پیدا می کند. »ناقة ال« 73. عنایت و لطف ویژه ی الهی به هر چه تعلق کــم

ــوها بســوء فیأخذ س کیفــر بی احترامــی بــه مقدســات و از بیــن بــردن آن هــا، عــذاب الهــی اســت. »ل ت -

لــم«عــذاب ا

سؤاالت پژوهشیــا توجــه بــه آیــات 61 و 67 ادب پیامبــران را در پاســخ بــه تهمت هــای دشمنانشــان بررســی نماییــد. 1. ب

)المیــزان، تســنیم( 2. کنایه ی موجود در آیه 72 را به دقت تبیین نمایید. )المیزان(

بیــان حضــرت صالــح؟ع؟ چیســت؟ )نمونــه، »ال« در بــه رض« »ا از نســبت دادن واژه ی 3. غــرض

المیــزان(

آیات حیـــات136

ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٺٿ ٺ ٺ ٺ ڀ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چچ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ

ۉ ې ې ې ې ى ىائ ائ ەئ ەئ وئ وئکــه خــدا شــما را جانشــینانی پــس از قــوم عــاد قــرار داد، و در زمیــن، جــای ]مناســبی[ بــه شــما و بــه یــاد آوریــد کوه هــا خانه هایــی می تراشــید، کــه از مکان هــای همــوارش بــرای خــود قصرهــا بنــا می کنیــد، و از بخشــید کــه کنیــد و در زمیــن تبهکارانــه آشــوب برپــا نکنیــد.)74( اشــراف و ســران قومــش پــس نعمــت هــای خــدا را یــاد کــه صالــح گفتنــد: آیــا شــما یقیــن داریــد کــه ایمــان آورده بودنــد، تکبــر و سرکشــی می ورزیدنــد بــه مســتضعفانی کــه فرســتاده شــده مؤمنیــم.)75( گفتنــد: بــه طــور یقیــن مــا بــه آیینــی از ســوی پــروردگارش فرســتاده شــده؟ کردنــد، کافریــم!)76( پــس آن مــاده شــتر را پــی کــه شــما بــه آن ایمــان آوردیــد گفتنــد: مــا بــه آیینــی مســتکبران کــه همــواره بــه گــر از پیامبــران هســتی عذابــی گفتنــد: ا و از فرمــان پروردگارشــان ســرپیچی نمودنــد و بــه صالــح گرفــت، و در خانه هایشــان ]بــه رو درافتــاده[ مــا وعــده می دهــی بیــاور.)77( پــس زلزلــه ای ســخت آنــان را فــرا گفــت: ای قــوم مــن! قطعــا مــن پیــام گردانــد و آنــان روی جســمی بی جــان شــدند!)78( پــس صالــح از کــردم، ولــی شــما خیرخواهــان را دوســت نداریــد.)79( و پــروردگارم را بــه شــما رســاندم، و برایتــان خیرخواهــی کــس از جهانیــان در کــه هیــچ کار بســیار زشــت را گفــت: آیــا آن کــه بــه قومــش لــوط را ]بــه یــاد آوریــد[ هنگامــی آن بــر شــما پیشــی نگرفتــه اســت مرتکــب می شــوید؟!)80( شــما ]بــدون توجــه بــه حقــوق همســران و غافــل از کــه بــه آن ]کار بســیار زشــت[ داریــد اینکــه نعمــت غریــزۀ جنســی بــرای بقــای نســل اســت[ از روی میــل شــدیدی کار متجــاوز از حــدود انســانیت هســتید[ بلکــه در امــور دیگــر هــم بــه ســوی مــردان می آییــد، ]نــه فقــط در ایــن

گروهــی زیاده خــواه و افراطــی هســتید.)81(

گان واژکم )تبوئة: جاى دادن، سکونت دادن(: شما را جاى داد.

74. بوا

137 ســوره ی اعـــراف

ســهولا )جمــع ســهل: زمیــن مســطح و همــوار(: زمین هــای همــوار آن. )از»ســهوله« بــه معنــاى آســانی ــت.( ــان اس ــی در آن آس ــرا زندگ ــده؛ زی ــه ش گرفت

گفتــه می شــود؛ زیــرا مــردم عــادى از کاخ هــا. )بــه ســاختمان محکــم و بلنــد »قصــر« )جمــع قصــر(: قصــورا

ســاختن ماننــد آن عجــز و قصــور دارنــد؛ یعنــی نمی تواننــد ماننــد آن را بســازند.(ت: تراشیدن(: می تراشید.

تنحتون )ن

کوه ها. بال )جمع جبل(: الجىل(: نعمت ها.

آلء )جمع اىل یا ا

تعثوا )عث: سعی در فساد(: سرکشی و فساد ننمایید. لکردند. گردن کشی و تکبر وا: 75. استکبر

استضعفوا: ضعیف نگهداشته شدند، خوار و زبون شمرده شدند.کشتند. )»عقر« به معناى قطع چهار دست و پاى شتر بوده است.( کردند، وا: پی 77. عقر

کردند. عتوا )عتو: تجاوز از حد(: تجاوز ائتنا: بیاور برای ما.

تعدنا: وعده می دهی به ما.

جفة: زلزله، لرزش شدید. الرگردیدند. صبح: فعل ناقصه به معنای »صار«(: شدند،

صبحوا )ا

78. فا

جاثــین )جمــع جــاث؛ جثــوم: چســبیدن بــا ســینه بــه زمیــن، نشســتن بــه زانــو، بیهــوش افتــادن، مــرگ(: مــردگان بــر رو افتــاده، درجــا خشــک شــدگان.

ىل: روى گردان شد، روى برتافت. 79. توکه زشتیش آشکار است. )در این جا: عمل لواط( کار ناپسندی 80. فاحشة:

نکات تفسیریآیــه 74: حضــرت صالــح؟ع؟ پــس از ارائــه ی معجــزه، نعمت هــا و امکانــات خــدادادی را بــرای قــوم خــود

یــادآوری نمــود تــا بــه شــکر خــدای نعمــت دهنــده بپردازنــد. کوهســتان بــود و گی هــای قــوم ثمــود: منطقــه ى جغرافیایــی قــوم ثمــود، داراى دو بخــش دشــت و ویژگاه بودنــد. در فصــل بهــار آنــان مردمــی متمــول و متمــدن بودنــد و بــه فنــون خانه ســازى و قصرســازى آو تابســتان در دشــت هاى وســیع و پربرکــت بــه زراعــت و دامــدارى می پرداختنــد و بــه همیــن جهــت، خانه هــاى مرفــه و زیبایــی در دشــت داشــتند و بــه هنــگام فــرا رســیدن فصــل ســرما و تمــام شــدن برداشــت ــد گزن ــا از ــد ت ــد زندگــی می کردن کــه در دل صخره هــا تراشــیده بودن محصــول، در خانه هــاى مســتحکمی

کنــار باشــند. طوفــان و ســیالب و حــوادث بــر

آیات حیـــات138

ــر و سرکشــی کــه تکب آیــه 75 تــا 79: بــاز هــم مخالفــت اشــراف و مســتکبران: اشــراف و ســران قومــش ــر آنکــه خــود ایمــان نیاوردنــد، بــه دنبــال ایجــاد شــک و می ورزیدنــد، بــه مخالفــت برخاســتند و افــزون بگفتنــد: »آیــا شــما یقیــن کــه ایمــان آورده بودنــد، تردیــد در مؤمنــان نیــز بودنــد. ایشــان بــه مســتضعفانی گفتنــد: »بــه طــور یقیــن، مــا بــه کــه صالــح از ســوى پــروردگارش فرســتاده شــده؟« مؤمنــان قاطعانــه داریــد گفتنــد: کــه فرســتاده شــده مؤمنیــم.« اشــراف، مجــددا بــراى تضعیــف روحیــه ی جمعیــت مؤمنــان آیینــی کــه دیدنــد بــا وجــود »ناقــه ی الهــی«، ایــن توطئه هــا کافریــم.« آنــگاه »مــا بــه آنچــه شــما ایمــان آورده ایــد، گســتاخی بــه حضــرت صالــح؟ع؟ کمــال کــرده و ناقــه را پــی کردنــد و بــا اثــر نــدارد، از فرمــان خــدا ســرپیچی کــه همــواره بــه مــا وعــده می دهــی، بیــاور!« خداونــد نیــز در پــی گــر از پیامبــران هســتی! عذابــی گفتنــد: »اکــه هــالك شــدند، روى ایــن جســارت و تکبــر، عــذاب خــود را بــر آنــان فرســتاد. ســپس، صالــح از قومــش کــردم؛ ولــی شــما گفــت: »اى قــوم مــن! پیــام خــدا را بــه شــما رســاندم و شــما را نصیحــت برتافــت و بــا خــود

کننــدگان را دوســت نداشــتید.« نصیحــت کلمــه ی »فعقــر« )بــه صــورت مفــرد( آمــده و بیان گــر گنــاه دیگــران: در ســوره ی قمــر، عاقبــت رضایــت بــه کــه قاتــل ناقــه ی صالــح، تنهــا یــك نفــر بــوده اســت، امــا در اینجــا بــه صورت جمــع آمده ایــن حقیقــت اســت کــردن بــه تمــام قــوم نســبت داده شــده اســت؛ زیــرا دیگــران نیــز بــه خاطــر ســکوت وا« و پــی اســت »فعقــرکار، شــریك جــرم محســوب شــده اند. ]نــور[ چنانچــه حضــرت علــی؟ع؟ نیــز و رضایــت دادن بــه انجــام ایــن کــه ناقــه ی صالــح را یــك گــرو رضایــت و دشــمنی آنــان اســت، همان گونــه می فرمایــد: »سرنوشــت مــردم در گنــاه او شــریك شــدند و همگــی ــا چــون بقیــه ی مــردم نیــز بــه آن عمــل راضــی بودنــد، در نفــر پی کــرد، ام

عــذاب دیدنــد.« ]نهج البالغه خطبــه201[کــت قــوم ثمــود را بــا »رجفــة« و راز تعبیرهــای مختلــف دربــاره ی عــذاب قــوم ثمــود: ایــن آیــه، هالزمین لــرزه برشــمرده اســت، امــا آیــات 14 فصلــت، و نیــز 44 ذاریــات، از آن بــه »صاعقــة«، آیــه 67 هــود بــه

ــر نمــوده اســت. »صیحــة« تعبیکــه نوعــا صاعقه هــاى آســمانی بــدون صیحــه و صــداى هولنــاك ایــن اختــالف تعبیــر بــه ایــن علــت اســت و نیــز بــدون رجفــه و زلزلــه نیســت؛ چــون معمــوال این گونــه صاعقه هــا باعــث تغییــر جــوی و حتــی لرزیــدن کــه ناشــی از تــرس و وحشــت اســت؛ زمیــن نیــز می شــود. البتــه شــاید مــراد از »رجفــة«، لــرزش بــر انــدام باشــد

نــه زمیــن لــرزه. ]المیــزان[ج«، یعنی بــرادرزاده ی آیــه 80 و 81: سرنوشــت قــوم بــدکار لــوط: حضــرت لــوط؟ع؟، پســر »هــاران بن تــارــام ــه »مؤتفــکات« ن ک ــه پنــج شــهر در ناحیــه ی اردن فرســتاد ــد او را ب ــود. خداون حضــرت ابراهیــم؟ع؟ بگرفتنــد و هیچ کــدام از قــوم وی بــه او ایمــان نیاوردنــد و از اعمــال زشــت خــود بازنگشــتند. بــر اســاس آیــات ــه ســرزمین ــا او ب ــوط« )عنکبــوت، 26( و ب

ــه ل

ــن ل قــرآن، او بــه حضــرت ابراهیــم؟ع؟ ایمــان آورده: »فآم

گنــاه و فحشــا رواج داشــت، کــه در آن شــامات مهاجــرت نمــود. ابراهیــم؟ع؟ او را بــه منطقــه ی »ســدوم«

139 ســوره ی اعـــراف

کار لــوط؟ع؟، مبــارزه بــا منکــرات جنســی بــود. قــوم او، بــا مهمانــان خــود فرســتاد. از ایــن روی، مهم تریــن ــرت ــرآن، حض ــوده ی ق ــه فرم ــند. ب ــدن بترس ــردم از مهمان ش ــا م ــد ت ــام می دادن ــواط را انج ــت ل ــل زش عمگفتــار کــرد، امــا آنــان نپذیرفتنــد. ایــن آیــات، لــوط؟ع؟، ازدواج بــا دختــران خــود را بــه آنــان پیشــنهاد

ســرزنش آمیــز لــوط؟ع؟ را بازگــو می نمایــد.زشــتی عمــل لــواط: عمــل لــواط باعــث اشــباع بدلــی شــهوت می شــود و بــا هــدف وجــود غریــزه ی شــهوت در انســان -کــه همــان تولیــد نســل اســت- مغایــرت دارد و آثــار زیانبــار آن روشــن اســت. ایــن عمــل باعــث از گذشــته بیماری هــاى بســیارى میــان رفتــن عالقــه بــه همســر و پاشــیده شــدن خانواده هــا می شــود و از آن ــازد ــود می س ــت را ناب ــا و عف ــه حی ــه، اینک ــر از هم ــت و بدت ــك اس ــا مهل ــی از آنه ــه بعض ک ــود ــبب می ش را سکــه خــود را ــی ــر مردان ــد: »لعنــت خــدا ب کــرم؟ص؟ فرمودن ــر ا ــرد. پیامب و ارزش هــاى اخالقــی را از بیــن می ب

ماننــد زنــان ســاخته و در معــرض مــردان هوســباز قــرار می دهنــد.« ]وسائل الشــیعه ج 14ص 255[

پیام هامــون

تعل

75. ایجــاد شــك و تردیــد و تضعیــف رهبــر، یکــی از روش هــا و هدف هــاى اصلــی دشــمن اســت. »ا

»

مرســلن صالــا

ا

بــه مؤمنــون« )ایــن عبــارت همــراه بــا ادات

رســلــا بــا أ

- شــبهات مخالفــان را بایــد قاطعانــه پاســخ داد. »ان

گفتــه شــد.( کیــد ماننــد »ان« تأ» اصحین ون الن ب

79. دوست داشتن، مقدمه ی پیروى است. »و لکن ل ت

فاحشة«کامال آشکار است. »ال گناه هم جنس بازى، 81. زشتی و ناپسندی

کــه خداونــد کان تنهــا بهانــه ای بــرای رد دیــن اســت و مهــم همــان اســت کورکورانــه از آییــن نیــا - تقلیــد مامــه« )عمــل لــواط ســابقه ای نداشــت،

نســان لیفجــر أ

یــد ال یر

در ســوره قیامــت آیــه 5 فرمــوده اســت: »بــل

مــین «عل

ــن ال حــد م

ــا مــن أ م ب

فاحشــة مــا ســبقک

تــون ال

ولــی بــا آن مخالفتــی نشــد.( »أتأ

ــر راه ــار بگــذارد، مســرف اســت. »مســرفون« ارضــاى شــهوت از غی کن ــه راه طبیعــی و فطــرى را ک - کســی طبیعــی، اســراف اســت.

سؤاالت پژوهشی« در آیه 78 به چه نکته ای اشاره دارد؟ )نمونه( 1. تعبیر »جاثین

« آغــاز نشــده 2. چــرا سرگذشــت قــوم لــوط، مشــابه مــوارد پیشــین و بــا جملــه ی »و اىل ... اخاهــم لوطــا

اســت؟ )المیــزان، نــور(3. برخی روایات پیرامون عمل زشت لواط را ذکر نمایید. )تسنیم، نور(

آیات حیـــات140

ڀ ڀ ڀڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ٹ ڤڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڍ ڍ ڇ ڇڇ ڇ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڄڃ ڌ ڌڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گگ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ۓ ےۓ ے ھ ھ ھ ہھ ہ ہ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ېى ى ائ ائ ەئ کنیــد؛ زیــرا مردمانــی هســتند گفتنــد: اینــان را از شــهرتان بیــرون کــه بــه یکدیگــر پاســخ قومــش جــز ایــن نبــود از کــه دادیــم جــز همســرش نجــات را اهلــش و او پــس نشــان می دهنــد.)82( پــاك را کــه همــواره خــود کافــران[ بــود.)83( و بــر آنــان بارشــی ]بی نظیــر از ســنگ های آتشــین[ باراندیــم، باقی مانــدگان ]در میــان گنهــکاران چگونــه بــود؟!)84( و بــه ســوی مــردم مدیــن، برادرشــان شــعیب کــه ســرانجام پــس بــا تأمــل بنگــر کــه شــما را جــز او معبــودی نیســت، یقینــا برهانــی روشــن گفــت: ای قــوم مــن! خــدا را بپرســتید را ]فرســتادیم،[ کامــل بدهیــد، و از اجنــاس و امــوال و حقــوق از ســوی پروردگارتــان بــرای شــما آمــد، پــس پیمانــه و تــرازو را پــر و مــردم مکاهیــد، و در زمیــن پــس از اصــالح آن ]بــه وســیلۀ رســالت پیامبــران[ فســاد مکنیــد، ایــن ]امــور[ بــرای کــه بــه خــدا ایمــان آورده انــد ]بــه کســانی را کــه گــر مؤمنیــد.)85( و بــر ســر هــر راهــی منشــینید شــما بهتــر اســت امصــادرۀ امــوال و شــکنجه و بــاج خواهــی[ بترســانید، و از راه خــدا بازداریــد، و بخواهیــد آن را ]بــا وسوســه و ــان[ شــما را ــی ]پروردگارت ــد، ول کــه جمعیــت اندکــی بودی ــد زمانــی ــاد آوری ــه ی کــج نشــان دهیــد؛ و ب گــری[ اغواگروهــی از شــما بــه گــر کــه ســرانجام بــدکاران عصیانگــر چگونــه شــد؟)86( و ا ــا تأمــل بنگریــد فزونــی داد، و بــد، پــس ]شــما ای مؤمنــان[ گروهــی ایمــان نیاوردن ــد و ــه آن فرســتاده شــده ام، ایمــان آوردن کــه مــن ب آیینــی

کــه او بهتریــن داوران اســت.)87( کنــد، ــا خــدا میــان مــا داوری شــکیبایی ورزیــد ت

گان واژناس: آدمیان، مردم.

82. ا

کی می طلبند. ون: پا ر یتطهکــردن اســت. غبــار نیــز از ــر(: باقیمانــدگان. )غبــر بــه معنــای مانــدن و درنــگ یــن )جمــع غاب 83. الغابر

141 ســوره ی اعـــراف

ــده در هــوا اطــالق می شــود. ]مفــردات[( ــه ذرات مان کــه ب همیــن ریشــه اســت مطرنا: باران فرستادیم.

84. ا

85. مدین: نام شهرى در شام )شرق اردن(. کنید. کردن حق آن(: تمام دهید، ادا کردن چیزى، ادا وفوا )ایفاء: تمام

ا

یل: پیمانه.

الککــه اصــل آن »مــوزان« بــوده و بــر اســاس قواعــد اعــالل حــرف »واو« الیــزان: تــرازو. )اســم آلــت از مــاده وزن

بــه حــرف »یــاء« قلــب شــده اســت.(کم ندهید. گذاشتن، حق چیزى را ادا نکردن(: کم کردن، کم س: ل تبخسوا )بحن

تقعدوا )قعود: نشستن(: ننشینید. 86. لصراط: راه آشکار.

کردن، وعده شر دادن(: تهدید می کنید. توعدون )ایعاد: تهدید ون )صد: بازداشتن(: باز می دارید، جلوگیری می کنید.

تصد

تبغونا )بغى: طلب همراه با تجاوز از حد(: می جویید آن را، می خواهید آن را.کار مــی رود.( )تبغونــا کجــی در اشــیاء ماننــد درخــت و دیــوار بــه کجــی در دیــن. )»عــوج«، بــرای عــوج:

کــج می خواهیــد.( : راه او را عوجــا

نکات تفسیریکان آیــات 82 - 84: بــاران عــذاب؛ بیشــتر دشــمنان انبیــاء بــرای مخالفــت بــا دعــوت آنــان بــه آییــن نیــال باطــل نیــز محــروم بودنــد؛ چــون ایــن ع اســتدال خــود اســتناد می کردنــد، ولــی قــوم لــوط حتــی از ایــن نــوعمــل زشــت در میــان پیشــینیان ســابقه نداشــت. از ایــن رو، تنهــا پاســخ قــوم لــوط بــه ســخنان او ایــن بــود کننــد. البتــه عــذاب الهــی بــه قــوم بــدکار فرصــت چنیــن کارى را نــداد و جــز لــوط کــه او را از شــهر خــود بیــرون کــه ایمــان آورده بودنــد همگــی هــالك شــدند و حتــی همســرش نیــز از جملــه هــالك شــدگان و خانــدان او

بــود؛ زیــرا او نیــز بــه لــوط ایمــان نیــاورده بــود. ]تســنیم[کــه لــوط و پیروانــش تظاهــر بــه ون«: ممکــن اســت مــراد ایــن باشــد ــر نــاس یتطه

ــم أ منظــور از جملــه »ان

کارهــا را می کننــد. ایــن احتمــال هــم کــی و طهــارت می کننــد و در خلوتشــان آنــان هــم -مثــل مــا- همیــن پاک و طاهــری کــه لــوط و پیروانــش واقعــا انســان ها پــا کــه مقصودشــان از ایــن جملــه، آن بــود وجــود دارد کثریــت آن اعتقــاد بــه ایــن کــه از ایــن شــهر -کــه ا کار مــا ناخشــنود هســتند. پــس بهتــر اســت کــه از هســتند

کثریــت بــر اقلیــت ترجیــح یابــد. ]تســنیم[ عمــل دارنــد- نباشــند تــا رأی اگفتــه می شــود، ولــی در گرچــه معمــوال بــه خویشــاوندان نزدیــك گفتنــد واژه »اهــل«، اهــل لــوط: برخــی کــه از آیــه 36 ســوره آیــه 83، پیــروان راســتین لــوط؟ع؟ نیــز جــزء خانــواده او محســوب شــده اند، در حالــی

آیات حیـــات142

ــن ــت م ــر بی ــا غی ــا فهی ــا وجدن

ــد: »ف ــان آوردن ــك او ایم ــان نزدی کس ــواده و ــا خان ــه تنه ک ــد ــات برمی آی ذاری«؛ »ولــی جــز یــك خانــواده باایمــان، در تمــام آن هــا نیافتیــم!« بنابرایــن، »اهــل«، در این جــا بــه الســلمین

همــان معنــی اصلــی، یعنــی بســتگان نزدیــك اســت. ]نمونــه[بیــان بــه ایــن ســوره کــه پیامبــری پنجمیــن اهــل مدیــن: و تــا 87: شــعیب توضیحــات آیــه 85 سرگذشــت آن و بیــان مبــارزات توحیــدی او پرداختــه، شــعیب؟ع؟ اســت. سرگذشــت شــعیب؟ع؟ و قومــش در ســوره هاى متعــدد از جملــه هــود و شــعراء نیــز بیــان شــده اســت. »مدیــن« یکــی از شــهرهاى سرســبز شــام ــی رواج کم فروش ــب و ــا، تقل ــان آن ه ــه در می ک ــود، ــت ب ــه و بت پرس ــه، مرف ــارت پیش ــی تج و دارای مردم

داشــت. ــة« معرفــی

اهــل مدیــن یــا اصحــاب األیکــة: در آیــه 176 ســوره شــعراء، قــوم شــعیب؟ع؟ »أصحــاب الیک

ــة«

قــون« بعضــی، »أصحــاب الیک ل تتــم شــعیب ا ل

ــة الرســلین * اذ قــال

صحــاب الیک

ب ا

شــدند: »کــذ

کــه چهــار بــار نامشــان در قــرآن آمــده، همــان »اصحــاب مدیــن« می داننــد و بعضــی دیگــر آنــان را قومــی را کــه در منطقــه اى نزدیــك مدیــن زندگــی می کردنــد و هــر دو قــوم، مخاطــب شــعیب؟ع؟ بوده انــد. می داننــد کــم فروشــی و فســاد در زمیــن( و نیــز مشــابهت ســخنان شــعیب بــه اهــل مدیــن و اصحــاب ایکــه )نهــی از سرنوشــت مشــابه، مؤیــد دیــدگاه اول اســت. از ســوی دیگــر، تنهــا دربــاره ی اهــل مدیــن واژه ی »اخوهــم« کــه شــعیب؟ع؟ کــه ممکــن اســت اشــاره بــه ایــن باشــد »

خاهــم شــعیبا

کار رفتــه اســت: »و اىل مدیــن ا بــه

اهــل مدیــن بــوده و تنهــا بــا مــردم آن جــا خویشــاوندى داشــته اســت. ]نمونــه[کــه بــر اثــر شــیرین زبانی و خوش رفتاریــش بــا کلیــدی: شــعیب؟ع؟ شــعیب توضیحــات و پنــج نصیحــت کلیــدی ارائــه نمــوده اســت: 1- یکتاپرســت باشــید. گوینــد، پنــج نصیحــت مــردم، او را »خطیــب االنبیــاء« ــا ــد، ام ــه حســاب می آی ــاه »فســادورزی در زمیــن« ب گن ع ــو گرچــه هــر ن 2- اقتصــاد ســالم داشــته باشــید: اکــه موجــب ســلب امنیــت مالــی، جانــی و گناهانــی اســت بــا توجــه بــه ســیاق، مقصــود از فســاد، تنهــا آبرویــی در اجتمــاع می شــود، ماننــد راه زنــی، غــارت، تجــاوز بــه نامــوس، قتــل و ماننــد آن. 3- مانــع از هدایــت دیگــران نشــوید: در مســیر »صــراط مســتقیم« -کــه همــان دیــن اســت- مزاحمــت ایجــاد نکنیــد و بــا تهدیدهــا مانــع ایمــان آوردن دیگــران و وارونــه نشــان دادن راه راســت نشــوید. 4- نعمت هــاى پــروردگار ــان ــد می ــا خداون ــد ت کنی ــر ــد. 5- شــکیبا باشــید و صب ــد و از عاقبــت پیشــینیان عبــرت بگیری ــاد آری ــه ی را ب

کــه او بهتریــن داوران اســت. کنــد، مؤمنــان و تبهــکاران داورى گرانفروشــی بــود. وی بــرای نهــی جامع تریــن آیــه در »حق النــاس«: گنــاه رایــج در زمــان شــعیب؟ع؟،

کلــی و اصــل جامــع در رعایــت حق النــاس را بیــان فرمــوده اســت: »و ل کار، یــک قانــون قومــش از ایــن

کلمــه ی »شــیء« عــام شــیاءهم « یعنــی هیــچ حقــی را از هیــچ انســانی ضایــع نکنیــد؛ زیــرا ــاس أ الن

تبخســوا

ــردد. ]تســنیم[ اســت و شــامل همــه ی حقــوق اقتصــادی، اجتماعــی و ... می گ

143 ســوره ی اعـــراف

پیام هاکان منــزوى می شــوند و نهــی از منکــر و پــاك بــودن، جــرم محســوب کــه در جامعــه زیــاد شــود، پــا 82. فســاد

ون« ــر نــاس یتطهــم أ خرجوهــم« ...»ان

می شــود. »ا

ته« امرا

کردار درست است؛ نه رابطه خویشاوندى. »ال 83. عامل نجات انسان ایمان و

ته« امرا

کسی موجب توجیه خالف کارى هاى بستگان او نمی شود. »ال - موقعیت و قداست

کــم ارزش جلــوه دادن اجنــاس مــردم و ایجــاد خلــل در اقتصــاد، حــرام کم فروشــی، تقلــب در معاملــه، .85شــیاءهم و ل تفســدوا«

ــاس ا و از مصادیــق فســاد اســت. »ل تبخســوا الن

- مبلغــان بایــد در بخــورد بــا انحرافــات جامعــه بــه دنبــال اولویت هــا باشــند؛ یعنــی تأثیرگذارتریــن و

یــل

ک

ال

وفــوا

کننــد. »فأ گرفتــه و بــه تدریــج بــا انحرافــات دیگــر مبــارزه رایج تریــن انحــراف جامعــه را نشــانه

یــزان « و ال

- دیــن و برنامه هــاى آن، از زندگــی دنیــا جــدا نیســت و نســبت بــه مســائل اقتصــادی نیــز حســاس اســت. شــیاءهم«

ــاس ا »ل تبخســوا الن

ــز ــا شــامل همــه چی شــیاءهم« تــه جــاى »أموالــم« فرمــود: »ا کــم فروشــی اســت، ب کــم کارى هــم مثــل -

بشــود.86. ازدیــاد نســل یکــی از نعمت هــاى الهــی و از پایه هــا و ارکان تکامــل بشــر اســت؛ زیــرا نیــروى جنگــی و

اذ

وا ــر ک

ــد. »و اذ ــش می ده ــت را افزای ــی مل ــی و ارادى و عمل ــدرت علم ــادى و ق ــی و اقتص ــتقالل سیاس اس

کــم « ثر

فک

کنــت قلیــال

سؤاالت پژوهشی1. مقصود از »اصالح زمین بعد از فاسد شدن آن« در آیه 85 چیست؟ )تسنم(

« )85( ایمــان بــه چیســت؟ )المیــزان، ؤمنــین کنــت م ــم ان

کــم خیــر ل

لک

2. منظــور از »ایمــان« در عبــارت »ذ

نمونه(3. با توجه به آیات 84 این سوره و 83 هود، عذاب قوم لوط چه بود؟ )المیزان، نمونه(

آیات حیـــات144

ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٺ ٺ ٿٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑڑ ژ ژ ڈڈ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ېې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ی ی ی ی ىئ ىئ ىئ ېئ ېئ ېئ ۈئ ۈئ

جئ حئ مئ ىئ يئ جب حب خب مب ىب يب جت حت ختکســانی گفتنــد: ای شــعیب! حتمــا مــا تــو و کــه ]از پذیرفتــن حــق[ تکبــر ورزیدنــد، اشــراف و ســران قومــش کــه بــا تــو ایمــان آورده انــد از شــهرمان بیــرون می کنیــم یــا اینکــه بی چــون و چــرا بــه آییــن مــا بازگردیــد. را کــه خــدا مــا را گــر پــس از آن کراهــت ]از آن آیین[داشــته باشــیم؟!)88( ا کــه نفــرت و گفــت: آیــا هــر چنــد از آن ]آییــن شــرك آلود[ نجــات داده بــه آییــن شــما بازگردیــم ]و بگوییــم: خــدا دارای شــریك و همتاســت[ کــه یقینــا بــر خــدا دروغ بســته ایم؛ بنابرایــن امــکان نــدارد بــه آییــن شــما بازگردیــم، مگــر اینکــه خــدا کســی را هرگــز نمی خواهد[پــروردگار کافــر شــدن پــروردگار ماســت بخواهــد ]کــه او هــم مشــرك شــدن و کردیــم. ای پــروردگار مــا! میــان مــا و مــا از نظــر دانــش بــر همــه چیــز احاطــه دارد، فقــط بــر خــدا تــوکل ــه مــردم[ ــش ]ب ــر قوم کاف ــی.)89( و اشــراف و ســران ــو بهتریــن داوران ــه ت ک کــن ــه حــق داوری ــا ب ــوم م قکنیــد، مســلما شــما هــم از زیانکارانیــد.)90( پــس زلزلــه ای ســخت آنــان گــر از شــعیب پیــروی گفتنــد: اکــه شــعیب را کســانی گرفــت و در خانه هایشــان ]بــه رو درافتــاده[ جســمی بی جــان شــدند!)91( را فراکــه شــعیب را گویــی در آن شــهر ســکونت نداشــتند، ]آری،[ آنــان کــه[ کردنــد ]چنــان نابــود شــدند تکذیــب گفــت: ای قــوم مــن! گردانیــد و کردنــد، همــان زیانــکاران بودنــد.)92( پــس شــعیب از آنــان روی تکذیــب کــردم، بــا ایــن حــال چگونــه یقینــا مــن پیام هــای پــروردگارم را بــه شــما رســاندم، و بــرای شــما خیرخواهــی کــه کافرنــد دریــغ و تأســف خــورم؟)93( هیــچ پیامبــری را در شــهری نفرســتادیم مگــر آن کــه گروهــی بــر کردیــم، بــرای ایــن اهلــش را ]پــس از تکذیــب آن پیامبــر[ بــه تهیدســتی و ســختی و رنــج و بیمــاری دچــار کــه ایــن مصایــب، مایــۀ بیــداری آنــان کننــد.)94( ســپس ]هنگامــی کــه ]بــه پیشــگاه مــا[ فروتنــی و زاری نشــد[ بــه جــای آن مصایــب، رفــاه وفراوانــی نعمــت قــرار دادیــم تــا ]ازنظــر مــال و ثــروت و جمعیــت و قــدرت[

145 ســوره ی اعـــراف

گفتنــد: کردنشــان مؤثــر نیفتــاد[ و فزونــی یافتنــد، ]بلکــه بیــدار شــوند ولــی رفــاه و فراوانــی نعمــت در بیــدار بــه پــدران مــا هــم بــه طــور طبیعــی تهیدســتی و ســختی و رنــج و بیمــاری رســید ]و ربطــی بــه رویارویــی مــا بــا کــه درك نمی کردنــد ]بــه عذابــی ســخت گاه آنــان را در حالــی پیامبــران و خشــم خــدا نداشــت[؛ پــس بــه نــا

گرفتیــم.)95( کننــده[ و نابــود

گان واژ: بــزرگان، ســران، اشــراف. )اصــل آن از »مــلء: پرکــردن« اســت و بــه بــزرگان قوم گفته می شــود؛

88. الـــمأ

زیــرا هیبــت و حضــور آنــان، چشــم ها را پــر می کند.]قامــوس[(کراهت دارندگان. تعودن )عود: بازگشتن(: یقینا باز می گردید. کارهین : ناخشنودان،

ل

ینا )افتراء: دروغ بستن(: دروغ و افتراء بستیم. 89. قد افترــرای بشــر ــد ب کــه توســط خداون ــد گفته ان ــم: دیــن و شــریعت شــما. )دیــن را از از آن جهــت، »ملــة«

تک

مل

امــالء )کتابــت( شــده اســت. ]قامــوس[(کردن(: رها ساز! )در این جا مراد، داوری و قضاوت است.( گشودن، باز افتح )فتح:

جفة: لرزه شدید و ویران گر. 91. الرکنایه از مرگ و نابودی است(: مردگان به رو افتاده. ین )جثوم: به رو افتادن؛ جاث

کــه از اقامــت در هــر یغنــوا: نبودنــد. )غــن یف الــکان: مــدت زیــادی در آن جــا بــود؛ به گونــه ای

92. لمــکان دیگــرى غنــی و بی نیــاز اســت.(

گرداند. ىل : روی 93. ءاىس )اسی: حزن و اندوه(: اندوهگین شوم. تو94. البأساء: سختی شدید.

کــه مــراد از »بأســاء« ســختی و آســیب های بیرونــی چــون جنــگ و ناامنــی ــراء: ضــرر شــدید. )گفته انــد

الضاســت و مــراد از »ضــراء« ســختی های درونــی چــون بیمــاری و نقــص عضــو و ... اســت. ]المیــزان[(

ع و زاری می کنند. ع: زاری و اظهار عجز(: تضر عون )تضر ر

یضگناه است.( کردن اثر 95. عفوا: زیاد شدند، فزونی یافتند. )معنای اصلی آن، بخشودن و محو

گهانی، یکباره. بغتة: نا

نکات تفسیریحضــرت اثرگــذار پندهــای و منطقــی ســخنان وجــود بــا گمراهــی: بــر اصــرار و لجاجــت :88 آیــه کــرده و آن حضــرت و یارانــش را تهدیــد شــعیب؟ع؟، مســتکبران قــوم وی بــر آییــن باطــل خــود پافشــاری کــرد. حضــرت شــعیب؟ع؟ پاســخ کــه بــه دیــن آنــان بازگردنــد؛ وگرنــه آنــان را از شــهر تبعیــد خواهنــد کردنــد کــه چگونــه بــه آییــن بت پرســتی بازگــردد؛ در حالی کــه ایــن تهدیدهــا را بــا لحنــی حکیمانــه ایــن چنیــن داد

کراهــت دارد. ]تســنیم[ از آن

آیات حیـــات146

کــه بازگشــت از آییــن خــدا افتــرا آیــه 89: حضــرت شــعیب؟ع؟ در ادامــه ی پاســخ مســتکبران زورگــو فرمــود کــه حضــرت شــعیب؟ع؟ هیــچ گاه بت پرســت نبــوده اســت. و دروغ بســتن بــر اوســت. مشــخص اســت کــه تــازه بــه دیــن شــعیب؟ع؟ ایمــان آورده کفــر از زبــان مؤمنانــی بــوده بنابرایــن تعبیــر بازگشــت بــه آییــن

و از چنــگال شــرک رهایــی یافتــه بودنــد. نــا«: اســتثناء در ایــن آیــه بــه معنــای تعلیــق بــر محــال اســت؛ مثــل ن یشــاء اهلل رب

ا

مــراد از عبــارت »اال

کار را نمی کنــم مگــر اینکــه آســمان بــه زمیــن بیایــد.« در ایــن آیــه نیــز، کســی بگویــد: »مــن دیگــر فــالن اینکــه چــون خداونــد هیــچ گاه امــر بــه شــرک و دوگانه پرســتی نمی کنــد، پــس ســخن شــعیب؟ع؟ این گونــه خواهــد

کل نــا ب کــه مــن و یارانــم هیچــگاه و در هیــچ حالتــی بــه آییــن شــرک بــاز نمی گردیــم. عبــارت »وســع ر بــود گذشــته و آینــده در نظــر او کــه خداونــد بــه همه چیــز علــم دارد و شء علمــا« هــم بیانگــر ایــن مطلــب اســت

کنــد و حــال از نظــر خــود برگــردد. ]تســنیم[ گذشــته امــر بــه توحیــد کــه در یکســان اســت. پــس ممکــن نیســت آیــات 90 تــا 92: ســرانجام شــوم: یکــی از راهکارهــای مبــارزه ی دشــمنان خــدا بــا پیامبــران، تهدیــد و کثــر یــاران انبیــاء از طبقــه محــروم و مســتضعف بودنــد، کــه ا فشــار بــر روی پیــروان آنــان بــوده اســت. از آنجــا برخــی ایــن تهدیدهــا از ســوی زورگویــان عملــی هــم می شــد. در ایــن آیــه نیــز دشــمنان حضــرت شــعیب؟ع؟ گــر از شــعیب؟ع؟ کــه ا گفتنــد کــرده و بــا لحــن قاطــع و آمیختــه بــه تکبــر پیــروان آن حضــرت را تهدیــد کنیــد، قطعــا از زیانــکاران خواهــد بــود و آســیب زیــادی بــه شــما وارد خواهــد شــد، ولــی خداونــد پیــروی گهانــی و ریشــه کن داد. گذشــته- بــا عذابــی نا پاســخ نهایــی ایــن دشــمنی هــا را هــم -ماننــد اقــوام مســتکبر کــه دشــمنان دیــن شــعیب زیانــکاران واقعــی کریــم در آیــه 92 بــا تعبیــری بســیار زیبــا عنــوان می کنــد قــرآن

ــده می پنداشــتند. ــر و زیان دی ــر و غــرور دیگــران را تحقی ــا تکب ــا ب کــه در ایــن دنی هســتند؛ همان هایــی گرفتــار کــرد مــردم مســتکبر و ســرکش بــه عــذاب خــدا کــه مشــاهده آیــه 93: حضــرت شــعیب؟ع؟ هنگامــی کــه مــن از هیــچ تالشــی بــرای هدایــت شــما دریــغ نکــرده و کــرد شــدند، بــا لحنــی دلســوزانه بــه آنــان خطــاب کامــل بــه انجــام رســاندم، پــس بــرای سرنوشــت شــوم شــما خــودم را ســرزنش رســالت پــروردگارم را بــه طــور

نکــرده و متأســف نیســتم. آیــه 94: حکمــت برخــی بالهــا: ایــن آیــه بیان گــر یکــی از ســنت های الهــی اســت. ســنت های الهــی گرفتــاری کــه یکــی از حکمت هــای همیشــگی و تغییرناپذیــر هســتند. در ایــن آیــه، خداونــد بیــان می کنــد کــرده و بــه یــاد او بیفتنــد. ایــن مطلــب زمانــی ع و زاری کــه بــه درگاه او تضــر مؤمنــان در دنیــا، ایــن اســت کــه انســان را موجــودی منفعت طلب، کنیــم کــه بــه دســته ای از آیــات دیگــر قــرآن توجــه روشــن تر می گــردد ــرده و از ــه دعــا ب ــال و ســختی، دســت ب کــه هنــگام ب ــه ای فرامــوش کار و ناســپاس معرفــی می کنــد؛ به گونکــرده و گشــایش بــال و رفــاه عهــد خــود را بــا خــدا فرامــوش خداونــد طلــب یــاری می کنــد، ولــی هنــگام

ــس، 12 و ...( ــر، 15 و 16/ یون ــا 8/ فج ــات، 6 ت ــت،51/ عادی ــد. )فصل ــی می کن ناسپاسآیــه 95: ســنت اســتدراج و مکــر خداونــد: خداونــد متعــال انســان ها را بــا انــواع هدایت هــا و حکمت هــا

147 ســوره ی اعـــراف

گرفتــاری نیــز می نمایــد تــا دچــار غــرور و تکبــر نشــده و بــه بــه ســوی خــود فراخوانــده و حتــی او را مبتــال بــه کــرده گــر همــه ی ایــن هدایت هــا فایــده ای نداشــت، او را بــه حــال خــود رهــا قــدرت خــدا پنــاه ببــرد. امــا او اجــازه می دهــد تــا چنــدروزی در دنیــا بــه انــواع خوشــی ها مشــغول شــده و غــرق در نــاز و نعمــت شــوند. گرفتــه و ــان گهــان در اوج مســتی و شــادی، بــه سراغشــان رفتــه و همــه ی دلخوشــی هــا را از آن ســپس ناکافــران کــه مخصــوص گفتــه می شــود درد و رنــج ابــدی دچــار می ســازد. بــه ایــن ســنت الهــی، »اســتدراج« کــه دســت از لجاجــت و دشــمنی بــا خــدا بــر نداشــته و تذکــرات اولیــای خــدا را نادیــده و مســتکبرانی اســت

ــنیم[ ــد. ]تس می گیرن

پیام ها» کارهین ا کن و

و ل

کنیم. »ا گفتار نرم و حکمیانه استفاده کافران، از ادب و 88. در برخورد با جهالت

نا ...«ون ل

89. مؤمن هرگز از حق عقب نشینی نمی کند و به باطل برنمی گردد. »ما یک

کارهــای خــوب مــا -از جملــه دوری از شــرک- بــه خاطــر توفیــق و یــاری خداونــد اســت. »بعــد اذ - همــه ــا ال مهنــا« ان ج

ن

نا افتح ...« ب ... ر ش ء علما

کل نا ب گاهی همه جانبه است. »وسع ر - الزمه ى داورى صحیح، علم و آ

کــه خداونــد 93. در منطــق دیــن هیــچ گاه تــر و خشــک بــا هــم نمی ســوزند. بــه همیــن خاطــر، در تمــام مــواردی ج ســاخته اســت. عــذاب بنیان کــن و نهایــی را بــرای قومــی فرســتاده، پیامبــر و مؤمنــان را از آن شــهر خــار

که چه خواهد شد. کردیم، نگران نباشیم - وقتی به وظیفه ى خود عمل ع است.[ یف آىس « ]تأسف نابجا و عاطفه ى بی مورد، ممنو

»فک

خذناهم کــه ممکــن اســت مکــر الهی باشــد. »فا 95. از غوطــه ور شــدن در دنیــا و غفلــت از یــاد خــدا بپرهیزیــم

ــع علیــک ــک ســبحانه یتاب ب یــت رون« ]امــام علــی؟ع؟ می فرمایــد: »یابــن آدم اذا را ــة و هــم ل یشــعر بغت

کــه دیــدى پــروردگارت نعمت هــاى خــود را پشــت ســر ره؛ ای پســر آدم! زمانــی

نــت تعصیــه فاحــذنعمــه وا

هــم بــه تــو می بخشــد و تــو ]بــه جــاى بندگــی و ســپاس گزارى[ او را معصیــت و نافرمانــی می کنــی، پــس از ــت24[ ــرس.« ]نهج البالغه حکم او بت

کند. ]مولوی[ که از حد بگذرد رسوا کند * چون - لطف حق با تو مداراها

سؤاالت پژوهشی »

شء علمــا

کل نــا ب نــا« و »وســع ر ب ن یشــاء ال ر

ا

1. نظــر مفســر شــریف المیــزان؟هر؟ دربــاره ی دو عبــارت »ال

چیســت؟کت قومش بوده یا قبل از آن؟ )نمونه، المیزان( 2. جمله ی حضرت شعیب؟ع؟ در آیه ی 93 پس از هالکه درباره ی عذاب قوم شعیب؟ع؟ در قرآن آمده، با هم منافات دارند؟ )نمونه( 3. آیا تعبیرات مختلفی

آیات حیـــات148

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چچ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ کک ک ک ڑ ڑ ژ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ںں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۇۆ ۇ ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ ەئ ەئ ائ ىائ ى ې ې

ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئگــر اهــل شــهرها و آبادی هــا ایمــان می آوردنــد و پرهیــزکاری پیشــه می کردنــد، یقینــا ]درهــای[ برکاتــی از و اآســمان و زمیــن را بــر آنــان می گشــودیم، ولــی ]آیــات الهــی و پیامبــران را[ تکذیــب کردنــد، مــا هــم آنــان را بــه گرفتیــم.)96( آیــا اهــل شــهرها ایمننــد از کــه همــواره مرتکــب می شــدند ]بــه عذابــی ســخت[ کیفــر اعمالــی کــه خوابنــد بــر آنــان درآیــد؟!)97( آیــا اهــل شــهرها ایمننــد از اینکــه اینکــه هنــگام شــب، عــذاب مــا در حالــی کــه ســرگرم ]امــور دنیایی[انــد بــر آنــان در آیــد؟!)98( آیــا از عــذاب و انتقــام هنــگام روز، عــذاب مــا در حالــی گــروه زیانــکاران خــود را از عــذاب و انتقــام خــدا ایمــن نمی داننــد؟!)99( آیــا کــه جــز خــدا ایمننــد در حالــی کــه زمیــن را پــس از صاحبانــش بــه ارث می برنــد، روشــن کســانی ]سرگذشــت عبرت آمــوز پیشــینیان[ بــرای گناهانشــان می رســانیم و بــر دل هایشــان مهــر می زنیــم، در کیفــر گــر مــا بخواهیــم آنــان را بــه کــه ا نکــرده کــه بخشــی از داســتان هایش را بــرای تــو بیــان نتیجــه ]دعــوت حــق را[ نشــنوند؟)100( ایــن شهرهاســت کــه بــه حقایقــی می کنیــم، و یقینــا پیامبرانشــان بــرای آنــان دالیــل روشــن آوردنــد، ولــی آنــان بــر آن نبودنــد کافــران گونــه خــدا بــر دل هــای کــرده بودنــد ایمــان بیاورنــد؛ ایــن کــه پیــش از آمــدن آن دالیــل تکذیــب ]بــه ســزای لجاجــت وعنادشــان[ مهــر می زنــد.)101( و بــرای بیشــتر آنــان هیچ گونــه پای بنــدی وتعهــدی ]نســبت بــه وعده هایشــان مبنــی برایمــان آوردن پــس از دیــدن معجــزات ودالیــل[ نیافتیــم، و در حقیقــت گذشــته موســی را بــا معجــزات خــود بیشــتر آنــان را بــدکار و نافرمــان یافتیــم.)102( ســپس بعــد از پیامبــران بــه ســوی فرعــون و اشــراف و ســران قومــش فرســتادیم؛ ولــی آنــان بــه آن معجــزات ســتم ورزیدنــد. پــس بــا گفــت: ای فرعــون! کــه ســرانجام بــدکاران عصیانگــر ]از احــکام[ چگونــه شــد؟)103( وموســی تأمــل بنگــر

یقینــا مــن فرســتاده ای از ســوی پــروردگار جهانیانــم.)104(

149 ســوره ی اعـــراف

گان واژ97. بأسنا: عذاب ما. )»بأس« به معنای شدت و سختی شدید است.(

بیاتا: شب هنگام. )به معنای شبیخون زدن به دشمن نیز آمده است.( 98. ضحى: اوائل روز و هنگام پهن شدن نور خورشید.

ــت؛ ــازی نیس ــا ب ــب« تنه ــود از »لع ــه مقص ک ــود ــن می ش ــه روش ــه آی ــه ب ــا توج ــد. )ب ــازی می کنن ــون: ب یلعبکــه ســودی در آن نباشــد.( بلکــه هــر عملــی اســت

کــه بــه صــورت مخفیانــه کاری انجــام شــود تــا دیگــری 99. مکــر: نیرنــگ و حیلــه. )مکــر بــه ایــن معناســت کار کار خویــش نرســد و از ایــن جهــت بــه آن حیلــه هــم می گوینــد؛ زیــرا بیــن مقدمــه و نتیجــه بــه هــدف ــندی ــای ناپس ــل واژه آن، معن ــت و در اص ــد اس ــی ب گاه ــوب و ــی خ گاه ــر ــن، مک ــود. بنابرای ــل می ش حایکــه اجــازه وجــود نــدارد تــا نتــوان آن را بــه خداونــد نســبت داد. بــر ایــن اســاس، مکــر خداونــد ایــن اســت

کافــران بــه مقصــود و هــدف خــود، برســند. ]تســنیم[( ندهــد تــا 100. یرثون : به ارث می برند، وارث می شوند.

کردیم. صبناهم )صوب: نزول، قصد؛ اصابۀ: دست یافتن(: به آن ها رساندیم، بر سرشان نازل ا

کــردن قصــه(: نقــل می کنیــم. )سرگذشــت را از گذشــت، نقــل کــردن، ســر 101. نقــص )قــص: پــی جوئــی گوینــده آن را تعقیــب می کنــد و دنبــال آن اســت. ]قامــوس[( کــه گوینــد آن جهــت» قصــه«

یطبع )طبع: مهر زدن(: مهر زد. )واژه »طبع«، اعم از واژه »ختم« و اخص از »نقش« است.(: بزرگان، سران و اشراف.

103. مأ

نکات تفسیریگذشــته بــه دو ســنت الهــی اشــاره شــد. در آیــه 96: نــزول بــرکات در ســایه ی ایمــان و تقــوا: در دو آیــه ی کریــم نــزول بــرکات ایــن آیــه نیــز بــه یکــی از مهم تریــن ســنن الهــی در زندگــی بشــر اشــاره می شــود. قــرآن ــا و ــبختی در دنی ــاه کلید خوش ــوا را ش ــد و تق ــد می دان ــی خداون ــادت و بندگ ــرو عب گ ــی را در ــمانی و زمین آسگردنکشــی- ایمــان و کفــر و گذشــته -بــه جــای گــر مــردم اقــوام آخــرت معرفــی می کنــد. بنــا بــر ایــن آیــه، اتقــوا را پیشــه ی خــود می ســاختند، نعمت هــای خداونــد بــر آنــان ســرازیر می شــد. ایــن مضمــون در آیــات گردیــده اســت. )مائــده، 65/ جــن، 16/ طــالق، 3 و ... ( مقصــود از ایمــان کریــم بیــان بســیاری از قــرآن

همــان عقیــده ی صحیــح و مقصــود از تقــوا، جنبــه ی عملــی آن اســت. ]تســنیم[گناهــان و انجــام گونــه اســت: فــردی و اجتماعــی. تقــوای فــردی همــان تــرک تقــوای اجتماعــی: تقــوا دو گفتــه کلــی جامعــه بــر اســاس دیــن و خدامحــوری واجبــات فــردی اســت، ولــی تقــوای اجتماعــی بــه حرکــت گرچــه تقــوای فــردی نیــز آثــار و بــرکات زیــادی دارد، ولــی حکــم ایــن آیــه بــرای تقــوای عمومــی می شــود. ا

آیات حیـــات150

و اجتماعــی اســت. در واقــع، خداونــد در ایــن آیــه ایــن وعــده را بــه جوامــع ایمانــی و مســلمانان می دهــد گســترش یابــد، او نیــز گنــاه در اجتمــاع گــر رونــد جامعــه ی خویــش را دینــی و خدایــی نمــوده و نگذارنــد کــه ا

بــرکات فــراوان مــادی و معنــوی خــود را بــر آنــان نــازل می کنــد. ]تســنیم[گرفتــه کــه ســنت های او را نادیــده کســانی آیــات 97 تــا 99: ایــن آیــات، هشــدار خداونــد اســت بــه همــه ی گــروه غافــالن و مســتکبران انــذار ک شــده ی پیشــین را بپیماینــد. خداونــد بــه و می خواهنــد راه اقــوام هالگهانــی او -در شــب یــا روز و هنــگام کــه از مکــر او در امــان نیســتند و هــر آینــه بایــد منتظــر عــذاب نا می دهــد کافــران و غافــالن، همــان تدبیــر و تقدیرهایــی اســت خــواب و بــازی و ...- باشــند. مکــر خداونــد دربــاره ی گهانــی خداونــد گمراهــی شــده یــا بــه عــذاب نا کــت و کــه ســبب می شــود تــا آنــان بــه دســت خــود دچــار هالکــه نبایــد خــود را از مکــر کلــی بــه همــه ی مؤمنــان اســت دچــار شــوند. جملــه ی پایانــی آیــه، بیان گــر دســتور

خــود ایمــن ببیننــد و بایــد همــواره در حالتــی میــان خــوف و رجــا )بیــم و امیــد( باشــند. ]تســنیم[کــه از ســرانجام گوشــزد می کنــد آیــه 100: ایــن آیــه نیــز بــه طــور صریــح و روشــن بــه مــردم نســل های آینــده گناهانشــان بــه عــذاب کــه خداونــد می توانــد آنــان را نیــز بــه خاطــر گرفتــه و بداننــد تلــخ پیشــینیان درس گمراهــی بزنــد. منظــور از مهــر زدن خداونــد بــر گــوش و دل هایشــان مهــر غفلــت و کــرده و بــر چشــم و گرفتــار

گرفتــن قــدرت درک حقایــق از آنــان اســت. کــردن آنــان از رحمــت و کافــران، دور دل هــای کــه پیرامــون قصــص انبیــاء گذشــته اســت گذشــته درس بگیریــد! ایــن آیــه جمع بنــدی آیــات آیــه 101: از گذشــته را بارهــا در قــرآن بازگــو و تکذیــب مخالفــان بــود. خداونــد متعــال سرگذشــت پیامبــران و اقــوام کــرده تــا هــم مایــه ی دلــداری و تســلی خاطــر و نیــز ثبــات قلــب و پایــداری پیامبــرش باشــد و هــم هشــدار و

گذشــتگان عبــرت بگیرنــد. کــه از ســرانجام تذکــر بــرای مســلمانان کردنــد.« بــه ایــن بــوا مــن قبــل؛ ایمــان نیاوردنــد بــه آن چــه قبــال تکذیــب

کذ یؤمنــوا بــا کانــوا ل ــا

عبــارت »ف

ــه ک ــت ــؤال اینجاس ــود. س ــان ب ــی آن ــب قبل ــر تکذی ــه خاط ــته ب گذش ــوام ــاوردن اق ــان نی ــه ایم ک ــت معناسگذشــته چــه چیــزی را پیــش از آمــدن منظــور از تکذیــب قبلــی چــه چیــزی اســت؟ بــه عبــارت دیگــر، اقــوام کــرده بودنــد؟ در پاســخ بــه ایــن ســؤال اقــوال زیــادی نقــل شــده اســت. آنچــه از ســیاق پیامبــران تکذیــب ــد ــکار خداون ــانه های آش ــات و نش ــکار آی ــب و ان ــور، تکذی ــه منظ ک ــت ــن اس ــد ای ــد برمی آی ــل و بع ــات قب آیــد ــا خداون ــان عهــد فطــری بندگــی خــود ب ــد اســت؛ یعنــی آن ــکار خداون ــارت ســاده تر، ان در جهــان و به عبکــه می فرمایــد: بیشــتر آنــان افــرادی ــر ایــن مطلــب، آیــه ی بعــد اســت کــرده بودنــد. شــاهد ب را فرامــوش

ــد. ]المیــزان[ عهدشــکن و فاســق بودنآیــات 103 و 104: از ایــن آیــه بــه بعــد، هــدف ســوره در قالــب روایــت داســتان حضــرت موســی؟ع؟ و قومــش کیــد بــر روی ایــن داســتان و بیــان جزئیــات زیــاد آن در ســوره های مختلــف بــه جهــت دنبــال می شــود. تأــه امــت اســالم ــز شــباهت بســیار امــت یهــود ب ــف زندگــی آن حضــرت و نی آموزندگــی بســیار مقاطــع مختلگذشــته نیــز بــه آن اشــاره شــد. حضــرت موســی؟ع؟ در ابتــدای دعــوت خــود بــا براهیــن و کــه در اســت

151 ســوره ی اعـــراف

معجــزات روشــن بــه ســوی طاغــوت و فرمانــروای زمــان خــود -یعنــی فرعــون- رفتــه و او را بــه خــدا دعــوت کــرد.

پیام هاــا فتحن

ــوا ل ق

ــوا و ات ــم دارد. »آمن ــادى ه ــازده اقتص ــه، ب ــت جامع ــگ ومعنوی ــرمایه گذارى روى فرهن 96. س

ــرکات« هیــم بعل

کانوا یکسبون« - عامل محرومیت ها و مشکالت، عملکرد خود ماست. »با 98. زندگی بدون ایمان و تقوا، بازیچه اى بیش نیست. »و هم یلعبون«

گنــاه، مقدمــه ى مهــر خــوردن بــر دل ــم« ب نو

گناهــان انســان اســت. »بذ 100. کیفرهــاى الهــی بــه خاطــر و مانــع درك صحیــح و ســبب ســلب توفیــق از انســان اســت. امــام صــادق؟ع؟ فرمــود: »قلــب مؤمــن ماننــد گــر توبــه کند، آن ســیاهی کــه ا گنــاه، نقطــه اى ســیاه در آن پدیــدار می شــود صفحــه اى ســفید اســت و بــا هــر کــه تمــام قلبــش را گناهــش ادامــه دهــد، آن نقطــه زیــاد می شــود تــا جایــی گــر بــر پــاك می گــردد، امــا ا

فرامی گیــرد و مانــع رســیدن او بــه خیــر می شــود و دیگــر راهــی بــه ســعادت نــدارد.«گــذرد. ]صائــب[ »نقــص کــه نشــد بــاز در ایــن عبرتــگاه / روزگارش همــه در خــواب پریشــان 101. دیــده هــر

یــن« ــع ال عــیل قلــوب الکافر نبائــا ... یطبیــك مــن ا

عل

کریــم دقیــق اســت کثرهــم«، نــه همــه ى آن هــا. تعبیــرات قــرآن 102. در قضــاوت بایــد انصــاف داشــت. »لکلی گویــی نیســت. و از روی مســامحه و

کــرد. »اىل 103. بــراى اصــالح جامعــه، بایــد بــه ســراغ مهره هــاى اصلــی رفــت و آب را از سرچشــمه صــاف ئــه«

فرعــون و مال

کنیم و از آن عبرت بگیریم. »فانظر« - تاریخ را تحلیل » ین

من رب العال

کل جهان پیوند دارد. »رسول 104. رسالت انبیاء، باتدبیر

سؤاالت پژوهشیکافــر در آســایش گــر طبــق آیــه ی 96 تقــوای اجتماعــی ســبب نــزول برکــت اســت، پــس چــرا ملت هــای 1. ا

و رفــاه بیشــتر هســتند؟ )نمونــه(کنید. )المیزان( 2. وجوه تفسیری و معنایی آیه 100 را بیان

کلمــه تکــرار شــده و بــه ــری« در آیــه 97، در آیــه ی بعــد نیــز ایــن

هــل القکلمــه ی »ا ــا وجــود ذکــر 3. چــرا ب

ــزان( ــت؟ )المی ــده اس ــتفاده نش ــر اس ــای آن از ضمی ج

آیات حیـــات152

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ڇ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋۋ ٴۇ ۈ ۈ ېئ ۈئ ۈئ ۆئ ۆئ ۇئۇئ وئ وئ ەئ ەئ ائ ى ى ې ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ

جب حب خبــر ــرای شــما معجــزه ای روشــن ]ب ــاره خــدا ســخنی جــز حــق نگویــم. بی تردیــد مــن ب کــه درب ســزاوار اســت صــدق رســالتم[ از ســوی پروردگارتــان آورده ام، ]از حکومــت ظالمانــه ات دســت بردار[ و بنــی اســرائیل را گــر ]در ادعــای پیامبــری[ گفــت: ا کــن.)105( ]فرعــون[ کــردن از ایــن ســرزمین[ بــا مــن روانــه کــوچ ]بــرای کــن.)106( پــس موســی عصایــش را انداخــت، از راســتگویانی چنانچــه معجــزه ای آورده ای آن را ارائــه گاه دســت بــرای کــه نــا کشــید گریبانــش بیــرون گاه اژدهایــی آشــکار شــد.)107( و دســتش را از بــه نــاــری ــن جادوگ ــا ای ــد: قطع گفتن ــون ــوم فرع ــران ق ــراف و س ــت.)108( اش گش ــان ــپید و درخش ــدگان س بیننــاره او[ چــه رأی و کنــد؛ اینــك ]درب ]زبردســت و[ داناســت.)109( می خواهــد شــما را از ســرزمینتان بیــرون ــه ــده را ب گردآورن ــای ــداز و نیروه ــر ان ــه تأخی ــرادرش را ب ــازات[او و ب ــد: ]مج گفتن ــد؟)110( ــری می دهی نظکــن.)111( تــا هــر جادوگــری دانــا را بــه نــزد تــو آورنــد.)112( و جادوگــران نــزد فرعــون آمدنــد شــهرها روانــه گفــت: آری، و گــر پیــروز شــویم، حتمــا بــرای مــا پــاداش قابــل توجهــی خواهــد بــود؟)113( گفتنــد: آیــا ا ]و[ گفتنــد: ای موســی! یــا تــو ]چــوب دســت خــود را[ بینــداز، یقینــا از مقربــان خواهیــد بــود.)114( جادوگــران کــه انداختنــد، چشــم های مــردم گفــت: شــما بیندازیــد. هنگامــی یــا اینکــه مــا می اندازیــم.)115( ]موســی[ کردنــد و آنــان را ســخت ترســاندند، و جادویــی بــزرگ و شــگفت آور بــه میــان آوردنــد.)116( و بــه را جــادو گهــان آنچــه را جادوگــران بــه دروغ بافتــه بودنــد، بــه ســرعت کردیــم: عصایــت را بینــداز. نا موســی وحــی ــد، ــه عنــوان ســحر[ انجــام می دادن ــران ]ب ــا حــق ثابــت شــد و آنچــه را همــواره جادوگ بلعیــد!)117( نهایت

153 ســوره ی اعـــراف

گشــت.)118( پــس ]فرعونیــان[ در آنجــا مغلــوب شــدند و بــا ذلــت و خــواری بازگشــتند.)119( باطــل و پــوچ و جادوگــران ]بــا دیــدن آن معجــزۀ عظیــم و باطــل شــدن سحرشــان[ بــه ســجده افتادنــد.)120(

گان واژگردیــده اســت تــا کلمــه بــا حــرف »علــی« موجــب 105. حقیــق: شایســته، ســزاوار. )متعــدی شــدن ایــن

برخــی آن را بــه معنــای حریــص بــودن بداننــد. ]المیــزان[(کــه قابــل مشــاهده اســت، لــىق: انداخــت. )»القــاء« در اصــل بــه معنــای انداختــن در محلــی اســت

107.ا

گفتــه شــده اســت. ]مفــردات[( ســپس بــه هــر انداختنــی ثعبان: مار بزرگ، اژدها.

کند. بیضاء )مؤنث بیاض(: سفید. کرد، ج کندن چیزى از محل آن(: خار ع: 108. نزع )نزرجــه: بــه تأخیــر انــداز، مهلــت ده. )اصــل آن »ارجــئ« بــه عنــوان امــر از مــاده ی »ارجــاء: تأخیــر

111. ا

ــه خاطــر جــزم افتــاده اســت. »هــاء« ــاء نیــز ب ــاء« شــده و ی ــه »ی انداختــن« اســت. همــزه ی آخــر آن قلــب بکن گرچــه برخــی احتمــال داده انــد، »هــاء« ضمیــر باشــد و در قرائــت ســا پایانــی آن، »هــاء« ســکت اســت؛ ا

ــود.( ــده ش خوانگردآوری(: جمع آورندگان. ین )حشر: الدائن )جمع الدینۀ(: شهرها. حاشر

115. استرهبوهم )رهب: ترس و دلهره شدید(: آنان را به شدت ترسانیدند.گرفتن چیزی با سرعت است. ]قاموس[( 116. تلقف: می گیرد، می بلعد. )این ماده به معنای

ــون )افــک: برگردانــدن چیــزى از حقیقتــش، دروغ(: دروغ می ســاختند، خــالف واقــع جلــوه

117. یأفککــه از واقعیتــش برگردانــده شــده اســت. ]قامــوس[( گوینــد می دادنــد. )دروغ را از آن جهــت »افــك«

119. غلبوا: مغلوب شدند. انقلبوا: بازگشتند.کوچک شدگان. کوچکی( : حقیرشدگان، ین )صغر: صاغر

نکات تفسیریآیــه 105: شــروع دعــوت حضــرت موســی؟ع؟: حضــرت موســی؟ع؟ پــس از آنکــه بــه نبــوت مبعــوث شــد، مأموریــت یافــت تــا ســراغ فرعــون رفتــه و او را بــه توحیــد و رســالت خــود دعــوت نمایــد. ســخنان ابتدایــی آن کنــده از مهــر و شــفقت بــود. وی خــود را فرســتاده پــروردگار جهانیــان آمیختــه بــا برهــان عقلــی و حکمــت و آکــرده و بــه همیــن دلیــل، شایســته ی حق گویــی دانســت. نکتــه ی جالــب اینکــه آن حضــرت بــر معرفــی گرفتــار خدایــان متعــدد بودنــد کــه کیــد داشــت تــا بــه فرعــون و یارانــش روی واژه ی »رب العالمیــن« تأگفتنــی اســت منظــور از »بینــه« همــان معجــزات روشــن کــه رب و مدبــر جهــان فقــط یکــی اســت. بفهمانــد

حضــرت موســی؟ع؟ )عصــا و یــد بیضــا( می باشــد. ]تســنیم[آیــه 106: فرعــون از موســی؟ع؟ خواســت تــا آن آیــات و معجــزات روشــن را بــه وی نشــان بدهــد. عبارتــی که

آیات حیـــات154

کار بــرد، همــراه بــا تردیــد و شــک زیــاد دربــاره ی راســتگویی حضــرت موســی؟ع؟ او بــرای ایــن خواســته بــه بــود. ایــن امــر نشــان گر اوج تکبــر و حق گریــزی وی می باشــد.

آیــات 107 تــا 108: ایــن آیــات بیان گــر دو معجــزه ی آشــکار حضــرت موســی؟ع؟ بــرای فرعــون و درباریانــش گشــت و ســپس ــه اژدهایــی عظیــم گهــان تبدیــل ب کــه نا اســت. آن حضــرت ابتــدا عصایــش را انداخــت

گردیــده بــود. گریبانــش بیــرون آورد؛ درحالی کــه ســفید و روشــن و تابنــده دســت خــود را از کریــم ماجــرای موســی؟ع؟ کــه می دانیــد قــرآن ســه تعبیــر مختلــف دربــاره ی یــک معجــزه: همان گونــه کــرده اســت. دربــاره ی تبدیــل شــدن عصــای حضــرت موســی بــه مــار و فرعــون را در آیــات دیگــر نیــز نقــل ــه مــار کوچــک )نمــل،10(. 2- تبدیــل شــدن ب ســه تعبیــر در قــرآن وجــود دارد: 1- تبدیــل شــدن بــه مــار معمولــی )طــه،20(. 3- تبدیــل شــدن بــه مــار بــزرگ و اژدهــا )همیــن آیــه(. راز ایــن ســه تعبیــر مختلــف ایــن کوچــک و ســپس بــزرگ و بزرگ تــر شــد تــا شــگفتی و اعجــاز آن کــه در ابتــدا معجــزه ی آن حضــرت اســت

گــردد. ]مجمــع[ بیشــتر نمایــان ــرت ــه آن حض ــی؟ع؟، ب ــرت موس ــکار حض ــزات آش ــاهده ی معج ــود مش ــا وج ــون ب ــا 112: فرع ــات 109 ت آیــه ــت ب ــرت، دس ــوت آن حض ــردن دع ک ــی ــرای خنث ــا ب ــت ت گرف ــم ــاورانش تصمی ــا مش ــاورده و ب ــان نی ایمــاختن ــرون س ــش بی ــه هدف ک ــد کردن ــی ــت معرف ــر و چیره دس ــاحری ماه ــی را س ــان موس ــد. آن ــه بزنن توطئکشــور مصــر اســت. از آیــات دیگــر قــرآن فهمیــده می شــود پیشــنهاد ایــن توطئــه از جانــب بنی اســرائیل از کــه در مجلــس مشــورتی ســران حکومــت وی نیــز بــه تصویــب رســید. آنــان بــرای خــود فرعــون بــوده اســت گرفتنــد تــا چنــد روزی بــه موســی؟ع؟ و بــرادرش هــارون مهلــت کــردن توطئــه ی خویــش، تصمیــم عملــی کارآزمــوده بــه شــهرهای مختلــف روانــه ســازند تــا داده و در عــوض، مأمورانــی را بــرای دعــوت از ســاحران کــه ســاحران بــه دربــار فرعــون در روز معینــی بــه مبــارزه ی رودررو بــا موســی؟ع؟ اقــدام نماینــد. هنگامــی آمدنــد، ابتــدا -و در اثــر خــوی دنیاطلبــی خــود- بــه دنبــال پاداش هــای مــادی رفتــه و از فرعــون پرســیدند کــه آیــا در صــورت پیــروزی در میــدان مبــارزه، پــاداش خاصــی خواهنــد گرفــت. فرعــون نیــز درخواســت آنــان

کــرد. کیــد کــرده و بــر ارتقــاء مقــام آنــان نیــز تأ را تأییــد ــه ک ــارزه فرارســید، موســی؟ع؟ از ســاحران پرســید ــرای مب ــه زمــان موعــود ب ک ــات 115 و 116: هنگامــی آیکــرد. ســاحران طناب هــا و گــذار ــان وا کســی آغازگــر مبــارزه باشــد؟ موســی؟ع؟ شــروع مبــارزه را بــه آن چــه کــرده و آنــان را فریــب دادنــد. کــه چشــمان مــردم را ســحر چوب هــای خــود را طــوری بــه حرکــت درآوردنــد ع ســحر حتــی بــرای مــردم آن زمــان -کــه آشــنا بــه انــواع ســحر بودنــد- تازگــی و شــگفتی داشــت و ایــن نــو

بــه همیــن دلیــل، قــرآن از آن بــه »ســحر عظیــم« یــاد می کنــد.گهــان کــه عصــای خــود را بیفکنــد؛ نا کــرد آیــات 117 تــا 120: در ادامــه، خداونــد بــه موســی؟ع؟ وحــی کــه تمــام بافته هــای ســاحران را بلعیــد. ایــن واقعــه ی عصــای وی تبدیــل بــه مــاری بــزرگ و جهنــده شــد

کــرد. ک، ســاحران و مــردم را بــه حقانیــت حضــرت موســی؟ع؟ متمایــل و معتــرف هولنــا

155 ســوره ی اعـــراف

کــدام از ایــن امــور از قوانیــن علــت و معلولــی تبعیــت گرچــه هــر تفــاوت ســحر و علــوم غریبــه بــا معجــزه: امی کننــد، ولــی ســحر و علــوم غریبــه متکــی بــه نیــروی انســانی و دارای فرمــول مشــخص علمــی بــوده و کاری انجــام دهــد؛ بلکــه تنهــا در امــور از ایــن رو، محــدود و مشــخص اســت؛ یعنــی ســاحر نمی توانــد هــر کــرده، قــدرت انجــام ســحر دارد؛ امــا معجــزه چــون از منبــع کســب گاهــی الزم را کــه تمریــن و آ مشــخصی ــحر و ــاوت س ــه تف ــن آن ک ــدارد؛ ضم ــی ن ــچ محدودیت ــرد، هی ــمه می گی ــدا سرچش ــدرت خ ــم و ق ــزال عل الیکــه ســحر بــر چشــمان مــردم و در محــدوده ی حــس تأثیرگــذار اســت، ولــی معجــزه بــر معجــزه در ایــن اســت

عقــل و اندیشــه ی آنــان. ]تســنیم[

پیام ها ال

ــیل ع

ــول ق

ــد. »ل ا ــالت معصوم ان ــالغ رس ــس در اب ــد، پ ــاء، جــز ســخن حــق چیــزى نمی گوین 105. انبی

» ــق ال

الکــه نوعــی تــرس و وحشــت داشــت(، بشــارت و دســت کنــار انــذار )اژدهــا شــدن عصــا 108. پیامبــران در ــر، ابتــدا بایــد غــرور او را درهــم شکســت، آنــگاه دســت نورانــی نشــان می دهنــد. »بیضــاء« )در برابــر متکب

نــوازش را نیــز نشــان داد.(ــا اهــل حــق ــه ب ــرای مقابل ــرا و ایجــاد ســوء ظــن شــیوه ی همیشــگی مخالفــان دیــن ب 109. توهیــن و افت

ــم«

رجک ن یحنــد ا ی ــم« »یر ــاحر عل س

ــت. »ل ــوده اس ب

110. گاهــی دشــمنان از احساســات و عواطــف مــردم ماننــد وطن دوســتی، بــر ضــد مردان خدا سوءاســتفاده م«

رضک

ــم مــن ا

رجک می کننــد. »یحن

کار فرهنگــی قوى تــرى انجــام داد. »یأتــوک کار فرهنگــی، بایــد کفــار هــم می داننــد بــراى مقابلــه بــا .112 ســاحر علم«

ل

بــک

113. یکــی از تفاوت هــاى پیامبــران و جادوگــران، تفــاوت در هــدف و انگیزه هاســت. پیامبــران بــراى جــر«، امــا ســاحران تنهــا بــراى

یــه مــن ا

م عل

ک

ســئل

کار می کردنــد و مــزدى نمی خواســتند، »مــا ا ارشــاد مــردم

»جــرا

نــا لکار می کننــد. »ان ل دنیــا و مادیــات

118. حق، پیروز و باطل، نابود است. »فوقع الق«

سؤاالت پژوهشی1. آیا تبدیل مار به اژدها امری ممکن و باورپذیر است؟ )نمونه، تسنیم(

کشــتن حضــرت موســی و 2. بــا توجــه بــه روایــات، چــه عاملــی ســبب شــد تــا مشــاوران فرعــون تصمیــم بــه بــرادرش نگیرنــد؟ )نورالثقلیــن، تســنیم(

3. نظر اسالم درباره ی سحر و جادو چیست؟ )نمونه ذیل 102 بقره(

آیات حیـــات156

ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڦ ڦ ڤ ڤڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٺٿ ٺ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ڭ ڭ ڭ ڭ ھے ے ۓ ۓ ہ ہ ھ ھ ھ ۇۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ېې ۇئ وئ وئ ەئ ەئ ائ ائ ى ى ې ىئ ىئ ىئ ېئ ېئ ېئ ۈئ ۈئ ۆئ ۆئ ۇئ

ی ی یگفتنــد: ]از روی حقیقــت[ بــه پــروردگار جهانیــان ایمــان آوردیــم،)121( پــروردگار موســی و هــارون.)122( کــه مــن بــه شــما اجــازه دهــم بــه او ایمــان آوردیــد؟! مســلما ایــن توطئــه و گفــت: آیــا پیــش از آن فرعــون کنیــد، ولــی بــه کرده ایــد تــا مردمــش را از آن بیــرون کــه ]شــما و موســی[ در ایــن شــهر برپــا نیرنگــی اســت زودی خواهیــد دانســت.)123( قطعــا دســت ها و پاهایتــان را یکــی از چــپ و یکــی از راســت جــدا می کنــم، گفتنــد: مــا بــه ســوی پروردگارمــان بازمی گردیــم ســپس همــه شــما را بــه دار خواهــم آویخــت.)124( کــه مــا بــه کیفــر نمی رســانی ]بنابرایــن ترســی از مجــازات تــو نداریــم.[)125( و تــو مــا را جــز بــه ایــن ســبب بــه گفتنــد:[ گاه بــه دعــا روی آوردنــد و کــه بــه ســوی مــا آمــد ایمــان آوردیــم. ]آن آیــات پروردگارمــان هنگامــی کــه تســلیم ]فرمان هــا و احکامــت[ ای پــروردگار مــا! صبــر و شــکیبایی بــر مــا فــرو ریــز و مــا را در حالــی گفتنــد: آیــا موســی و قومــش را رهــا می کنــی تــا در ایــن باشــیم، بمیــران.)126( اشــراف و ســران قــوم فرعــون گفــت: بــه زودی پسرانشــان را بــه صورتــی گذارنــد؟ کننــد و تــو و معبودهایــت را وا ســرزمین فســاد و تباهــی گســترده بــه قتــل می رســانیم و زنانشــان را زنــده می گذاریــم و مــا بــر آنــان چیــره و مســلطیم. وســیع و

گفــت: از خــدا یــاری بخواهیــد، و شــکیبایی ورزیــد، یقینــا زمیــن در ســیطرۀ )127( موســی بــه قومــش کــس از بندگانــش بخواهــد می بخشــد، و ســرانجام نیــك ــه هــر مالکیــت و فرمانروایــی خداســت، آن را بکــه تــو نــزد مــا بیایــی شــکنجه و آزار شــدیم، و نیــز پــس گفتنــد: پیــش از آن بــرای پرهیــزکاران اســت.)128( کنــد، کــه پروردگارتــان دشــمنانتان را نابــود گفــت: امیــد اســت کــه آمــده ای ]مــورد شــکنجه و آزاریــم[. از آن

157 ســوره ی اعـــراف

کــه شــما ]پــس از فرعونیــان[ چگونــه عمــل و شــما را در ایــن ســرزمین، جانشــین ]آنان[گردانــد، پــس بنگــرد کمبــود بســیار شــدید بخشــی از می کنیــد؟)129( و فرعونیــان را بــه قحطــی و خشکســالی های متعــدد و

محصــوالت دچــار نمودیــم تــا هشــیار شــوند.)130(

گان واژوه : مکر و حیله نمودید. رت

ن : اذن بدهم، اجازه بدهم. مک

123. ءاذ

عن: یقینا قطعه قطعه می کنم. قط 124. ل

ــا پــای کــه دســت راســت ب ــا بــه خــالف، ایــن اســت کــردن دســت و پ خــالف : مخالــف. )مقصــود از قطــع چــپ یــا بــر عکــس بریــده شــود.(

کشیده و بر دار آویزان می کنم. م : یقینا شما را به شدت به صلیب

بنک صل

ل

کنندگان. 125. منقلبون : بازگشت 126. تنقم: انتقام می گیری.

کردن محل از آن(: فرو ریز! أفرغ )افراغ: ریخته گرى، ریختن شی ء روان به منظور خالی نا )توفیۀ: تمام دادن حق(: بمیران ما را.

توف

ر: آیا رها می کنی؟

تذ: اشراف قوم. ا

127. الأ

گذاشتن(: زنده نگه می دارند. نستحىی )الستحیاء: زنده 128. استعینوا )عون: یارى، استعانت: یارى خواستن(: مدد و یاری بخواهید.

یورثا: آن را به ارث می گذارد.وذینا )فعل ماضی مجهول صیغه 14(: آزار و اذیت شدیم.

129. أ

گذاشتن(: شما را جانشین می کند. م )استخالف: خلیفه و جانشین

یستخلفکک می کند. هیلك: هال

کار می رود.( نین )جمع سنۀ(: سال ها. )لفظ سنین بیشتر در سال های قحطی به 130. الس

نکات تفسیریآیــات 121 و 122: شــروع دعــوت حضــرت موســی؟ع؟: ســاحران -کــه بــه خوبــی تفــاوت میــان ســحر و ــی ــا مشــاهده ی اعجــاز حضــرت موســی؟ع؟، از شــدت شــوق و عالقــه ی درون معجــزه را می دانســتند- بگذاشــت و فرعــون را کردنــد. ایمــان آنــان تأثیــر زیــادی در بیــداری مــردم ک افتــاده و اظهــار ایمــان بــه خــاکــه ایمــان ســاحران مقطعــی و از روی کــرد. آیــات بعــد نشــان گر ایــن مطلــب اســت ک بــه شــدت هراســناگرفتــه بــود؛ چــه اینکــه آنــان در برابــر گاهــی صــورت کامــال از روی بینــش و آ احســاس نیــز نبــود؛ بلکــه

کــرده و حتــی جــان خــود را در راه دفــاع از دیــن خــدا دادنــد. تهدیدهــای فرعــون ایســتادگی انقــالب دل هــا بــه دســت خداســت! تحــول درونــی ســاحران درس عبرتــی بــزرگ بــه همــه ی مــا

آیات حیـــات158

کســی پــس از ســال ها غفلــت کــه بدانیــم عاقبــت انســان ها بــه دســت خداســت و ممکــن اســت می دهــد گشــته و حتــی بــه درجــه رفیــع شــهادت و بی خبــری -و حتــی مبــارزه بــا پیامبــر خــدا- بــه یکبــاره متحــول

ــب القلــوب« اســت. ــم »مقل کری ــد برســد. آری! خداونآیــات 123 و 124: فرعــون -کــه فــردی مــکار و حیله گــر بــود- بــا مشــاهده ی صحنــه ی اعجاب انگیــز کــرد کــرد و ایــن بــار ســاحران را متهــم پیــروزی موســی؟ع؟ و شکســت ســاحران، دوبــاره حیله اندیشــی کــردن مــردم را در ســر دارنــد. جالــب آنکــه او کشورگشــایی و آواره کشــیده و خیــال کــه بــا موســی نقشــه گمــان می کــرد دیگــران -حتــی در انتخــاب عقیــده و کــه ــود ــه قــدری در غــرور و تکبــر خــود فــرو رفتــه ب بکــه بــدون دینشــان- بایــد از او اجــازه بگیرنــد و بــه همیــن دلیــل، جــرم نخســت ســاحران را ایــن دانســت کــه دســت ها و پاهــای ســاحران را اجــازه ی مــن بــه خــدای دیگــر ایمــان آوردیــد. تهدیــد وی نیــز ایــن بــود

ــه دار می آویــزد. ــان را ب کــرده و آن ــف قطــع ــه طــور مخال بآیــات 125 تــا 126: ســاحران بــا شــنیدن تهدیدهــای فرعــون، نــه تنهــا دســت از عقیــده ی حــق خــود برنداشــتند؛ بلکــه بــا عبارتــی پرمغــز و پرمحتــوا، بازگشــت خــود را بــه ســوی خــدا دانســته و از او صبــر و کــه گفتنــد کردنــد. آنــان هم چنیــن در پاســخ ادعــا و تهمت هــای فرعــون، عاقبت بخیــری درخواســت

تنهــا دلیــل ایــن شــکنجه، ایمــان آوردن آنــان بــه خــدای یکتاســت.حدیــث اخالقــی: امــام صــادق؟ع؟ فرمــود: »کســی که خــود را برتــر از دیگــران بدانــد مســتکبر اســت.« بــه گنــاه نمی کنــد خــود را برتــر گناهنــد و او گفتنــد: »گاهــی انســان بــه دلیــل آن کــه دیگــران مشــغول ایشــان کــه بــا انگیــزه ى شکســت موســی آمدنــد می دانــد!« حضــرت فرمــود: »مگــر داســتان ســاحران را نشــنیده اى

کــرده و هدایــت شــدند.« ]نــور[ گناهــکار بودنــد[، ولــی توبــه ]و آیــه 127: پــس از پیــروزی موســی؟ع؟ در اولیــن مواجهــه بــا فرعــون، وی فرصــت یافــت تــا از بیــداری کــرده و آییــن خویــش را ترویــج نمایــد. پــس از مدتــی، اطرافیــان فرعــون وی را تحریــک مــردم اســتفاده گــر بــه موســی اجــازه دهــد تــا هم چنــان آزاد باشــد، بــه زودی همــه ی مــردم را فریــب داده کــه ا کردنــد کــه آنــان در هــر حــال، گفــت کامــل و او و خدایانــش را تنهــا می گــذارد. فرعــون در پاســخ، بــا اطمینــان کامــل نســبت بــه موســی و بنی اســرائیل دارنــد. ولــی بــه هــر حــال، تصمیــم دارد تــا آنــان را دوبــاره برتــری رك

گرفتــن زنــان- برگردانــد. از جملــه ی »و یــذ کشــتن پســران و بــه خدمــت بــه شــکنجه ی ســابق -یعنــی

ــی بــرای خــود نیــز ــا اینکــه ادعــای خدایــی مــردم را داشــته، ول کــه فرعــون ب تــك « فهمیــده می شــود و آلکــه آنــان را مــی پرســتیده اســت. خدایانــی داشــته

کــه دیــد فرعــون و مأمورانــش دســت به آزار و شــکنجه ی آیــات 128 تــا 129: حضــرت موســی؟ع؟ هنگامــی کــه کــرده و از وعــده ی حتمــی پــروردگار خبــر داد قومــش زدنــد، آنــان را بــه صبــر و اســتقامت دعــوت پیــروزی نهایــی همیشــه از آن مؤمنــان اســت. قــوم موســی؟ع؟ از ایــن حالــت بــه ســتوه آمــده و شــکایت کــه مــا پیــش از آمــدن تــو و بعــد از آن، پیوســته شــکنجه می شــویم. غــرض آنــان از ایــن شــکایت، کردنــد

159 ســوره ی اعـــراف

کــه چــرا از وعــده ی نیکــوی پــروردگار خبــری نشــد. نوعــی اعتــراض نســبت بــه آن حضــرت بــود کــه پــس از ایــن آیــه حدیــث تفســیری: امــام باقــر؟ع؟ می گویــد: »در مصحــف حضــرت علــی؟ع؟ دیــدم کــه خداونــد زمیــن را بــه مــا ارث داده و مــا پرهیــزکاران کســانی هســتیم آمــده اســت:»من و اهل بیتــم

هســتیم.« ]نورالثقلیــن[گذشــته و کــه پیشــتر در ماجــرای اقــوام و انبیــاء آیــه 130: ســختی و مشــکل بــرای فرعونیــان: همان گونــه کنــد. ایــن مســأله گروهــی را بــدون اتمــام حجــت دچــار عــذاب نمــی نیــز در آیــه 94 بیــان شــد، خداونــد هیــچ گرفــت و خداونــد آنــان را هــم چــون امت هــای دیگــر بــه ســختی و دربــاره ی فرعــون و پیروانــش نیــز صــورت کــرد تــا بــه قدرتــی فراتــر از قــدرت فرعــون ایمــان آورده و متذکــر شــوند. مشــکالت )خشکســالی و قحطــی( دچــار

پیام هاــان را از دل ــاعت انس ــد س ــد در چن ــه می توان ک ــت ــدری اس ــه ق ــرت( ب ــت )بصی ــم و معرف ــدرت عل 121. ق » مــین

ــا برب العل ــوا ءامن

ــحرة ســاجدین* قال لــىق الس

ظلمــت و تاریکــی بــه نــور و هدایــت رهنمــون شــود. »و ا

]ســاحران دارای علــم و بصیــرت بــوده و تفــاوت ســحر و معجــزه را می دانســتند و از روح حق جــو هــم بهــره می بردنــد.[

امیــد کــه »بــه آن چیــز اســت. حضــرت علــی؟ع؟ فرمــود: بیشــتر ناامیدی هــا - موفقیــت در هنــگام کــرد تــا بــراى کــه امیــدى در آن هســت؛ چنانکــه موســی؟ع؟ حرکــت نــدارى، امیدوارتــر بــاش تــا بــه چیــزى خانــواده اش آتــش بیــاورد، امــا بــا مقــام رســالت برگشــت و... و ســاحران نیــز بــراى رســیدن بــه مــال و مقــام

ــا ایمــان و مؤمــن بازگشــتند.« ]تحف العقــول ص208[ ــا ب ــار فرعــون آمدنــد، ام بــه دربــه ــراغ« ب ــرا« ]»اف ــا صب ین

ــرغ عل ف

ــا ا ن ب ــد. »ر ــز می خواه ــتر نی ــر بیش ــود، صب ــتر ش ــختی بیش ــه س ــر چ 108. ه

ــت.[ ــان اس ــای مؤمن ــر در دل ه ــه ی صب کاس ــردن ک ــز ــای لبری معنــب[ »و ــتن ]صائ ــای خویش ــه ج ــس را ب ک ــر خ ه ــر ــاند چ ــدام * می نش ــد م ــم نمی مان ــر عال ــر و زب ــن زی ــن چنی ای

کیــف تعملــون« م یف الرض فینظــر

یســتخلفکنا مسلمین «

- عاقبت بخیری از بهترین دعاها در هر زمان است. »و توف

ــون« و نفرمــود: »کیــف ــف تعمل ــا آن آزمایــش می شــوند. »کی ــال حکومــت مســئولند و ب 109. مــردم در قب

اعمــل«

سؤاالت پژوهشی1. آیــا اینکــه فرعــون خدایــی را می پرســتیده بــا آیــه 38 ســوره ی قصــص -کــه از زبــان فرعــون می فرمایــد:

ــم مــن الــه غیــری «- منافــات نــدارد؟ )المیــزان، نمونــه(

ک»مــا علمــت ل

2. چرا فرعون تصمیم بر قتل موسی؟ع؟ نگرفت ؟ )نمونه(که در آیات 127 و 128 بیان شده، چیست؟ )نمونه( 3. سه شرط پیروزی برای موفقیت

آیات حیـــات160

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پپ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺٺ ٺ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڳ گ گ گ گ کک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى

ائائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئچــون رفــاه و نعمــت بــه آنــان روی می کــرد، می گفتنــد: ایــن بــه ســبب ]شایســتگی[ خــود ماســت، و چــون کــه ]سررشــته و[ گاه باشــید گزنــد و آســیبی بــه آنــان می رســید، بــه موســی و همراهانــش فــال بــد می زدنــد؛ آعلــت شــومی فرعونیــان ]کــه عکس العمــل زشــتی های خــود آنــان اســت[ نــزد خداســت، ولــی بیشترشــان کــه[ هــر چــه را بــه عنــوان گفتنــد: ]ای موســی! از دعوتــت دســت بــردار نمی داننــد.)131( فرعونیــان کنــی بــه تــو ایمــان نمی آوریــم.)132( پــس مــا توفــان معجــزه بــرای مــا بیــاوری تــا بــه وســیلۀ آن مــا را جــادو گونــی گونا کــه عذاب هــای ــوده شــدن وســایل زندگــی را بــه خــون و هجــوم ملــخ و شــپش و قورباغــه و آلگناهــکار بودنــد. گروهــی مجــرم و کردنــد آنــان ــر و سرکشــی ــاز هــم تکب بــود بــه ســوی آنــان فرســتادیم، ب

کــه بــا تــو دارد ]و گفتنــد: ای موســی! پــروردگارت را بــه پیمانــی )133( و هــرگاه عــذاب بــر آنــان فــرود آمــد، کنــی یقینــا بــه گــر ایــن عــذاب را از مــا برطــرف کــه ا کــردن دعــای توســت[ بــرای مــا بخــوان آن مســتجاب ــا مدتــی کــه عــذاب را ت ــو روانــه می کنیــم.)134( پــس هنگامــی ــا ت ــو ایمــان می آوریــم و بنی اســرائیل را ب تکردیــم، بــه دور از انتظــار کــه ]می بایــد همــۀ[ آنــان بــه پایــان مهلــت آن می رســیدند از ایشــان برطــرف کردنــد، و از آنهــا غافــل پیمانشــان را می شکســتند.)135( نهایتــا بــه ســبب اینکــه آیــات مــا را تکذیــب کــه همــواره ناتــوان گروهــی کردیــم.)136( و بــه آن گرفتیــم و در دریــا غرقشــان بودنــد، از آنــان انتقــام کــه در آن ]از جهــت فراوانــی نعمــت، و زبونشــان شــمرده بودنــد، نواحــی شــرقی و غربــی آن ســرزمین را ارزانــی و حاصل خیــزی[ برکــت قــرار داده بودیــم بخشــیدیم؛ و وعــدۀ نیکوتــر پــروردگارت بــر بنی اســرائیل کــه همــواره فرعــون کردنــد تحقــق یافــت، و آنچــه را کــه ]بــر ســختی ها و بالهــا[ بــه ]پاداش[صبــری کردیــم.)137( کاخ و قصرهــای مجلــل[و ســایه بان های خوش نشــین می افراشــتند نابــود وفرعونیــان ]از

161 ســوره ی اعـــراف

گان واژکــه بــه معنــاى شــوم دانســتن و فــال بــد زدن بــه ــر اســت وا: بــه فــال بــد می گیرنــد. )از مصــدر تطی 131. یطیــرکــه چنان چــه از طــرف راســت چیــزى اســت. اصــل تطیــر در فــال زدن بــا پرنــدگان اســت؛ بــه ایــن صــورت

یــا چــپ شــخص می آمدنــد، آن را نشــانه شــومی می دانســتند.(هم : پرنده شان. طائر

کلمه تنها یک بار در قرآن استعمال شده است.( 132. مهما: اسم شرط به معنای هر زمان. )این کند. لتسحرنا: تا ما را سحر

راد: ملخ. 133. الجل: شپش بر روی محصوالت زراعی و هر حشره ریز. القم

فادع )جمع ضفدع(: قورباغه ها.

الضگانه و بخش بخش. الت: جدا مفص

ــا نــزد اهــل حجــاز بــه گوی جــز: عــذاب. )در لغــت بــه معنــای بــی نظمــی و اضطــراب اســت، ولــی 134. الرــت.( ــراب اس ــی و اضط ــب بی نظم ــه موج ک ــت ــده اس ــتعمال می ش ــذاب اس ــی ع معن

ثون )نکث: عهدشکنی(: پیمان می شکند.

135. ینککــردن اســت و بــه مجــازات کســی، کردیــم. )مــاده »نقــم« بــه معنــای انــکار 136. فانتقمنــا: پــس مجــازات

کار بــد اوســت.( گفتــه می شــود؛ زیــرا نوعــی انــکار انتقــام گفته شده است. : دریا. به رود بزرگ هم لم

ا

ورثنا: به ارث دادیم. 137. ا

ک نمودیم. کردیم، هال کت(: نابود رنا )دمار: هال دمیعرشون )عرش: بلندی(: بلند می کردند، باال می بردند.

نکات تفسیریگذشــته، خداونــد متعــال فرعــون و پیروانــش را بــه آیــه 131: ناسپاســی و فــال بــد زدن: مطابــق آیــات کــرد تــا متذکــر شــده و بــه یــاد خــدا بیفتنــد، ولــی آنــان -بــه دلیــل جهــل و غفلــت زیــاد- انــواع ســختی دچــار از ایــن بالهــا پنــد نگرفتــه و آن را بــه وجــود حضــرت موســی؟ع؟ و بنی اســرائیل در ســرزمین خــود نســبت کلــی، یکــی از عــادات زشــت و خرافــی دشــمنان پیامبــران در طــول تاریــخ، همیــن نــگاه می دادنــد. بــه طــور کــه حســنات و نیکی هــا را بــه شایســتگی خــود نســبت داده از روی جهالــت آنــان بــه اتفاقــات زندگــی بــود ک و مطهــر می دانســتند. و بالهــا را بــه وجــود دیگــران و شــومی آنــان. بــا ایــن منطــق، همــواره خــود را پــاکــه سرچشــمه ی همــه ی کیــد می کنــد کشــیده و تأ خداونــد بــر روی عقائــد خرافــی آنــان خــط بطــالن

گرفتاری هــا خــود آنــان هســتند. مصائــب و

آیات حیـــات162

کافــران اعتقــاد دارنــد اعتقــاد بــه نحســی و شــومی: بســیاری از مــردم در زمــان مــا نیــز ماننــد مشــرکان و ــال عــدد ــا بدیمــن اســت؛ مث ــا حتــی لبــاس و چیزهــای دیگــر خوش یمــن ی ــا اعــداد ی ــا افــراد ی ــام ی برخــی ایکالغ و جغــد را نشــانه ی شــومی و نحســی می داننــد. ممکــن اســت برخــی ســیزده را نحــس شــمرده یــا آواز کــه نحســی و شــومی یــا میمــون بودن نیــز بــه جهــت آشــنایی بــا قــرآن و روایــات ایــن گمــان را داشــته باشــند برخــی روزهــا ریشــه ی قرآنــی هــم دارد؛ چــون در قــرآن هــم ایــن اصطــالح آمــده و تأییــد شــده اســت. ولــی کــه تأییــد قــرآن بــر نحســی ایــام بــه معنــای تأییــد اعتقــاد باطــل و خرافــی در ایــن بایــد توجــه داشــته باشــند زمینــه نیســت؛ بلکــه نحوســت و برکــت روزهــا بــه خاطــر افرادیــا اتفاقــات آن روز اســت و منشــأ ذاتــی نــدارد و کارهــا نامناســب دانســته شــده، مــی تــوان کــه روز خاصــی بــرای برخــی بــه همیــن دلیــل، حتــی در مــواردی

آن را بــا تــوکل بــر خــدا انجــام داد. ]تســنیم[کــه آل فرعــون مــی دیدنــد ســبب بیــداری و تذکــر آنــان نشــد؛ بلکــه آنــان آیــه 132: ســختی ها و بالهایــی کاری بــرای ســحر آنــان بکنــد، بــه او کــه هــر گفتنــد کــرده و بــه موســی؟ع؟ بــر راه اشــتباه خــود پافشــاری کــه هم چنــان بــر ایمــان نمی آورنــد. ایــن جملــه نشــان دهنده ی اوج لجاجــت و حق گریــزی آنــان دارد

ســاحر بــودن موســی اصــرار داشــتند.و هشــدار اولیــن پــس متعــال خداونــد فرعــون: آل پــی در پــی عهدشــکنی :135 تــا 133 آیــات بی توجهــی فرعونیــان تصمیــم بــه عــذاب آنــان نگرفــت؛ بلکــه دوبــاره بــه آنــان فرصــت داد و بــا انــواع کــه کــرد؛ بــه ایــن صــورت ســختی ها و بالیــای طبیعــی حقانیــت دعــوت موســی؟ع؟ را بــر آنــان اثبــات آنــان بــا رســیدن ایــن بالهــا ســراغ موســی آمــده و از او تقاضــای دعــا بــرای حــل مشــکل می کردنــد و وعــده کــه در ایــن صــورت بــه او ایمــان می آورنــد، ولــی بالفاصلــه پــس از بــر طــرف شــدن بــال، دوبــاره می دادنــد

کفــر خــود برمی گشــتند. بــه م« خون دمــاغ یــا خونیــن

چگونگــی نــزول بــال: مقصــود از بــالی ملــخ، همــان ملخ خوارگــی و منظــور از »الــد

کــه ایــن بالهــا بــا فاصله هــای زمانــی شــدن رود نیــل اســت. منظــور از »آیــات مفصــالت« هــم ایــن اســت جــدا از هــم نــازل مــی شــد. ]تســنیم[

آیــه 136: پایــان مهلــت فرعونیــان: مهلــت تصمیم گیــری و تذکــر بــرای فرعونیــان نیــز چــون دیگــر گردنکشــی و غفلــت خــود بــه عــذاب ابــدی دچــار شــدند و انســان ها باألخــره بــه پایــان رســید و آنــان در اثــر

گشــتند. در رود نیــل غــرق کــه موســی در آیــه 128 بــه قومــش داده بــود، نــه تنهــا آیــه 137: خداونــد متعــال بــرای تحقــق وعــده ای ــه ــز ب ــاور و پربرکــت مصــر را نی ــرد؛ بلکــه ســرزمین پهن ک ــود ــی بنی اســرائیل را ناب آل فرعــون و دشــمن اصلگردنــد. مقصــود از گذاشــته و وارد آزمــون الهــی آنــان بخشــید تــا حکومــت مســتضعفان و مؤمنــان را بنیــان »کلمــه« همــان جملــه ی حضــرت موســی؟ع؟ و وعــده ی نیکــوی او بــه قومــش در آیــه 128 اســت. تمــام

کامــل آن اســت. ]المیــزان[ شــدن آن هــم بــه معنــای تحقــق

163 ســوره ی اعـــراف

ن یصنــع فرعــون و کا رنــا مــا کــرد؟ برخــی جملــه ی »و دم آیــا خداونــد دارایی هــای فرعــون را نیــز نابــود

کاخ هــا و باغ هــای فرعــون را کــه خداونــد همــه ی کرده انــد گونــه معنــا کانــوا یعرشــون « را ایــن قومــه و مــا کرده انــد، ولــی بــا توجــه بــه آیــات کار ذکــر نیــز نابــود ســاخت. آنــان ســپس برخــی حکمت هــا را بــرای ایــن کــه خداونــد ســاختار نظــام فرعونــی کــه منظــور از جملــه ی فــوق ایــن اســت دیگــر قــرآن، روشــن می شــود گردانــد. خداونــد در آیــات 25 تــا 28 دخــان و اعمــال ظالمانــه ی آنــان را برچیــد و بنی اســرائیل را وارث آن گذاشــتند و زراعت هــا و کــه ]فرعونیــان[ از خــود بــه جــاى می فرمایــد: »چــه بســیار باغ هــا و چشــمه ها کــه در آن بودنــد!. و مــا این هــا را میــراث اقــوام گران قیمــت؛ و نعمت هــاى فــراوان دیگــر قصرهــاى زیبــا و

دیگــرى قــرار دادیــم« ]تســنیم[

پیام هامون «

کثرهم ل یعل

وا ... لکن ا ر ی 131. عقاید باطل و خرافی ریشه در جهل و نادانی بشر دارد. »یط

- خوشــی و رفــاه بــرای فرعونیــان امــری آشــنا و مســتمر بــود، ولــی ســختی و بــال، ناشــناخته و مقطعــی بــوده نــا هــذه و ان تصبــم

ــوا ل

ــاذا جاءهتــم الســنة قال ــا ایــن حــال، آنــان افــرادی ناســپاس بودنــد. »ف اســت. ب

ئة« ]حــرف شــرط »اذا« نشــانه ی تحقــق قطعــی، ال »الســنة« نشــانه ی آشــنا بــودن آن، تنویــن ســیکلمــه ی »تصبــم« نشــانه ی مقطعــی ئة« نشــانه ی ناشــناخته بــودن و حــرف شــرط »ان« بــه همــراه »ســی

بــودن بالســت.[فادع «

و الض

ل راد و القم هیم ... الج

رسلنا عل

133. هستی فرمان بردار خداوند است. » فا

نا«کافران نیز از طریق توسل به اولیاى خدا، نتیجه می گرفتند. »یا موىس ادع ل .134

جل«- حوادث تلخ و شیرین در نظام هستی، زمان بندى دارد. »اىل ا

137. حمایــت خداونــد از مســتضعفان، مخصــوص بنی اســرائیل نیســت، بلکه یــك ســنت دائمــی اســت. کانــوا یســتضعفون« و نفرمــود: »اورثنــا بنی اســرائیل« ذیــن

ورثنــا القــوم ال

»ا

وا« ورثنا ... با صبر137. شرط پیروزى، صبر و مقاومت است. »ا

سؤاالت پژوهشی1. معنای جمله ی »با عهد عندک« چیست؟ )نمونه، المیزان(

کینه جو است؟ )نمونه، تسنیم( 2. مقصود از انتقام خداوند از فرعونیان چیست؟ آیا خدا 3. منظور از »الرض« در آیه 137 چیست؟ چرا؟ )المیزان، نمونه(

آیات حیـــات164

ٺ ڀ ڀڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڎڈ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ ڈ ژ ژ ڑڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻڻ ڻ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ېى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ

ۇئ ۇئۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ یگــذر گروهــی کردیــم[ عبــور دادیــم؛ پــس بــه کــه فرعونیــان را در آن غــرق و بنی اســرائیل را از دریــا ]یــی ــه ک ــه گون ــان ــی! هم ــد: ای موس گفتن ــتند، ــت داش ــود مالزم ــای خ ــتش بت ه ــر پرس ــواره ب ــه هم ک ــد کردنــی گروه ــما ــا ش ــت: قطع گف ــی ــده!! موس ــرار ب ــودی ق ــا معب ــرای م ــم ب ــو ه ــت، ت ــی اس ــان معبودان ــرای آن بکــه نادانــی می ورزیــد.)138( بی تردیــد آنچــه اینــان در آن قــرار دارنــد ]وآن عقایــد شــرك آلود و هســتید آییــن بت پرســتی اســت[نابود شــده و تبــاه اســت، و آنچــه همــواره انجــام می دهنــد باطــل و بیهــوده اســت.

گفــت: آیــا غیــر خــدا را ]کــه هیچ گونــه شایســتگی پرســتش )139( ]موســی بــا یــك دنیــا شــگفتی و تعجــب[ ــان[ ــر جهانیــان ]روزگارت کــه شــما را ب کــه اوســت ــی کنــم؟ در حال ــه عنــوان معبــود برایتــان طلــب ندارد[باز ]چنــگال ظالمانۀ[فرعونیــان نجــات دادیــم، را کــه شــما کنیــد[ هنگامــی ]یــاد و برتــری داد.)140( گســترده[ پســرانتان را کــه شــما را بــه ســخت ترین صــورت شــکنجه می کردنــد، ]و بــه شــکلی هــم آنــان ــرای ــرای بــه عــزا نشســتن در مــرگ پســران و بیــگاری[ زنــده می گذاشــتند، و ب می کشــتند، و زنانتــان را ]بــژه و ــی وی ــرای عبادت ــی ]ب ــا موس ــود.)141( و ب ــان ب ــوی پروردگارت ــزرگ از س ــی ب ــن ]امور[آزمایش ــما در ای شکردیــم، پــس میعــادگاه کامــل گذاشــتیم و آن را بــا ]افــزودن[ ده شــب دریافــت تــورات[ ســی شــب وعــده ــرادرش ــه ب ــت[ ب ــادگاه می رف ــه میع ــه ب ک ــی ــی ]هنگام ــت، و موس گرف ــان ــب پای ــل ش ــه چه ــروردگارش ب پــز و از راه و روش مفســدان پیــروی ــه اصــالح برخی ــاش و ب گفــت: در میــان قومــم جانشــین مــن ب هــارون کــرد: ای گفــت، عــرض کــه موســی بــه میعــادگاه مــا آمــد، و پــروردگارش بــا وی ســخن مکــن.)142( زمانــی کمــال ذات بی نهایتــت را ]بــه قلــب مــن[ بنمــای تــا تــو را ]بــه رؤیــت ویــژۀ باطنــی[ پــروردگار مــن، جمــال بــا ــر جــای ــوۀ مــن[ ب گــر ]پــس از جل کــوه بنگــر ا ــی بــه ایــن بنگــرم. خــدا فرمــود: هرگــز مــرا نخواهــی دیــد، ول

165 ســوره ی اعـــراف

کــرد، آن را متالشــی کــوه جلــوه خــود ثابــت و برقــرار مانــد، تــو هــم مــرا خواهــی دیــد. چــون پــروردگارش بــر ــه ــوی،[ ب ــاهده ش ــه مش ــی ]از اینک ــو منزه ــت: ت گف ــد ــوش آم ــه ه ــون ب ــد، چ ــوش ش ــی بی ه ــود و موس نمکــه هرگــز دیــده کننــده ]ایــن حقیقــت ســویت بازگشــتم، و مــن ]در میــان مــردم ایــن روزگار[نخســتین بــاور

هســتم.)143( نمی شــوی[

گان واژــاء« ــا »ب ــه ب ک ــی ــت و هنگام ــزی اس ــور از چی ــتن و عب گذش ــای ــه معن ــواز ب ــم. )ج ــا: عبوردادی 138. جاوزن

متعــدی می شــود، بــه معنــای عبــور دادن می شــود.(فــون )عکــوف: توجــه و مالزمــت بــه چیــزی همــراه بــا تعظیــم آن(: بــه طــور پیوســته و همیشــگی

یعک

]قامــوس[ می نمودنــد. تعظیــم ک شده. کت(: نابود و هال ر )تبار: هال 139. متب

م )بغى: طلب شدید(: بطلبم، بخواهم.

140. أبغیکــه شــما تحمیــل می کننــد، شــما را شــکنجه ــردن و خــوار نمــودن(: ب ک ــوم: تحمیــل م )س

ــومونک 141. یس

می نماینــد.گذاشتن(: زنده نگه می دارند. یستحیون )الستحیاء: زنده

فن : مرا جانشین قرار ده!: تمام شد. میقات : زمان یا مکان معین. اخل 142. ت

گشت، جلوه نمود. : روشن شد، ظاهر

یل ج

143. تکردن(: متالشی و خرد شده، ریز ریز. کوبیدن و خرد ا )دک:

بل : کوه. دک الج

کرد. : افتاد، سقوط خرگشته است. که از شدت صدایی چون صاعقه مدهوش کسی صعقا: بیهوش،

فاق: به هوش آمد. تبت الیك : به تو بازگشتم، توبه نمودم.ا

نکات تفسیریبــه قومــی از دریــا از عبــور پــس بنی اســرائیل نافرمانــی و جهالــت بنی اســرائیل: آیــه 138: شــروع کرنــش و تعظیــم می کردنــد. ایــن مطلــب باعــث شــد تــا روح مــادی کــه در مقابــل بت هــا کردنــد برخــورد و حس گــرا دوبــاره در آنــان تقویــت شــده و از حضــرت موســی؟ع؟ بخواهنــد تــا او نیــز بــرای آنــان خدایــی گفتنــی اســت مفســران احتمــال کننــد. هماننــد بت هــا قــرار بدهــد تــا آنــان را دیــده و در مقابلــش عبــادت کــه روح حس گرایــی و اعتقــاد بــه جســمانیت و دیــده شــدن خداونــد بــه آن دلیــل در بنی اســرائیل داده انــد کــه زمــان طوالنــی بــا اهــل مصــر و فرعونیــان -کــه بــه خدایــان و بت هــای متعــدد اعتقــاد رواج زیــاد داشــت

کــرده بودنــد. ]تســنیم[ داشــتند- معاشــرت آیــات 139 و 140: پاســخ حکیمانــه موســی؟ع؟: حضــرت موســی؟ع؟ درخواســت ســفیهانه ی قومــش

آیات حیـــات166

کــه بســاط ایــن افــراد بت پرســت و را ناشــی از جهــل و بی بصیرتــی آنــان دانســت. ســپس توضیــح داد کــه چگونــه کــرد کــم اعمالشــان بــه زودی برچیــده شــده و باطل شــدنی اســت. ســپس وجــدان آنــان را حاخــدا و پــروردگاری جــز خداونــد یکتــا بــرای شــما برگزینــم؛ درحالی کــه او شــما را بــه واســطه ی نعمــت کوتاهــی، دارای برهانــی قاطــع و توحیــد بــر اقــوام دیگــر برتــری بخشــیده اســت. ایــن مطلــب در عیــن کــه اهلل )یعنــی دارای همــه ی کــه توحیــد ربوبــی خداونــد را ثابــت می کنــد؛ زیــرا جــز او محکــم اســت کمــاالت و علــم و قــدرت بی پایــان( اســت و شــما هــم قبولــش داریــد، عبــادت مخلوقــی دیگــر لغــو و بیهــوده اســت؛ ضمــن این کــه نبایــد حتمــا معبــود انســان دیدنــی باشــد؛ بلکــه می تــوان او را بــا اوصافــش شــناخت کنیــد. بــه عبــارت دیگــر، کــرده تــا او را شــناخته و عبــادت و خــدا بــه شــما نعمت هــای مختلــف عطــا کــرد، شــما نیــز می توانیــم عبــادت کــه خداونــد یکتــا فضیلــت و برتــری را مســتقیما بــه شــما عطــا همان طــور

ــت. ــتگان نیس ــد فرش ــطه مانن ــه واس ــازی ب ــد و نی ــتقیما از او بخواهی ــود را مس ــت های خ و درخواسکارشــکنی برخــی اصحــاب پاســخ امــام علــی؟ع؟ بــه طعنــه دشــمنان اســالم: پــس از رحلــت پیامبــر؟ص؟ و کــه شــما مســلمانان هنــوز در خالفــت و جانشــینی وی، مــردی یهــودی بــه امیــر مؤمنــان؟ع؟ طعنــه زد کرده ایــد! حضــرت در پاســخ فرمــود: »مــا در پیامبرمــان اختــالف کــه در او اختــالف پیامبرتــان از دنیــا نرفتــه کرده ایــم، ولــی شــما هنــوز پایتــان از آب رود نیــل نکرده ایــم؛ بلکــه دربــاره ی ]جانشــینی[ وی اختــالف کردیــد برایتــان معبــودى ماننــد بت هــا قــرار دهــد! « ]نورالثقلیــن[ کــه بــه پیامبرتــان پیشــنهاد خشــك نشــده بــود ــورات گرفتــن احــکام ت ــا وی و ــرای مناجــات ب ــا ب کــرد ت ــد بــه حضــرت موســی؟ع؟ وحــی آیــه 142: خداونکــوه طــور بــرود. ســپس ده شــب دیگــر بــه آن افــزوده شــد تــا میقــات وی بــا خداونــد چهــل ســی شــب بــه گــردد. موســی؟ع؟ هنــگام رفتــن بــه بــرادرش هــارون را جانشــین خــود در رهبــری بنی اســرائیل شــب ــرار اولیــه ی مالقــات خــدا ــا ق گوی ــراد فاســد پیــروی نکنــد. ــا از اف ــرده ت ک ــه وی ســفارش ــرده و ب ک معرفــی بــا موســی؟ع؟ ســی شــب عنــوان شــد و بعــد، بــرای امتحــان بنــی اســرائیل و مصالــح دیگــر ده شــب بــه آن

ــه[ ــزوده شــد. ]نمون افکــه هــارون چــون پیامبــر خــدا بــود از افــراد مقصــود از »پیــروی نکــردن از مفســدان«: مشــخص اســت کارهــای خــالف دیــن پیــروی نمی کــرد. بنابرایــن منظــور از ایــن ســفارش گنــاه کار در انجــام فاســد و کشــورداری و تدبیــر امــور از پیشــنهادهای آنــان پیــروی نکنــد؛ زیــرا کــه در حضــرت موســی؟ع؟، ایــن بــود

کننــد. ]المیــزان[ ممکــن اســت توطئــه ون مــن مــوىس ــة هــار

نزل نــت مــن ب

کــرم؟ص؟ بــه امیــر مؤمنــان؟ع؟ فرمــود: »ا حدیــث »منزلــت«: پیامبــر ا

کــه پیامبــری ــه ل نــی بعــدی؛ تــو بــرای مــن هماننــد هــارون نســبت بــه موســی هســتی؛ بــا ایــن تفــاوت ن

ا

ال

پــس از مــن وجــود نــدارد.« از ایــن حدیــث و زمــان صــدور آن، جانشــینی بالفصــل حضــرت علــی؟ع؟ پــس از پیامبــر؟ص؟ فهمیــده می شــود. ]صحیــح مســلم ج4ص187[

کــه حضــرت ــرای رؤیــت قلبــی پــروردگار: روشــن اســت ــه 143: درخواســت حضــرت موســی؟ع؟ ب آی

167 ســوره ی اعـــراف

ــاد ــت و اعتق ــوم اس ــرا وی معص ــت؛ زی ــرده اس ــروردگار را نک ــوری پ ــاهده ی حض ــای مش ــی؟ع؟ تقاض موسکفــر محســوب می شــود. بنابرایــن منظــور از جملــه ی »ارنــی انظــر الیــک« بــه جســمانیت و رؤیــت خداونــد تقاضــای رؤیــت قلبــی و مشــاهده ی باطنــی خداونــد -کــه باالتریــن درجــه ی معرفــت اســت- بــوده و چــون آن حضــرت آمادگــی الزم بــرای ایــن امــر را نداشــته، تقاضایــش اجابــت نشــده اســت. خداونــد بــه وی فرمــود گــردد بــه گــر می خواهــی ایــن امــر برایــت روشــن ــی مــن را در خــود نــداری و ا

کــه تــو تــوان دریافــت تجل

ــا دیــن ایــن منظــره، ــی مــن فروریختــه و متالشــی می شــود. موســی؟ع؟ ب ــا تجل ــه ب کــن چگون ــگاه ــوه ن ککــه رؤیــت قلبــی پــروردگار مســتلزم مقــام و رتبــه ای فراتــر از ایــن اســت. ]تســنیم[ مدهــوش شــد و دریافــت

کــه ندیــده حدیــث: از حضــرت علــی؟ع؟ ســؤال شــد: »آیــا خــدا را دیــده ای؟« فرمــود: »چگونــه خدایــی را کنــم. چشــم ها او را چــون اشــیاء دیگــر نمی بینــد، ولــی قلــب بــا حقیقــت ایمــان او را باشــم، عبــادت

مشــاهده می کنــد.« ]نــور[

پیام هاکــه کوتــاه امتــش را بــدون رهبــر رهــا نمی کنــد. چگونــه امــکان دارد 142. پیامبــر الهــی حتــی بــرای مــدت

گرامــی اســالم امــت خــود را بــدون معرفــی جانشــین رهــا نمــوده باشــد. رســول ون مــوىس لخیــه هــر

- انتصــاب رهبــر و جانشــین بــه دســت خــدا و رســولش اســت؛ نــه مــردم. »و قــال

فــن یف قومــى«اخل

بــرای زمــان بهتریــن زیــرا اســت؛ ضــروری جامعــه بــرای بصیــر و دین شــناس و گاه آ رهبــر وجــود -اســت. رهبــر نبــود هنــگام فتنه گــری،

ــدار ــمارش مق ــرای ش ــار ب ــل معی ــن دلی ــه همی ــة« ]بیل

ــت. »ل ــات اس ــراى مناج ــت ب ــن فرص ــب، بهتری - ش

گرفتــه اســت.[ ــرار مالقــات هــم ق- عبــادت در چهــل شــب تمــام، آثــار خاصــی بدنبــال دارد. »اتممناهــا ... فتــم « ]مناجــات حضــرت موســی کــه -بــر اســاس روایــات- بهتریــن خ داد بــا خداونــد از ابتــدای مــاه ذوالقعــده تــا شــب دهــم مــاه ذوالحجــه ر

زمــان بــرای اربعین گیــری اســت.[ن تران« ]سعدی[

که نیرزد این تمنا به جواب »ل ن« نگفته بگذر * ر

143. چو رسی به طور سیناء »ا

سؤاالت پژوهشی1. آیا بنی اسرائیل بر مردم همه ی زمان ها برتری داشتند یا زمان خودشان؟ )تسنیم(

کنید؟ )نمونه، تسنیم( 2. مفاد حدیث »منزلت« و زمان صدورش را بیان 3. خطاب آیه 141 به یهودیان زمان پیامبر؟ص؟ است یا زمان حضرت موسی؟ع؟؟ )نمونه(

آیات حیـــات168

ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گگ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ڭۇ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ائ ائ ى ى ې ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۋۅ

ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئگفتنــم بــا تــو بــر همــۀ مــردم ]خــدا[ فرمــود: ای موســی! مــن تــو را بــه ]ابــالغ[ پیام هایــم و بــه ســخن کار بنــد[ و از ســپاس گزاران بــاش. کــن، ]وبــه برگزیــدم؛ پــس آنچــه را ]از پیام هایــم[ بــه تــو دادم، دریافــت

)144( و بــرای او در الــواح ]تــورات[ از هــر چیــزی ]کــه در بــاب دیــن مــورد نیــاز مــردم باشــد[ پنــدی و بــرای گفتیــم:[ آن کننــده هدایــت انســان ها باشــد[ ســخنی روشــن نوشــتیم؛ پــس ]بــه او هــر چیــزی ]کــه تأمیــن کــه آن را بــه کار بنــد[ و قــوم خــود را فرمــان ده کــن، ]و بــه را بــا قــدرت]ی تمــام و عزمــی اســتوار[ دریافــت ــا ــدکاران عصیانگــر را ]کــه در دنی ــه زودی ســرای ب ــد.[ ب کار بندن ــه کننــد ]و ب نیکوتریــن صــورت دریافــت خ اســت[ بــه شــما نشــان می دهــم.)145( بــه زودی کاخ هــا و خانه هــای آنــان، و در آخــرت دوز ویرانــی گــر هــر کــه ا گردنکشــی و تکبــر می کننــد از ]فهــم[ آیاتــم بازمــی دارم کــه در روی زمیــن بــه ناحــق کســانی را کننــد، آن را راه و رســم زندگــی آیــه ای را ببیننــد، بــه آن ایمــان نمی آورنــد و چــون راه هدایــت را مشــاهده گیرنــد؛ ایــن ]بازداشــتن از فهــم آیاتــم[ بــه ســبب گمراهــی را ببیننــد، آن را راه و روش خــود گــر راه نگیرنــد و اکــه آیــات مــا و دیــدار آخــرت کردنــد و از آنهــا غافــل بودنــد.)146( و آنــان کــه آیــات مــا را تکذیــب آن اســت کفــر و انحرافشــان[ ــر طبــق ــا جــز بــه آنچــه همــواره ]ب ــر شــد. آی کردنــد، اعمالشــان تبــاه و بی اث را تکذیــب کیفــر داده می شــوند؟!)147( و قــوم موســی پــس از ]رفتــن[ او ]بــه میعــادگاه پــروردگار[، انجــام می دادنــد، کــه آن مجســمه گاو داشــت! آیــا نمی دیدنــد کــه صــدای گوســاله ای ســاختند از زیورهــای خــود مجســمۀ کــه بــا آنــان ســخن نمی گویــد و آنــان را بــه راهــی هدایــت نمی کنــد؟! ]ولــی بــا روشــن بــودن ایــن حقیقــت کاری از دســتش بــر نمی آیــد[ آن را ]بــه عنــوان معبــودی بــرای پرســتش[ مجســمه ای بیــش نیســت و هیــچ کــه بــه شــدت پشــیمان کــه در ایــن انتخــاب[ از ســتمکاران بودنــد.)148( و هنگامــی گرفتنــد ]در صورتــی

169 ســوره ی اعـــراف

گــر گفتنــد: ا گمــراه شــده اند، کــه قطعــا گشــتند[ و دانســتند گاه گوساله پرســتی آ شــدند ]و بــه باطــل بــودن پروردگارمــان بــه مــا رحــم نکنــد و مــا را نیامــرزد، یقینــا از زیانــکاران خواهیــم بــود.)149(

گان واژکــردن( : تــو را برگزیــدم ، تــو را خالــص 144. اصطفیتــك )اصطفــاء: برگزیــدن خالــص هــر چیــزی، خالــص

کــردم. و پــاك کــه بــر آن می نویســند. )از ریشــه »الح: آشــکار لــواح )جمــع لــوح(: ســنگ یــا چــوب یــا هرچیــز دیگــر 145. ال

گرفتــه شــده اســت؛ زیــرا لــوح، آشــکارا بــر مقصــود صاحــب خــود داللــت می کنــد.( شــد« فخذها: پس آن را بگیر!

یکم )ارائه : نشان دادن(: به زودی به شما نشان خواهم داد. ورسأ

کــه دیــوار خانــه بــه دور گــردش و چرخیــدن« اســت و از آن جــا دار: خانــه، مســکن. )ریشــه اصلــی آن »دار: گفته انــد.( گردیــده و آن را دربرگرفتــه، بــه خانــه، »دار« آن

صرف )صرف: برگرداندن(: به زودی شما را برمی گردانم.146. سا

سبیل: راه. کمال. شد: هدایت و الر

گمراهی و راه باطل. الغى : 147. لقاء: رو به رو و مصادف شدن

گرفت. ذ: 148. اتنم: زیورهایشان. حلهی

گوساله با عجله و به سرعت بزرگ می-شود.( که گذاری، آن است گوساله. )علت این نام :

عجال جسدا: پیکر بی جان.

گاو. خوار: صدای کــه متوجــه اشــتباه خــود کنایــی بــه ایــن معناســت 149. ســقط یف أیدهیــم : در دستانشــان افتــاد. بــه طــور

شــدند.

نکات تفسیریآیــه 144: اعطــای شــریعت بــه حضــرت موســی؟ع؟: پــس از آنکــه خداونــد در آیــه ی قبــل تقاضــای کــه او را موســی؟ع؟ مبنــی بــر رؤیــت باطنــی را رد نمــود، در ایــن آیــات از نعمــت خــود بــر او ســخن می گویــد گفــت. ســپس احــکام و معــارف شــریعت را از میــان بندگانــش بــه رســالت برگزیــد و بی واســطه بــا او ســخن

کــه بــه ایــن چنــد فضیلــت بــاارزش بســنده نماید.]تســنیم[ کــرد کــرد و بــه او ســفارش بــه او عطــا حدیــث: راز برگزیــده شــدن حضــرت موســی؟ع؟: از امــام صــادق؟ع؟ روایــت شــده اســت: »خداونــد بــه

آیات حیـــات170

موســی فرمــود: »آیــا می دانــی چــه چیــز باعــث شــد تــا تــو را بــه هم ســخنی بــا خــود برگزینــم؟« موســی پاســخ کســی را ذلیل تــر و خاشــع تر از کــردم و داد: »چــه چیــز؟« پــروردگار فرمــود: »مــن تمــام بندگانــم را جســتجو ک می گــذاری و مــرا گونــه هایــت را بــر خــا کــه نمــاز می خوانــی تــو نســبت بــه خــودم ندیــدم. تــو هنگامــی کســاری در برابــر خداونــد نقــش بســزایی در صــدا می زنــی.« از ایــن روایــت فهمیــده می شــود تواضــع و خا

علــو درجــات انســانی دارد. ]تســنیم[ــرای موســی؟ع؟ نگاشــت و در آن مباحــث اخالقــی، احــکام و ــورات را ب ــواح ت ــد متعــال ال آیــه 145: خداونکــرد. ســپس بــه پیامبــرش فرمــود تــا تــورات را بــا همــه ی قــدرت و تــوان خــود معــارف را بــه تفصیــل بیــان

کنــد. گرفتــه و بــه امتــش نیــز چنیــن ســفارش حســنها«: هــر یــک از آیــات قــرآن کریــم و نیــز ســایر کتــب آســمانی چون تــورات، دارای

مــراد از »یأخــذوا با

معــارف واالی اخالقــی و اعتقــادی اســت و همگــی نــور اســت، ولــی برخــی از آیــات دارای فضیلــت و ارزش واالتــر اســت و محتــوای عمیق تــری دارنــد. بــه همیــن دلیــل، در ایــن آیــه از موســی؟ع؟ خواســته می شــود کنــد تــا ازمیــان دســتورهای اخالقــی در مراحــل مختلــف نفــس، آن دســتورهایی را تــا بــه امتــش ســفارش ــی ــلوک و بندگ ــیر و س ــی س ــل ابتدای ــه مراح ــت و ب ــارف اس ــالق و مع ــل واالی اخ ــرای مراح ــه ب ک ــد برگزینن

کتفــا نکننــد. ]تســنیم[ ا« در آیــه ی پیشــین اســت. ]المیــزان[ خداونــد بــه حضــرت گویــا تفســیر واژه »الفاســقین آیــه 146: ایــن آیــه گرفتــه تا متکبــران و حق گریــزان را از نشــانه های کــه ســنت جــاودان او بــر ایــن تعلــق کیــد می کنــد موســی تأکــه گمــراه نمایــد. روشــن اســت هدایــت خــود دور نمــوده و آنــان را بــه جهــت تکذیــب حــق و غفلــت از خــدا گمراهــی آنــان بــه ایــن حکــم الهــی بــه جهــت اعمــال ناشایســت و لجاجــت خــود آنــان بــوده و اجبــاری در کــه براهیــن و نشــانه های آیــة ل یؤمنــوا بــا« ایــن اســت

کل وا شــمار نمی آیــد. مقصــود از جملــه ی »و ان یــر

« ایــن اســت وه ســبیال

خــذ شــد ل یت الر

وا ســبیل روشــن در امــور اعتقــادی را نمی پذیرنــد و مقصــود از »و ان یــر

کــه در اخــالق و فقــه و حقــوق راه رشــد و هدایــت را نمی پیماینــد. ]تســنیم[آیــه 147: مــراد از حبــط اعمــال: در ایــن آیــه نتیجــه ی تکذیــب آیــات خداونــد ایــن چنیــن بیــان می شــود گشــته و بهــره ای از آن نمی برنــد. ایــن نابــودی اعمــال در اصطــالح علــم کلــی نابــود کــه اعمــال آنــان بــه گفتــه می شــود. حبــط، بــه معنــی باطــل و بی خاصیــت نمــودن عمــل اســت؛ یعنــی کالم »حبــط اعمــال«

کار خیــرى انجــام دهنــد، نتیجــه اى بــراى آن هــا نخواهــد داشــت . ]نمونــه[ گــر گونــه افــراد حتــی ا ایــن کــه جــزای اعمــال انســان در قیامــت، ــون « فهمیــده مــی شــود

ــوا یعمل کان مــا

ون ال ــز ــل یحج از عبــارت »ه

کــه بــه صــورت حقیقــی خــود در آمــده و انســان را در برمی گیــرد. تجســم عینــی همــان عمــل او در دنیاســت کــوه طــور بــه مناجــات مشــغول بــود، فــردی بــه کــه موســی؟ع؟ بــا خداونــد در آیــات 148 و 149: هنگامــی گوســاله نــام »ســامری« بــا ســوء اســتفاده از جهالــت و حس گرایــی قــوم وی، مجســمه ای از طــال بــه صــورت گوســاله همــان خــدای شــما و موســی؟ع؟ اســت. کــه ایــن گفــت ســاخت و بــه مــردم نابخــرد بنی اســرائیل

171 ســوره ی اعـــراف

کریــم آنــان را توبیــخ گاو شــنیده می شــد. قــرآن کــه از آن صــدای گوســاله ی ســاختگی وی به گونــه ای بــود کــه نــه بــا آنــان ســخن می گفــت و نــه قــدرت هدایتشــان را کــه چگونــه بــه خدایــی ایمــان آوردنــد می کنــد

داشت؟!

پیام هاکــن مــن کــه بایــد سپاســگزارى شــود. »و 144. مســئولیت هاى دینــی و ارشــادى، نعمــت الهــی اســت

ین« کر ــا

الشة« 145. برای انجام وظایف دینی، نیاز به قوت، اراده و جدیت هست. »فخذها بقو

حسهنا«- در میان چند راه و برنامه، باید بهترین روش را انتخاب و با بهترین توان انجام داد. »با

کســی برنمی گردانــد، بلکــه ایــن نتیجــه ى عملکــرد خــود انســان 146. خداونــد، بی جهــت لطــف خــود را از ون « ــر ب

صرف ... یتک

اســت. »ســا

»وه سبیال

خذ ... یت

وه سبیال

خذ گمراهی آزاد است. »ل یت - انسان در انتخاب هدایت و

ــون« نفرمــود: ــوا یعمل کان مــا

ون ال ــز کیفرهــاى قیامــت، تجســم اعمــال ماســت. »هــل یحج - پاداش هــا و

کانــوا یعملــون« »بمــا ون«

گناه است، اصرار بر آن است. »کانوا یعمل - آنچه بدتر از

147. هــر هنــری پســندیده نیســت؛ بلکــه هــدف از آن مهــم اســت. ســامری هــم مجسمه ســاز خوبــی بــوده است.

- دشمن براى انحراف مردم، از هنر و تمایالت نفسانی استفاده می کند.»

م عجال )مجسمه ى طال( »حلهی

ــم ... خــوار« بنابرایــن در پــی هــر - در انحــراف انســان، زرق و بــرق و ســروصدا نقــش عمــده اى دارد. »حلهیصــدا و هــر زرق و بــرق و زیبایــی نبایــد رفــت.

148. معبود انسان باید هادى انسان باشد. »ل هیدهیم«ــا

149. برخــی انســان ها تــا نتیجــه ى عملکــرد خــود را نبیننــد، متوجــه خطــاى خــود نمی شــوند. »و ل

وا«ســقط ...را

سؤاالت پژوهشی ش ء« بــه چــه معناســت و چــه نکتــه ای را مــی رســاند؟

کل 1. حــرف »مــن« در آیــه 145 و در عبــارت »مــن

)المیــزان، نمونــه(2. حضرت موسی؟ع؟ چگونه با خدا سخن می گفت؟ )نمونه، تسنیم(« چیست ؟ )نمونه، المیزان( م دار الفاسقین

یک ر

3. مقصود از جمله »سا

آیات حیـــات172

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀڀ ٺ ٺ ٺٺ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گگ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ےۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ

ىئ ی ی یی جئ حئ مئ ىئ يئجب حب خب مب ىبگاهــی از آن پیــش آمــد خطرنــاك[ خشــمگین و بســیار اندوهنــاك بــه ســوی کــه موســی ]پــس از آ و هنگامــی ــر فرمــان گوســاله[ ب ــا پرســتش ــا ]ب گفــت: پــس از مــن بــد جانشــینانی برایــم بودیــد، آی قومــش بازگشــت، گرفتیــد ]و صبــر نکردیــد تــا مــن بیایــم و فرمــان خــدا را بــه شــما پروردگارتــان ]کــه در تــورات آمــده[ پیشــی گرفــت ]وبــا خشــم[ او را بــه ســوی خــود می کشــید. ]هــارون[ کنــم؟[ و الــواح را افکنــد و ســر بــرادرش را ابــالغ گــروه مــرا ناتــوان وزبــون شــمردند، و نزدیــك بــود مــرا بــه قتــل برســانند، پــس گفــت: ای فرزنــد مــادرم! ایــن گــروه ســتمکاران قــرار مــده.)150( ]موســی[ گفت: کردنــم دشــمن شــاد مکــن، و ]هم طــراز[ با مــرا بــا مؤاخــذه کــه تــو مهربان تریــن مهربانانــی.)151( ای پــروردگار مــن مــرا و بــرادرم را بیامــرز، و مــا را در رحمتــت درآور، گرفتنــد، بــه زودی خشــمی ســخت از پروردگارشــان، و گوســاله را ]بــه پرســتش[ کــه کســانی بی تردیــد کیفــر می دهیــم.)152( خــواری و ذلتــی در زندگــی دنیــا بــه آنــان خواهــد رســید؛ و این گونــه دروغ بافــان را کــه[ کردنــد، وایمــان آوردنــد ]امیــدوار باشــند کــه مرتکــب بدی هــا شــدند، ســپس بعــد از آن توبــه و آنــان کــه خشــم یقینــا پــروردگارت پــس از آن ]توبــه وایمــان[ بســیار آمرزنــده و مهربــان اســت.)153( وهنگامــی کــه از ]مخالفــت بافرمان هــای[ کســانی موســی فــرو نشســت، الــواح را برگرفــت، و در نوشــته هایــش بــرای بــرای را مــرد قومــش هفتــاد میــان از بــود.)154( موســی پروردگارشــان می ترســند، هدایــت ورحمــت کننــده آنــان را فــرا گزیــد؛ چــون ]بــه ســبب درخواســت نابجایشــان[ آن زلزلــۀ شــدید نابــود میعــادگاه مــا بــر کنــی گــر می خواســتی می توانســتی همــۀ آنــان و مــرا پیــش از ایــن هــالك گفــت: ای پــروردگار مــن ا گرفــت، کــه مــرا در ایــن حادثــه توطئــه گمــان نکننــد کاش پیــش از ایــن هــالك می کــردی تــا بنی اســرائیل ]ای کــه ســبك مغزانمــان مرتکــب شــدند، عــذاب می کنــی؟ ایــن گناهــی و مکــری بــوده[ آیــا مــا را بــه خاطــر

173 ســوره ی اعـــراف

کــه را گمــراه می کنــی، و هــر کــه را بخواهــی ]بــه آزمایشــت[ ]حادثــه[ چیــزی جــز آزمایــش تــو نیســت، هــر کــه تــو بهتریــن کــن بخواهــی هدایــت می نمایــی، تــو سرپرســت و یــاور مایــی، مــا را بیامــرز و بــه مــا رحــم

آمرزندگانــی.)155(

گان واژک. 150. غضبان: عصبانی و غضب نا

أسفا: غمگین و اندوهگین.کردید. ن: جانشین من فتمو

خل

أعجلت : آیا عجله نمودید؟لىق : انداخت.

ا

ه : می کشید. ر یحجن : مرا ضعیف و ناتوان نمودند. استضعفو

ونن : نزدیک بود مرا بکشند. )»کاد« از افعال مقاربه است.(کادوا یقتل

کردن(: دشمن شاد نکن! ل تشمت )شماتت: دشمن شاد گوساله. 152. العجل:

م )نیل: رسیدن(: به زودی به آنان می رسد. سینالین )افتراء: دروغ بستن و چیزی از خود در آوردن(: دروغ سازان. الفتر

ــای ــت و در معن ــی آن اس ــزی و جایگزین ــه چی ــای ازال ــه معن ــخ« ب ــته. ) »نس ــس، نوش ــخۀ: رونوی 154. نسکــه نوعــی از بیــن بــردن صــورت اولــی رونویســی و صورت بــرداری نیــز از آن جهــت اســتعمال شــده اســت

اســت.(یرهبون )رهب: ترس و دلهره شدید(: می ترسند.

155. اختار: برگزید.الرجفة: لرزه شدید و ویران گر.

ک می کنی؟ نا: آیا ما را هال

هتلکا

فتنۀ: آزمایش، بالی بزرگ.

نکات تفسیریح ماجــرای حضــرت موســی؟ع؟ در کــه از شــر آیــه 150: اعطــای شــریعت بــه حضــرت موســی: آن چنــان ــد ــوه طــور توســط خداون ک ــد حضــرت موســی؟ع؟ در ــرآن -ماننــد ســوره طــه- برمی آی ســوره های دیگــر قک گوساله پرســتی مشــغول شــده اند. بــه همیــن جهــت غضبنــا کــه قومــش در غیــاب او بــه باخبــر شــد و خشــمگین بــه ســوی امتــش بازگشــت و نوشــته های تــورات را بــر زمیــن افکنــده و مــوی ســر بــرادرش

آیات حیـــات174

کردنــد؟ هــارون بــا لحنــی عاطفه برانگیــز کــه چــرا در غیــاب او چنیــن کشــید و پرســید هــارون را بــه ســوی ــه ــان ب ــی آن ــردم، ول ــذار نک ــو فروگ ــت ت ــی ام ــاد و راهنمای ــن از ارش ــت: »م گف ــرد و ک ــاب ــی؟ع؟ را خط موس

ســخن مــن توجــه نکــرده و نزدیــک بــود مــرا بکشــند.«کــه دلیــل رفتــار تــوأم بــا خشــم و غضــب حضــرت ح شــود خشــم عاقالنــه! ممکــن اســت ایــن ســؤال مطــرموســی؟ع؟ -به ویــژه انداختــن الــواح تــورات و توبیــخ بــرادرش هــارون- چــه بــوده اســت؟ پاســخ ایــن کــه رفتــار حضــرت موســی؟ع؟ -هم چــون ســایر پیامبــران- سراســر حکمــت و درســتی اســت و آن اســت کار حضــرات هرگــز دچــار قضــاوت عجوالنــه یــا رفتارهــای ناشــی از خشــم بیجــا نمی شــدند؛ بلکــه ایــن ــه ک ــده اند ــب ش ــی مرتک ــاه عظیم گن ــه ــد چ ــش بفهمان ــه امت ــه ب ک ــوده ــن ب ــرای ای ــی؟ع؟ ب ــرت موس حض

شایســته ی چنیــن رفتــاری -حتــی بــا نزدیکانــش- شــده اند. ]تســنیم[کــه علــت راز تســلیم هــارون در برابــر انحــراف بنی اســرائیل: در آیــه 94 ســوره طــه، از زبــان هــارون آمــده کــه باعــث جدایــی و تفرقــه میــان امــت یهــود نشــده تســلیم شــدن در برابــر بنی اســرائیل ایــن بــوده اســت باشــد. بــر ایــن اســاس، تشــبیه حضــرت علــی؟ع؟ بــه هــارون در حدیــث »منزلــت« و ســکوت آن حضــرت در

کــرم؟ص؟، معنایــی دوچنــدان می یابــد. برابــر انحرافــات برخــی اصحــاب پــس از رحلــت رســول اکــرد؛ زیــرا مؤمنــان دیگــر آیــه 151: حضــرت موســی؟ع؟ تنهــا بــرای خــود و بــرادرش هــارون طلــب مغفــرت کــه خــود را کــرده باشــند؛ بلکــه ایــن رهبــر جامعــه و پیامبــر اســت از امــت او مســئولیتی نداشــتند تــا خطایــی

مســئول هدایــت امــت دانســته و از قصــور احتمالــی خــود طلــب مغفــرت می کنــد. ]تســنیم[گوساله پرســتی چیــزی جــز ذلــت و خــواری دردنیــا نیســت؛ مگــر آیــات 152 و 153: عاقبــت شــرک بــه خــدا و

کــرده و بــه آغــوش پرمهــر پــروردگار بــاز گردنــد. اینکــه مشــرکان توبــه گاه ســازی امتــش بــه انحــراف و مبــارزه ی عملــی بــا آن، بــه امــت خــود راه آیــه 154: موســی؟ع؟ پــس از آکــه خشــم و غضــب حکیمانــه ی او فــرو نشســت، الــواح تــورات را از زمیــن توبــه را نشــان داده و هنگامــی

کــه بــرای مؤمنــان خداتــرس هدایــت و رحمــت بــه همــراه داشــت. برداشــت؛ الواحــی آیــه 155: حضــرت موســی؟ع؟ هفتــاد نفــر از بهترین هــای امتــش را بــرای میقــات بــا پــروردگار برگزیــد. کــه خــدا را بــه مــا نشــان دهــی!« در پــی ایــن ــو ایمــان می آوریــم گفتنــد: مــا زمانــی بــه ت ــان بــه موســی آنک همــه ی آنــان را در درخواســت نابخردانــه -کــه چنــد بــار دیگــر نیــز تکــرار شــده بــود- لــرزه ای هولنــاکــه آنــان را دوبــاره زنــده نمایــد تــا متهــم کــت رســاند. موســی؟ع؟ از خداونــد تقاضــا نمــود برگرفــت و بــه هال

کشــتن آنــان نشــود. بــه مقصــود از ایــن میقــات چــه بــوده اســت؟ در اینکــه ایــن میقــات بــا میقــات خــود حضــرت موســی؟ع؟ ع قرائــن موجــود در آیــات قــرآن و در یــک زمــان بــوده یــا نــه؟ میــان مفســران اختــالف اســت. از مجمــوکــه موســی تنهــا یــك میقــات داشــته و در آن هــم تقاضــای رؤیــت روایــات، بیشــتر چنیــن بــه نظــر می رســد از ســوی برگزیــدگان بنی اســرائیل و هــم تقاضــای رؤیــت باطنــی از ســوی خــودش و هــم دریافــت الــواح

175 ســوره ی اعـــراف

کــه چــرا یــک اتفــاق واحــد بــه صــورت ح شــود گرفتــه اســت. ممکــن اســت ایــن ســؤال مطــر تــورات صــورت کتــاب تاریــخ و قصــه نیســت و کــه قــرآن ــا همــه تفاصیــل ذکــر نشــده اســت؟ پاســخ ایــن اســت یکجــا و بهــدف از ذکــر هــر قســمت از ایــن اتفــاق در آیــات مختلــف فــرق می کــرده و بــه همیــن دلیــل، در هــر آیــه از

کنیــد.[ ]المیــزان[ زاویــه ی مخصــوص بــه هــدف آن آیــه بــه ایــن ماجــرا پرداختــه شــده اســت. ]دقــت

پیام ها»

سفا

150. در برابر انحراف هاى فکرى، باید غیرت دینی نشان داد. »غضبان ا

»سفا

- حتی غضب اولیاى خدا، از روى تأسف بر حال مردم است. »غضبان ا

لــىق کــرد. »ا - بــراى ایجــاد شــوك در جامعــه منحــرف، بایــد حرکــت توبیخــی چشــمگیر و بــه یــاد ماندنــی

کــه حضــرت علــی؟ع؟ ه« چنانکــه در نهج البالغــه خطبــه 182 می خوانیــم ــر خیــه یحج بــرأس ا

خــذ

لــواح و ا ال

گاهــی ســیلی بــه صــورت مبــارك خــود مــی زد. بــراى ایجــاد تحــرك در شــنوندگان بی تفــاوت، کــرد م« )هم چنیــن مــی تــوان برداشــت

ــن ا - در برابــر فــرد عصبانــی بایــد برخــوردى عاطفــی داشــت. »اب

کــه هــارون در شــرایط ســخت، بــه نــام کــه مــادر حضــرت موســی دارای مقــام واالیــی نــزد او و هــارون بــوده ــاد او متوســل می شــود.( و ی

ــران ــتضعاف رهب ــل اس ــروز عام ــد، ام ــات یافتن ــون نج ــی از فرع ــت موس ــه دس ــه ب ک ــروز ــتضعفان دی - مسن« خــود شــده اند. »اســتضعفو

که دشمن از آن سوء استفاده نکند. »فال تشمت ب العداء« هنگام توبیخ دوستان، باید مواظب بود دخلنا«

151. بخشودگی، مقدمه ى ورود در رحمت الهی است. »اغفر ... ا

م« ب - غضب من رسفا

152. غضب اولیاى خدا، غضب خداست. »غضبان ا

ــای« و ای

ــم مــن قبــل کتهل

ــو شــئت ا

کنیــم. »رب ل 155. در دعــا و درخواســت از خــدا، ادب را رعایــت

کــرد.[ ]موســی خواســته ی خــود را بــه طــور غیرمســتقیم و در قالــب اســتفهام درخواســت کاش! قبــل از ــای« )اى و ای

ــم مــن قبــل کت

هل

ــو شــئت ا

- مــردن، از تحمــل حــرف مــردم آســانتر اســت. »ل

کــوه طــور، جــان مــن و آنــان را می گرفتــی تــا مــردم بــه مــن تهمــت نزننــد.( آمــدن بــه

سؤاالت پژوهشیم« در آیه 150 چیست؟ )المیزان، نمونه(

ک ب مر ر

عجلت ا

1. مقصود از جمله ی »ا

گوساله پرســتی بنــی اســرائیل خبــر داشــته 2. چــرا بــا این کــه موســی؟ع؟ قبــل از بازگشــت از میقــات از غضبنــاك نشــد؟ )المیــزان(

گوساله پرستی امت موسی؟ع؟ در تورات چگونه منعکس شده است ؟ )نمونه( 3. ماجرای

آیات حیـــات176

ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿٿ ٿ ٹ ٹ ٹٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک کگ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱڱ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ۆ ۆ ۇ ڭۇ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ےے ھ ھ ھ ھ ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ

ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئکــه مــا بــه ســوی تــو بازگشــته ایم. خــدا فرمــود: عذابــم کــن و بــرای مــا در ایــن دنیــا و آن دنیــا، نیکــی مقــرر ــرای ــه زودی آن را ب گرفتــه اســت، پــس ب ــرا ــز را ف کــس بخواهــم می رســانم و رحمتــم همــه چی ــه هــر را بکفــر و بت پرســتی و ارتــداد[ می پرهیزنــد و زکات می پردازنــد و بــه آیاتــم ایمــان کــه ]از شــرك و کســانی کــه او را نــزد کــه از ایــن رســول و پیامبــر »درس نخوانــده« کســانی می آورنــد، مقــرر مــی دارم.)156( همــان ــری ــد؛ پیامب ــروی می کنن ــد پی ــته می یابن ــل نگاش ــورات وانجی ــش[ در ت ــانه ها و اوصاف ــۀ نش ــا هم ــود ]ب خکیزه هــا را بــر آنــان کارهــای شایســته فرمــان می دهــد، و از اعمــال زشــت بازمــی دارد، و پا کــه آنــان را بــه حــالل می نمایــد، و ناپاك هــا را بــر آنــان حــرام می کنــد، و بارهــای تکالیــف ســنگین و زنجیره هــا ]ی جهــل کــه بــه او ایمــان آوردنــد و او را ]در و بدعــت را[کــه بــر دوش عقــل وجــان آنــان اســت برمــی دارد؛ پــس کســانی کــه بــر او نــازل شــده پیــروی نمودنــد، ]بــر موانــع کردنــد و یاریــش دادنــد و از نــوری برابــر دشــمنان[ حمایــت راه ســعادت[ پیروزنــد.)157( بگــو: ای مــردم! یقینــا مــن فرســتادۀ خــدا بــه ســوی همــۀ شــمایم؛ خدایــی کــه مالکیــت و فرمانروایــی آســمان ها و زمیــن منحصــرا در ســیطرۀ اوســت، جــز او معبــودی نیســت، زنــده کــه بــه خــدا و تمــام ســخنان او می کنــد و می میرانــد، پــس بــه خــدا و رســول او پیامبــر درس نخوانــده گروهــی هســتند کنیــد تــا هدایــت یابیــد.)158( و از قــوم موســی ایمــان دارد ایمــان بیاوریــد، و از او پیــروی

ــا ]موازیــن و روش هــای[ حــق هدایــت می کننــد و بــه درســتی داوری می نماینــد.)159( کــه مــردم را ب

گان واژکردیم. )ماده اصلی آن، »هود: بازگشتن« است.( ع 156. هدنا الیك : به سوی تو رجو

177 ســوره ی اعـــراف

صیب )صوب : رساندن(: می رسانم.أ

گفتــه می شــود؛ زیــرا همــواره مــی(: درس نخوانــده . )بــه درس نخوانــده، »أمــی« ــى )جمــع أ م

157. ال

گویــی از مــادر متولــد شــده اســت. ]قامــوس[( کــه به گونــه ای اســت ک و پلید. بیث: هر چیز ناپا الن

ــای ــه معن ــرار دادن چیــزی در جایــی اســت. بنابرایــن، هــم ب ــای ق ــه معن یضــع: برمــی دارد. )»وضــع« بــه معنــای برداشــتن آمــده اســت. ]قامــوس[( گذاشــتن و هــم ب

کار ســنگین، تکلیــف شــاق. )در اصــل بــه معنــاى نگهــدارى و محبــوس ســاختن اســت، و بــه هــر اصرهــم: گفتــه می شــود. ]قامــوس[( کــه انســان را از فعالیــت بــاز مــی دارد، کار ســنگین

گردن نهند(: زنجیرها، غل ها. که براى ذلت و شکنجه به ل )جمع غل: زنجیری الغالکنید. وه )تعزیر : یاری و پشتیبانی آمیخته با احترام و تعظیم(: از او پشتیبانی ر عز

کنید. 158. اتبعوه : از او پیروی ون )عدل: برابری و مساوات(: عدالت و داوری می نمایند.

159. یعدل

نکات تفسیریکــرد کیــد آیــه 156: حضــرت موســی؟ع؟ از خداونــد نیکوتریــن چیــز در دنیــا و آخــرت را درخواســت نمــود و تأکــه عــذاب و رحمــت کرده انــد. خداونــد در اجابــت خواســته ی وی بیــان می کنــد کــه او همراهانــش توبــه

کــه تقــوا داشــته و زکات بپردازنــد. بــه دســت اوســت و او رحمتــش را برکســانی می فرســتد نادیــده را راه هدایــت کــه اســت تبهکارانــی عــذاب مخصــوص و عامــه خداونــد: رحمــت خاصــه ــر ــان و غی ــم از انس ــز -اع ــه چی ــه هم ک ــی: ــام و همگان ــت ع ــه دارد: رحم گون ــز دو ــت او نی ــد. رحم گرفته انکافــر و مؤمــن- را شــامل می شــود و از آن بــه صفــت »رحمــان« یــاد می شــود. 2- رحمــت خاصــه: انســان و کــه تنهــا شــامل مؤمنــان و بنــدگان خــاص شــده و از آن بــه صفــت »رحیــم« یــاد می شــود. مصادیــق رحمــت کــرد و از مصادیــق رحمــت عــام خداونــد می تــوان بــه خلقــت و هدایــت تکوینــی و رزق و روزی و ... اشــاره کتبا« بــه عنــوان

خــاص بــه توفیــق توبــه و نورانیــت زندگــی و والیــت اهل بیــت؟مهع؟ و ... . ضمیــر در »فســااســتخدام )بازگشــت ضمیــر بــه برخــی افــراد مرجــع آن( بــه رحمــت خــاص بــر می گــردد.

کــه از رحمــت خــدا بهــره کســانی اســت گذشــته و در مقــام توصیــف آیــه 157: ایــن آیــه در ادامــه ی آیــه ی می برنــد. مفــاد آیــه بیان گــر اوصــاف یهودیــان باایمــان در زمــان پیامبــر اســالم؟ص؟ اســت، ولــی روشــن کــه خطــاب خداونــد بــه حضــرت موســی؟ع؟، تنهــا آنــان را شــامل نمی شــد؛ یعنــی رحمــت خــاص اســت ــید. ــم می رس کرده انــد- ه ــالم عمــل ــش از اس ــی پی ــورات واقع ــه بــه ت ــان -ک ــان باایم ــه یهودی خداونــد بکــه مشــمول رحمــت خــاص خدا می شــوند بنابرایــن بایــد آیــه را تبیین کننــده ی اوصــاف برخــی از یهودیــان

کنیــد.[ ]المیــزان[ دانســت؛ نــه همــه ی آنــان. ]دقــت

آیات حیـــات178

اوصــاف پیامبــر اســالم؟ص؟: در آیــه 157 مهم تریــن اوصــاف پیامبــر؟ص؟ ایــن چنیــن بیــان شــده اســت: 1- الرســول النــی: رســالت و نبــوت بــا یکدیگــر تفــاوت دارد. بــه نظــر مــی آیــد فــرق نبــی و رســول آن اســت کننــده وحــی اســت، ولــی دومــی مأمــور ابــالغ آن نیــز می باشــد؛ ضمــن اینکــه نبــی در کــه اولــی تنهــا دریافــت کــه فرشــته ی حامــل وحــی کســی اســت خــواب فرشــته ی وحــی را دیــده و وحــی را می گیــرد، ولــی رســول ــر اســت؛ یعنــی هــر ــر ایــن اســاس، نبــی از رســول عام ت ــا او صحبــت می کنــد. ب را در هــر حــال می بینــد و بکــه بهتــر اســت ابتــدا رســولی نبــی هــم هســت و هــر نبــی ای رســول نیســت. بــا ایــن وجــود بــه نظــر می رســد ــی( و ســپس وصــف خــاص )الرســول( ذکــر شــود، ولــی در آیــه چنیــن نشــده؛ زیــرا در مقــام وصــف عــام )النــای ــه معن ــه ب ــت؛ بلک ــواد نیس ــای بیس ــه معن ــن واژه ب ــى: ای ــنیم[ 2- الم ــت. ]تس ــوده اس ــالت ب ــت رس اهمیکــه آورنــده اش پیــش از آن ســراغ کــه یکــی از معجــزات قــرآن آن اســت مکتب نرفتــه می باشــد. می دانیــم ــر ــود. 3- نشــانه ی دیگــر حقانیــت پیامب ــوم ظاهــری را نیاموختــه ب درس و مکتــب متــداوال نرفتــه و علکتــب عهدیــن )تــورات و انجیــل( نشــانه های او بــه دقــت ذکــر شــده و جــای کــه در اســالم؟ص؟ ایــن اســت شــک و شــبهه نمی گذاشــت؛ هرچنــد دســت خیانــت و تحریــف امــروزه ایــن نشــانه ها را بــه حداقــل رســانده

اســت. مهم تریــن برنامه هــای پیامبــر؟ص؟: رئــوس برنامه هــای تبلیغــی پیامبــر؟ص؟ در ایــن آیــه ایــن چنیــن بیــان شــده اســت: 1- امــر بــه معــروف و نهــی از منکــر: منظــور از »معــروف« همــه ی اصــول اعتقــادی و کــردن ارزش هــای اخالقــی صحیــح اســت و مقصــود از »منکــر« نقطــه ی مقابــل آن اســت. 2- حــالل کــرده و مــردم را از کی هــای ظاهــری و باطنــی را حــالل کــرم؟ص؟ تمــام پا طیبــات و تحریــم خبائــث: پیامبــر اپلیدی هــا دور می کنــد. 3- برداشــتن غــل و زنجیرهــای اســارت: برخــی احــکام ســخت در شــرایع قبلــی و کمــال مــی شــود توســط کــه مانــع حرکــت انســان در مســیر رشــد و کلــی، فشــارها و بارهــای ســنگینی بــه طــور کــه مؤمنــان بایــد پیــروی پیامبــر؟ص؟ برداشــته شــده اســت. ]تســنیم[ در ادامــه ی آیــه خداونــد بیــان می کنــد کامــل از او در برابــر دشــمنان و نیــز پیــروی از قــرآن همــراه ســازند تــا کــرم؟ص؟ را بــا حمایــت خــود از رســول ا

کامــل برســند. بــه رســتگاری آیــه 158: نبــوت الزمــه ی ایمــان بــه توحیــد و معــاد: در ایــن آیــه بــه پیامبــر اســالم؟ص؟ مأموریــت داده کیــد بــر ســه وصــف کنــد. تأ می شــود تــا رســالت خــود را بــه مــردم همــه ی زمان هــا و مکان هــا اعــالم فرمانروایــی آســمان ها و زمیــن، توحیــد و قــدرت بــر احیــا و اماتــه )معــاد( بهتریــن دالیــل بــرای رســالت آن ــماوات و الرض« پــس اداره و هدایــت انســان هــم بــه دســت اوســت؛ ــه ملــك الس

حضــرت اســت؛ چــون »ل

یــت« هــو« پــس تشــریع و قانون گــذاری هــم بــه دســت اوســت؛ و چــون »هــو یحــىی و ی

و چــون »ل االــه الپــس، رهبــرى و هدایــت انســان ها هــم بایــد از طــرف او باشــد تــا پــس از مــرگ بــه ســعادت برســند. ]تســنیم[

ــه ک ــود ــد می ش کی ــردد و تأ ــروع می گ ــش ش ــی؟ع؟ و قوم ــرای موس ــه ماج ــت ب ــه بازگش ــن آی ــه 159: از ای آیبرخــی پیــروان موســی؟ع؟ اهــل هدایــت و عدالــت بوده انــد.

179 ســوره ی اعـــراف

پیام هانیا حسنة و یف اآلخرة«

156. از بهترین دعاها، جامع ترین آن هاست. »یف هذه الد

- اصــل، رحمــت الهــی اســت و عــذاب او عارضــی. )بــراى رحمــت، فعــل ماضــی »وســعت«، ولــی بــراى ــت( ــده اس ــب« آم صی

ع »ا ــار ــل مض ــذاب فع ع

ى« ی الم الن

سول بعون الر ذین یت157. پیامبر اسالم؟ص؟ واسطه ى رحمت واسعه ى الهی است. »ال

گونــه اى بــا آن حضــرت تطبیــق - نشــانه ها و صفــات ذکــر شــده از پیامبــر؟ص؟ در تــورات و انجیــل، بــه دونــه« ونفرمــود: »یجــدون اوصافــه« کتــاب می یافتنــد. »یحج گویــا خــود او را در آن دو کــه داشــت

»

ل - انسان بدون انبیاء، وابسته و اسیر است. »یضع عهنم اصرهم و الغالــذی

ــور ال کــه دل هــا و اندیشــه ها را روشــن می کنــد و همــواره قریــن پیامبــر بــود. »الن - قــرآن، نــورى اســت

معــه« )نبــوت پیامبــر؟ص؟، همــراه قــرآن و از طــرف خــدا نــازل شــده اســت.(

ل نــزا

سؤاالت پژوهشیگفتار( در آیه 156 نسبت به آیات قبل چیست؟ )المیزان( 1. دلیل التفات )تغییر لحن

مى« برای پیامبر چه اقوالی ذکر شده است؟ )نمونه( 2. درباره ی وصف »ا

معــه« بــه چــه چیــز برمی گــردد؟ اقــوال مفســران در

ل نــزــذی ا

بعــوا النــور ال

3. ضمیــر »معــه« در عبــارت »واتایــن زمینــه چیســت؟ )المیــزان(

آیات حیـــات180

ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ ٻپ ٻ ٻ ٻ ٱ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺٺ ٺ ٺ ڤڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄڄ ڃ ڃ ڃ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چچ ڃ ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڳ ڳ ڳ ڳ گگ گ گ ک ک ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ

ۋ ۋۅ ۅ ۉۉ ې ې ې ې ى ىکــه کردیــم، و بــه موســی هنگامــی کــه هــر یــك امتــی بودنــد، تقســیم و مــا بنی اســرائیل را بــه دوازده قبیلــه کــه عصایــت را بــر ایــن ســنگ بــزن؛ در نتیجــه دوازده کردنــد، وحــی نمودیــم قومــش از او درخواســت آب گروهــی چشــمۀ ویــژۀ خــود را شــناخت؛ و ابــر را بــر ســر آنــان ســایبان قــرار دادیــم، چشــمه از آن جوشــید؛ هــر گفتیــم:[ از کردیــم ]و بــه آنــان و بــرای آنــان مــن و ســلوی ]یعنــی ترنجبیــن و مرغــی مخصــوص[ نــازل ــر مــا ســتم ــا ســرپیچی از فرمان هــای مــا[ ب ــان ب کــه بــه شــما دادیــم بخوریــد. و ]آن کیــزه ای روزی هــای پاکــه بــه بنی اســرائیل گفتــه نکردنــد، ولــی همــواره بــر خــود ســتم می ورزیدنــد.)160( و ]یــاد کنیــد[ هنگامــی را کــه خواســتید ]ازمیــوه و محصوالتــش[ گزینیــد، و از هــر جــا شــد: در ایــن شــهر ]بیــت المقــدس[ ســکونت بخوریــد، و بگوییــد: ]خدایــا! خواســتۀ مــا[ ریــزش گناهــان اســت. و از دروازه ]شــهر یــا در معبد[ ســجده کنان گناهانتــان را بیامــرزم، مــن قطعــا ]پــاداش[ نیکــوکاران را می افزایــم.)161( پــس ســتمکاران از درآییــد، تــا گفتــه شــده بــود ]پــس از ورود بــه شــهر[ بــه ســخنی کــه ]بیــرون دروازۀ شــهر[ بــه آنــان آن قــوم، ســخنی را گناهــان درخواســت امــور مــادی نمودنــد[ کردنــد، ]و آن اینکــه بــه جــای درخواســت ریــزش دیگــر تبدیــل کــه همــواره مرتکــب می شــدند، عذابــی از آســمان بــر آنــان فرســتادیم.)162( از کیفــر ســتمی نهایتــا بــه کــه ]اهلــش[ در ]روز تعطیلــی[ شــنبه کــه در ســاحل دریــا بــود بپــرس، هنگامــی آنــان سرگذشــت شــهری را کــه روز ]تعطیلــی[ شــنبه ماهی هایشــان ]بــه اراده خــدا از ]از حکــم خــدا[ تجــاوز می کردنــد؛ بــه ایــن صــورت اعمــاق آب بــه ســوی ســاحل می آمدنــد و[ بــه روی آب آشــکار می شــدند و غیــر شــنبه ها نمی آمدنــد ]وآنــان کار گونــه آنــان را در برابــر نافرمانــی و بــر خــالف حکــم خــدا در تعطیلــی شــنبه بــه صیــد می پرداختنــد؛[ ایــن

کــه همــواره داشــتند، آزمایــش می کردیــم.)163( بــدی

181 ســوره ی اعـــراف

گان واژکردیم. عناهم: قطعه قطعه و تقسیم 160. قط

اثنت عشرة: دوازده. أسباطا )جمع سبط(: نوادگان.

استسقاه )سقی: آب دادن(: از او درخواست آب نمود.ج شد. انبجست: قطره قطره خار

ناس: جماعت مردم.أ

لنا )ظل: سایه(: سایبان قراردادیم .ظل

گفتــه شــده الغمــام: ابــر. )در اصــل از ماده»غــم« بــه معنــی پوشــیدن چیــزى اســت و اینکــه بــه ابــر، غمــام کــه صفحــه آســمان را می پوشــاند.( اســت بــه خاطــر آن اســت

الن: نوعی غذای آسمانی. )احتماال شیره مخصوص و لذیذ درختان.(کبوتر است.( لوى : نوعی غذای آسمانی. )احتماال مرغی شبیه الس

گناهان است. 161. حطة: )حط: فرو ریختن(: در اینجا مقصود فروریختن کنار دریا. 163. حاضرةالبحر: در

یعدون )عدو: تجاوز و دشمنی(: تجاوز می کنند.بت : روز شنبه. )روز تعطیل قوم یهود( الس

حیتان )جمع حوت(: ماهیان.ع(: چیزهای آشکار و روشن. عا )جمع شار شر

کار مــی رود؛ زیــرا اولــی کــردن اســت و در معانــی خــواب و روز شــنبه بــه ل یســبتون )ســبت: بریــدن و قطــع کار و تــالش هفتگــی بــرای قــوم یهــود.( کار و تــالش روزانــه اســت و دومــی قطــع قطــع

نکات تفسیریآیــه 160: بنی اســرائیل پــس از آنکــه از چنــگال فرعــون رهایــی یافتنــد، دچــار اختــالف و چنددســتگی و بهانه جویــی بــا و نکــرده توصیه هــای حضــرت موســی؟ع؟ عمــل بــه آنــان شــدند. خــود میــان در ــان در مســیر کردنــد. آن ــرای رهبرشــان -یعنــی حضــرت موســی؟ع؟- ســخت کار را ب ــاد، منفعت طلبــی زیکم آبــی شــدند. حضــرت موســی؟ع؟ از خداونــد برایشــان طلــب آب حرکــت خــود در صحــرای ســینا دچــار ــا ــد ت کــه عصایــش را بــه ســنگ بزن کــرد نمــود. خــدا نیــز درخواســت وی را اجابــت فرمــوده و بــه او وحــی کــدام رئیــس یــک تیــره و قبیلــه شــدند. بــه کــه هــر آب از آن جــاری شــود. یعقــوب؟ع؟ دوازده پســر داشــت گفتــه می شــد. خداونــد نیــز بــه جهــت جلوگیــری از اختــالف میــان قبایــل، فرزنــدان ایــن افــراد، »اســباط« دوازده چشــمه از ســنگ جــاری نمــود. ایــن یکــی دیگــر از معجــزات حضــرت موســی؟ع؟ بــرای بنی اســرائیل

آیات حیـــات182

کــه در ســوره بقــره آیــه 60 نیــز آمــده اســت. بــود یکــی دیگــر از معجــزات آن حضــرت در بیابــان ســیناء، ســایه افکندن ابــر بــر ســر آنــان و نیــز در اختیــار قــرار ک و آســایش آنــان فراهــم شــده باشــد. دادن دو غــذای خــوب بــرای بنی اســرائیل بــوده تــا آب و خــوراکــه بــه صــورت شــیره بــر درختــان در می آمــد و بســیار شــیرین و لذیــذ »مــن« چیــزی شــبیه ترنجبیــن بــوده ح گوشــت لذیــذی داشــت. شــر ــاد، بلدرچیــن- بــوده و بــود. »ســلوی« نیــز نوعــی پرنــده -بــه احتمــال زی

ایــن ماجــرا نیــز در آیــه 57 ســوره بقــره ذکــر شــد.آیــات 161 و 162: بنــی اســرائیل پــس از عبــور از رود نیــل و صحــرای ســینا فرمــان یافتنــد تــا وارد ســرزمین ــا افــراد مقــدس شــام )بیت المقــدس( شــوند، ولــی بــه دلیــل راحت طلبــی و فــرار از جهــاد حاضــر نشــدند بکــه در آنجــا ســکونت داشــتند، بجنگنــد. )ر.ک. ســوره مائــده آیــات 21 تــا 26( بــه همیــن ســتمگری ــس ــد. پ ــرگردان بمانن ــینا س ــرای س ــال در صح ــل س ــه چه ک ــرد ک ــازات ــان را مج ــال آن ــد متع ــل خداون دلیــت ــه حال ــهر، ب ــه ش ــرای ورود ب ــتور داد ب ــان دس ــه آن ــت و ب ــان را پذیرف ــه ی آن ــد توب ــدت، خداون ــن م از ایکــه خدایــا مــا از تــو آمــرزش گناهــان. منظــور ایــن بــود ــة«؛ یعنــی ریختــن ســجده درآمــده و بگوینــد: »حطکلمــه کــه در دعاهــای مــا وجــود دارد.( آنــان ایــن کلمــه ی »العفــو« گناهانمــان را طلــب می کنیــم؛ ماننــد کــرد. را تغییــر داده و حکــم خــدا را موجــب تمســخر قــرار دادنــد. خداونــد نیــز عــذاب خــود را بــر آنــان نــازل

توضیــح بیشــتر در ایــن مــورد نیــز در آیــه 58 و 59 ســوره بقــره بیــان شــده اســت.ــبت« اشــاره و از آیــه 163: ماجــرای »اصحــاب ســبت«: ایــن دســته از آیــات بــه ماجــرای »اصحــاب السکنــد. هــدف از ایــن پرســش در واقــع زیــر ســؤال کــه از یهودیــان در این بــاره ســؤال پیامبــر؟ص؟ می خواهــد کان یهــود و نقــد رفتــار مکارانــه ی آنــان بــوده اســت. »اصحــاب ســبت« جمعــی از یهودیــان بــردن نیــاکــرده و بــه ماهیگیــری مشــغول بودنــد. مطابــق شــریعت یهــود، در روز کنــار دریــا زندگــی کــه در بودنــد کــرده و بــه عبــادت می پرداختنــد. ایــن حکــم بــرای آنــان ســخت تعطیــل )شــنبه( بایــد ماهیگیــری را رهــا ــنبه ــان در روز ش ــا ماهی ــود ت ــوده ب ــدر نم ــان- مق ــش آن ــرای آزمای ــال -ب ــد متع ــه خداون ــژه اینک ــد؛ به وی آمگیرنــد. بــه هــر حــال، »اصحــاب ســبت« از ایــن حکــم بیشــتر بــر روی آب ظاهــر شــده و در دســترس قــرار کنــار دریــا ایجــاد کــه آبراه هایــی در کــرده و دســت بــه نوعــی فریبــکاری زدنــد؛ بــه ایــن صــورت خــدا تجــاوز کــرده بودنــد تــا ماهی هــا بــه ســوی آن هدایــت شــوند. در روز شــنبه مانعــی بــر ســر ایــن آبراه هــا می گذاشــتند ــد. و می گفتنــد: مــا در روز ــد. ســپس در روز یکشــنبه آن هــا را صیــد می کردن ــا برنگردن ــه دری ــا ماهی هــا ب تــا کــردن ب ــازی کــه این گونــه فریب کاری هــا در حقیقــت ب شــنبه آن هــا را صیــد نکردیــم. مشــخص اســت

ک دارد. کیفــری دردنــا روح احــکام الهــی اســت و کــه خداونــد متعــال آزمایــش خداونــد بــرای تشــخیص مؤمنــان واقعــی: از ایــن آیــه برداشــت می شــود گنــاه هــم قــرار دهــد؛ مثــال از ســویی بــه او دســتور بــرای آزمایــش بشــر ممکــن اســت او را در معــرض کنــد. ایــن چشم پوشــی از نامحــرم بدهــد و از ســوی دیگــر، محیــط اطــراف او را فریبنــده و وسوســه افکن

183 ســوره ی اعـــراف

ــا لطــف الهــی منافــات مطلــب در آیــه 94 ســوره مائــده نیــز آمــده اســت. خالصــه آنکــه، ایــن آزمایش هــا بــت. ــن اس ــری همی ــان ظاه ــی از مؤمن ــان واقع ــخیص مؤمن ــه ی تش ــرا الزم ــدارد؛ زی ن

پیام هاکنــد. ]در این جــا ــا او برایشــان دعــا ــر متوســل می شــدند ت ــه پیامب ــرای حــل مشکالتشــان ب 160. مــردم بکردنــد« و در ســوره بقــره آمــده: »و اذ استســىق آمــده: »اذ استســقئه قومــه ؛ یعنــی قــوم موســی از او طلــب آب کــرد« پــس مــردم باواســطه از خداونــد مــوىس لقومــه؛ یعنــی موســی از خداونــد بــرای قومــش طلــب آب

کردنــد و ایــن اشــکالی نــدارد.[ طلــب آب کرده انــد. »کانــوا کــه از نعمت هــاى مــادى در راه رشــد و معنویــت خــود بهــره نگیرنــد، بــه خــود ســتم - آنــان

نفســهم یظلمون« ا

»دا وا الباب سج

161. ورود به مکان هاى مقدس، ادب و آداب ویژه اى دارد. »و ادخل

162. هــم تحریــف لفظــی و هــم تحریــف معنــوی در دیــن محکــوم اســت. بنی اســرائیل تحریــف لفظــی گفتنــد و »اصحــاب ســبت« نیــز تحریــف معنــوی کلمــه ی دیگــری ــة« کردنــد و بــه جــای »حط و معنــوی

کشــاندند. کــرده و حکــم خــدا را بــه تعطیلــی کــه بــه خاطــر آن هــا تنبیــه شــده اند، بــراى عبــرت دیگــران مانعــی کان 163. نقــل خصلت هــاى زشــت نیــا

ــت«یــة ال نــدارد. »عــن القر

ــبت« پیامبــر گنــاه، بــا توجیــه و حیلــه )کاله شــرعی( عــوض نمی شــود. »یعــدون یف الس - چهــره ى واقعــی کوچك تریــن حیلــه و توجیــه، حرام هــاى خــدا را حــالل کــه بــا فرمــود: » آنچــه یهودیــان مرتکــب آن شــدند

می کردنــد، شــما انجــام ندهیــد.«

سؤاالت پژوهشی1. تفاوت هــای انــدک میــان آیــات 160 تــا 162 بــا آیــات مشــابه هــر یــک در ســوره بقــره را بررســی و حکمــت

کنیــد. )نمونــه، تســنیم( آن را بیــان کجا بود؟ )نمونه، المیزان( که بنی اسرائیل وارد آن شدند، 2. مقصود از شهری

3. چــه مصادیقــی از حقــه و حیله هــای نامشــروع بــرای فــرار از تکالیــف دینــی در زندگــی امــروزه ســراغ داریــد؟

آیات حیـــات184

ٺ ٺ ٺٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پپ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳڳ گ گ گ کگ ک ک ہ ہ ۀہ ۀ ڻ ڻ ڻ ںڻ ں ڱ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئېئ ېئ ېئ

ىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئکت بودنــد، بــه پنــد دهنــدگان خیرخــواه کاری هــای دیگــران ســا گروهــی از بنی اســرائیل ]کــه در برابــر بــد و کــه خداهــالك کننــدۀ آنــان یــا عــذاب کننــدۀ آنــان به عذابی ســخت اســت، و دلســوز[ گفتنــد: چــرا گروهــی را گفتنــد: بــرای اینکــه در پیشــگاه پروردگارمــان ]نســبت کاری نابجاســت.[ پنــد می دهیــد؟ ]پنــد دادن شــما گناهانشــان[ بپرهیزنــد.)164( پــس بــه رفــع مســؤولیت خــود[ حجــت و عــذر داشــته باشــیم و شــاید آنــان ]از کــه مــردم کردنــد ]در لحظــه نــزول عــذاب[ پنــد دهندگانــی کــه بــه آنــان داده شــد، فرامــوش چــون پنــدی را کــه همــواره بــدکاری و کیفــر آن کردنــد بــه کــه ســتم را از بدی هــا بازمی داشــتند، نجــات دادیــم و آنــان را نافرمانــی می کردنــد بــه عذابــی ســخت گرفتیــم.)165( چــون از آنچــه نهــی شــدند سرکشــی کردنــد، بــه آنان کــرد: کــه پــروردگارت اعــالم کــن[ هنگامــی گفتیــم: بــه شــکل بوزینگانــی رانــده شــده درآییــد!)166( و ]یــاد کــه همــواره کنــد بی تردیــد تــا روز قیامــت کســانی را بــر ضــد یهودیــان ]متجــاوز و ســرکش[ برانگیــزد و مســلط کیفــر و یقینــا ]نســبت بــه تائبان[بســیار آمرزنــده عذابــی ســخت بــه آنــان بچشــاند؛ مســلما پــروردگارت زود گروهــی از آنــان کردیــم، کنــده گــروه پرا گــروه و مهربــان اســت.)167( و آنــان را در زمیــن ]بــه صــورت[ ــا خوشــی ها و ســختی ها آزمودیــم، بــرای ــان را ب گروهــی از آنــان غیــر شایســته اند، و آن مردمــی شایســته و ــان جانشــینانی ]ناشایســته ــد.)168( پــس بعــد از آن ــه صــالح و صــواب[ بازگردن ــر شایســته ها ب اینکــه ]غیــت و از ــاع پس ــان[ مت ــد، ]آن گرفتن ــرار ــان ق ــای ایش ــه ج ــد ب ــه ارث بردن ــورات[ را ب ــاب ]ت کت ــه ک ــکار[ وگناهدســت رفتنــی ایــن دنیــا]ی زودگــذر[ را ]از هــر راه نامشــروعی[به چنــگ می زننــد و ]بــه ناحــق[ می گوینــد: گــر متــاع نامشــروعی دیگــر گرایــی وغفلــت از حقایــق[ ا بــه زودی آمرزیــده خواهیــم شــد. و ]بــه ســبب دنیاکتــاب ]تــورات[ در حالــی هماننــد متــاع اول بــه آنــان برســد ]بــاز هــم[ آن را بــه چنــگ می زننــد؛ آیــا از آنــان در

185 ســوره ی اعـــراف

کــه نســبت گرفتــه نشــده کــه آنچــه را در آن اســت مکــرر خوانــده و فهمیده انــد، پیمــان ]محکــم و اســتوار[ کــه بــدون توبــه از حرام خــواری و زشــت کاری بــه آنــان بــه خــدا جــز حــق نگوینــد؟! ]پــس چــرا آمرزشــی کــه ]همــواره از مــال نامشــروع کســانی تعلــق نمی گیــرد بــه خــدا نســبت می دهنــد؟[و ســرای آخــرت بــرای کتــاب ]آســمانی[چنگ ــه کــه ب ــان ــا نمی اندیشــید؟)169( و آن ــر اســت آی ــد بهت ــاروا[ می پرهیزن و نســبت نمی زننــد ]و عمــال بــه آیاتــش پــای بندنــد[ و نمــاز را بــر پــا داشــته اند ]دارای پاداشــند[ یقینــا مــا پــاداش

گــران را ضایــع نمی کنیــم.)170( اصــالح

گان واژ164. تعظون : موعظه می کنید. معذرة: عذرخواهی و پوزش.

وا: پند داده شدند. ر ک

کردند. ذ 165. نسوا: فراموش گوار. بئیس )بأس: شدت و سختی زیاد( : بسیار سخت و نا

کردند. گردن کشی شدید(: طغیان 166. عتوا )عتو: طغیان و قردة )جمع قرد(: میمون ها.

کار رفتــه، کــردن(: رانــده شــدگان. )ایــن واژه ابتــدا بــراى طــرد ســگ بــه خاســئین )خســأ: طــرد شــدن، طــرد ولــی ســپس بــه طــور عــام اســتعمال شــده اســت .(

کرد. ن : اذن داد، اعالم

167. تأذ: یقینا برمی انگیزد. ن

یبعثل

ــی- ــکنجه م ــان را ش ــد، آن ــل می کن ــان تحمی ــه ایش ــودن(: ب ــوار نم ــردن و خ ک ــل ــوم: تحمی ــومهم )س یسدهد.

وناهم : آنان را آزمودیم.168. بل

169. ورثوا: به ارث بردند.که ناپایدار و بی ثبات است. )در این جا مراد مال دنیاست.( عرض : هر چیزی

که نسبت به آخرت، پست و نزدیک است.( الدن : پست تر، نزدیک تر. )کنایه از دنیا است گرفتنــد، آموختنــد. )مــاده ی »درس« بــه معنــای تکــرار شــدن اســت و بــه درس نیــز بــه درســوا: درس

گفتــه می شــود.( جهــت زیــاد خوانــدن و تکــرار مــداوم، درس کردن(: چنگ می زنند. گرایش پیدا ون )تمسک: چنگ زدن،

ک س 170. ی

نکات تفسیریآیــه 164: در ماجــرای اصحــاب ســبت، مــردم بــر ســه دســته شــدند. صیــادان خالفــکار، مؤمنــان موعظه گــر کــه نهــی از منکــر را تــرک نمــوده باودنــد. ایــن کردنــد و افــراد بی تفــاوت و کار نهــی مــی کــه آن هــا را از یــان ــد. ــوده نکــرده بودن گنــاه صیــادان آل ــه کــه دامــن خــود را ب گــروه باایمــان اســت آیــه مکالمــه ی میــان دو

آیات حیـــات186

کــه صیــادان خالفــکار را وعــظ می کردنــد اعتــراض داشــتند گــروه ســوم )تــارکان نهــی از منکــر( بــه افــرادی کــرده و خــود را رنــج می دهیــد؟! خداونــد خــودش آنــان را عــذاب می کنــد. مؤمنــان کــه چــرا آنــان را موعظــه کــه هــدف مــا از واقعــی -کــه امــر بــه معــروف و نهــی از منکــر را انجــام مــی دادنــد- بــه آنــان پاســخ می دادنــد کــه کار دو چیــز اســت: 1- انجــام وظیفــه: چــون می خواهیــم در پیشــگاه پــروردگار عــذر داشــته باشــیم ایــن گناهــکاران گناهــکاران: مــا هنــوز از هدایــت ایــن کوتاهــی نکرده ایــم. 2- امیــد بــه هدایــت در تکلیــف خــود

ناامیــد نشــده ایم.کــه حکمــت امــر بــه معــروف و نهــی از منکــر: امــر بــه معــروف و نهــی از منکــر حکمت هــای فراوانــی دارد در آیــات بســیاری از قــرآن بــه آن اشــاره شــده اســت. توجــه بــه ایــن آیــه نیــز نکتــه ای تــازه در ایــن وادی بــه مــا می فهمانــد و آن اینکــه یکــی از مهم تریــن حکمت هــای ایــن فریضــه ی الهــی -عــالوه بــر امیــدواری بــه گنــاه در جامعــه ی اســالمی شــنیده شــده کــه نــدای اظهــار انزجــار و بیــزاری از هدایــت دیگــران- ایــن اســت

گنــاه بی تفــاوت باشــند. کــه انســان ها نســبت بــه و ایــن چنیــن نباشــد گــروه کــه از میــان ســه آیــات 165 و 166: عــذاب و مســخ تبهــکاران: خداونــد در ایــن آیــه بیــان مــی دارد گــروه دیگــر یــاد شــده، تنهــا مؤمنــان عامــل بــه فریضــه ی امــر بــه معــروف و نهــی از منکــر را نجــات داده و دو گــروه اول )صیــادان خالفــکار( قــرار را دچــار عــذاب ســاخته اســت. در آیــه ی بعــد، مجــازات مســخ را بــرای

داده اســت. کــه روح و جــان ایــن افــراد تبدیــل بــه بوزینــه شــد؛ چــون حقیقــت منظــور از مســخ: مــراد ایــن اســت کــه قــرآن روحشــان حیوانــی بــود، جســم نیــز در همیــن دنیــا بــه آن حالــت درآمــد. از اینجــا روشــن می شــود کــرده اســت؛ کفــار یــا غافــالن را هم چــون چهارپایــان می دانــد، بــه حقیقــت روح آنــان اشــاره گــر کریــم ا

ــرای اهــل دل ممکــن اســت. ]تســنیم[ ــا هــم ب کــه مشــاهده ی آن در دنی حقیقتــی ــت ــن اس ــود ای ــدد یه ــکنی های متع ــزای پیمان ش ــود: ج ــدی یه ــتگی اب ــواری و سرشکس ــه 167: خ آیگرفتــار ســلطه و شــکنجه ی بیگانــگان کــه مهــر ذلــت و خــواری بــر پیشــانی آنــان زده شــده و تــا روز قیامــت خواهنــد بــود. ایــن مطلــب در آیــات متعــددی از قــرآن بــه عنــوان مجــازات حتمــی امــت یهــود ذکــر شــده گــواه درســتی ســخن اســت. )بقــره،61- آل عمــران،112 و ...( تاریــخ سراســر رنــج و ســختی ایــن قــوم نیــز کــه یکــی ناظــر بــه عقــاب و مجــا دیگــری قــرآن اســت. انتهــای ایــن آیــه از دو وصــف خداونــد اســتفاده شــده کــرده اســت؛ چــون ســخن دربــاره ی بیانگــر غفــران و رحمــت اســت و در حقیقــت میــان وعــده و وعیــد جمــع کــه شایســته ی عقوبــت پــروردگار می باشــند، ولــی چــون راه توبــه بــاز اســت، از گمراهــان یهــود اســت

وصــف غفــران و رحمــت هــم اســتفاده شــده اســت.کــه امــت یهــود را در کندگــی یهــود در زمیــن: خداونــد متعــال در ایــن آیــه خبــر می دهــد آیــه 168: پراکندگــی گناهکاران انــد. ایــن پرا گروهــی فاســق و کــرد. برخــی از آنــان صالــح و درســتکار و کنــده زمیــن پراکــه نوعــی مجــازات بــرای آنــان بــود. در ادامــه، خداونــد از امتحان هــای خــود بــرای یهــود ســخن می گویــد

187 ســوره ی اعـــراف

زمینه ســاز بازگشــت آنــان بــه ســوی خــود بــوده اســت. کــه نســل های متعــدد وارث تــورات آیــه 169: ایــن آیــه نیــز از سرنوشــت آینــدگان یهــود خبــر می دهــد بودنــد و آن را می خواندنــد، ولــی بــه دنبــال بهره گیــری از متــاع انــدک و پســت دنیــا شــدند. آنــان در توجیــه دنیاطلبــی خــود می گفتنــد: مــا قــوم برتــر هســتیم و بخشــیده خواهیــم شــد. خــدای ســبحان بــر آنــان نهیــب کــه بــر خــدا دروغ نبســته و کــه آیــا در تــورات -کــه پیاپــی آن را می خواننــد- از آنــان عهــد نگرفتیــم می زنــد

چیــزی را از روی هــوا و هــوس بــه او نســبت ندهنــد.گذشــته پیوســته ســخن از یهودیــان ناســپاس و دنیاطلــب بــود، در ایــن آیــه آیــه 170: چــون در آیــات کــرده و بــه کــه بــه محتــوای تــورات حقیقــی عمــل کــه اجــر و پــاداش یهودیانــی خاطرنشــان می شــود

پیامبــر اســالم؟ص؟ ایمــان بیاورنــد، نــزد خداونــد محفــوظ خواهــد بــود.

پیام هاقون« هم یت

عل

گفت: امر به معروف تأثیر ندارد. »و ل 164. نباید به راحتی از اصالح مردم ناامید شد و

کنند، چهره شان مسخ می شود. که حکم خدا را با حیله، مسخ و دگرگون 166. آنان 167. یهود تا روز قیامت وجود دارد. »اىل یوم القیامة«

هیم اىل یوم القیامة من یسومهم «یبعثن عل

- یهود هیچ گاه نمی تواند حکومت امن تشکیل دهد. »ل

- انســان بایــد حالتــی میــان خــوف و رجــا داشــته باشــد؛ تــرس از عقوبــت خــدا و امیــد بــه رحمــت او. »ان غفــور رحــم«

ــه ل

یع العقــاب و ان ســر

ــك ل ب ر

ا الدن « چــون دنیــا ناپایــدار و عارضــی اســت، بــه

ون عــرض هــذ

169. دنیــا زودگــذر و پســت اســت. »یأخــذگفتــه می شــود. آن »عــرض«

کافــی نیســت، عمــل بــه آن الزم اســت. کتــاب آســمانی و مطالعــه ى آن بــه طــور مکــرر - دانســتن تعالیــم ون«

ــک س کــرد تــا نجات بخــش باشــد. »ی ــوا الکتــاب ... درســوا« بلکــه بایــد بــه آن عمــل رث »و

ون« فال تعقل

کند، خردمند نیست. »ا - هرکس دنبال دنیا برود و آخرت را رها

بــا این کــه نمــاز، جــزو ة« ــال قامــوا الص170. نمــاز اهمیــت بســیار زیــادی در دینــداری انســان دارد. »ا

گانــه ذکــر شــده اســت، زیــرا نمــاز کتــاب آســمانی اســت، ولــی بــه دلیــل اهمیــت آن، بــه طــور جدا محتــواى ــه آن دارد. ــتگی ب ــن بس ــه ى دی ــت و اقام ــن اس ــتون دی س

سؤاالت پژوهشیکنید. )نور( 1. فواید امر به معروف و نهی از منکر را بیان

یع العقاب« برای خداوند چیست؟ )المیزان، تسنیم( 2. معنای وصف »سروه « چه ارتباطی با قبل و بعدش دارد؟ )نمونه، المیزان(

ه یأخذ

م عرض مثل 3. عبارت »و ان یأهت

آیات حیـــات188

ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ چ ڃڃ ڃڃ ڄ ڄڄ ڄ ڦ ڦ ک ک کک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ې ېې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆئ ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ ەئ ەئ ائ ائ ى ى

ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئىئ ی ی ی ی جئ حئگویــی ســایبانی اســت بــاالی سرشــان کــه کــوه ]طــور[ را برکندیــم، ]و[ چنــان کــه کنیــد[ هنگامــی ــاد و ]یگفتیــم:[ آنچــه کــه بــر سرشــان ســقوط می کنــد. ]بــه آنــان قــرار دادیــم و ]بــه خاطرضعــف ایمــان[ پنداشــتند کتــاب و شــریعت و احــکام[ بــه شــما داده ایــم بــا قدرتی]تمــام و عزمــی اســتوار[ بگیریــد، وبــه آنچــه ]از کنیــد تا]بــا عمــل بــه آن[ پرهیــزکار شــوید.)171( و ]بــه یــاد آر[ ]از معــارف و حقایــق[ در آن اســت توجــه ــا پروردگاریــش[ کــه پــروردگارت از صلــب بنــی آدم نسلشــان را پدیــد آورد، و آنــان را ]در ارتبــاط ب هنگامــی گرفــت ]و فرمود:[آیــا مــن پــروردگار شــما نیســتم؟ ]انســان ها بــا توجــه بــه وابســتگی گــواه بــر خودشــان گواهــی دادیــم. ]پــس گفتنــد: آری، وجودشــان و وجــود همــۀ موجــودات بــه پــروردگاری و ربوبیــت حــق[ گرفتیــم[ تــا روز قیامــت نگوییــد: مــا از ایــن ]حقیقــت آشــکار اقــرار بــه پــروردگاری خــود را در ایــن دنیــا از شــما ــس ــی پ ــا فرزندان ــد، و م ــا مشــرك بودن ــش از م ــان پی ــا نگوییــد: پدرانم ــم.)172( ی ــر بودی و روشــن[ بی خباز آنــان بودیــم ]و راهــی جــز تقلیــد از آنــان نداشــتیم[ آیــا مــا را بــه خاطــر آنچــه باطل گرایــان انجــام دادنــد ــر گونــه آیــات را ]مســتدل و منطقــی[ تفصیــل و توضیــح می دهیــم ]تــا تدب عــذاب می کنــی؟)173( و ایــن کــه آیــات خــود را بــه او کســی کننــد[ و بــرای اینکــه ]از شــرك بــه توحیــد[ بازگردنــد.)174( و سرگذشــت کــرد ]تــا بــه دامــش کردیــم و او عمــال از آنــان جــدا شــد بــرای آنــان بخــوان؛ پــس شــیطان او را دنبــال عطــا گــر می خواســتیم ]درجــات و مقاماتــش را[ بــه وســیلۀ آن گمراهــان شــد.)175( و ا انداخــت[و در نتیجــه از کــرد آیــات بــاال می بردیــم، ولــی او بــه امــور ناچیــز مــادی و لذت هــای زودگــذر دنیایــی تمایــل ســخت پیــدا گــر بــه او واز خواســته های نامشــروع خــود پیــروی نمــود؛ پــس داســتانش چــون داســتان ســگ اســت ]که[اکام بیــرون گــذاری ]بــاز هــم[ زبــان از گــر بــه حــال خــودش وا کام بیــرون مــی آورد، وا هجــوم بــری، زبــان از

189 ســوره ی اعـــراف

کردنــد؛ پــس ایــن داســتان را ]بــرای مــردم[ کــه آیــات مــا را تکذیــب گروهــی اســت مــی آورد. ایــن داســتان کــه آیــات مــا گروهــی کــن، شــاید ]نســبت بــه امــور خویــش[ بیندیشــند.)176( بــد اســت داســتان حکایــت کنــد، پــس او راه کــه را خــدا هدایــت کردنــد وهمــواره بــه خــود ســتم روا می داشــتند.)177( هــر را تکذیــب کــه ]بــه ســبب عنــاد و لجاجتشــان[گمراه نمایــد، فقــط آنــان زیانکارانــد. کســانی را یافتــۀ واقعــی اســت،و

)178(

گان واژکندیم. کندن چیزى از ریشه اش(: از ریشه 171. نتقنا )نتق:

کردند. گمان وا: ة: سایبان. ظنظل

172. ظهورهم )جمع ظهر(: پشت هایشان.کــه از »ذرء: آفریــدن« ــم: نســل و فرزندشــان. )یکــی از احتمــاالت دربــاره ی ریشــه ی آن، ایــن اســت یت ر

ذ

گرفتــه شــده اســت.( شهدنا: شهادت دادیم.

ون : افراد اهل باطل.ک و نابود می سازی؟ البطل نا: پس آیا ما را هال

فتلک

173. ا

کنده شد. کندن پوست حیوان(: بیرون آمد، خ )سلخ: 175. فانسل

کــه اولــی هــم بــر گمراه شــدگان. )فــرق میــان »غوایــت« و »ضاللــت« ایــن اســت گمراهــی(: یــن )غــی: الغاوکــردن راه و هــم بــر فراموشــی مقصــد داللــت می کنــد، ولــی دومــی تنهــا بــر فراموشــی راه داللــت فرامــوش

می کنــد.(رفعناه : یقینا او را باال می بردیم.

176. ل

ــد اىل الرض: مــالزم همیشــگی زمیــن خل

ــد )خلــود: مــالزم همیشــگی، جاودانگــی(: جاودانــه شــد. )ا

أخل

کنایــه از میــل بــه لــذات زمینــی و چســبیدن بــه زمیــن اســت.( شــد. مل علیه: بر او حمله می کنی.

کرد. ت بع : پیروی

ات

کــه باعــث می شــود ســگ هــار زبانــش را در بیــاورد(: زبانــش را چــون ســگ یلهــث )لهــث: عطــش شــدیدی کــن! بیــرون مــی آورد. اقصــص : حکایــت

177. ساء: چه بد است. )از افعال ذم است.(

نکات تفسیریآیــه 171: ایــن آیــه پایان بخــش آیــات مربــوط بــه ماجــرای موســی؟ع؟ و قــوم یهــود اســت. در اینجــا کــوه کــه ــر بنی اســرائیل اشــاره دارد هم چــون آیــه 63 ســوره ی بقــره بــه معجــزه ای دیگــر از ســوی خــدا بگرفــت. در ایــن حــال، کنــده شــد و ماننــد ابــر ســایه افکن بــاالی سرشــان قــرار طــور بــه فرمــان خداونــد از جــا ــی ــه فراموش ــد و آن را ب کنن ــل ــورات عم ــکام ت ــه اح ــه ب ک ــت گرف ــد ــم و مؤک ــان محک ــان پیم ــد از آن خداون

آیات حیـــات190

نســپارند. ایــن ماجــرا بــه معنــای اجبــار آنــان بــر پذیــرش تــورات نبــوده اســت؛ چــون بعــد از ایــن ماجــرا بــاز کار، زمینه ســازی بــرای ایمــان بهتــر گرفتنــد. هــدف از ایــن هــم بنی اســرائیل راه اشــتباه خــود را در پیــش

و تهدیــد بــرای عــدم ســرپیچی آنــان بــوده اســت. ]تســنیم[ آیــات 172 تــا 174: میثــاق خداونــد بــا بنــدگان: پــس از ذکــر پیمــان قاطــع خداونــد بــا بنی اســرائیل، خداونــد بــه یکــی دیگــر از پیمان هــای مؤکــد خــود بــا همــه ی بنــدگان اشــاره می کنــد. در ایــن پیمــان -کــه کــه او پروردگارشــان گرفــت از آن بــه »عهــد الســت« نیــز یــاد می شــود- خداونــد از همــه ی انســان ها اقــرار

کــرده اســت. اســت و حجــت را بــر همــه تمــام ــد، ایــن اســت ــه ذهــن آی ــه ب ــدن آی ــا خوان ــه ممکــن اســت ب ک منظــور از میثــاق الهــی: مهم تریــن ســؤالی کــه میثــاق عمومــی خداونــد بــا بنــدگان و اقــرار آنــان بــه ربوبیــت خداونــد، در چــه زمــان و بــه چــه نحــوی گرفــت؟ اقــوال بســیار زیــاد و مباحــث فراوانــی پیرامــون ایــن پرســش وجــود دارد. آن چــه از ظاهــر آیه صــورت و برخــی روایــات برمی آیــد ایــن پیمــان مربــوط بــه پیــش از زندگــی دنیــا بــوده و امــکان یــادآوری آن در دنیــا کــه کنیــم. می دانیــم کــه جایــگاه آن را در فطــرت آدمــی جســتجو نیــز وجــود دارد. بنابرایــن مناســب اســت هیــا( بنابرایــن

ــت فطــر النــاس عل

فطــرت انســان خداجــو و خدامحــور قــرار داده شــده اســت. )فطــرت ال ال

گــر غبــار همــه ی انســان ها بــا نــدای فطــرت خــود بــه دعــوت حــق لبیــک گفتــه و بــه ربوبیــت او اقــرار دارنــد و اکــرد. بنابرایــن معنــای از آینــه ی زنــگارزده ی دل برباینــد، ایــن نــدای لبیــک را بــه عیــان مشــاهده خواهنــد کــه خداونــد هنــگام خلقــت تمــام انســان ها ضمیــر و سرشــت آنــان را بــا معرفــت بــه اجمالــی آیــه ایــن اســت کــه آیــا مــن پــروردگار شــما نیســتم؟ آنــان نیــز بــا مالحظــه ی خــودش سرشــته می ســازد و از آنــان می پرســد کــه پــروردگاری جــز خــدا ندارنــد. ]تســنیم[ فقــر و نیازمنــدی تمــام خــود بــه خالــق و پــروردگار، اعتــراف می کننــد چــرا فطــرت انســان ها بــر پایــه ی توحیــد سرشــته شــده اســت؟ در آیــات 173 و 174 بــه ایــن ســؤال گــر خداونــد فطــرت انســان را توحیــدی نمی آفریــد، ممکــن بــود در اثــر اشــتغال پاســخ داده شــده اســت. ابــه امــور دنیــوی و ســرگرم شــدن بــه عالــم طبیعــت و مــاده، از یــاد خــدا غافــل شــده و هــدف از خلقــت خــود گنــاه و نیــز پــدران ناشایســت را توجیهــی کفــر و کنــد. هم چنیــن امــکان داشــت تــا محیــط را فرامــوش بــرای دین گریــزی خــود قــرار دهــد، ولــی بــا نهاده شــدن فطــرت در وجــود همــه ی انســان ها دیگــر عــذر و کــس باقــی نمی مانــد و همــه در هــر حــال و هــر جــا از زمینــه ی الزم بــرای یــاد خــدا بهانــه ای بــرای هیــچ

برخــوردار شــده اند. ]تســنیم[آیــات 175 تــا 178: ســرانجام عالــم دنیاطلــب: در آیــات قبــل ســخن از پیمــان فطــری خداونــد بــا بنــدگان شــد و هــدف از آن، بیــداری و تذکــر آنــان عنــوان شــد. ایــن آیــات بــه ســرانجام غفلــت از یــاد خــدا کــه خداونــد تمــام اشــاره دارد. نخســت بــه ماجــرای عالــم یهــودی بــه نــام »بلعــم باعــورا« اشــاره می شــود ــه مقــام »مســتجاب الدعــوة« بــودن رســاند، ــه او نشــان داد و حتــی او را ب نشــانه های حقانیــت خــود را بگرفتــه و جامــه ی ایمــان و تقــوا از تــن بیــرون آورده و بــه والیــت شــیطان ولــی او راه غفلــت را در پیــش

191 ســوره ی اعـــراف

گــر می خواســتیم می توانســتیم مقــام او را باالتــر هــم کــه مــا ا درآمــد. خداونــد در ادامــه بیــان می کنــد ــل ببریــم، امــا او بــه دنیــا و جلوه هــای فریبنــده اش روی آورده و زمین گیــر هــوا و هــوس زودگــذر شــد. مثکــه بــه علــت حــرص و طمــع زیــاد بــه دنیــا همــواره در حــال له لــه زدن اســت و او ماننــد ســگ هــاری اســت عطــش دنیادوســتی او برطــرف نمی شــود. و چــه بــد عاقبتــی اســت! آیــات 177 و 188 نیــز بــر ایــن مطلــب کــه راه هدایــت الهــی را وانهــاده و کــس کــه ایــن ســرانجام مخصــوص یــک فــرد نبــوده و هــر کیــد دارنــد تأ

کنــد، همیــن سرنوشــت را دارد. آیــات خداونــد را تکذیــب

پیام هاســت

ل

نفســهم ا

شــهدهم عــیل ا

172. شــاهد بــر ربوبیــت خداونــد، خــود انســان و فقــر و نیازمنــدی اوســت. »ا

م«

ک ب برــیل شــهدهم ع

ــروم ]حافــظ[ »ا ــد ســر نکشــم و ز ســر پیمــان ن ــا اب ــد * ت ــا ســر زلفــت پیون ــم ب - از ازل بســت دل

ــم«

ک ب ســت بر ل

نفســهم ا

ا

ــد کــه خداون ــرای هدایــت بشــر بــوده ــر پیامبــران و عقــل، فطــرت خدایــی نیــز از اســباب الزم ب - افــزون بگــر فطــرت توحیــدی وجــود « ]ا ــا عــن هــذا غافلــین کن ــا

ــة ان ــوم القیام ــوا ی

ن تقول

بــه او بخشــیده اســت. »ا

ــاز بــود.[ نداشــت، راه عــذر و بهانــه بــرای انســان بــه ــدارد. )ب ــود ن ــردم وج ع م ــو ــرای ن ــدرت درک آن ب ــه ق ک ــوزی دارد ــرار و رم ــدگان اس ــا بن ــد ب 174. خداونهــم یرجعــون« بــا واو آمــده و عطــف بــه محــذوف شــده اســت؛ یعنــی بیــان

عل

همیــن دلیــل در آیــه عبــارت »و ل

کــه یکــی از آن، بسترســازی بــرای بازگشــت بنــدگان بــه ســوی خداســت.( ایــن آیــات اهــداف متعــددی دارد کنــد. کســی زمینــه اى ببینــد، او را دنبــال گاه در کــه هــر کمیــن اســت 175. شــیطان وسوســه می کنــد و در کمیــن کــه شــیطان در خ«، نشــان می دهــد

کلمــه ى »فانســل کنــار تبعــه« در

تبعــه« )کلمــه ى »فا

خ فا

»فانســل

اســت و بــه محــض انســالخ، انســان را دنبــال می کنــد.(تبعــه

- علــم، بــه تنهایــی نجات بخــش نیســت، زیــرا دانشــمند دنیاپرســت نیــز اســیر شــیطان می شــود. »فا

یطان«

الشکــه واالتریــن درجــات را وانهــاده و بــه پســت ترین درجــات 176. دنیاطلبــی انســان را بــه جایــی می رســاند

ــد اىل الرض«خل

ــه ا کن

ــا و ل رفعنــاه ب

ــو شــئنا ل

می چســبد. »و ل

و تترکه یلهث«یه یلهث ا

مل عل

- اسیر دنیا و انسان حریص هرگز آرامش ندارد. »ان ت

سؤاالت پژوهشیگرفتن و اطاعت در حال اجبار ارزشی دارد؟ )تسنیم، نور( 1. آیا پیمان

کنید. )نمونه، المیزان( 2. اقوال دیگر پیرامون آیه 172 را نقد و بررسی 3. بلعم باعورا چگونه فریفته ی دنیا شد؟ )نمونه(

آیات حیـــات192

ٺ ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پپ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤڦ ڦ ڦ ڦ ڇ ڇ چڇ چ چ چ ڃ ڃڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڱ ڱں ں ڻ ڻ ڻڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ىى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ىئ مئ حئ یجئ ی ی ی ىئ ىئىئ ېئ ېئ ېئ ۈئ ۆئۈئ ۆئ ۇئ ۇئ يئجب حب خب مب ىبيب جت حت خت متىت يت جث مث ىث يث حج مج

جح مح جخ حخکــه بــه وســیلۀ آن خ آفریده ایــم ]زیــرا[ آنــان را دل هایــی اســت مســلما بســیاری از جنیــان و آدمیــان را بــرای دوزرا[ نمی بیننــد، و نشــانه های حــق کــه توســط آن ]حقایــق اســت را[ در نمی یابنــد، و چشــمانی الهــی ]معــارف کــه بــه وســیلۀ آن ]ســخن خــدا و پیامبــران را[ نمی شــنوند، آنــان ماننــد چهارپایاننــد بلکــه گوش هایــی اســت و کــه غافــل ]ازمعــارف و آیــات خــدای[ انــد.)179( و نیکوتریــن نام هــا ]بــه لحــاظ معانــی[ ویــژۀ گمراه ترنــد؛ ایناننــد کــه در نام هــای خــدا بــه انحــراف می گراینــد ]و او را بــا نام هایــی خداســت، پــس او را بــا آن نام هــا بخوانیــد؛ و آنــان کــه همــواره ــی ــان بــه زودی بــه همــان اعمال کنیــد؛ آن کاســتی و نقــص اســت، می خواننــد[ رهــا کــه نشــان دهنــدۀ کــه هم نوعــان گروهــی ]هســتند کــه آفریده ایــم کســانی انجــام می دادنــد، جــزا داده می شــوند.)180( و از میــان کردنــد، کــه آیــات مــا را تکذیــب کســانی خــود را[ بــه حــق هدایــت می کننــد و بــه درســتی داوری می نماینــد.)181( و کــت می کشــانیم تــا عاقبــت بــه عــذاب دنیــا و آخــرت کــه نمی داننــد ]بــه ورطــۀ ســقوط و هال بــه تدریــج ازجایــی ــا تدبیــر ــرا از ســیطرۀ قــدرت مــا بیــرون رفتنــی نیســتند[ یقین ــان مهلــت می دهیــم؛ ]زی ــه آن دچــار شــوند.[)182( و بع کــه در همنشــین آنــان ]یعنــی پیامبــر اســالم[ هیــچ نــو ونقشــۀ مــن اســتوار اســت.)183( آیــا اندیشــه نکردنــد جنونــی نیســت؛ او فقــط بیــم دهنــده ای آشــکار ]نســبت بــه ســرانجام شــوم بدکاران[اســت.)184( آیــا در ]فرمانروایــی ــان عمرشــان نزدیــك ــده و اینکــه شــاید پای کــه خــدا آفری ــر آســمان ها و زمیــن و هــر چیــزی و[ مالکیــت ]و ربوبیت[بکــدام کتــاب هدایتگــر ایمــان نیاورنــد[ بعــد ازآن بــه گــر بــه قــرآن مجیــد، ایــن شــده باشــد بــا تأمــل نظــر نکردنــد؟ ]و اکنــد، هدایــت کــه خــدا ]بــه ســبب لجاجــت و عنادشان[گمراهشــان کســانی ســخن ایمــان می آورنــد؟!)185( بــرای کننــده ای نیســت؛ و آنــان را در سرکشــی و تجاوزشــان وا می گــذارد تــا در ]گمراهی شــان[ ســرگردان و حیــران بماننــد.

193 ســوره ی اعـــراف

ع آن چــه وقــت اســت؟ بگــو: دانــش آن فقــط نــزد پــروردگار کــه وقــو )186( همــواره دربــارۀ قیامــت از تــو می پرســند مــن اســت، غیــر او آن را در وقــت معینــش آشــکار نمی کنــد؛ ]تحمــل ایــن حادثــۀ عظیــم و هولنــاك،[ بــر آســمان ها و گویــا تــو از وقــت کــه گونــه از تــو می پرســند گهانــی بــر شــما نمی آیــد. آن زمیــن ســنگین و دشــوار اســت، جــز بــه طــور ناگاهــی[، بگــو: دانــش آن فقــط نــزد خداســت، ولــی بیشــتر کامــال از آن آ کــرده ای ]و کنجــکاوی وقوعــش بــه شــدت

مــردم نمی داننــد ]کــه ایــن دانــش، مخصــوص بــه خــدا و فقــط در اختیــار اوســت.[)187(

گان واژکردن(: آفریدیم. رء: آفریدن، خلق

رأنا )ذ

179. ذ

گذارید. کنید، وا وا: رها ر

180. ذکجــی می گراینــد. )»الحــاد« بــه معنــای نافرمانــی و انحــراف از حــق اســت و بــه »لحــد« قبــر یلحــدون : بــه

گرفتــه و از میانــه منحــرف شــده اســت. ]قامــوس[( گفتــه می شــود؛ زیــرا تنهــا در یــك طــرف قــرار نیــز ون )عدل: برابری و مساوات(: عدالت و داوری می نمایند.

181. یعدل

182. سنســتدرجهم: بــه زودی آنــان را درجــه بــه درجــه بــاال می بریــم. )اســتدراج در اصطــالح قرآنــی بــه آن کــت نزدیــک شــود.( کــه شــخص بــه تدریــج و پلــه پلــه بــه عــذاب الهــی و هال معناســت

183. متین : محکم و استوار.گفتــه ــه »مجنــون« ــه دیوان گرفتــه شــده و ب ــة: جنــون و دیوانگــی. )از »جــن: پوشــیده شــدن« 184. جنگرفتــه شــده؛ چــون موجــودی می شــود؛ چــون عقلــش پوشــیده شــده اســت. هم چنیــن، جــن از ایــن مــاده

کــه از نظــر پوشــیده اســت. ]قامــوس[( اســت کمیــت و تدبیــر. )ایــن واژه بــه همــان معنــای ملــک اســت، ولــی در ــوت : قــدرت بــر تصــرف، حا

ک

185. مل

بــۀ: نزدیکــی(: نزدیــک شــد. معنــای ملکیــت از آن شــدیدتر اســت.( قــد اقتــرب )قر186. یذرهم: آن ها را رها می کند. یعمهون )عمه: سرگردانی وحیرت(: سرگردان می شوند.

187. الساعة: در این جا مراد قیامت است. أیان )اسم استفهام از زمان(: چه زمانی؟ ع آن. مرساها )مصدر میمی از رسو: ثبوت و رسوخ چیزی(: زمان وقو

هیا: آشکار نمی کند. ل لیحج

که در فهمیدن اصرار می ورزد. کسی گاه، : آ گران است. حف ت : سنگین و ثقل

نکات تفسیریکــه در آیــه 172 بیــان شــد، خداونــد متعــال فطــرت انســان ها را بــر پایــه ی توحیــد آیــه 179: همان گونــه کــرده اســت؛ از قلــب و فطــرت خالــص سرشــته و تمــام اســباب و ابــزار الزم بــرای هدایــت آنــان را نیــز عطــا کــه گــوش شــنوا کــه نشــانه های الهــی را ببینــد و از آن بــه خــدا رهنمــون شــود و نیــز گرفتــه تــا چشــم بینایــی ســخنان هادیــان الهــی و وحــی را بشــنود و هدایــت شــود. در حقیقــت، ســه راه صحیــح شــناخت معرفــت

آیات حیـــات194

حــق -یعنــی عقــل و وحــی و شــهود باطنــی- در خلقــت انســان لحــاظ شــده اســت. بــا ایــن وجــود، بســیاری ــا چشــم و کــرده؛ از قلب هایشــان درک و بینــش توحیــدی نگرفتنــد و ب کــج از مخلوقــات جــن و انــس راه کریــم این گونــه افــراد را هماننــد حیوانــات -بلکــه گوششــان نشــانه های الهــی را ندیــده و نشــنیدند. قــرآن گرفتــار شــده و از ملکــوت کــه فقــط در محــدوده ی شــهوت و غضــب خــود پســت تر از آنــان- می دانــد کــه بــا وجــود برخــورداری از عالــم غافل انــد. دلیــل پســت تر بــودن ایــن افــراد از چهارپایــان ایــن اســت گــر نــان کردنــد. آری! حیوانــات هــم ا ســرمایه های فطــری هدایــت، از آن در مســیر نادرســت اســتفاده کــرده و نفع رســانی کســی را بخورنــد، در پــی او راه افتــاده و بیراهــه نمی رونــد؛ بلکــه حتــی بــرای او خدمــت

کننــد، ولــی غافــالن نــان خــدا را خــورده و نمکــدان می شــکنند. ]تســنیم[ مــی انســان ها از خلقــت همــه ی هــدف بــرای جهنمــی شــدن خلــق شــده اند؟ انســان ها برخــی آیــا لیعبــدون- ذاریــات،56( ولــی

کمــال بندگــی اســت )و مــا خلقــت الجــن و االنــس اال بهشــتی شــدن و

ــم ــا لجهن ســرانجام بســیاری از آنــان جــز ایــن خواهــد بــود. بنابرایــن، حــرف »الم« در عبــارت »و لقــد ذرأنکــه ــن الجــن و االنــس « بــه معنــای »عاقبــت« اســت؛ نــه غایــت؛ ماننــد آیــه 8 ســوره قصــص کثیــرا مگرفتنــد تــا ســرانجام ا؛ یعنــی آل فرعــون موســی را از آب ــم عــدو ــون ل

فرعــون لیک

می فرمایــد: »فالتقطــه آل

دشــمن آنــان شــود.« ]تســنیم[کــرد، گمراهــان و غافــالن اشــاره آیــات 180 و 181: محــور هدایــت: پــس از آنکــه خداونــد بــه سرنوشــت برخــی در ایــن آیــه بــه محــور هدایــت بشــر -یعنــی معرفــت حقیقــی پــروردگار- اشــاره می شــود. در ایــن آیــه مــردم بــه کــه خــدا را بــا اوصــاف نیکویــش شــناخته و او را می خواننــد و عبــادت کســانی دو نــوع تقســیم شــده انــد: 1- کــه اوصــاف نیکــوی خداونــد را بــه دیگــران نســبت داده و از غیــر خــدا یــاری می جوینــد. می کننــد. 2- کســانی کــدام مظهــر کــه هــر اســماء الحســنی چیســت: مقصــود از اســمای الهــی، اوصــاف جــالل و جمــال اوســت کمالــی در وجــود وی اســت. بنــدگان باایمــان خداونــد را بــا اوصــاف نیکویــش شــناخته و در ایــن خصــوص احــدی را شــریک او قــرار نمی دهنــد؛ ضمــن این کــه بــه تناســب نیــاز و حاجــت خــود، بــه نامــی از ایــن گفتنــی اســت شــمار اســماء الهــی گرفتــاری خــود را برطــرف می ســازند. نام هــا تمســک جســته و امکان پذیــر نیســت و همــه ی هســتی اســماء نیکــوی پروردگارنــد؛ چــون مظهــری از اوصــاف او را بازگــو کبیــر- وارد می کننــد. بنابرایــن آنچــه در روایــات و دعاهــا -ماننــد دعــای پــر فضیلــت و پرمحتــوای جوشــن

ح مهــم تریــن ایــن اســماء اســت. ]تســنیم[ شــده، شــرــوند، ــی دور می ش ــت اله ــه از هدای ک ــانی کس ــر کیف ــه ــات ب ــن آی ج: ای ــتدار ــذاب اس ــات 182 و 183: ع آیــن ــاره ی ای ــتدراج: درب ــت: 1- اس ــده اس ــر ش ــان ذک گمراه ــرای ــر ب کیف ــات، دو ــن آی ــت. در ای ــه اس پرداختکــه ج بــه ایــن معناســت گفتیــم. عــذاب اســتدار عــذاب در آیــات 44 انعــام و 95 همیــن ســوره ســخن گمراهــان می افزایــد تــا دلبستگی شــان بیشــتر شــود. ســپس بــه یکبــاره خداونــد بــه تدریــج بــر نعمت هــای کــه اجــازه کســی کــه نمی داننــد، همــه را از آنــان می گیــرد تــا دوری از آن ســخت تر شــود؛ ماننــد و از جایــی ــد و افتادنــش کنن ــی ــر پایــش را خال ــا یک دفعــه زی ــد ت کن ــاال رفتــه و صعــود ــان بلنــدی ب ــد از نردب می دهن

195 ســوره ی اعـــراف

ــران کاف ــه ک ــت ــن اس ــدت معی ــا م ــت دادن ت ــای مهل ــه معن ــن واژه ب ــالء: ای ــود. 2- ام ــر ش ــدیدتر و تلخ ت شگنــاه خــود بیفزاینــد و عذابشــان ســخت تر شــود. )در آیــه 178 آل عمــران نیــز ایــن مطلــب بیــان شــد.( بــر ــا مهم تریــن کــرم؟ص؟ دعــوت می کنــد ت ــه بــه مطالعــه ی ســیرت پیامبــر ا آیــه 184: ایــن آیــه مشــرکان را ب

عنصــر هدایــت را از خــود دور نســازند.آیــه 185: ایــن آیــه نیــز مشــرکان را بــه مطالعــه ی ملکــوت آســمان ها و زمیــن و جهــان هســتی دعــوت کــه جهــان بــر اســاس حــق آفریــده شــده و آنــان بایــد مســیر هدایــت الهــی را در بربگیرند. می کنــد تــا دربیابنــد کمــال خــود را بــه تأخیــر بیندازنــد؛ چــه این کــه شــاید کــه نبایــد راه رشــد و در پایــان آیــه نیــز متذکــر می شــود

مهلــت برایشــان تمــام شــود.کــه -علــی رغــم زمینه هــای هدایــت خدایــی- گمراهــان کــه آیــه 186: در ایــن آیــه اتمــام حجــت می شــود گــذار می کنــد تــا گرفته انــد، از رحمــت خــدا دور شــده و خــدا آنــان را بــه خــود وا راه باطــل را در پیــش

گمراه تــر شــوند.ــن ــه همی ــت. ب ــت اس ــاد و روز قیام ــه مع ــه ب ــان ها توج ــداری انس ــل بی ــن عوام ــی از مهم تری ــه 187: یک آیکــه علــم بــه کافــران در خصــوص زمــان قیامــت پاســخ می دهــد جهــت در ایــن آیــه خداونــد بــه شــبهه معنــای بــه قیامــت اساســا زیــرا نــدارد؛ خبــر آن از پیامبــر؟ص؟ حتــی و خداســت انحصــار در قیامــت برچیده شــدن نظــام هســتی -حتــی زمــان- و از بیــن رفتــن همــه ی انســان ها -حتــی پیامبــر؟ص؟- اســت. پــس ســؤال از زمــان انقــراض هســتی آن هــم از یکــی از موجــودات هســتی، پرسشــی جاهالنــه اســت. ]تســنیم[

پیام هانس« ن و ال کیفر و پاداش دارد. »من الج 179. جن هم تکلیف و اختیار و

ولئــك - مــالك انســانیت، پذیــرش و عمــل بــه معــارف دینــی اســت، وگرنــه او هــم ماننــد حیوانــات اســت. »أ

ــب ــان و القل ــورة انس ــورة ص ــد: »فالص ــل می فرمای ــان بی عم ــاره ی عالم ــی؟ع؟ درب ــرت عل ــام« حض نع کالــت الحیــاء؛ صورتشــان ماننــد انســان اســت، ولــی دل هایشــان چــون حیــوان قلــب حیــوان ... و ذلــک می

اســت ... آنــان در میــان زنده هــا مــرده ی متحــرک هســتند.« ]نهج البالغه خطبــه86[ــه می خوانیــم: ــون« در ایــن آی

ــم الغافل ــاد خداســت. در آیــه ى قبــل خواندیــم: »ه 174. داروى غفلــت، ی

»فادعــوه بــا«م یعمهون« که از یاد خدا غافل شد، همواره سرگردان و متحیر خواهد بود. »یف طغیان 176. کسی

سؤاالت پژوهشی ...« چیست؟ )المیزان( رأنا لجهمن

قد ذ

1. نظر عالمه طباطبایی؟هر؟ در معنای »الم« در عبارت »و ل

2. آیا می توان آیه 179 را دلیلی برای مکتب جبر دانست؟ )نمونه( کــه فرمــود: »نــن و ال 3. بــا توجــه بــه مطالــب مذکــور در آیــه 180، معنــای ایــن حدیــث از امــام صــادق؟ع؟

ســاء الســن « چیســت؟ )نمونه، تســنیم( ال

آیات حیـــات196

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چچ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڍ ڍڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ائ ى ى ې ېې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ىئ ىئ ىئ ېئېئ ېئ ۈئ ۈئ ۆئ ۇئۆئ ۇئ وئ وئ ەئ ەئ ائ ی یی ی جئ حئ مئ ىئيئ جب حب خب مب ىب يب جت حت

ــدارم جــز آنچــه خــدا خواهــد، و ]غیــب هــم ــی را از خــود ن ــع[ زیان ــب[ ســودی و ]دف بگــو: مــن قــدرت ]جلگــر غیــب می دانســتم، یقینــا بــرای خــود ازهــر خیــری فــراوان و بســیار فراهــم می کــردم وهیــچ نمی دانــم[ اــانم. ــژده رس ــده و م ــم دهن ــد، بی ــان می آورن ــه ایم ک ــی گروه ــرای ــط ب ــن فق ــید؛ م ــن نمی رس ــه م ــیبی ب آس

ــش ــارش آرام کن ــا در ــد آورد ت ــرش را از او پدی ــد، و همس ــن آفری ــك ت ــما را از ی ــه ش ک ــت ــی اس کس )188( او کــه مــرد بــا زن آمیــزش نمــود، زن بــه حملــی ســبك بــاردار شــد، و بــا آن حمــل ســبك یابــد؛ پــس هنگامــی گــر بــه کــه ا زندگــی را ادامــه داد؛ نهایتــا چــون ســنگین بــار شــد، زن و شــوهر پروردگارشــان را خواندنــد کنــی، مســلما از ســپاس گزاران خواهیــم بــود.)189( چــون بــه آن زن مــا فرزنــدی تندرســت و ســالم عطــا و شــوهر فرزنــدی تندرســت و ســالم داد ]غیــر از خــدا را در اعطــای ایــن نعمــت مؤثــر دانســتند، از ایــن کــرده بــود، شــریکانی ]از بت هــا[ قــرار دادنــد!! پــس کــه بــه آنــان عطــا کنــار نعمتــی جهــت[ بــرای خــدا در کــه برایــش شــریکان قــرار دهنــد.)190( آیــا موجوداتــی را شــریك او قــرار خــدا برتــر و واالتــر از آن اســت ــن ــوند؟!)191( و ]ای ــده می ش ــان آفری ــد و خودش ــزی را بیافرینن ــن چی کمتری ــد ــدرت ندارن ــه ق ک ــد می دهنکننــدگان خــود را یــاری دهنــد، ونــه قــدرت کــه بــرای خــدا قــرار می دهنــد[ نــه می تواننــد پرســتش شــریکانی ــه ســوی هدایــت بخوانیــد، از شــما پیــروی ــر آن شــریکان را ب گ کننــد.)192( و ا ــاری ــد خودشــان را ی دارنــزی از ــورت چی ــر ص ــید ]در ه ــوش باش ــا خام ــد ی ــان را بخوانی ــه آن ک ــت ــان اس ــما یکس ــرای ش ــد، ب نمی کننــی ــدگان و مملوکان ــتید بن ــدا می پرس ــای خ ــه ج ــه ب ک ــانی کس ــا ــود.[)193( یقین ــما نمی ش ــب ش ــان نصی آنگــر راســتگویید ]کــه می تواننــد در زندگــی شــما مؤثــر باشــند[ آنــان را ]در ناتــوان چــون شــما هســتند؛ پــس اکننــد ]ولــی کــه بخوانیــد[ بایــد شــما را اجابــت گرفتاری هــا و نیازمندی هــای خــود[ بخوانیــد پــس ]هنگامــی

197 ســوره ی اعـــراف

کــه بــا آن کــه در هیــچ مــوردی جــواب شــما را نمی دهنــد.[)194( آیــا آنهــا را پاهائــی اســت خــود می دانیــد گوش هایــی کــه بــا آن ببیننــد، یــا کــه بــا آن بگیرنــد، یــا چشــم هایی اســت راه رونــد، یــا دســت هایی اســت ــر ضــد مــن هــر کمــك خویش[بخوانیــد، ســپس ]ب ــا آن بشــنوند؟! بگــو: شــریکان خــود را ]بــه کــه ب اســت گیریــد و ]بــرای نابــودی مــن لحظــه ای مرا[مهلــت ندهیــد ]تــا بــرای شــما کار توطئــه و[ نیرنگــی ]داریــد[ بــه

ــر نمی آیــد.[)195( کاری در هیــچ زمینــه ای از غیــر خــدا ب کــه هیــچ ثابــت شــود

گان واژستکثرت: بیشتر می اندوختم.

188. ل

کــه زن کنــار او آرامــش یابــد. )نام گــذاری منــزل بــه »مســکن« بــرای ایــن اســت هیــا: تــا در ن ال

189. لیســک

در آنجــا وجــود دارد و مایــه ی ســکونت و آرامــش اســت. ]تســنیم[(گرفــت؛ غشــاء: پوشــش(: او را پوشــانید. )ایــن فعــل در آیــه، بــه عنــوان تغشــاها )غشــی: پوشــاند، فرا

کار رفتــه اســت.( کنایــه از مقاربــت و نزدیکــی بــه کرد. ت: حمل

ل مح

محل: بار. در این جا مراد، جنین است.خفیفا: سبک.

کرد، آن را ادامه داد. ت به: با آن مرور مرت: سنگین شد.

أثقل

190. شرکاء )جمع شریک(: شریکان.192. نصرا: پیروزی.

وهم : آیا آنان را خواندید؟ دعوت193. ا

کت ها. صامتون : سارجل: )جمع رجل(: پاها.

195. ا

ید: )جمع ید(: دست ها. )اصل آن »أیدی« است.(ا

گرفتن شدید(: با قوت می گیرند. یبطشون )بطش: کســره »نــون« بــر آن کلمــه حــذف شــده اســت و کنیــد. )»یــاء« متکلــم از آخــر کیــدون : بــر ضــد مــن نیرنــگ

ــد.( ــت می کن دالل

نکات تفسیریگاه نیســت. ع قیامــت آ کســی جــز او از زمــان وقــو کــه گذشــته خــدای متعــال فرمــود آیــه 188: در آیــه ی کــه علمــش منحصــرا در اختیــار خداســت. در ایــن آیــه خداونــد بــه ایــن مســأله یکــی از امــور غیبــی اســت کــه بــه مشــرکان بفهمانــد او دارای علــم غیــب نیســت؛ زیــرا در ایــن صــورت پیامبــر؟ص؟ دســتور می دهــد

آیات حیـــات198

کنــد و بدی هــا را دور ســازد. بنابرایــن او فقــط ــرای خــود جمــع آوری می توانســت خیــرات و خوبی هــا را بــذار و تبشــیر مــردم اســت. ــد و مأمــور ان پیام رســان خداون

آیــا پیامبــر علــم غیــب نداشــت؟ بــا مالحظــه ی برخــی از آیــات دیگــر قــرآن -ماننــد آیــه 27 ســوره جــن- ــاء و ــار انبی ــی را در اختی ــوم غیب ــی از عل ــیتش بخش ــاس اراده و مش ــر اس ــال ب ــد متع ــه خداون ک ــم می فهمیاولیایــش قــرار داده اســت. بنابرایــن نفــی علــم غیــب در ایــن آیــات بــه معنــای نفــی اســتقاللی بــودن آن اســت؛ یعنــی پیامبــر؟ص؟ از پیــش خــود علــم غیــب نــدارد؛ بلکــه علــم او تابــع اراده و مشــیت خداونــد اســت.

]تســنیم[

آیــات 189 و 190: ابتــدا و انتهــای ســوره اعــراف بــه آفرینــش انســان و خالقیــت خــدا اشــاره دارد. روی ســخن در آیــات محــل بحــث بــا مشــرکان اســت و بــه همیــن دلیــل، در ایــن دو آیــه توحیــد خالقــی و ربوبــی

اثبــات می گــردد. مقصــود از »زوجیــن« و »نفــس واحــده«: در شــأن نــزول یــا تفســیر مــراد از ایــن آیــه اقــوال متعــدد و حتــی کــه ذکــر آن ضــروری نیســت. برخــی مقصــود از زوجیــن در برخــی اســرائیلیات و روایــات ضعیــف نقــل شــده ــا توجــه بــه قرائــن موجــود در آیــه و مقــام حضــرت کــه ایــن قــول ب ایــن آیــه را آدم؟ع؟ و حــوا دانســته اند آدم؟ع؟ باطــل اســت. منظــور از »نفــس واحــده« در اینجــا حقیقــت نوعــی انسان هاســت؛ یعنــی خداونــد انســان ها را از یــک نفــس )حقیقــت واحــد انســانی( آفریــد و ســپس همسرانشــان را از خودشــان قــرار داد تــا گــردد. پــس از نــکاح و حاملگــی، زن در ابتــدا بــار ســبکی را در رحــم دارد. مایــه ی آرامــش و تســکین خاطــر کــه ایــن جنیــن بزرگ تــر و ســنگین تر شــد و زمــان زایمــان فــرا رســید، زن و شــوهر دســت بــه دعــا هنگامــی کــه در ایــن صــورت از شــکرگزاران کیــد می کننــد کــرده و تأ بــرده و از خــدا تقاضــای فرزنــد صالــح و ســالمتی کــه خــدا بــه آنــان فرزنــد ســالمی عطــا می کنــد، دانســته و بــرای خــدا شــریک خواهنــد بــود. ولــی هنگامــی

کــه شــریکی داشــته باشــد. قــرار می دهنــد. ولــی خــدا برتــر از آن اســت کــه مقصــود ایــن آیــه فقــط دربــاره ی مشــرکان -کــه بت هــا را شــریک خــدا گفتیــم روشــن شــد از آنچــه کــه اســباب و عواملــی چــون قــرار می دادنــد- نیســت و شــامل انســان های عــادی ناســپاس نیــز می شــود تغذیــه ی خــوب، پزشــک ماهــر و ... را در رشــد و ســالمتی نوزادشــان تأثیرگــذار می داننــد. هم چنیــن ذکــر ع تنهــا یکــی از مظاهــر ناسپاســی بشــر اســت و مــواردی از ایــن کــه ایــن موضــو ایــن نکتــه ضــروری اســت

دســت -کــه انســان در ســختی بــه یــاد خــدا افتــاده و در رفــاه از او غافــل شــود- فــراوان اســت. ]تســنیم[کــرده و چنــد آیــات 191 تــا 195: ابطــال شــرک: در ایــن آیــات خداونــد متعــال اعتقــادات مشــرکان را ابطــال

برهــان بــرای آن اقامــه می کنــد: کــه خــود آفریــده شــده و مخلــوق 1- چگونــه مشــرکان موجوداتــی را بــرای خــدا شــریک قــرار می دهنــد کــه مخلــوق شایســته ی پرســتش و ربوبیــت نیســت؛ چــون خــودش نیازمنــد هســتند؟! مشــخص اســت

ــه 191( ــت. )آی اس

199 ســوره ی اعـــراف

کــه از یاری رســاندن بــه خــود و دیگــران عاجــز 2- چگونــه آنــان معبودهایــی را شــریک خــدا قــرار داده انــد کنــد و مالــک هیــچ نفــع و ضــرری نیســت، کــه قــدرت نــدارد از خــود دفــاع و ناتوان انــد؟! آیــا معبــودی

ــه 192( شایســته ی پرســتش اســت؟ )آینــه هدایــت می شــوند. در حقیقــت، نــه هدایــت می کننــد و کــه 3- چگونــه بت هایــی را می پرســتند

گفتــار و عمــل هســتند. )آیــه 193( کت و ناتــوان در ســاگــر راســت می گوینــد آنــان را 4- چگونــه مخلوقاتــی ماننــد خودشــان را شــریک بــرای خــدا قــرار داده انــد؟! ا

بخواننــد تــا ببیننــد آیــا پاســخی می شــنوند؟ )آیــه 194( و ناتوان تــر آنــان خــود از حتــی کــه می پرســتند را بت هــا( )یعنــی دروغیــن معبودهــای چگونــه -5ــد ــنوا( مانن ــوش ش گ ــا و ــم بین ــا درک )چش ــت( ی ــا و دس ــل )پ ــدرت عم ــا از ق ــا بت ه ــتند؟ آی ــر هس ضعیف ت

]تســنیم[ خودشــان برخــوردار هســتند؟ )آیــه 195(

پیام ها ما شاء ال«

188. همه ى سود و زیان ها را به اراده و خواست خدا بدانیم. »ال

وجها« مهنا ز

کسی بر دیگری برتری ندارد. »»و جعل 189. گوهر وجودی زن و مرد یکی است و - آفرینــش مــرد بــا خلقــت زن معنــا می یابــد. زن و مــرد مکمــل یکدیگرنــد. اســاس زندگــی بــر انــس و الفــت

هیــا«ن ال

اســت، نــه اختــالف و شــقاق. »لیســک

اها«

کنیم. »تغش کنایه بیان - مسائل جنسی را با - مشــکالت، وســیله ى توجــه بــه خــدا و پیدایــش حالــت روحــی و معنــوى و آمــاده نمــودن دل و وجــدان

مــا« ب عــوا ال ر

ــت دثقل

ــا ا م

انســان اســت. »فل

190. فرزنــد، موهبتــی الهــی اســت، پــدر و مــادر نبایــد، بــراى خــود یــا دیگــران، در شــکل و قیافــه و یــا ــه شــرکاء«

کــه آن نوعــی شــرك اســت. »جعــال ل ســالمت فرزنــد نقــش اســتقاللی قائــل شــوند

کــرد / یعنــی از خــوى گوهــرى داشــت ولــی نــذر »قبــاد« و »جــم« کــرد * 194. آدم از بی بصــرى بندگــی آدم ذیــن

کــرد. ]اقبــال الهــوری[ »ان ال کــه ســگی پیــش ســگی ســر خــم غالمــی ز ســگان پســت تر اســت * مــن ندیــدم

ــم«

کمثال

تدعــون مــن دون ال عبــاد ا

سؤاالت پژوهشی1. دلیل اصلی اختصاص علم غیب به خداوند چیست؟ )المیزان(

کنید. )المیزان، نمونه( 2. روایات نقل شده پیرامون آیه 189 و 190 را نقد و بررسی 3. چرا در آیه 194 به بت ها لفظ »عباد« اطالق شده است؟ )نمونه، تسنیم(

آیات حیـــات200

ٺ ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پپ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڤڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ

ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی یکــرده و او همــواره شایســتگان را سرپرســتی کــه قــرآن را نــازل یقینــا سرپرســت و یــار مــن خدایــی اســت کــه بــه جــای خــدا می خوانیــد، نــه می تواننــد شــما را یــاری دهنــد کســانی را و یــاری می کنــد.)196( و ــان را ــنوند و آن ــد، نمی ش کنی ــوت ــت دع ــوی هدای ــه س ــان را ب ــر آن گ ــانند.)197( و ا ــاری رس ــود را ی ــه خ و نکــن، و بــه گذشــت را پیشــه کــه نمی بیننــد.)198( عفــو و کــه بــه ســوی تــو می نگرنــد در حالــی می بینــی گــر ]وسوســه ای از ســوی[ شــیطان، تــو را ]بــه کار پســندیده فرمــان ده، و از نادانــان روی بگــردان.)199( و اکنــد، بــه خــدا پنــاه جــوی؛ زیــرا خــدا شــنوا و داناســت. خشــم بــر مــردم و تــرك مهربانــی و مالطفــت[ تحریــك

گناهــان، و آلودگی هــای ظاهــری وباطنــی[ تقــوا ورزیده انــد، هــرگاه کــه ]نســبت بــه کســانی )200( مســلما ــا شــوند کننــد، پــس بی درنــگ بین ــاد ــان رســد ]خــدا و قیامــت را[ ی ــه آن وسوســه هایی از ســوی شــیطان ب]از دام وسوســه هایش نجــات یابنــد[)201( و بــرادران بی تقوایــان ]کــه شــیاطین هســتند[ همــواره آنــان را کوتاهــی نمی ورزنــد.)202( و هــرگاه کشیدنشــان[ گمراهــی گمراهــی می کشــانند؛ ســپس ]در بــه بــه عمــق کــه قــرآن را از گمــان پــوچ و باطلشــان بــرای مخالفــان ]بــه ســبب تأخیــر وحــی[ آیــه ای نیــاوری ]بــر پایــه پیــش خــود مــی آوری[ می گوینــد: چــرا آیــه ای از نــزد خــود انتخــاب نکــردی ]تــا بــرای مــا بیــاوری[؟ بگــو: مــن فقــط آنچــه را از ســوی پــروردگارم بــه مــن وحــی می شــود پیــروی می کنــم. ایــن قــرآن دالیلــی روشــن از کــه ایمــان می آورنــد، سراســر هدایــت و رحمــت اســت.)203( و گروهــی ســوی پــروردگار شماســت و بــرای گــوش فــرا دهیــد و ســکوت کنیــد تــا مشــمول رحمــت شــوید.)204( کــه قــرآن خوانــده شــود، بــه آن هنگامــی و پــروردگارت را در دل خــود بامــدادان و شــامگاهان از روی فروتنــی و زاری و بیــم و تــرس بــه صدایــی کــن و ]نســبت بــه یــاد خــدا[ از بی خبــران مبــاش.)205( یقینــا مقربــان در پیشــگاه خــدا آرام وآهســته یــاد

201 ســوره ی اعـــراف

هیــچ گاه از عبــادت و بندگــی اش تکبــر نمی ورزنــد، وهمــواره او را تســبیح می گوینــد، و پیوســته بــرای او ســجده می کننــد.)206(

گان واژىل: سرپرست، یاور، دوست(: سرپرستی می کند. ىل )و 196. یتو

199. خذ: بگیر! العفو: بخشش و مغفرت.که عقال و نیکان جامعه آن را می شناسند. کار و خصلتی العرف: هر

غ« ــك )نــزغ: داخــل شــدن در چیــزی بــرای فســاد آن(: تــو را وسوســه می کنــد. ]مفــردات[ )اصــل »نــز 200. ینزغنکنــد. ]تســنیم[( کــه بــه حیــوان بارکــش زده می شــود تــا زودتــر حرکــت را بــه معنــای ســیخی می داننــد

فاستعذ )استعاذه: پناه بردن(: پناه ببر!م: به آنان رسید. ه 201. مس

کــه پیرامــون کننــده. )در این جــا مقصــود شــیطان اســت طائــف )طــواف: دور زدن(: دورزننــده، طــواف کنــد.( کــرده وسوســه خــود را وارد آن قلــب آدمــی طــواف می کنــد تــا رخنــه اى پیــدا

ون : بینایان، با بصیرتان. وا: به یاد آوردند، متذکر شدند. مبصر ر

ک

تذگمراهی. کشیدن(: آنان را می کشانند. الغى: ونم )مد:

د 202. ی

کوتاهی نمی کنند. ون : ل یقصر اجتبیتا )اجتباء: برگزیدن(: چرا برنگزیدی؟ چرا انتخاب نکردی.

ول

203. ل

بصائر )جمع بصیرة(: دالیل آشکار.گوش فرا دهید! کت شده و گوش دادن(: سا نصتوا )انصات: سکوت براى

204. ا

هر: آشکار. عا: خواری و اظهار عجز. خیفة: ترس و خوف ازپروردگار. الج 205. تضرالغدو )جمع غداة(: بامدادان. اآلصال )جمع أصیل(: زمان پس از عصر تا مغرب.

نکات تفسیریکــه خــط فکــری خــود را بــرای مشــرکان آیــه 196: در ایــن آیــه، خداونــد بــه پیامبــر؟ص؟ مأموریــت می دهــد کــه قــرآن را کــه خــود را تحــت والیــت و سرپرســتی خداونــد یگانــه می بینــد کنــد ترســیم نمــوده و تصریــح

کــرده و تنهــا سرپرســت و ولــی صالحــان اســت. نــازل رد مفــاد آن و قبــل دارد پایانــی صفحــه ی آیــات بــه زیــادی آیــات شــباهت ایــن آیــات 197 و 198: کــه تــوان یــاری خــود و دیگــران و نیــز هدایــت احــدی را معبودهــای دروغیــن و ناتــوان مشــرکان اســت

ندارنــد.آیــه 199: جامع تریــن آیــه در اخــالق: ایــن آیــه در عیــن اختصــار دربردارنــده ی عالی تریــن معــارف ــر از ایــن آیــه در مــکارم االخــالق اخالقــی اســت. از امــام صــادق؟ع؟ آمــده اســت: »در قــرآن آیــه اى جامع ت

آیات حیـــات202

ــور[ ــت «. ]ن نیسکــه ســه چیــز را در رفتــار ســه دســتور مهــم اخالقــی: خداونــد در ایــن آیــه بــه رســول خویــش فرمــان می دهــد کــه صفــت گذشــت و بخشــش چنــان کنــد: 1- گرفتــن عفــو: منظــور از » اخــذ عفــو« ایــن اســت بــا مــردم رعایــت کنــد آن را بــه دیگــران عطــا گویــا در دســت اوســت و می توانــد هــر لحظــه اراده کــه کنــد در وجــود فــرد رســوخ کنــد. 2- امــر بــه معــروف: منظــور از »عــرف« در آیــه، همــان واژه ی »معــروف« در امــر بــه معــروف اســت؛ یعنــی گردانــدن از کــه عقــال و نیــکان آن را شــناخته و بــه رســمیت بشناســند. 3- روی هــر چیــز شناخته شــده ای

کــه بــه هدایــت آنــان امیــدی نیســت. جاهــالن: منظــور از جاهــالن، افــراد لجــوج و معانــد اســت کــه بــه حــق شــخصی دیگــران تجــاوز کســانی در حقیقــت، مــردم در ایــن آیــه ســه دســته شــده اند: 1- کــه بــه حــق امــت کســانی کار قــرار داد. 2- گذشــت را در دســتور گــروه بایــد عفــو و می کننــد: در مقایــل ایــن گــروه ســکوت جایــز نیســت و کــرده و بــا احــکام دیــن بدرفتــاری می کننــد: در مقابــل ایــن اســالمی تجــاوز کــه از رویــه ی مذکــور درس نگرفتــه و متذکــر نمی شــوند: کســانی گیــرد. 3- بایــد امــر بــه معــروف صــورت کــرد و مراقــب بــود تــا اســیر فریب کاری هــای آنــان نشــویم. ]تســنیم[ گــروه، بایــد بی توجهــی در مقابــل ایــن آیــه 200: راه نجــات از شــیطان: یکــی از موانــع مهــم عمــل بــه دســتورهای مهــم اخالقــی -چــون آیــه ی قبــل- وسوســه های شــیطان اســت. شــیطان از همــان ابتــدای خلقــت، خــود را دشــمن دیرینــه ی انســان کــرد و قســم خــورد تــا او را از صــراط مســتقیم دور ســازد. در ایــن آیــه راه نجــات از وسوســه های معرفــی گــر کــه ا کــه بــه پنــاه گاه امــن الهــی وارد شــویم. مفــاد آیــه ایــن اســت ویرانگــر شــیطان ایــن دانســته شــده کــه شــنوا و داناســت. منظــور از ــو آمــد، بــه خــدا پنــاه ببــر کوچک تریــن وسوســه ای از شــیطان بــه ســراغ ت

»اســتعاذه« پنــاه بــردن عملــی بــه خداونــد اســت؛ نــه فقــط لفــظ آن. ]المیــزان[ــر ــوره حج ــه 40 س ــون آی ــی چ ــه در آیات ک ــه ــود؟ همان گون ــیطان می ش ــه ی ش ــار وسوس ــر دچ ــا پیامب آیو 83 ســوره صــاد آمــده اســت، شــیطان در حریــم امــن مخلصــان )یعنــی معصومــان( راه نــدارد. بنابرایــن گرچــه مخاطــب در ایــن آیــه شــخص وسوســه ی پیامبــر؟ص؟ توســط شــیطان امکان نــدارد. از ایــن رو، ا

ــی از آن امــت او می باشــد. ]تســنیم[ ــی مــراد اصل ــر؟ص؟ اســت، ول پیامبآیــه 201: ایــن آیــه علــت دســتور خداونــد در آیــه ی قبــل را بیــان می کنــد؛ یعنــی هنــگام وسوســه ی شــیطان

کننــد. ]المیــزان[ کاری مــی بــه خــدا پنــاه ببــر؛ چــون مؤمنــان و پرهیــزکاران چنیــن دربــاره ی و غ« »نــز واژه ی از پیامبــر دربــاره ی آیــه دو ایــن در »مــس« شــیطان: و غ« »نــز تفــاوت کــه شــیطان بــه پرهیــزکاران از واژه ی »مــس« اســتفاده شــده اســت. تفــاوت ایــن دو تعبیــر بــرای ایــن اســت اولیــای الهــی نزدیــک نمی شــود؛ بلکــه از دور تیــر انداختــه و وسوســه می کنــد؛ امــا بــه مــردم عــادی نزدیــک

ــان را لمــس می کنــد. ]تســنیم[ شــده و آنیــاد خــدا؛ عامــل نجــات انســان: مطابــق ایــن آیــه، ذکــر و یــاد خــدا بهتریــن راه نجــات از شــیطان اســت؛ زیــرا رویارویــی انســان بــا شــیطان در شــرایطی عــادی بــه شکســت انســان منجــر می شــود؛ چــون شــیطان

203 ســوره ی اعـــراف

گاهــی بیشــتر و حتــی قــدرت و ســپاه بیشــتر اســت. )ایــن مطلــب دارای عــزم و اراده ی قوی تــر، علــم و آع آیــات 16، 17 و 27 اعــراف و آیــات دیگــر مربــوط بــه شــناخت شــیطان فهمیــده می شــود.( از مجمــو

ــت. ــد اس ــتحکم خداون ــه دژ مس ــی ب ــاده ترین راه پناهندگ ــن و س ــن عاقالنه تری بنابرایکــه برادران آیــات 202 و 203: مشــرکان؛ بــرادران شــیطان: ایــن آیــات حــال مشــرکان را توصیــف می کنــد کــه گمــراه نمــودن دیگــران تــالش می کننــد. آنــان بــه پیامبــر بــا تمســخر می گفتنــد شــیطان هســتند و در کــردی تــا آیــه ی دیگــری بیــاوری. منظــور از ایــن جملــه ایــن بــود چــرا چیــزی از ایــن ســو و آن ســو انتخــاب کــه قــرآن از ســخنان و افســانه های دیگــران جمــع آوری شــده اســت. خداونــد بــه پیامبــر فرمــان می دهــد کــه او آورنــده ی وحــی از ســوی خداســت و ایــن قــرآن، کــه بــا قاطعیــت تهمــت آنــان را رد نمــوده و بگویــد

دارای دالیــل روشــن و بصیرت افــزا و هدایــت آور بــرای مؤمنــان اســت. ]المیــزان[گــوش جــان کریــم را بــا کــه نــدای قــرآن گوشــزد می کنــد آیــه 204: قرآن بــاوری: آیــه ی فــوق بــه مؤمنــان کــرده و هــم نفــس خــود را آمــاده ســازند تــا بــه رحمــت پذیــرا باشــند و بــه هنــگام تــالوت قــرآن، هــم ســکوت خداونــد نیــل یابنــد. پیــام آیــه »قرآن بــاوری« اســت و هــم بــه معنــای ســکوت هنــگام تــالوت قــرآن اســت و

هــم بــه معنــای »فصل الخطــاب« بــودن آن.آیــات 205 و 206: پایان بخــش آیــات ایــن ســوره، نوعــی نتیجه گیــری دربــاره ی محتــوای آیــات اخیــر کــرد. از ایــن رو در ایــن دو آیــه، کــه بــه عوامــل هدایــت و ضاللــت یــا بیــداری و غفلــت انســان اشــاره اســت

پیامبــر؟ص؟ بــه ذکــر قلبــی و زبانــی در همــه ی اوقــات توصیــه شــده اســت.

پیام هاکرد. »و أمر بالعرف« کافی نیست، باید در جامعه خوبی ها را ترویج و سفارش 188. خوب بودن تنها

کردن، باید معروف و پسندیده باشد. »و أمر بالعرف« - شیوه ى امر گشت و طواف است. »طائف« 190. شیطان براى انحراف، پیوسته در حال

ون« وا، مبصر ر

ک

- بصیرت دستاورد تذکر و یاد خداست. »تذکــر کــن طلــب شکســته دالن را * شیشــه چــو بشکســت پیــش شیشــه گر آیــد ]صائــب[ »واذ 205. از در حــق

و خفیــة«عــا ــک یف نفســک تضر ب ر

سؤاالت پژوهشی1. ارتباط آیه 199 با آیات قبل چیست؟ )المیزان(

2. انتهای آیه 200 چه ارتباطی با محتوای آن دارد؟ )تسنیم، نمونه( 3. حکم فقهی برداشته شده از آیه 204 چیست؟ )نمونه، تسنیم(

آیات حیـــات204

سوره ی انفالٱ ٻ ٻ ٻ

ٺٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پپ پ پ ٻ ٻٻ ٻ ٱ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڎ ڌ ڍڌ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ چ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ

ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ که رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی به نام خدا

کــه مالــك معینــی نــدارد[ می پرســند، ]کــه مالــك گونــه مالــی از تــو دربــارۀ انفــال ]یعنــی غنایــم جنگــی و هــر کیســت و چگونــه بایــد تقســیم شــود؟[ بگــو: ]مالکیــت حقیقــی[ انفــال ویــژۀ خــدا وپیامبــر اســت، آنهــا کنیــد و ]اختــالف و نــزاع[ بیــن خــود را اصــالح گــر مؤمــن هســتید ]نســبت بــه انفــال[ از خــدا پــروا پــس اکــه وقتــی یــاد خــدا شــود کســانی هســتند کنیــد.)1( مؤمنــان، فقــط نماییــد، و از خــدا و پیامبــرش اطاعــت کــه آیــات او را بــر آنــان می خواننــد بــه ایمانشــان می افزایــد، و بــر دل هایشــان ترســان می شــود، و هنگامــی کــه نمــاز را برپــا می دارنــد و ازآنچــه بــه آنــان روزی داده ایــم، پروردگارشــان تــوکل می کننــد.)2( هــم آنــان انفــاق می کننــد.)3( مؤمنــان واقعــی فقــط آناننــد، بــرای ایشــان نــزد پروردگارشــان درجاتــی ویــژه و آمــرزش ــا ارزشــی اســت.)4( اینگونــه پــروردگارت تــو را بــر اســاس حــق از خانــه ات ]بــه ســوی جنــگ بــدر[ و رزق بگروهــی ازمؤمنــان ]از رفتــن بــه جنــگ[ ناخشــنود بودنــد ]ولــی نهایتــا جنــگ بــه کــه بیــرون بــرد در حالــی کیفیــت تقســیم غنایــم جنگــی گروهــی هــم از گردیــد ناخشــنودی پیــروزی رســید و ســبب رضایــت آنــان کــه حــق ]بــودن انگیزه هــای رفتنــت ماننــد ناخشــنودی آنــان بــرای رفتــن بــه جنــگ بــود.[)5( پــس از آن بــه جنــگ بــدر[ روشــن شــد بــا تــو در ایــن حــق ]روشــن و آشــکار[گفتگوی بی منطــق می کننــد ]تــا رأی خــود کننــد؛ چنــان از شــرکت در جنــگ ترســیده را در تــرك جنــگ بــه عنــوان اینکــه جنگــی نابرابــر اســت تحمیــل کنیــد[ گویــا بــه ســوی مــرگ رانــده می شــوند و آن را بــا چشــم خــود می بیننــد!!)6( و ]یــاد کــه بودنــد[

205 ســوره ی انـــــفال

کاروان تجارتــی قریــش[را بــه شــما وعــده گــروه ]ســپاه دشــمن یــا کــه خــدا پیــروزی بــر یکــی از دو هنگامــی کاروان تجارتــی قریــش دســت یابیــد، ولــی خــدا می خواســت پیــروزی در ــر داد، و شــما دوســت داشــتید بمیــدان جنــگ را بــا فرمــان نافــذی ]کــه دایــر بــر پیــروزی مؤمنــان و شکســت دشــمنان جــاری ســاخته بــود[

کنــد.)7( تــا حــق را ثابــت ]و اســتوار نماید[وباطــل را نابــود ســازد، هــر کافــران را قطــع تحقــق دهــد و ریشــه چنــد مجرمــان خــوش نداشــته باشــند.)8(

گان واژنفال: در اینجا به معنای غنائم جنگی است، ولی مصادیق دیگر نیز دارد که در توضیحات ذکر شده 1. الکه زیادتر اســت. )نفل به معنای زیادی اســت و نمازهاى مستحبی را هم به این دلیل »نافله« می گویند که به مال گفته شــد؛ چون از اموال اضافی و زیادی اســت از واجب اســت. به غنائم جنگی هم »انفال«

کنید! صلحوا: اصالح مسلمانان افزوده می شود. ]نمونه[( ا

2. وجلت )وجل: خوف(: ترسان شد.گناهان، آمرزش. 4. مغفرة: پوشش

که کلی، صفتی اســت کلمه در حقیقت، در فارســی معادل مخصوص ندارد و به طور می : بزرگوار. )این کرگران قدری و عزت است.( آمیخته از صفات سخاوت، شرافت،

کراهت داشته و بیزارند. که کارهون : آنان .5که ... . گویا این چنین است +ما(: ا )ک+ان

ن

ونك : با تو جدال می کنند. کا

ادل 6. یحج

یساقون )فعل مجهول از ریشه ی »سوق: راندن«(: رانده می شوند.7. یعدکم : وعده می دهد. احدى )مؤنث احد(: یکی. الطائفتین : دو طایفه.

کلمه نوعی اســتعاره از »شــوک« به معنای خار اســت؛ زیرا ذات الشــوکة: صاحبان قدرت و شــوکت. )این قدرت و شوکت، چون خاری بر چشم دشمنان است.(

یقطــع: قطــع می کند. دابر )دبر: پشــت، دنباله(: آن چه در دنباله ی چیــزی می آید، متعلقات یک چیز. )ممکن است در آیه به معنای ریشه و اساس نیز باشد.(

8. یبطل: باطل سازد.

نکات تفسیریکلی آن کلی ســوره انفال: این ســوره در مدینه و بعد از جنگ بدر نازل شــده اســت. محتوای محتوای نیــز بــه تناســب فضای نزولش، بیشــتر درباره ی احــکام جهاد و غنائــم جنگی و نیز حکم اســیران جنگی

می باشد. ]المیزان[ که سوره های »انفال« و »توبه« فضیلت قرائت سوره انفال: از امام صادق؟ع؟ نقل شده است: »کسی را در هر ماه بخواند، هرگز روح نفاق در وجود او وارد نخواهد شد و از پیروان حقیقی امیر مؤمنان علی؟ع؟

آیات حیـــات206

غ خواهد بود و در روز رســتاخیز از مائده هاى بهشــتی با آن ها بهره می گیرد، تا مردم از حســاب خویش فارشوند.« ]نورالثقلین[

که در که به خط اول جهاد رفته بودند و ســالمندانی آیه 1: شــأن نزول: پس از جنگ بدر میان جوانانی پشت جبهه سنگر گرفته بودند، اختالف شد که غنائم جنگی برای چه گروهی است. این آیه در پاسخ به این سؤال نازل شده است. خداوند کریم به پیامبر؟ص؟ فرمان می دهد که به مسلمانان بگوید این اموال

ع تقسیم آن به فرمان پیامبر خواهد بود. ]مجمع[ متعلق به خدا و رسولش است و نوگرچــه پرســش مســلمانان درباره ی غنائــم جنگی بود، ولــی مفهوم انفــال تنها به »انفــال« چیســت؟ اایــن مــورد منحصر نمی شــود. بنا بــر روایات، منابــع طبیعی و ثروت هــاى عمومی، غنائــم جنگی، اموال بی صاحــب، جنگل هــا، زمین هــاى غیرحاصلخیز، معــادن و ... به طور کلی، هر چــه که مالک خصوصی

ندارد، از انفال به شمار می آید. ]نمونه[رابطــه ایــن آیــه بــا آیه خمــس؟ در آیــه ی 41 همین ســوره -که بــه آیه »خمــس« معروف اســت- حکم که تنهــا یک پنجم آن بــرای خدا و رســول و مصارف دیگر اســت. پس غنیمــت این گونــه بیــان می شــود چگونه در این آیه تمام آن برای خدا و رســول دانســته شــده اســت؟ پاســخ این است که همان طور که در این آیه بیان شــده، مالک حقیقی انفال خدا و رســولش می باشــند، ولی آنان بخش اعظم حق خود را به گذار و تنها یک پنجم -یعنی خمس- آن را برای خود نگاه داشــته اند. مصــارف تعیین شــده در آیــه 41 وا

به عبارت دیگر، این آیه اختیار و مالکیت انفال را بیان می کند و آیه خمس موارد مصرف آن را. ]المیزان[که -با توجه به شــأن نزول- بیان آن به مســلمانان در این شــرایط اصالح ذات البین: دســتور دیگری ضرورت داشت، آشتی دادن میان مؤمنان و توصیه ی همه به تقوا و ایمان است تا انگیزه های اقتصادی باعث اختالف و دودستگی نشود. »اصالح ذات البین« به معنی اصالح ارتباطات و تقویت و تحکیم آن و از میان بردن عوامل و اســباب تفرقه اســت. امام علی؟ع؟ در وصیت به فرزندانش فرمود: »از پیامبر؟ص؟

شنیدم: »اصالح رابطه میان مردم از نماز و روزه ی مستحبی هم برتر است .« ]نمونه[ آیــات 2 تــا 4: نشــانه های ایمان حقیقی: این آیات پنج ویژگی بــرای مؤمنان حقیقی بیان می کند: 1- یاد خدا دل هایشــان را خاشــع و ترســان می کند. 2- هنگامی که آیات الهی خوانده می شود، بر ایمانشان کرده و محتوای آن را باور دارند. 3- تنها بر خدا تکیه افزوده می شــود؛ یعنی خود را آماده ی پذیرش آن و تــوکل دارنــد. 4- ارتبــاط خود با خدا را محکم نموده و نماز را برپا می دارند. 5- ارتباط نیکو با خلق خدا

داشته و انفاق می کنند.آیات 5 و 6: حکم »انفال« برای برخی مســلمانان ســخت و ناخوشــایند بود. از این رو، خداوند به برخی که امری در ابتدا ناخوشــایند، ولی در پایان به ســود مســلمانان بوده موارد مشــابه تاریخی اشــاره می کند ج می شــد، گروهی از اســت؛ ماننــد اصــل جنــگ بدر. زمانــی که پیامبر؟ص؟ بــرای جنگ بــدر از مدینه خارگویا به ســوی مرگ قــدم برمی دارند؛ اما کراهــت داشــتند و به گونــه ای از خانه بیــرون آمدند که مؤمنــان

207 ســوره ی انـــــفال

پایان این جنگ برای آنان بسیار خوشایند بود.ماجرای جنگ بدر: این جنگ -که نخستین غزوه ی پیامبر به شمار می رود- در سال دوم هجرت روی کردند. داد. پــس از هجــرت پیامبــر و مهاجران از مکه به مدینه، مشــرکان اموال آنان در مکــه را مصادره که چرا خداوند حکم جهاد این مسأله برای مهاجران سخت آمد و پیوسته به پیامبر؟ص؟ اصرار می کردند که ابوسفیان -بزرگ گرفتن حقشان از مشرکان را تشریع نمی کند. پس از مدتی مسلمانان باخبر شدند و کنار مدینه به ســمت شــام در حرکت اســت. در این هنگام، خداوند جهاد را بر کاروان تجاری از مکه- با گرفتند. ابوســفیان از مردم کاروان مســلمانان واجــب نمــود. آنان بــه فرمان پیامبر تصمیــم به حمله بــه کنند، کــرد. آنان با حدود هزار ســوار جنگی بــه مدینه آمدند تــا از اموال خــود دفاع کمــک مکــه تقاضــای کاروانش را از بیراهه برد و از دسترس مسلمانان نجات داد. سپاه مکه -که دیگر ولی ابوسفیان با زیرکی کرد و به رویارویی با مســلمانان -که تعدادشــان ســیصد و به مدینه رســیده بود- از این فرصت اســتفاده ســیزده نفــر بیــش نبــود- پرداخت. بدین صــورت اولین جنگ مســلمانان در حالتی ناخواســته و با تعداد

کمتر نسبت به دشمن آغاز شد، ولی سرانجام بسیار خوشی برای آنان داشت.آیات 7 و 8: پیروزی نهایی در سایه ی ایمان به وعده ی الهی: خداوند به مسلمانان وعده داده بود کاروان تجاری به کاروان تجاری یا نظامی مکه را به آنان بدهد. مسلمانان دوست داشتند که یکی از دو که روح کاروان نظامی را پیش رویشان قرار داد و همین مسأله باعث شد دست آنان بیفتد، ولی خداوند خودبــاوری و انگیــزه ی دینــی در آنان تقویت شــود و هم به غنائم جنگی برســند و هم به پیروزی بســیار

مهم و حیاتی.

پیام ها1. رهبر نیاز به پشتوانه ی اقتصادی دارد و باید اختیار برخی اموال به دست او باشد تا در راه ترویج دین

کند. کیان اسالم هزینه و حفظ که بر ایمان انسان بیافزاید. »اذا تلیت ... زادهتم ایانا« 2. تالوت قرآن زمانی شایسته تر است

ک خوبی یا بدی اتفاقات ندانیم. 5. به علم و حکمت خدا ایمان داشته باشیم و حب و بغض خود را مالونك«

ادل 6. همه ی اصحاب پیامبر؟ص؟ عادل و درست کار نبودند. »یحج

سؤاالت پژوهشیکسی است؟ )نمونه( 1. انفال در زمان غیبت متعلق به چه

م« چیست؟ )المیزان، نمونه(

2. منظور از عبارت »ذات بینک

3. آیا آیه 8 تکرار انتهای آیه قبل است یا معنای جدید دارد؟ )نمونه، المیزان(

آیات حیـــات208

ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڤڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڀ ڀ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ گ گ گگ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئېئ

ىئ ىئ ېئ کــه ]در حــال مشــاهدۀ دشــمن تــا دنــدان مســلح بــا دعــا و زاری[ ازپروردگارتــان یــاری کنیــد[ هنگامــی ]یــاد کــه پــی در پــی نــازل کــه مــن مســلما شــما را بــا هــزار فرشــته کــرد خواســتید، و او درخواســت شــما را اجابــت می شــوند، یــاری می دهــم.)9( و خــدا آن ]وعــدۀ یــاری[ را فقــط مــژده و نویــدی بــرای شــما قــرار داد و نیــز گرنــه پیــروزی فقــط از ســوی خداســت؛ زیــرا خــدا کــه دل هایتــان بــه ســبب آن آرامــش یابــد؛ و بــرای آن کــه کــه بــه ســبب امنیــت و آرامشــی کنیــد[ هنگامــی ــاد توانــای شکســت ناپذیر و حکیــم اســت.)10( و ]یــا کــرد ت ــازل کــرد و برایتــان آبــی از آســمان ن ازســوی خــدا یافتیــد، خــواب ســبکی را بــه همــه شــما مســلط کثافــات اســت[ از کنــد، و وسوســۀ شــیطان را ]کــه از بدتریــن شــما را بــه وســیلۀ آن ]از آلودگی هــا[ پــاك کنــد.)11( گام هایتــان را بــه آن اســتوار و پــا برجــا شــما برطــرف نمایــد، و دل هایتــان را اســتحکام دهــد، و کــه مــن بــا شــمایم، پــس مؤمنــان را ]بــرای کــرد کــه پــروردگارت بــه فرشــتگان وحــی کــن[ هنگامــی ]یــاد کافــران تــرس می انــدازم، پــس سرهایشــان را در نبــرد بــا دشــمن[ ثابــت قــدم داریــد، ]و[ بــه زودی در دل ــان کــه آن کنیــد.)12( ایــن ]کیفــر ســخت[ بــه ســبب ایــن اســت کوبیــد و همــۀ انگشتانشــان را قطــع هــم کــه[ یقینــا خــدا کنــد، ]بدانــد کــس بــا خــدا و پیامبــرش دشــمنی کردنــد، هــر بــا خــدا و پیامبــرش دشــمنی کافــران کیفــر اســت.)13( ایــن ]مجــازات شــما در دنیاســت[، پــس آن رابچشــید، و ]بدانیــد[ بــرای ســخت کــه بــر ضــد شــما ــی کافــران در حال ــا کــه ب در قیامــت عــذاب آتــش اســت.)14( ای اهــل ایمــان! هنگامــی کــس در آن موقعیــت لشکرکشــی می کننــد روبــرو می شــوید، بــه آنــان پشــت نکنیــد ]و نگریزیــد.[)15( و هــر

209 ســوره ی انـــــفال

خ اســت و کنــد ]و بگریــزد[ بســبب خشــم خــدا دچــار ســقوط معنــوی شــود و جایگاهــش دوز بــه آنــان پشــت گریــزش بــرای انتخــاب محلــی دیگر[جهــت ادامــۀ نبــرد بادشــمن، خ عاقبــت بــدی اســت مگــر ]اینکــه دوز

گروهــی ]تــازه نفــس از مجاهــدان بــرای حملــه بــه دشمن[باشــد.)16( یــا پیوســتن بــه

گان واژکمک و یاری می خواهید. کمک(: 9. تستغیثون )استغاثة: طلب یاری و

کننده ی شما. کمک کمک(: کم )امداد:

د ممردفین )ردف: پی در پی و پشت سر هم(: چیزهای ردیف شده، پیاپی.

م )غىش: پوشاند(: شما را می پوشاند.

یک 11. یغشمنة )أمن: آرامش(: ایمنی و آرامش، آسودگی.

کم و سبک، چرت. ا عاس: خواب الن

کنــد. ]در این جا منظور ثبات بــط )ربط: اتصال شــدید دو چیــز به یکدیگر، محکم کردن(: تا محکم لیرقلب است. ]التحقیق[[

که کنایه از این گردن ها را بزنید. بوا فوق العناق: پس باالی گردن ها. )فاضر 12. العناق )جمع عنق(: کنید.( بنان : سر انگشتان، اطراف دست ها و پاها. سر آنان را قطع

کردند. وا: مخالفت 13. شاق

15. زحفــا: حملــه ی دســته جمعی. )»زحــف« بــه معنــای نزدیك شــدن آرام و آهســته اســت و بــه همین گفته گفته می شــود. هم چنین به جماعتی کودک نیز مناســبت، به خزیدن مار و چهار دســت و پا رفتن

که دسته جمعی و آرام به دشمن حمله می کنند. ]التحقیق[( می شود فا: کســی که به ســمتی رفته و کناره گرفته اســت. )از »حرف: طرف و جانب« مشــتق شــده و به 16. متحرکلماتی که از خود اســتقالل نداشــته و در طرف کلمات دیگر اســتفاده می شوند، نیز حروف گفته می شود.

]مفردات[(

کردن است.[ کمین گرفته است. ]در این جا منظور که جا کسی )حیز: مکان، جا(: زا متحی

کرد؛ یعنی دچار شد. ع کردن(: به عذاب الهی رجو ع گروهی از مردم. باء )بوء: رجو فئة:

نکات تفسیریآیــات 9 و 10: ایــن آیــات بیان گر اوضاع ســخت مســلمانان در جنگ بدر و یاری خداونــد در آن زمان بوده گفته شــد تعداد مسلمانان که و شــباهت زیادی به آیات 123 تا 126ســوره ی آل عمران دارد؛ همان گونه در جنگ بدر حدود یک سوم مشرکان بود و از نظر تجهیزات جنگی نیز بسیار ضعیف تر بودند. به همین دلیل، مسلمانان از خداوند تقاضای کمک و یاری نمودند. خداوند نیز دعای آنان را مستجاب کرد و هزار فرشــته برای یاری آنان به زمین فرســتاد. این فرشــتگان در جنگ شــرکت نمی کردند؛ بلکه تنها مایه ی کافران بودند؛ چون تعداد ســپاه اســالم را در نظرها بیشــتر ثبات و دلگرمی مســلمانان و یأس و ناامیدی

آیات حیـــات210

می کردند. ]المیزان[تعداد فرشــتگان جنگ بدر: در آیه 124 آل عمران بیان شــده که خداوند برای یاری مســلمانان سه هزار فرشــته فرســتاد. آیا ایــن مطلب با آیه ی بــاال -که تعداد فرشــتگان را هزار عدد می داند- ســازگاری دارد؟ « ذکر شده است؛ یعنی این هزار که در این آیه نزول هزار فرشته از آسمان با قید »مردفین پاسخ این است که به پیوســته نازل می شــدند. بنابراین فرشــته فرشــتگان دیگری را در ردیف و پشــت ســر خود داشــتند گروه دوم فرســتاد تــا جمع آن به گروه ســوم را در پی گــروه اول و خداونــد هــزار فرشــته ی دیگــر را در پــی

سه هزار نفر برسد. ]المیزان[ آیه 11: شــأن نزول: صف آرایی مســلمانان با مشــرکان در جنگ بدر -به جز تعداد کم سپاه و تجهیزات- که خداوند در این آیه از نعمت خود برای رفع این دو دو تهدید دیگر نیز برای مسلمانان به همراه داشت مشــکل پرده بر می دارد. نخســت اینکه، شــب قبل از جنگ، مســلمانان به مقدار کافی اســتراحت نکرده بودند و از شــبیخون دشــمن نیز هراس داشــتند. به همین دلیل، خواب به چشمانشان نمی آید. خداوند کامل، خواب ســبکی چشمانشــان را فرا بگیرد تا روز که در امنیت کرد این نعمت را به مســلمانان ارزانی کامل به ســراغ دشــمن برونــد. دیگر اینکه، مشــرکان زودتر به چاه های بــدر -که در نزدیکی بعــد با قوای کرده بودند. این خود تهدیدی برای مسلمانان محل مبارزه بود- رسیده بودند و مسلمانان را از آب منع به شمار می رفت که در بحبوبه ی مبارزه ممکن بود با کمی آب مواجه شوند. خداوند این مشکل را نیز با کرد تا هم مایه ی تطهیر آنان از آلودگی شــده و هم روحیه ی کرد و باران نازل نصرت غیبی خود برطرف

گردد. ]المیزان[ آنان تقویت آیه 12: در این آیه نیز خداوند از نصرت خود بر مؤمنان خبر می دهد که به فرشتگان دستور داده تا قلوب کافران رعب و وحشت اندازند. مخاطب در جمله ی مجاهدان در راه خدا را تقویت نمایند و در دل های بــوا فــوق العنــاق ...« مؤمنــان هســتند که به آنان توصیه شــده ضربه های کاری )ضربه بر ســر یا »فاضر

کار بیفتند. ]نمونه[ ک شده یا از دست و پا( بر دشمن فرود آرند تا آنان هالآیات 13 و 14: دلیل اینکه به مؤمنان دســتور داده شــد تا دشــمن را بکشــند و از پا در بیاورند، این اســت که آنان با خدا و رســول او به مخالفت پرداخته و ســزای هر کس که چنین کند، عذاب و مجازات ســخت

الهی در دنیا و آخرت است. آیات 15 و 16: فرار از میدان جنگ، ممنوع! پیام اصلی این آیه این است که مسلمانان نباید در هنگام کتیک جهاد و رویارویی با دشمن، فرار کرده و به دشمن پشت کنند؛ مگر آنکه این عقب نشینی، نوعی تانظامــی -ماننــد کمیــن گرفتــن و تغییر مکان جنگ و بازآفرینی نیرو و ... باشــد یا برای پیوســتن به گروه

دیگر مؤمنان و حمله ی دسته جمعی. خ کند، این اســت که خشــم الهی را برای خود خریده و جایگاه او دوز که از میدان جهاد فرار جزای کســی

است.

211 ســوره ی انـــــفال

چرا فرار از میدان مبارزه حرام اســت؟ امام رضا؟ع؟ در این باره می فرماید: »خداوند به این دلیل فرار کوچک کردن برنامه پیامبران و امامان و پیشــوایان که موجب سســتی در دین و کرده از جهاد را تحریم کــه مســلمانان نتواننــد بر دشــمن پیروز شــوند ... هم چنین ســبب عــادل می گــردد و نیز ســبب می شــود

که دشمنان در برابر مسلمانان جسور شوند. ]نورالثقلین[ می شود فضیلت حضرت علی؟ع؟: امیر مؤمنان؟ع؟ در بیان فضیلت خویش می فرماید: »من هیچ گاه در برابر انبــوه دشــمنان فــرار نکردم ]و به آنان پشــت نکــردم[ و هیچ کس در میدان جنگ با من روبرو نشــد؛ مگر

کردم.« ]نورالثقلین[ این که زمین را از خونش سیراب

پیام هاکلید استجابت است. »تستغیثون ... فاستجاب « 9. دعا،

ى « از عوامل پیــروزى، انگیزه و بشــر

ــه ال ال10. رزمنــده بایــد روحیــه ى قوى داشــته باشــد. »و ما جعل

روحیه ى قوى رزمندگان است. کتیک نظامی. »و کنید؛ نه تجهیزات و تا - به امدادهای غیبی و نصرت الهی در مقابله با دشــمن تکیه

من عند ال«

صر ال ما النرکــم« ]منظــور از این کــی و طهــارت ظاهــری -حتــی در بحبوبــه ی جنــگ- ارزش اســت. »»لیطه 11. پایطان« طهارت باطنی را بیان می کند.[

م رجز الش

طهارت، طهارت ظاهری است؛ زیرا عبارت »یذهب عنک

کافران را به خود نســبت 12. خداوند، تشــویق به اســتقامت را از طریق فرشــتگان قرار داده، ولی ارعاب لىق«

توا، سأ داده است. »فثب

لىق ... توا ... سأ ك .. فثب ب - دل ها به دســت خداوند اســت، آرامش و اضطراب هم از اوســت. »اذ یوحى ر

عب « الرذین

ذیــن آمنــوا ... ال

15. جنگ هــاى اســالمی، مکتبــی اســت، نــه اســتعمارى و از روى هوا و هــوس. »ال

وا« کفرکتیك هاى نظامی و سیاست جنگی هم الزم 16. نصرت از سوى خداوند است، ولی بکارگیرى فنون و تا

»زا و متحی

لقتال ا

فا است. »متحر

سؤاالت پژوهشی1. مراد از ثبات قدم در آیه 11 چیست؟

2. آیا می توان خطاب در انتهای آیه 12 را نیز به فرشتگان نسبت داد؟ )المیزان، نمونه( که بســیار آموزنده و مفید اســت- کامــل جنگ بدر - را 3. بــا مطالعه ی تفســیر شــریف المیــزان، ماجرای

کنید. )نمونه، المیزان( کرده و امدادهای الهی را در آن بیان بررسی

آیات حیـــات212

ٺ ڀٺ ڀ ڀ ڀ پ پ پ ٻپ ٻ ٻ ٻ ٱ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿٿ ٿ ٺ ٺ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄڃ ڃ ڃ ڃ چ چچ چ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ېې ۇئ ۇئ وئ وئ ەئ ەئ ائ ائ ى ى ې ې ی ی ی ی ىئ ىئ ېئىئ ېئ ېئ ۈئ ۈئ ۆئ ۆئ کشــت. ]ای پیامبــر![ کشــتن دشــمنان بــر خــود مبالیــد[ شــما آنــان را نکشــتید، بلکــه خــدا آنــان را ]بــه کــرد ]تــا آنــان کــردی، تــو پرتــاب نکــردی، بلکــه خــدا پرتــاب کــه بــه ســوی دشــمنان تیــر پرتــاب هنگامــی ــت.)17( ــنوا و داناس ــدا ش ــرا خ ــد؛ زی ــو بیازمای ــی نیک ــه آزمایش ــود ب ــوی خ ــان را از س ــد[ و مؤمن کن ــالك را هکافــران کننــدۀ نیرنــگ کــه دیدیــد[، و قطعــا خــدا سســت کافــران از[ ایــن ]قــرار اســت ]سرنوشــت مؤمنــان و ــرای آییــن ــر پیــروزی ]آییــن حــق[ را می خواســتید، اینــك پیــروزی ب گ اســت.)18( ]شــما ای مشــرکان![ اگــر ]از دشــمنی بــا خــدا و رســول[ بازایســتید، بــرای شــما بهتــر حــق آمــد ]پــس بــه آن ایمــان آوریــد[، و اگــر ]بــه دشــمنی[ بازگردیــد، مــا نیــز ]بــر ضــد شــما[ بازمی گردیــم، و هرگــز جمعیــت شــما هــر چنــد اســت، و ازیــاد باشــد، چیــزی ]از عــذاب خــدا[ را از شــما دفــع نمی کنــد، و یقینــا خــدا بــا مؤمنــان اســت.)19( ای کــه ]ســخنان بــر حــق او را[ می شــنوید، از او کنیــد و در حالــی اهــل ایمــان! از خــدا و پیامبــرش اطاعــت کــه ]از روی گفتنــد: شــنیدیم در حالــی کــه ]از روی تظاهــر[ کســانی نباشــید روی نگردانیــد.)20( و ماننــد گفتــن الن ]از کــران ]از شــنیدن حــق[ و ال حقیقــت[ نمی شــنوند.)21( قطعــا بدتریــن جنبنــدگان نــزد خــدا، گــر خــدا ]نســبت بــه پذیرفتــن هدایــت شایســتگی و[ کــه ]کالم حــق را[ نمی اندیشــند!)22( ا حق[هســتند گــر ]بــا لجبــازی و عنــادی خیــری در آنــان می دیــد، یقینــا ایشــان را شــنوا ]ی حقایــق و معارف[می کــرد، و اکنــد، بــاز بــر اســاس روحیــه اعــراض روی ]از حــق[ می گرداننــد.)23( ای اهــل کــه فعــال دارنــد[ آنــان را شــنوا کــه بــه شــما ]حیــات معنــوی و[ زندگــی ]واقعــی[ کــه خــدا و پیامبــرش شــما را بــه حقایقــی ایمــان! هنگامــی کــه خــدا میــان آدمــی و دلــش حایــل می شــود ]تــا حــق کنیــد، و بدانیــد می بخشــد، دعــوت می کننــد اجابــت را باطــل و باطــل را حــق مپنــدارد[ و مســلما همــۀ شــما بــه ســوی او محشــور خواهیــد شــد.)24( و از عذابــی

213 ســوره ی انـــــفال

کــه فقــط بــه ســتمکاران از شــما نمی رســد ]بلکــه گــون اســت[ بپرهیزیــد، ]عذابــی[ گونا گناهــان ]کــه نتیجــۀ وقتــی نــازل شــود، همــه را فــرا می گیــرد، ســتمکاران را بــه خاطــر ســتم و اهــل ایمــان را بــه ســبب اختــالف و

کیفــر اســت.)25( کــه خــدا ســخت نــزاع و تــرك امــر بــه معــروف و نهــی از منکــر[و بدانیــد

گان واژکند. کردن، انداختن(: انداختی. لیبیل : تا مبتال سازد، تا آزمایش 17. رمیت )رمی: پرتاب

18. موهن : خوارکننده. کید: حیله و نیرنگ.19. تستفتحوا: طلب فتح می کنید.

گروهی از مردم(: جمعیت شما. م )فئة:

تعودوا )عود: بازگشت(: باز می گردید. فئتککر مادر زاد(: ناشنوایان. م )جمع أصم: 22. الدواب )جمع دابۀ(: جانداران، جنبندگان. الص

ل ها. ل مادر زاد(: ال البکم )جمع أبکم: الکه روی گردان شدند. وا: روی گردان شدند. معرضون : آنان

تول

23. أسعهم : به آنان شنواند. ل

م: شما را زنده می کند.

کنید! یحییک 24. استجیبوا: اجابت )حایل: مانع و فاصله میان دو چیز(: حائل می شود، مانع می گردد.

یحول

الرء: مطلق انسان، مرد.25. فتنــة: بــال و عــذاب. )در اصل، به معنــای قرار دادن طال در آتش برای ظاهر شــدن میزان خلوص آن گونی آزمایش و امتحان، بال و عذاب، فریب گونا و خالص شــدن از ناخالصی هاســت. در قرآن در معانی

کار رفته است. ]قاموس[( گمراهی به دادن و : حتما اصابت نمی کند، نمی رسد. تصیبن ل

نکات تفسیریک و ســنگریزه را به ســوی مشــرکان آیــه 17: شــأن نــزول: پیامبــر؟ص؟ در ابتــدای جنــگ بــدر مشــتی خاک و ریگ ها طوفانی ایجاد کرد و پرتــاب نمــوده و گفت: »رویتان زشــت باد!« به اذن خداوند، همیــن خاکریم با گفته شد، در این آیات، خداوند که وحشت و رعب عجیبی در دل دشمن پدید آورد. همان گونه که پیروزی و موفقیت را به لطف خداوند گوشزد می کند یادآوری لحظات سخت جنگ بدر، به مؤمنان

و امدادهای غیبی او نسبت داده و آن را امتحان الهی بدانند.کن

نــه جبــر و نــه تفویض؛ بلکه امر بین االمرین: عبارت مختصر و پرمحتوای »و ما رمیت اذ رمیت و ل

ال رمــى « بیان گــر نکته ای لطیف و عمیق در مبحث جبر و اختیار اســت. برخی مســلمانان )اشــاعره( به جبــر )یعنــی عــدم تأثیــر اختیار انســان در افعالــش( و گروه دیگــر به تفویــض )یعنی عدم تأثیــر خداوند در گروه دچار اشــتباه شــده که هر دو کرده اند کید اعمال بندگان( روی آورده اند. در این میان، امامان ما تأکامال آزاد. به عبارت دیگر، انتخاب راه خیر و شــر که ما در افعال خود نه مجبوریم و نه و حق این اســت

آیات حیـــات214

که قدرت اختیار به ما داده و راه خوب یا بد را برای هر به عهده ی خود ماســت، ولی این خداوند اســت کارهای خوب خود را به خدا و اعمال بدش را به که مؤمن، کس فراهم می کند. بنابراین شایســته اســت گمراهی خود انســان. بر خود نســبت دهد؛ چون در اولی توفیق خداوند نقش اصلی را داشــته و در دومی که فعل پیامبر هم به خود او منتسب می شود و هم کید می کند این اساس در این عبارت هم خداوند تأبه خدا، ولی خداوند ســزاوارتر به آن اســت؛ چون تأثیر او بیشــتر از عمل شخص پیامبر بوده است. ]دقت

ک. توضیحات آیه 79 نساء( کنید.[ )ر. آیه 19: شأن نزول: ابوجهل -بزرگ مشرکان مکه- پیش از شروع جنگ بدر دست به آسمان برده و دعا کرد: »خداوندا آئین ما یك دین کهن و قدیمی است؛ اما آئین محمد تازه و خام است. پس هر کدام از این دو آئین نزد تو محبوب تر اســت، پیروانش را پیروز بگردان « خداوند در این آیه روی ســخن را به مشرکان گروه هدایت یافته اســت، برای شــما روشــن شد گر خواهان این بودید که بفهمید کدام کرده و می گوید: اگر دوباره قصد جنگ گر از شــرک دســت بردارید، به نفع شماســت. و ا ]که مســلمانان هدایت یافته اند[ و اکه تعداد زیاد ســپاه و دارید و می خواهید به مدینه بازگردید، ما نیز به ســوی شــما باز می گردیم و بدانید

تجهیزات جنگی شما فایده ای نخواهد داشت. ]المیزان[ آیــات 20 تــا 23: ایــن آیــات به مؤمنان سســت ایمان نهیب می زند که شــما از پیامبر و رســولش اطاعت کنیــد و از او روی نگردانیــد و نیــز ماننــد مشــرکان نباشــید که دعوت پیامبر؟ص؟ را شــنیدند ، ولــی در واقع که ابزار نشــنیدند ]یعنی به آن عمل نکردند.[ ســپس خداوند بدترین موجودات را کسانی معرفی می کند گــر خداوند در آنان هدایــت )گــوش و چشــم و عقــل( را وا نهاده و به نشــانه های الهی توجه نمی کنند. و اکه ظرفیــت خوبی مشــاهده می کــرد، به آنان نیز گوش شــنوا و قلب حق پذیر عطا می نمود؛ اما چه ســود آنــان هیــچ خیــری نداشــته و درنتیجــه، حتی در صــورت اراده ی خداوند بــاز هم به خدا و دعــوت پیامبر

پشت می گردند. ]المیزان[آیه 24: این آیه از جامع ترین آیات قرآن و مشتمل بر معارف اخالقی و عرفانی بسیار است. در این آیه به مؤمنان دســتور داده شــده تا برای دســت یابی به حیات حقیقی، دعوت خدا و رسولش را اجابت نموده و

که خداوند به آنان نزدیک است و بازگشتشان به سوی اوست. بدانند حیــات ظاهــری و واقعــی: معنای حیات و زندگــی در منطق قرآن با معنای عرفــی آن تفاوت دارد. قرآن زندگــی را تنهــا فاصلــه ی میــان تولــد تا مرگ و رشــد و نمو حیوانی نمی دانــد؛ بلکه حیات واقعــی را در گرو کمال واقعی و سعادت ابدی معرفی می کند. این مطلب از بسیاری از آیات قرآن چون رسیدن انسان به آیه 97 سوره ی نحل، 64 عنکبوت، 122 انعام و ... به دست می آید. جالب آنکه قرآن برخی انسان های بــه ظاهــر زنــده را مرده محســوب کرده )فاطر،22( و در نقطــه ی مقابل برخی افراد به ظاهــر مرده را زنده

کرده است. )آل عمران،162( ]المیزان[ معرفی یار نزدیک تر از من به خودم! معنای این جمله که »خداوند میان انسان و قلب او حایل می شود«، این

215 ســوره ی انـــــفال

اســت که چون خداوند مالک انســان و تمام قوای جســمانی و نیز روح اوست، پس خداوند از خود انسان به خودش نزدیک تر اســت. در حقیقت، وجود انســان چیزی جز فیض الهی نیســت. از این رو، او از رگ گردن هم به ما نزدیک تر است. )قاف،16( ارتباط این جمله با ابتدای آیه این است که خداوند شما را به کرده و راه عذر و بهانه را برای انسان بسته است؛ یعنی هیچ انسانی نمی تواند دین حیات بخش دعوت ادعا کند که من نمی توانســتم خدا را بشناســم؛ زیرا حجابی میان او و خدا نیســت و او قبل از آنکه خود را

بشناسد، با احساس نیاز و فقر در وجودش، در حقیقت، خدایش را شناخته است. ]المیزان[ گر دعوت او که ا کند گوشــزد می آیه 25: عاقبت ترک امر به معروف! در این آیه خداوند به مســلمانان که دامن خوب و بد را بگیرد. پیامبر و رســولش را اجابت نکنند، ممکن اســت به فتنه هایی دچار شــوند کــرم؟ص؟ می فرمایــد: »خداونــد هرگز عموم مردم را بــه خاطر عمل گروهی خاص مجــازات نمی کند؛ مگر ا

کنند.« ]نمونه[ گناه در میان آن ها رواج یافته باشد، ولی ]افراد نیک[ در مقابل آن سکوت آن که زشتی و

پیام هاکه در دســت اختیاری داشــته اســت. که پندارد 17. غافل اســت از جنبش بی اختیار نبض خویش * آن

کن ال رمى«]صائب[ »و ما رمیت اذ رمیت و ل

وا عنه« و نفرمود: »عهنما«.20. نافرمانی پیامبر، نافرمانی خداست. »و ل تول

ذین واب ... ال

یسمعون « »ان شر الد

عنا و هم ل وا س

ذین قال

ل

کا ونوا

تک

- راه عقل و دین جدا نیست. »و ل

کــه اطاعت از خدا و پیامبــر نمی کنند، نادان و کســانی ــون « ]از ایــن دو عبارت معلوم می شــود که ل یعقل

غیرعاقل اند.[ن

موا ا

24. میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست * تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز »و اعل

الرء و قلبه « بین

ول ال یقوا

کنیم. »و ات 25. نه خود عامل فتنه شــویم، نه با فتنه گران هم صدا شــویم و نه در برابرشــان ســکوت

فتنة«

سؤاالت پژوهشی1. آیا می توان خطاب در آیه 19 را به مسلمانان دانست؟ )المیزان(

2. شأن نزول آیه 23 بر اساس برخی روایات چیست؟ )نمونه( 3. انواع حیات از نظر قرآن چیست؟ )نور، المیزان(

آیات حیـــات216

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ

ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڀ

ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ

ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ

ک ڑ ڑ ژ ڈژ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ

ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳڱ ڱ ڱ ڱں

ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں

ھ ےے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ

ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ

ەئ ەئ وئ وئ ۇئۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ

گروهــی انــدك بودیــد، و ناتــوان و زبــون شــمرده می شــدید، و کــه شــما در زمیــن کنیــد هنگامــی و یــاد کننــد[ پــس خــدا کافــر[ شــما را برباینــد ]تــا آزار دهنــد ونابــود کــه مــردم ]مشــرك و همــواره می ترســیدید ــه ــزه اش ب کی ــای[ پا ــت ه ــاخت، و از ]نعم ــان س ــش نیرومندت ــا یاری ــای داد و ب ــه[ ج ــهر مدین ــما را ]در ش شکــردن اســرار و جاسوســی کنیــد.)26( ای اهــل ایمــان! ]بــا فــاش شــما روزی بخشــید تــا ســپاس گزاری ــد، در ــت نورزی ــم خیان ــود ه ــان خ ــای می ــه امانت ه ــد، و ب ــت نکنی ــر خیان ــدا و پیامب ــه خ ــمن[ ب ــرای دش بکــه امــوال و فرزندانتــان فقــط کــه می دانیــد ]خیانــت، عملــی بســیار زشــت اســت.[)27( و بدانیــد ــی حالگــر ]در همــۀ کــه پاداشــی بــزرگ نــزد اوســت.)28( ای اهــل ایمــان! ا وســیلۀ آزمایــش شماســت، وخداســت کنیــد، بــرای شــما ]بینایــی و بصیرتــی ویــژه[ بــرای تشــخیص حــق از باطــل قــرار امورتــان[ از خــدا پــروا گناهانتــان را محــو می کنــد، و شــما را می آمــرزد؛ و خــدا دارای فضــل بــزرگ اســت.)29( و می دهــد، و کفرپیشــگان دربــارۀ تــو نیرنــگ می زدنــد تــا تــو را بــه زنــدان دراندازنــد، یــا بــه قتــل کــه کــن[ هنگامــی ]یــاد ــو[ نیرنــگ می زننــد و خــدا هــم ــر ضــد ت کننــد، و ]در آینــده هــم، همــواره ب ــا ]از وطــن[ بیرونــت برســانند یکــه آیــات جــزای نیرنگشــان را می دهــد و خــدا بهتریــن جــزا دهنــدۀ نیرنــگ زننــدگان اســت.)30( هنگامــی مــا را بــر آنــان می خواننــد می گوینــد: البتــه شــنیدیم ]ولــی ایــن آیــات، مطلــب فــوق العــاده ای نیســت[ گــر بخواهیــم ماننــد آن را می گوییــم، ایــن آیــات جــز افســانۀ پیشــینیان نیســت!!)31( و ]یــاد مــا هــم اــر مــا ــزد توســت، پــس ب ــازل شــدۀ[ از ن ــر ایــن ]قــرآن[ همــان حــق ]ن گ ــا! ا گفتنــد: خدای کــه کــن[ هنگامــی

217 ســوره ی انـــــفال

کــه آنــان را در حالــی ســنگ هایی از آســمان ببــار یــا عذابــی دردنــاك بــر مــا بیــاور!!)32( و خــدا بــر آن نیســت کننــدۀ کنــد و تــا ایشــان طلــب آمــرزش می کننــد، خــدا عــذاب کــه تــو در میــان آنــان بــه ســر می بــری عــذاب

ــود.)33( ــان نخواهــد ب آن

گان واژافون : می ترسید. ن

26. تگرفتن سریع چیزی(: شما را می رباید. م )خطف: ربودن،

فک یتخط

کم : به شما پناه داد، جا و مکان داد. آوادکم )تأیید: پشتیبانی(: شما را حمایت و پشتیبانی نمود. ی

ا

ونوا: خیانت مکنید. ن 27. ل ت

کننده میان حق و باطل. )مصدر به معنای فاعل(: جدا29. فرقانا

ر )کفر: پوشاندن(: می پوشاند. ف

یکر: مکر و حیله می کند. )مکر به معنای چاره جویی است و به دو قسم خوب و بد تقسیم می شود.

30. یک

کافران به مقصود و هدف خود، برسند.( که اجازه ندهد تا مکر خداوند، به این معناست که در این جا در معنای حبس کنند. )اثبات، به معنای ثابت نگاه داشتن است لیثبتوك : تا تو را زندانی

کار رفته است.( کردن و زندانی نمودن به 31. تتیل : خوانده می شود، تالوت می گردد.

گرفته شده است.( ساطیر )جمع اسطوره(: نوشته هاى باطل و افسانه ها. )از سطر به معنای نوشتن ا

گشته و که حرف ندا، به جهت تعظیم حذف : خدایا، پروردگارا. )در اصل »یا اهلل« بوده است هم32. الل

گرفت.( به جای آن، میم مشدد در آخر آن، قرار مطر )فعل صناعی از »مطر: باران«(: ببار!

ا

حجارة )جمع حجر(: سنگ ها.

نکات تفسیریآیه 26: شــأن نزول: این آیه مســلمانان را به یاد یکی دیگر از دوران های ســخت زندگی شان می اندازد. که مســلمانان در مکه قرار داشتند و مقصود از این دوران ســخت، ســال های ابتدایی نهضت اســالم بود تعدادشــان اندک بود و دائما از دشــمن دلهره و هراس داشــتند. خداوند آنان را در شــهری امن در نزدیکی کرد تا شــکرگزار مکه -یعنی مدینه- پناه داد و با امداد غیبی خود یاری بخشــید و نیز روزی آنان را تأمین

باشند. ]نمونه[آیــه 27: شــأن نزول: در نزدیکی شــهر مدینــه طایفه ای یهودی بــه نام »بنی قریظــه« زندگی می کردند. گرفت کــرده بودند. پیامبــر ســرانجام تصمیم کــرده و با آنان دشــمنی آنــان بارهــا بــه مســلمانان خیانت

آیات حیـــات218

تــا بــه جنــگ آنان برود و دســتور داد تا قلعه ی آنان محاصره شــود. یهودیان پیشــنهاد صلــح دادند. قرار شــد فــردی بــه نام »ســعد بن معاذ« میــان پیامبر؟ص؟ و آنــان داوری کند در این میــان، یهودیان تصمیم گر که ا کننــد. آنان از وی پرســیدند گرفتنــد تــا با یکی از دوســتان مسلمانشــان به نام »ابولبابه« مشــورت حکمیت »سعد« را بپذیرند، او چگونه حکم خواهد کرد؟ »ابولبابه« در پاسخ با دست به گلوی خود اشاره کــرد؛ یعنــی در ایــن صورت همگی کشــته خواهید شــد. در این هنگام این آیه نازل شــد و پــرده از خیانت »ابولبابه« برداشــت. وی پس از این ماجرا به شــدت پشــیمان شــده و خود را مدت ها به ســتون مســجد

بست تا توبه اش پذیرفته شود. ]مجمع[کبیره اســت که معنای جامع و گســترده ای دارد. گناهان گنــاه خیانــت: خیانت در امانت از پســت ترین بــا توجــه بــه مفهوم امانــت در مکتب قرآن، درمی یابیــم که تمام نعمت های مــادی و معنوی و احکام و قوانین الهی، در دســت انســان امانت اســت و اســتفاده ی نابجا از آن خیانت در امانت به شــمار می رود. مهم ترین عامل خیانت، دنیادوستی و حرص و طمع است که ایمان شخص را تضعیف و او را از احاطه ی پــروردگار بر خود غافل می ســازد. رواج خیانت در جامعه، ســبب بی تقوایی عمومــی، از بین رفتن اعتماد

عمومی، رسوایی و تزلزل پیوندهای اجتماعی می گردد. آیه 28: در این آیه مال و فرزند -که دو مورد از مهم ترین نعمت های دنیوی است- مایه ی آزمایش اهل کــه در ارتباط با آن چــه می کنند؟ به عبارت دیگر، پیام آیه این اســت که مؤمن باید مراقب ایمــان اســت گر مباح باشد- دلبستگی و تعلق خاطر نداشته باشد؛ زیرا او باشد تا به جلوه های فریبنده ی دنیا -حتی ا

را از هدف و مقصد عالی انسانیت باز می دارد.که در شــماری از آیات قرآن به آن اشــاره شــده اســت. آیه 29: تقوا و خداترســی آثار و فواید بســیاری دارد در این آیه، ســه نتیجه برای تقوا معرفی می شــود: 1- قدرت تشــخیص حق و باطل؛ 2- پوشــانده شدن

گناهان. گناهان؛ 3- بخشش آیه 30: توطئه های مشــرکان: در این آیه خداوند از توطئه های مشــرکان مکه برای نابودی پیامبر؟ص؟ که از مکر و حیله ی دشــمنان خبر می داد؛ اما در برابر قدرت و دین اســالم ســخن می گوید؛ توطئه هایی و مکــر خداونــد همگــی نقش بر آب شــدند. آنان در مجلس مشــورتی خود این گونه نقشــه کشــیده بودند کــه می دانید کنند، ولــی به گونه ای کنند و یــا او را بکشــند و یا تبعیــد کــه یــا پیامبــر اســالم؟ص؟ را زندانــی خداوند متعال به پیامبرش فرمان داد تا شبانه از مکه به مدینه هجرت نماید و مشرکان با اینکه خانه ی کــرده بودند و یا به نزدیکی مخفی گاه او در غار ثور نیز رســیده بودند؛ اما به اذن خدا حضــرت را محاصــره

نتوانستند نقشه های خود را عملی سازند.آیــه 31: اوج لجاجــت و عنــاد! مشــرکان بــه حدی حق گریــز و لجوج و معانــد بودند که آیات دل نشــین گر کــه ما نیز ا قــرآن را بافته هــای پیامبــر و افســانه های پیشــینیان می خواندند و حتی اظهار می داشــتند

می خواستیم می توانستیم مانند این آیات را بیاوریم.

219 ســوره ی انـــــفال

گرفتن دعوت پیامبر؟ص؟ کت خود! این آیه نیز از لجاجت و عناد و نیز به سخره آیه 32: دعا برای هالگر سخنان توسط مشرکان پرده می دارد. آنان رو در روی پیامبر ایستاده و با پررویی می گفتند: »خداوندا اکن یا عذاب خود را فرو فرســت.« در روایات این مرد از جانب توســت، پس باران ســنگ از آســمان نازل آمده است که پس از نصب امیر مؤمنان؟ع؟ به خالفت در روز عید غدیر، فردی از منافقان به نام »نعمان بن حارث« نزد پیامبر؟ص؟ آمده و ادعا کرد که این نصب به خاطر نســبت خویشــاوندی علی با اوســت. او کشت . )آیه ی کرد. در این هنگام سنگی فرود آمد و بر سر او خورد و او را سپس عینا آیه ی فوق را تالوت

گفتنی است. ]المیزان[ ج به این واقعه اشاره دارد.( اول سوره ی معارآیه 33: دو امان از عذاب الهی: در این آیه به دو علت نیامدن عذاب برای کافران اشاره می شود: وجود ک کننده« پیامبر؟ص؟ و اســتغفار. منظور از عذاب در این جا، »عذاب اســتیصال: یعنی عذاب جمعی و هالاســت. امام علی؟ع؟ فرمود: »در روى زمین دو وســیله ی امنیت از عذاب الهی بود؛ یکی از آن ها )وجود پیامبر؟ص؟ ( برداشــته شــد. پس به دومی )یعنی اســتغفار( تمسك جویید. سپس آیه فوق را تالوت نمود.

]نهج البالغه.حکمت88.[

پیام ها27. امانت مفهوم وســیعی دارد و تمام شــئون زندگی سیاســی، اجتماعی و اخالقی را شــامل می شــود. )با

توجه به شأن نزول آیه( امام باقر؟ع؟ فرمود: »احکام دین، فرائض و واجبات الهی، امانت است.«م

ک

عل ل قو ال یحج 29. هر که را در جـــان خـــدا بنـــهد محـک * مــــر یقین را بـــاز دانـــد او ز شـک ]مولوی[ »ان تت

»فرقانا

ر ال«

ون و یک ر

کفار علیه مسلمانان همیشگی است. »یک 30. توطئه ى نت

ــم و ا ب

کان ال لیعذ 33. وجــود اولیــای الهــی، مایــه ى امــان و رحمت بــراى اهل زمین اســت. »و مــا

فهیم« گناهان، از اسباب نزول بال و عذاب الهی است، و راه جبران آن توبه و استغفار - نافرمانی و انجام بعضی

ون « است. »و هم یستغفر

سؤاالت پژوهشی1. ارتباط آیه 29 نسبت به آیات پیشین چیست؟ )المیزان، نمونه(

2. به نظر عالمه طباطبایی؟هر؟ آیات 32 و 33 هم زمان با آیات قبل و بعد نازل نشده اند. دالیل ایشان کرده و بگویید به نظر ایشان شأن نزول آیه 32 چیست؟ )المیزان( را بررسی

3. چرا وجود پیامبر؟ص؟ و استغفار مانع عذاب دسته جمعی است؟ )المیزان، نمونه(

آیات حیـــات220

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦڦ ڦ ڤ ڤ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک ڱں ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ٴۇۋ ۈ ۈ ۆ ۆ

ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ ەئەئ ائ ائ ى ى ې ې کــه ]مــردم مؤمــن را[ از ورود بــه کــه خــدا عذابشــان نکنــد، در حالــی و چــه چیــزی مانــع آنــان اســت کــه متولیــان آن نیســتند بازمی دارنــد؛ متولیــان ]شایســته و واقعــی[ مســجدالحرام ]و عبــادت در آن[ بــا آن ایــن ]مــکان مقــدس[ فقــط پرهیزکاراننــد، ولــی بیشــتر مشــرکان نمی داننــد ]کــه تولیــت آنجــا شایســتۀ آنــان کــف زدن نبــود، کشــیدن و کنــار خانــه ]خــدا[ چیــزی جــز ســوت نیســت.[)34( و نمــاز و دعایشــان در کــه همــواره می ورزیدیــد، ]بایــد[ عــذاب ]دنیــا و آخــرت را[ بچشــید.)35( مســلما کفــری کیفــر پــس بــه کافرنــد، اموالشــان را هزینــه می کننــد تــا مــردم را از راه خــدا بازدارنــد، و بــه زودی همۀ اموالشــان کــه کســانی ــرت و ــۀ حس ــان مای ــرای آن ــن عمل[ب ــپس ]ای ــد؛ س ــه می کنن ــالم[ هزین ــترش اس گس ــری از ــرای جلوگی را ]بگســترش یافتــه[ و آن کــه ثروتشــان را از دســت داده انــد و اســالم هــم ندامــت می شــود ]زیــرا خواهنــد دیــد کان را از خ محشــور خواهنــد شــد.)36( تــا خــدا ناپــا کافرنــد بــه ســوی دوز کــه گاه مغلــوب می شــوند، و آنــان کــم وانباشــته ســازد و یکجــا در جهنــم گــذارد، پــس همــه را مترا کان را روی یکدیگــر کنــد، وناپــا کان جــدا پــاکفــر خــود گــر از کافرنــد بگــو: ا کــه کســانی کــه زیانــکار واقعی انــد.)37( بــه قــرار دهــد؛ ]بــه راســتی[ آناننــد بازایســتند ]و بــه اســالم روی آورنــد[ گناهــان ]ی چــون جنــگ بــا پیامبــر و بازداشــتن مــردم از راه خــدا، ومنع گناهانشــان[ بازگردنــد، گــر ]بــه کــردن مؤمنــان از ورود بــه مســجدالحرام[ از آنــان بخشــیده خواهــد شــد، واکــه در رابطــه بــا ]عــذاب وهــالك[ پیشــینیان جــاری شــد ]بــر آنــان نیــز جــاری بی تردیــد همــان ســنت خــدا ع فســاد و فتنــه ]و خونریــزی وناامنــی[ بــر جــا نمانــد، و می شــود.[)38( و بــا آنــان بجنگیــد تــا هیــچ نــوگــر از فتنــه بازایســتند ]بــا آنــان نجنگیــد[ زیــرا خــدا بــه آنچــه گیتــی[ ویــژۀ خــدا شــود؛ پــس ا دیــن ]در سراســر کــه خــدا سرپرســت و گرداندنــد ]بــاك نداشــته باشــید[ بدانیــد گــر روی انجــام می دهنــد بیناســت.)39( و ا

221 ســوره ی انـــــفال

یــار شماســت؛ نیکــو سرپرســت و نیکــو یــاوری اســت.)40(

گان واژون )صد: منع(: منع می کنند، باز می دارند.

34. یصد

35. مکاء: سوت زدن، صدا زدن. کف زدن، زدن دست بر روی دست. تصدیة )صدی: بازتاب و انعکاس صدا( :

36. سینفقونا: به زودی آن را انفاق می کنند.بون : مغلوب می شوند.

یغل

کند، تمیز دهد. 37. لیمیز: تا جدا ک و پلید. یث: هر چیز ناپا ب

النک. ب: هر چیز پا الطی

کم ساختن(: انبوه و انباشته سازد. کردن و قرار دادن چیزى بر روى چیز دیگر، مترا یرکمه )رکم: جمع کنید. وا: )نهی: منع؛ انتهاء: انزجار از آن چه نهی شده است؛ ترك کردن(: باز ایستید، خوددارى 38. انت

گذشته است. گذشته(: ف )سلف: سل

یعودوا )عود: بازگشت(: برگردد.گذشت. گذشته(: مضت )ماضی:

40. نعم )از افعال مدح(: چه خوب است!ىل : سرور، سرپرست و یاور. الو

کننده. کمک صیر: یاور و الن

نکات تفسیریآیــه 34: شــأن نــزول: خداونــد در ایــن آیه مشــرکان را مســتحق عــذاب می دانــد؛ چون اجــازه ی دخول مســلمانان به مســجدالحرام را نمی دادند؛ در حالی که آنان متولی مســجدالحرام نبودند. ســپس خداوند

متولیان حقیقی مسجدالحرام را پرهیزکاران معرفی می کند. ح شــود که چــرا خداوند بــا اینکه در آیه ی گذشــته دو عامل بــرای عذاب ممکــن اســت این پرســش مطرکرده بود، در این جا به عاملی برای عذاب آنان اشــاره می کند. آیا این دو آیه با هم نکردن مشــرکان ذکر منافــات دارند؟ پاســخ این اســت که منظــور از عذاب در آیه ی قبل، »عذاب اســتیصال یا دســته جمعی« گذشــته مثل عاد و ثمود و ... آمد- می باشــد و مقصود از عذاب در این جا، عذاب و -مانند آنچه بر اقوام

گروهی مشرکان -نظیر جنگ و اسارت و فقر و ...- است. ]المیزان[ مجازات شخصی و آیه 35: مشرکان -که خود را متولیان مسجدالحرام می دانستند- هنگام طواف خانه ی خدا سوت و کف کار ابلهانه و عقاید باطل و می زدنــد و ایــن کار خــود را عبادت می دانســتند. این آیه آنان را به جهت ایــن

آیات حیـــات222

سرخود، مستحق عذاب دانسته است. ]نمونه[کــه در ماجــرای جنــگ بــدر توضیــح داده شــد، مشــرکان مکه بــرای دفاع از آیــات 36 و 37: همان گونــه گرفتند تا مقدار زیــادی از اموال و خــود را صرف کمک به کاروان تجــاری خــود و نابــودی اســالم تصمیــم لشــکر و فراهم کردن تجهیزات نظامی کنند. در این آیه با اشــاره به این ماجرا، بیان می شــود که آنان باز کرد، ولی به اذن خداونــد آن اموال هم -مانند اموال کار را در جنگ هــای بعدی تکرار خواهند هــم ایــن قبل- جز حســرت و پشــیمانی در دنیا و شکســت در جنگ ارمغانی برایشــان نخواهد آورد. این حســرت ک جدا ســازد و صفوف مسلمین و کفار ک را از ناپا به خاطر آن اســت که خداوند می خواهد انســان های پاکفار را به یکدیگر ضمیمه ســازد و همگی را در جهنم قرار دهد. آیه 37 علت برای را متمایز ســازد. آنگاه کفر و برافراشــته کامل مطلــب مذکــور در آیه 36 اســت و مفاد آن ســنت جاودان خداونــد مبنی بر نابودی

شدن پرچم حق و نور اسالم است. ]المیزان[گر دســت از آیــه 38: خداونــد در ایــن آیــه به پیامبرش فرمان می دهد که به کفار این پیام را برســاند که اگر گذشــته ی آنان بخشــیده خواهد شــد و ا گناهان دشــمنی و جنگ بردارند و به آغوش اســالم برگردند، کفر خود ادامه دهند، با آنان مانند اقوام گذشــته گرفته و به کنونــی را در پیش بخواهنــد همیــن رویه ی

کرد. گمراهی نابود کفر و که خدا آنان را به خاطر برخورد خواهد شد که تا آیات 39 تا 40: این آیه شــباهت زیادی به آیه 193 بقره دارد. خداوند به مؤمنان دســتور می دهد کفر و برافراشــته شــدن کامل پرچم توحید، با دشمنان اسالم بجنگند و اساس برچیده شــدن کامل نظام گاه اســت و دیگــر نیازی به کفار از جنگ دســت برداشــتند، خدا به حال آنان آ گــر فتنــه را از بیــن ببرنــد. اگر دوباره روی گردانده و به خدا پشت کردند، پس از آنان نهراسید و با آنان مبارزه سرزنش آنان نیست و ا

که خداوند بهترین سرپرست و یاور برای شماست. کنید و بدانید از امــام صــادق؟ع؟ نقل شــده اســت: »تأویل ]تحقــق عینی و خارجی[ این آیه هنوز فرا نرســیده اســت، و کنند، تأویل ایــن آیه را خواهنــد دید. به خدا کــه قائــم مــا قیام کند کســانی که زمــان او را درك هنگامــی که شــب پوشــش خود را بر آن می افکند، خواهد که در آن موقع دین محمد؟ص؟ به تمام نقاطی ســوگند

رسید تا در سراسر روى زمین مشرك و بت پرستی باقی نماند. ]مجمع[

پیام هاکه به دست ابراهیم خلیل و بر اساس تقوا ساخته شده، نباید به دست افراد بی تقوا 34. تولیت خانه اى

قون« الت

ولیاؤه الباشد. »ان ا

- خانــه ی کعبــه نباید هیچگاه خلوت باشــد. حضرت علی؟ع؟ می فرماید:»از خــدا پروا کنید، از خدا پروا کنیــد و تعطیل شــود، عذاب الهی، بی درنگ شــما را گــر آن را رها کنیــد، دربــاره ى خانــه ى خدایتــان که ا

223 ســوره ی انـــــفال

گرفت.« فراخواهد م 35. در طول تاریخ، مراســم مذهبی دســتخوش تحریف و یا آمیخته به امورى لغو شــده اســت. »صالهت

... مکاء و تصدیة«کنونی نیز برخــی از آهنگ های حرام گناه را توجیــه نمی کند. )در عصر - مقــدس بــودن مــکان یا هدف،

برای تالوت قرآن یا مداحی استفاده می کنند.(م« وا یغفر ل 38. اسالم، جنگ طلب نیست، بلکه در پی اصالح است. »ان ینت

که احســاس شــود از روى ضعف، ســراغ دشمن رفته ایم. گذاشــتن روزنه ى امید، نباید چنان باشــد - باز وا، ان یعودوا« »ان ینت

کفار و ایجاد فضاى ســالم براى دعوت به حق اســت. 39. هدف از جهاد در اســالم، رفع فتنه و ســلطه ى ون فتنة و ...«

وهم حت ل تک

»قاتل

40. خداوند، بهترین موالست، چون نه ما را به دیگرى می سپارد، نه ما را فراموش می کند، نه ما را براى ىل « کسی را ضایع می سازد. »نعم الو نیاز خودش می خواهد و نه حق و اجر

سؤاالت پژوهشیح در آیه 34 بیان شده را بررسی نمایید. )المیزان، نمونه( که در پاسخ به اشکال مطر 1. وجوه مختلفی

کدام آیه از پیشگویی های قرآن به شمار می رود؟ )المیزان، نمونه( .23. منظور از »فتنه« در آیه 39 چیست؟ )نور، نمونه(

آیات حیـــات224

ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڤڦ ڎ ڌڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇڇ چ چ چ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ گڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ەئ ەئ ائ ائ ى ى ې ې ې ې ۉۉ ۅ ۅ

ۈئ ۈئ ۆئ ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ کســب یــا هــر طریــق مشــروعی[ بــه عنــوان غنیمــت و فایــده بــه دســت کــه ]از راه جهــاد یــا و بدانیــد هــر چیــزی ــاد[ یــك پنجــم آن بــرای خــدا و رســول خــدا؟ص؟ و خویشــان پیامبــر، و یتیمــان و مســکینان ــا زی آوریــد ]کــم باشــد یگــروه کننــدۀ حــق از باطــل، روز رویارویــی دو گــر بــه خــدا و آنچــه بــر بنــده اش روز جــدا و در راه مانــدگان اســت، اکردیــم، ایمــان آورده ایــد ]پــس آن را بــه عنــوان حقــی واجــب بــه خــدا و رســول ]مؤمــن وکافــر در جنــگ بــدر[ نــازل کــه شــما ]در جنــگ بــدر[ بــر کنیــد[ هنگامــی و دیگــر نامبــردگان بپردازیــد[؛ و خــدا بــر هــرکاری تواناســت.)41( و ]یــاد دامنــه ای نزدیك تــر بــه ســطح زمیــن بودیــد ]کــه بــرای جنــگ جایــی نامناســب بــود[ و دشــمن در دامنــه ای باالتــر ]و کاروان ]تجــاری قریــش[ در مکانــی پایین تــر ازشــما بــود ]کــه توانســت دور از مناســب بــرای جنــگ[ قــرار داشــت، و گــر ]بــرای رویارویــی[ بــا دشــمن ]زمانــی معیــن و جایــی مشــخص[وعده می گذاشــتید، نســبت دیــد شــما بگریــزد[؛ و اکــه شکســت حتمــی بــا شــما و پیــروزی قطعــی بــا دشــمن بــه وعــده گاه اختــالف می کردیــد ]ظاهــر امــر نشــان مــی داد کــه ]بــر اســت، ولــی ایــن پیــروزی بــه صورتــی غیــر عــادی نصیــب شــما شــد[ تــا خــدا پیــروزی شــما و شکســت آنــان را کــه هــالك می شــود از روی دلیلــی روشــن هــالك شــود، وهــر اســاس اراده اش[ انجــام شــدنی بــود تحقــق دهــد، تــا هــر کــه کــن[ هنگامــی کنــد؛ و یقینــا خــدا شــنوا و داناســت.)42( و ]یــاد کــه زندگــی می کنــد ازروی برهانــی آشــکار زندگــی خــدا دررؤیاهــای مکــررت ]نفــرات[ آنــان را ]کــه بــر ضــد تــو و اهــل ایمــان تصمیــم بــه جنــگ داشــتند[به تــو انــدك و ــاران ــما ]ای ی ــی داد، ش ــان م ــاد نش ــیار و زی ــان را بس ــر آن گ ــی[؛ و ا کن ــان ــت بی ــرای یاران ــا آن را ب ــان داد ]ت ــز نش ناچیگاه شــدن از کار جنــگ نــزاع و اختــالف می کردیــد، ولــی خــدا شــما را ]بــا آ پیامبــر![ قطعــا سســت می شــدید و در کنیــد[ رؤیــای پیامبــر، از سســتی و اختــالف[ رهایــی بخشــید؛ زیــرا او بــه آنچــه در سینه هاســت داناســت.)43( و ]یــاد کردیــد، دشــمن را در چشــم شــما انــدك نشــان داد، و شــما را نیــز در چشــم کــه در جنــگ بــدر باهــم برخــورد هنگامــی

225 ســوره ی انـــــفال

گــرم جنــگ، شــما را در نظــر آنــان بســیار و آنــان را در نظــر شــما انــدك نشــان گرمــا گــر چــه در آنــان انــدك نشــان داد ]اکارهــا کــه ]بــر اســاس اراده اش[ انجــام شــدنی بــود تحقــق دهــد؛ و همــۀ داد[ تــا خــدا پیــروزی شــما و شکســت آنــان را گروهــی ]از مشــرکان و کــه ]در میــدان نبــرد[ بــا بــه ســوی خــدا بازگردانــده می شــود.)44( ای اهــل ایمــان! هنگامــی

کنیــد تــا ]بــر دشــمن[ پیــروز شــوید.)45( کردیــد، ایســتادگی نماییــد و خــدا را بســیار یــاد کافــران[ برخــورد

گان واژ41. غنمت: کســب کردید، به دســت آورید. )غنیمت در لغت به هر فایده ای گفته می شــود که انســان به

سه: یک پنجم آن را. دست آورد.( خ

کفار جدا شد.( که صفوف مسلمین از یوم الفرقان: روز جدایی. )منظور روز جنگ بدر است گرفتند. کفار( رو در روی هم قرار که دو جمعیت )مسلمین و معان: روزی یوم التىق الج

نیا: دره ی نزدیک تر؛ العدوة القصوى: دره ی دورتر ]قاموس[(

کنار بیابان، دره. )العدوة الد 42. العدوة: گذاشتید. : وعده

سفل: پایین تر. تواعدت

کاروان تجاری. ا کب: الر

فت: حتما اختالف می کردید.لختل

کند. )قضا بــه معنای فیصلــه دادن به چیزی اســت و به این یقــی : تــا خداونــد بــه پایان ببــرد، حکم ل

گفته شده است. ]قاموس[( کردن هم مناسبت، به داوری و حکم کند. ک شود. یحىی : زندگی هیلك: تا هال

مفعول: انجام شده. ل

هم: به تو آنان را نشان می دهد.

یک 43. یرفشلت: حتما سست و ناتوان می شدید.

منامک: خواب تو. ل

م: سالم نگاه داشت.تنازعت: حتما نزاع و اختالف می کردید. سل

ل

وهم: آنان را به شما نشان می دهد. یك 44. یر

کم: ]تعداد[ شما را اندک می کند.ل

کردید، رو در ور شدید. یقل التقیت: مالقات

گروه، دسته. فاثبتوا: استوار و ثابت قدم باشید. 45. فئة:

نکات تفسیریگفته شد که برخی از مسلمانان پس از جنگ بدر درباره ی غنائم جنگی آیه 41: در ابتدای سوره ی انفال کــه از مشــرکان بــر جــای مانده بود، اختــالف کردند. خداوند در آن آیــه مالکیت اصلی ایــن غنائم را برای خود و پیامبر دانست تا مسلمین بدانند که حق تقسیم غنائم بر عهده ی فرستاده ی خدا و رهبران دینی که خدا دستور داده آن را تقسیم نماید. در این آیه، چگونگی تقسیم این غنائم بیان است تا به آن گونه

می شود.مقصود از »غنیمت«: غنیمت در لغت به هر درآمدی گفته می شود که از راه کسب و تجارت یا صنعت و کار برده می شود. یا جنگ و ... به دست آمده باشد. اما در اصطالح این واژه، بیشتر در غنائم جنگی به

آیات حیـــات226

گرچه کار رفته است؛ ا بر اساس روایات وارد شده از امامان شیعه، در این آیه غنیمت در معنای لغوی به کلی نمی شود. شأن نزول آن برای غنیمت اصطالحی است؛ اما خصوصیت مورد باعث تخصیص حکم

]المیزان[

کلــی و عمومی درباره ی خمــس؛ موهبتــی الهــی: با توجه به آن چه ذکر شــد، این آیه بیان گر یک حکم تمام درآمدهایی اســت که انســان از راه تجارت و کســب و اســتخراج معدن و گنج و ... به دســت آورده و که گفته می شــود. خمس به این معناســت مازاد نیاز او باشــد. به این حکم در اصطالح فقهی »خمس« که مازاد بر درآمدهای شخصی است، به پیامبر یا امام یا نائب عام او داده می شود یک پنجم از منابعی تــا در مصــارف معینی هزینه شــود. این حکم در حقیقت نوعی مالیات حکومت اســالمی اســت که شــبیه زکات اســت؛ اما با آن تفاوت هایی دارد؛ از جمله این که خمس برای مصارف عمومی حکومت اســالمی و کار برده می شــود. خمس و زکات دو موهبت در اختیار امام اســت، ولی زکات برای مصارف شــخصی به کامل به آن عمل شــود، عمده ترین مشــکالت اقتصادی و فرهنگی گر در جامعه به طور که ا الهی اســت

جامعه حل خواهد شد.مصارف خمس: در این آیه مصارف خمس این گونه بیان شده است: 1- خدا: منظور از سهم مالی برای که تمام ســهامی دیگر در طول مالکیت خداست. 2- پیامبر؟ص؟: خدا -با وجود بی نیازی او- این اســت که بفهماند این سهم حق شخصی پیامبر نیست؛ گر نام شخص پیامبر برده نمی شود، برای این است ابلکه به جهت امر خطیر رســالت و کمک اقتصادی برای گســترش دعوت اســالم به او تعلق می گیرد. 3- ذی القربــی: الــف و الم »القربی« عوض از مضاف الیه اســت؛ یعنی صاحبــان قرابت با پیامبر؟ص؟ که -بنا گفته می شود کسانی بر روایات متواتر از شیعه و سنی- منظور امامان معصوم؟مهع؟ هستند. 4- ایتام: به کین: در اینجا شــامل فقرا هم می شــود. 6- غ پدر یا مادر خود را از دســت داده ند. 5- مســا که پیش از بلودر راه ماندگان. ســه ســهم نخســت خمس را »ســهم امام« و سه سهم باقی را »سهم ســادات« می نامند. زمامداری خمس و نحوه ی توزیع آن در ســهم ســادات هم با امام اســت؛ یعنی کسی حق ندارد مستقیما و بــدون اذن امــام آن را بــه ســادات بدهد. ایــن مطلب از آمدن حــرف »الم« -که به معنــای اختصاص و

ملکیت است- در ابتدای سه سهم اول و نیامدن آن در سه سهم باقی فهمیده می شود. ]تسنیم[کین و در راه ماندگان آیا سهم سادات تبعیض است؟ ذکر این نکته ضروری است که هرچند ایتام، مسادر آیــه بــه صــورت مطلــق آمــده، ولــی در روایات فــراوان، تصریح شــده که منظــور از آنان، تنها ســادات و فرزندان بنی هاشم از این طایفه است و همه را شامل نمی شود. تعلق خمس به سادات تبعیض نیست؛ بلکه چون آنان از حق زکات محروم شــده اند، خداوند حقوق مالی آنان را جدا و به دســت امام ســپرده تا

گرفتن زکات از دست مردم مخدوش نشود. ]نمونه[ کرامت آنان با آیه 42: برای روشن شدن معنای این آیه، ابتدا باید جریان جنگ بدر را مطالعه نمود. در صفحه ی اول همیــن ســوره این ماجــرا را توضیح دادیم. مســلمانان هنگام رویایی در دره ی نزدیــک مدینه صف آرایی

227 ســوره ی انـــــفال

گرفته بود؛ یعنی کاروان تجاری ابوســفیان هم در نقطه ی پایین تر قرار کرده و مشــرکان در دره ی دورتر. کاروان تجاری وجود نداشــت. به همین دلیل، دیگر ضرورتی برای جنگ نبود؛ چون امکان رســیدن به گر مسلمانان با یکدیگر مشورت می کردند، به اختالف افتاده و بیشترشان موافق خاتمه ی جنگ بودند، اگروه تمام شــده بود و ولی خداوند فرمان و قضای حتمی خود را به انجام رســاند؛ چون حجت بر هر دو

کافران نبود. ]نمونه[ کت دیگر دلیلی برای جلوگیری از هالکمی از مشرکان که تعداد گرامی اسالم؟ص؟ در خواب دید آیات 43 و 44: پیش از آغاز جنگ بدر، پیامبر در مقابل مســلمانان حاضر شــده اند. آن حضرت این خواب را برای مســلمین نقل نمود. آن ها نیز در روز مبارزه -به اذن خداوند- تعداد مشــرکان را کمتر می دیدند و این ســبب تقویت روحیه ی آن ها شده بود. گــر جریان جنگ بدر به صورت عــادی -و بدون امداد غیبی- خداونــد در ایــن آیــات تصریح می کند که اپیش می رفت، مسلمانان از تعداد زیاد مشرکان سست قدم شده و با هم درگیری پیدا می کردند، ولی خدا

که در هر حال می بایست تحقق یابد، انجام دهد. آنان را از این خطر سالم نگاه داشت تا موضوعی را

پیام هاگاه باشــند. )تعبیــر »اعلموا« در ابتدای احکام یا ســخنان 41. مســلمانان بایــد بــه اهمیت حکم خمس آ

گفته می شود.( مهم کم باشد. »غنمت من ش ء« گرچه درآمد - پرداخت خمس واجب است،

کنت آمنت ...« سه ... ان خ

کامل، خمس دادن است. »ل - نشانه ى ایمان نزلنا عیل عبدنا«

- عبودیت، رمز دریافت معارف الهی است. »و ما ا

نة« نة و یحىی ... عن بی کس را بدون اتمام حجت رها نمی کند. »لهیلك ... عن بی 42. خداوند هیچ وا ال« چنانکــه امــام کــر 45. در جبهــه، بایــد یــاد خــدا، جایگزیــن یــاد زن، فرزنــد، مــال و ... شــود. »و اذســجاد؟ع؟ در دعاى 27 صحیفه ســجادیه )دعای مرزداران( می فرماید: »خدایا! یاد مال و فرزندان را از

دل رزمندگان ببر و بهشت را جلوى چشمشان جلوه بده !«

سؤاالت پژوهشی1. نظر فقهای اهل تسنن درباره ی آیه ی خمس را بررسی و نقد نمایید؟ )المیزان، نمونه(

2. آیــا منظــور از کم دیدن ســپاه دشــمن، نوعی تخیل حســی مانند ســحر اســت یــا معنای دیگــری دارد؟ )تسنیم(

3. آیــا آیــه 44 بــا آیه 13 آل عمران -که می گوید مســلمانان در جنگ تعداد مشــرکان را دو برابر می دیدند- منافات ندارد؟ )المیزان، نمونه(

آیات حیـــات228

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پپ ڀڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ڤ ڤڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ڳ ڳ ڳ گڳ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائەئ ەئ وئ وئۇئ ۇئ ۆئ

ۆئ ۈئ ۈئ ېئېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی کــه سســت و بــد دل می شــوید، و از خــدا و پیامبــرش فرمــان بریــد، و بــا یکدیگــر نــزاع و اختــالف مکنیــد، و قــدرت و شــوکتتان از میــان مــی رود؛ و شــکیبایی ورزیــد؛ زیــرا خــدا بــا شــکیبایان اســت.)46( و ماننــد کــه از خانه هایشــان از روی مســتی و غــرور، و بــرای خودنمایــی بیــرون آمدنــد و مــردم کســانی مباشــید را از راه خــدا بازمی داشــتند ]ولــی ســرانجام دچــار شکســت ذلــت بــاری شــدند[؛ و خــدا بــه آنچــه انجــام کــه شــیطان اعمالشــان را ]کــه در راه دشــمنی بــا کنیــد[ هنگامــی می دهنــد، احاطــه دارد.)47( و ]یــاد گفــت: امــروز ]بــه ســبب جمعیــت بســیار پیامبــر و لشکرکشــی بــر ضــد اهــل ایمــان بــود[ در نظرشــان آراســت و کــس از مردمــان ]بــا ایمــان[ پیــروز شــونده بــر شــما نیســت، و مــن پنــاه دهنــده و آرایــش جنگــی شــما[ هیــچ کردنــد، بــه عقــب برگشــت و پــا گــروه ]مؤمــن و مشــرك[ بــا یکدیگــر برخــورد کــه دو بــه شــمایم، ولــی زمانــی گفــت: مــن از شــما ]یــاران و پیروانــم[ بیــزارم، مــن چیــزی را ]چــون نــزول فرشــتگان[ گذاشــت، و بــه فــرار کنیــد[ کیفــر اســت.)48( و ]یــاد کــه شــما نمی بینیــد، البتــه مــن از خــدا می ترســم و خــدا ســخت می بینــم کــه در دل هایشــان بیمــاری ]شــك و تردیــد نســبت بــه حقایــق[ اســت، کــه منافقــان و آنــان هنگامــی می گفتنــد: مؤمنــان را دینشــان ]بــا ایــن جمعیــت انــدك و اســلحه ناچیــز بــرای شــرکت در میــدان نبــرد[ کنــد ]بی تردیــد پیــروز می شــود[؛ زیــرا خــدا کــس بــر خــدا تــوکل کــه[ هــر فریفــت، و ]آنــان بــاور نمی کردنــد کافــران را می ســتانند، کــه فرشــتگان جــان گــر آن زمانــی توانــای شکســت ناپذیر و حکیــم اســت.)49( اکــه بــر چهــره و پشتشــان ضربــات ســنگینی می کوبنــد و ]بــه آنــان نهیــب کنــی ]حــس می کنــی[ مشــاهده کــه مرتکــب شــده اند و گناهانــی اســت کــه[ عــذاب ســوزان را بچشــید!!)50( ایــن بــه ســبب می زننــد کمتریــن چیــزی از ســتم[ ســتمکار نیســت.)51( ]روش اینــان[ گرنــه خــدا نســبت بــه بندگانــش ]حتــی بــه

229 ســوره ی انـــــفال

کیفــر کافــر شــدند، پــس خــدا آنــان را بــه کــه بــه آیــات خــدا ماننــد روش فرعونیــان و پیشــینیان آنــان اســت کیفــر اســت.)52( گرفــت؛ زیــرا خــدا نیرومنــد و ســخت گناهانشــان ]بــه عذابــی ســخت[

گان واژ تنازعوا: نزاع و اختالف نکنید.

46. ل

وا: پی سست و ناتوان می شوید.فتفشل

که در اینجا مراد از آن، یکم : شــوکت و ابهت شــما از بین می رود. )»ریح« به معنای باد اســت تذهب رشوکت و ابهت است.(

47. بطرا: سرمستی و غرور.اس: ریا و خودنمایی برای مردم. رئاء الن

48. جار: همسایه و پناه دهنده.کردند. تراءت: همدیگر را رؤیت

گروه و دو دسته. الفئتان: دو ع راه رفتن کرد، به عقب برگشــت. بر روی پاشــنه ی پا به عقب رفت. )این نو ص عیل عقبیه: پشــت

نک

ع راه رفتن و اوج ترس و تحقیر را نشان می دهد.( بدترین نوکرد. : مغرور و فریفته 49. غر

کامل چیزی( گیری یف : می گیرند. )توفیه: بازپس یتودبار )جمع دبر(: پشت ها.

50. ا

یق: آتش سوزان. الر51. العبید )جمع عبد(: بندگان.

52. دأب: روش و سیره. )کدأب آل فرعون: مانند روش فرعونیان(

نکات تفسیریگرو وحدت و انسجام: این آیه مؤمنان را به وحدت و یکپارچگی دعوت آیه 46: ابهت مسلمانان در که نزاع و دودســتگی ســبب از بین رفتن شوکت و قدرت آنان نزد مشرکان کرده و به آنان هشــدار می دهد که خواهــد شــد. ابتــدای آیه به اطاعت از خدا و پیامبر؟ص؟ فرمان داده شــده اســت. این بدان معناســت اتحاد و انســجام ملی در ســایه ی اطاعت از خدا و رهبر دینی امکان پذیر اســت. انتهای آیه نیز به صبر و که قوی ترین یار و همراه انسان در شدائد و مشکالت صبر و بردباری در مشــکالت دعوت شــده تا بفماند

پایداری در راه حق است.آیه 47: دوری از انگیزه های دنیایی در جهاد: در این آیه به مسلمانان دستور داده می شود که جهاد و جنگ را وسیله ی قدرت طلبی و غرور خود قرار ندهند؛ چنان که مشرکان هنگام خروج از مکه با سرمستی

آیات حیـــات230

و غرور و جهت خودنمایی و نشــان دادن قدرتشــان به جنگ با شــما آمدند، ولی با شکســتی مفتضحانه کاروان تجارتی ابوسفیان- از دست مسلمانان- سالم به که روبرو شدند. در تاریخ نقل شده است: زمانی مکه رســید، وی به ابوجهل پیغام داد که ما به ســالمت به مکه رســیدیم، شما که براى یارى ما رفته اید، برگردید. ابوجهل مغرورانه گفت: »تا مســلمانان را ســرکوب نکنیم و به افتخار پیروزى شــراب ننوشــیم و

قدرت خود را نشان ندهیم، برنمی گردیم.« ]نور[آیه 48: مفاد این آیه بیان گر این نکته اســت که شــیطان اعمال و افکار مشــرکان را در نظرشان زیبا جلوه نمــوده و آنــان را به جنگ با مســلمانان ترغیب می نمود. وی پیش از شــروع جنگ پیوســته از پیروزی و غلبه ی حتمی مشــرکان ســخن می گفت؛ اما با شــروع جنگ و مشاهده ی نزول فرشتگان و مامداد غیبی کفار فرارســیده اســت. به همین دلیل، مخفیانه دریافت که خداوند به یاری مؤمنان آمده و روز شکســت گفتار گفت: من با شما نیستم؛ من از عذاب خداوند می ترسم. از این گذاشت و به مشرکان هم پا به فرار معلوم می شود شیطان در روز جنگ بدر به شدت ترسیده بود و گمان کرد خدا او را نیز عذاب خواهد کرد. که شیطان در جنگ کتب و روایات تفسیری آمده است گفت؟ در برخی آیا شیطان با مشرکان سخن بدر، به صورت یکی از سرشناســان مکه به نام »ســراقةبن مالك« درآمد و پیوســته مشــرکان را به جنگ با کفار هنگام بازگشــت به مســلمین تشــویق می کرد؛ اما اندکی پس از شــروع جنگ دیگر خبری از او نشــد. گفتند: »تو خودت ما را به جنگ کردند و که با طعنه های »ســراقه« مواجه شــدند، تعجب مکه هنگامی که از مکه بیرون نیامده تشویق کردی، ولی از شدت ترس فرار کردی.« ولی او با قاطعیت قسم می خورد

که آن شخص »سراقة بن مالك« نبوده است . ]مجمع[ است. به این ترتیب معلوم شد آیــه 49: از همــان ابتــدای ورود پیامبر؟ص؟ بــه مدینه، برخی افراد دنیاطلب و بیمــاردل، محتوای دعوت گــروه به »منافقان« یاد کافر بودند، در ظاهر اســالم آوردند. قرآن از این گرچــه در دل او را بــاور نکردنــد و اکــرده اســت. گروهــی دیگــر از مؤمنان هــم بودند که دارای ایمان ســطحی و پــر از تردیــد و دودلی بودند. گــروه این بود که در ســختی ها و مشــکالت مســلمانان را رها کرده و با آنــان همراهی ویژگــی بــارز ایــن دو نمی کردنــد، ولــی بــه هنگام فتح و پیروزی و گشــایش، خود را در صف اول مســلمین جــا می زدند. به هر که سیره و سخنان آنان گروه برداشته و به مسلمین هشدار داده حال، این آیه پرده از روی نفاق این دو را در سختی ها فراموش نکنند؛ زمانی که مؤمنان را به مسخره می گرفتند که فریفته ی دینشان شده اند. گروه برای پیروزی وجود ندارد و آنان جز که هیچ نیازی به این هم چنین مسلمانان توجه داشته باشند کند، خداوند او کس بر خدا توکل که هر کنند ضرر چیزی برای مسلمین ندارند. به جای آن بر خدا توکل

را پیروز و موفق می کند؛ چون خدا شکست ناپذیر است.کافران را ترســیم می کند. هنگام قبض روح کافــران: این آیه صحنه ی مرگ آیــات 50 و 51: قبــض روح گرفته و به آنان طعنه آنان، فرشــتگان بر صورت و پشت هایشــان زده و با تحقیر فراوان جان هایشــان را می زنند که طعم عذاب ســوزان الهی را بچشــید. این به خاطر اعمالی اســت که انجام دادید و خداوند به

231 ســوره ی انـــــفال

کسی ظلم نمی کند.کت و عذاب ابدی را می چشــند، به ماننــد فرعونیان و اقوام کافــران که طعــم تلخ هال آیــه 52: سرنوشــت

کرد. گرفتار عذابشان گناهانشان کفر ورزیدند؛ پس خدا هم به سبب گذشته است. آنان به آیات خدا

پیام هاطیعوا« به قوانین الهی و

ه« ) »ا

طیعوا ال و رســول

46. قانون و رهبر الهی، محور وحدت و اتحاد اســت. »ا

ه« به رهبر آسمانی اشاره دارد(»رسول

ــم« )در طول

یک وا و تذهب ر- نــزاع، شــما را از درون پــوك ســاخته و از بیــرون، بی آبرو می کنــد. »فتفشــل

که به خاطر عمل نکردن به این آیه، نصیب مسلمانان شده است!( تاریخ، چه ضعف ها و شکست هایی 47. تفاوت اصولی جنگ هاى اسالمی و غیر اسالمی در هدف است. هدف مسلمانان از جنگ، رفع فتنه

اس« و رئاء الناست )آیه ى 39 این سوره(، اما هدف دیگران، سلطه جویی و قدرت نمایی است. »بطرا

یطان«

م الش ن ل ی 48. یکی از راه هاى فریب شیطان، زیبا جلوه دادن بدى هاست. »زون« ى ما ل تر ر

- شیطان، قادر بر مشاهده ى برخی امور پنهانی است. »ان ا

خاف ال « شیطان - ترســی که مقدمه ی ایمان و عمل نیک شــود، پســندیده اســت؛ نه هر ترســی. »ان ا

هم از خدا می ترسد؛ منتها هنگام مشاهده ی عذاب.کبر« و با 49. منافقــان، مســلمانان را فریب خورده و مغرور می پندارنــد. )و می گویند: مگر می توان با »اهلل ا

م« دست خالی به جنگ سالح رفت؟!( »غر هؤلء دیهنکیفــر و ثواب نبود، بزرگ ترین ظلم به انســان صورت می گرفت و خــدا به بندگانش ظلم گــر معــاد و 51. ا

م للعبید«

یس بظالنمی کند. »ل

سؤاالت پژوهشی1. آیا شیطان می تواند به صورت انسان ممثل شود؟ )نمونه(

گروه »منافقان« و »انسان های بیماردل« چیست؟ )نمونه، المیزان( 2. تفاوت میان دو 3. دو وصف »عزیز« و »حکیم« در انتهای آیه 49 چه مطلبی را افاده می کند؟ )المیزان، نمونه(

آیات حیـــات232

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺٺ ٺ ٺ ٿ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤڤ ڤ ٹ ٹٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ڦ ڄ ڄ ڄڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ھ ھ ہ ہ ہ ۀہ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ۓڭ ۓ ے ے ھ ھ ى ې ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ېئ ېئ ېئ ۈئ ۈئ ۆئ ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ ەئەئ ائ ائ ى ىب مب خب حب جب ىئيئ مئ حئ جئ ی ی ی ی ىئ ىئ کــرده کــه بــه قومــی عطــا کــه نعمتــی را ــر آن نیســت کــه خــدا ب ایــن ]کیفــر ســخت[ بــه ســبب ایــن اســت کــه آنــان آنچــه را در خــود ]از عقایــد حقــه، حــاالت پــاك و ]بــه عــذاب و نقمــت[ تغییــر دهــد تــا زمانــی گنــاه[ تغییــر دهنــد؛ و یقینــا خــدا شــنوا و داناســت. کفــر، شــرك، عصیــان و کــه[ دارنــد ]بــه اخــالق حســنه ای کــه آیــات پروردگارشــان را تکذیــب )53( ]روش اینان[ماننــد روش فرعونیــان و پیشــینیان آنــان اســت کردیــم و همــۀ گناهانشــان هــالك نمودیــم، و فرعونیــان را غــرق کیفــر کردنــد، در نتیجــه ایشــان را بــه ــه ســبب ــد و ]ب کافرن کــه کســانی هســتند ــزد خــدا ــا بدتریــن جنبنــدگان ن ــد.)54( یقین ــان ســتمکار بودن آنکــه بــا برخــی از آنــان ]بارهــا[ پیمــان بســتی، ولــی هــر بــار کســانی عنادشــان[ ایمــان نمی آورنــد.)55( همــان گــر در میــدان جنــگ، بــر آنــان دســت یافتــی پیمانشــان را می شــکنند و از خــدا پــروا نمی کننــد.)56( پــس اکــه دنبــال آناننــد ]و قصــد جنــگ کســانی را کــردن مجــازات و عقوبــت ســنگین بــر ایشــان[ دیگــر ]بــا وارد ــا تــو بازایســتند.[)57( و ــر ]قــدرت شــما[ شــوند ]و از خیــال جنــگ ب ــا متذک کــن ت ــار و مــار ــا تــو را دارنــد[ ت بــه ک ــر ده ــان خب ــه آن ــی[ بیــم داری، پــس ب ــان هم پیمان ــا آن ــه ب گروهــی ]ک ــر از خیانــت و پیمان شــکنی گ ا]پیمــان[ بــه صورتــی مســاوی ]و طرفینــی[ گسســته اســت؛ زیــرا خــدا خائنــان را دوســت نــدارد.)58( و آنــان کــه بــا پیمــان شــکنی خــود ]بــر قــدرت حــق[ پیشــی جســته اند، اینــان نمی تواننــد گمــان نکننــد کافرنــد کــه ــوان ــان آنچــه در قــدرت و ت ــر آن ــد.[)59( و در براب ــا بیــرون رون ــا از دســترس قــدرت م ــا را[ عاجزکننــد ]ت ]مکنیــد تــا بــه وســیلۀ آنهــا داریــد از نیــرو ]و نفــرات و ســاز و بــرگ جنگــی[و اســبان ورزیــده ]بــرای جنــگ[ آمــاده کــه نمی شناســید، ولــی خــدا آنــان را می شناســد دشــمن خــدا و دشــمن خودتــان ودشــمنانی غیــر ایشــان را ــورد ــود، و م ــما داده می ش ــه ش ــل ب کام ــور ــه ط ــش ب ــد، پاداش کنی ــه ــدا هزین ــه در راه خ ــر چ ــانید. و ه بترس

233 ســوره ی انـــــفال

گــرای، و بــر خــدا تــوکل گراینــد، تــو هــم بــه صلــح گــر دشــمنان بــه صلــح ســتم قــرار نخواهیــد گرفــت.)60( و اکــه یقینــا او شــنوا و داناســت.)61( کــن،

گان واژکه نون آن به خاطر جزم افتاده است.( یك: نبوده است. )در اصل »لم یکن« بوده

53. ل

ا: تغییر دهنده. مغیرکدأب: مانند روش و سیره. .54

واب: موجودات زنده.

55. الد56. عاهدت: عهد و پیمان بستی.

ینقضون: نقض پیمان می کنند.ــم: بــه آنــان دســت پیدا می کنی، آنان را می یابــی. )ثقف« به معناى یافتــن چیزى با دقت و 57. تثقفهن

سرعت زیاد است. ]التحقیق[(الرب: جنگ.

کنده ساز. کن، پریشان و پرا د: پس آواره فشر: زیاد می ترسی. افن

ن 58. ت

هیم )نبذ: انداختن(: پس به سمت آنان بینداز. )کنایه از نقض پیمان است.(فانبذ ال

گرفتند، جلو افتادند. 59. سبقوا: پیشی ون: ]خدا را[ عاجز نمی کنند. یعجز

ل

کنید. وا: آماده

عد60. ا

یــل: اســب های جنگــی اضافــی. )»رباط« مبالغــه در »ربط« به معنای بســتن اســت و به محل بــاط الن رگفته می شود. »الخیل« هم به معنای اسب است. ]المیزان[( بستن و نگاهدارى حیوانات )کاروانسرا(

ترهبون: می ترسانید، ایجاد رعب و وحشت می کنید.کامل پس داده می شود. : به طور

یوف

کردند، خواستند. 61. جنحوا: اظهار تمایل لم: صلح و آشتی. الس

نکات تفسیریکه در آیات قبل آیه 53: سرنوشــت ملت ها، در دســت خودشــان: این آیه -علت عذاب مشــرکان را کرده و همگان را به یکی از سنن الهی درباره ی انسان ها آشنا می سازد. خداوند همه ی بیان شد- بازگو کــرده و در صورتــی که در آنان شایســتگی ببیند، از عطایــا و مواهب خود دریغ امت هــا و افــراد را امتحــان گروه گرفته و به گیرند، خدا نیز نعمتش را از آنان کفر و ناسپاسی را در پیش گر خود آنان راه نمی کند. اما ا

آیات حیـــات234

دیگر عطا می کند. به عبارت دیگر، سرنوشــت هر امتی به دســت خودش اســت تا راه ایمان و شــکرگزاری کفر و ناسپاســی را برگزیده و دچار عذاب شوند. کرده و از نعمت های خدا برخوردار شــوند یا راه را انتخاب

]المیزان[

که این آیه تشابه زیادی با دو آیه ی قبل دارد و هر دو آیه علت برای مطلب پیشین آیه 54: روشن است خود هستند.

آیات 55 تا 59: یهودیان خیانت کار: این پنج آیه در خصوص یهودیان مدینه نازل شده است. آنان در چند مورد -مانند زمان جنگ با مشــرکان- با پیامبر؟ص؟ معاهده بســتند که از پشــت به مســلمانان حمله نکرده و مشرکان را یاری نکنند. آنان چند بار عهد و پیمان خود را شکسته و در مهم ترین مورد، در جنگ کردند. در این آیات خداوند به پیامبرش نکاتی را احزاب )سال پنجم بعثت( به مسلمین خیانت بزرگی

گوشزد می نماید. گروه در خصوص تعامل با این کریم یهودیان را بدترین جنبندگان روی زمین نامیده اســت؛ چون با وجود مشــاهده ی آیه 55: خداوند حقانیت پیامبر اسالم؟ص؟ و نشانه های آشکاری که در تورات برای او سراغ داشتند، به او ایمان نیاوردند.

]نمونه[

که هر بار رســول خــدا؟ص؟ با آنان عهد آیــه 56: در این آیه ویژگی آشــکار یهود این چنین معرفی می شــود کرد، به آن وفا نکردند. آری! آنان از خدا پروایی ندارند و عهد با او را نیز شکسته اند. و پیمانی برقرار

گر که ا آیــات 57 و 58: در ایــن دو آیــه دســتور مســتقیمی از جانــب خداوند بــه پیامبر؟ص؟ بیان می شــود یهودیان را در میدان جنگ مشــاهده کرد و خیانت آنان آشــکار شــد، چنان با آنان برخورد ســختی داشته گر کنند. هــم چنین ا گرفتــه و حتــی از مدینه فــرار کــه افراد پشــت ســر و آینــدگان هــم درس عبرت بــاش کنند، خودت که به آن وفا نکــرده و خیانت که با یهودیان بســته ای، می ترســی چنانچــه در معاهده ای

کرده باشی. کن و معاهده را به هم بزن تا مثل خودشان رفتار پیش دستی کار خود گمان نکنند با پنهان کاری و خیانت می توانند که آیه 59: خداوند به یهودیان هشــدار می دهد کاری بکنند از قلمرو قدرت و اراده ی را پیش برده و به قول معروف، با یک تیر، دو نشان بزنند؛ زیرا هر کوتــاه و مختصر، حــاوی محتوایی گاه اســت. این پیــام کارهــای آنان آ ج نشــده و خــدا به خداونــد خــارگمان گاه بر اثر زرنگی و فریب کاری و تقلب که عمیق و تأثیرگذار در زندگی همه ی انسان ها نیز می باشد گذاشــته ایم؛ غافل از اینکه مکر خداوند بزرگ تر اســت و که موفق شــده و دیگران را پشــت ســر می کنیم مجازات این عمل را در دنیا و آخرت به ما خواهد چشاند. چه زیبا فرمود آن امام متقیان؟ع؟ در مناجات

که: »و لیکن الفرار من حکومتک« کمیل خویش با خداوند در دعای که آیــه 60: فرمــان تقویــت قوای نظامی: پیام این آیه -که از آیات مشــهور قرآن می باشــد- این اســت مســلمانان بایــد بــرای حفظ کیان امت اســالم، در حد توان به تقویت قوای نظامــی و نیروی جنگی خود ج ســازند و هم پیام کرده و فکر حمله را از سرشــان خار کفار و دشــمنان خارجی را مرعوب بکوشــند تا هم

235 ســوره ی انـــــفال

روشــنی به منافقان و دشــمنان پنهان داخلی بدهند که نمی توانند مانع شــکوه روزافزون اسالم شوند. در که داوطلبانه برای تقویت قوای که خداوند تضمین می کند تا هزینه هایی پایان آیه نیز عنوان می شــود

نظامی انفاق می کنید، به شما بازگردانده خواهد شد.اســالم؛ دین صلح و دوســتی: دین مبین اســالم، دین صلح و دوســتی و پیامبر عظیم الشأن ما، پیامبر رحمــت و مهربانــی اســت. چنیــن دینی هیــچ گاه اجــازه ی کشورگشــایی و قدرت طلبــی را به پیــروان خود نمی دهد. پیام این دین برای مردم جهان، توحید و یگانگی و امنیت و صلح است؛ اما از آن جا که پیروان که مســلمانان خود را حق در طول تاریخ با دشــمنانی سرســخت و لجوج مقابله داشــتند، عاقالنه نیســت برای رویارویی احتمالی با دشــمن تقویت نکرده و تنها هنگام هجوم دشــمن به فکر مبارزه بیفتند. از این رو، یکی از وظایف حکومت اسالمی، تجهیز قوای نظامی و فراهم ساختن نیروی ورزیده ی نظامی است.که پیشــنهاد صلح از ســوی دشــمنان را پذیرا باشــد و بر آیه 61: در این آیه به پیامبر؟ص؟ فرمان می دهد

کند. خدا توکل

پیام هاوا ...« ر کمان و ... . »حت یغی 53. ملت ها تاریخ را می سازند؛ نه اقتصاد و جبر تاریخ و محیط و حا

کشــورها 56. رهبــر مســلمانان می توانــد در برخی شــرایط -که مصلحت عمومــی اقتضا می کند- با برخی کافر کشــورهای پیمــان ببنــدد. »عاهدت مهنم« )برخــی مغالطه می کنند که چون تفاوتی میان همه ی ة واحدة( پس چرا باید با برخی از آنان هم پیمان شد. پاسخ این است که این هم پیمانی

فر مل

نیست )الک

کشورهای ظلم ستیز است.( کید کتیک سیاسی برای از بین بردن نوعی تاکفار لزوما به معنای عقب نشینی از اصول اعتقادی و دینی نیست. - پیمان با بیگانگان و

57. برخــورد شــما بــا دشــمنان، بایــد غافلگیر کننده، ســریع، دقیق وکوبنده باشــد و ایــن از اصول نظامی م « د ب م ... فشر است. »تثقفهن

ة« )در حدیث آمده اســت: با خضاب 60. ایجاد رعب در دل دشــمن با هر وســیله اى الزم اســت. »من قوکردن موى صورت، دشمن را بترسانید، تا نگویند ارتش اسالم پیر است.(

کنند. »تنفقوا« مردم باید در بودجه ى جنگ و تأمین جبهه، مشارکت 61. فرمان جنگ و پذیرش صلح، از اختیارات رهبر جامعه ی اسالمی است. »فاجنح« نفرمود: »فاجنحوا«

سؤاالت پژوهشی1. تفاوت های دو آیه 55 و 52 بیانگر چه نکاتی است؟ )نمونه، المیزان(

2. »عیل سواء« در آیه ی 58 به چه معناست؟ )المیزان(که از سالح های کشتارجمعی و 3. به نظر شــما، آیا مفاد آیه 60 این اختیار را به حکومت اســالمی می دهد

کند؟ چرا؟ اتمی استفاده

آیات حیـــات236

ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پپ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺ ٺ ٺٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ ژ ڑڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻۀ ۀ ہ ہ ہ ڱ ڱ ڱ ہ ھ ھھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ېې ې ى ى ائ ائ ەئەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئ حئمئ ىئ يئجب حب خب مب ىب يب

کــه کســی اســت گــر بخواهنــد ]در زمینــۀ صلــح و آشــتی[ تــو را بفریبنــد، یقینــا خــدا تــو را بــس اســت؛ او و اتــو را بــا یــاری خــود و بــه وســیلۀ مؤمنــان نیرومنــد ســاخت.)62( و میــان دل هایشــان الفــت و پیونــد برقــرار گــر همــۀ آنچــه را در روی زمیــن اســت، هزینــه می کــردی نمی توانســتی میــان دل هایشــان الفــت کــه ا کــرد کــرد؛ زیــرا خــدا توانــای شکســت ناپذیر و حکیــم اســت.)63( انــدازی، ولــی خــدا میــان آنــان ایجــاد الفــت کــه از تــو پیــروی می کننــد ]از نظــر حمایــت و پشــتیبانی[ بــرای تــو بــس اســت. ای پیامبــر! خــدا و مؤمنانــی ــر باشــند بــر دویســت نفــر گــر از شــما بیســت نفــر صاب کــه ا )64( ای پیامبــر! مؤمنــان را بــه جنــگ برانگیــز ــان کافــران چیــره می شــوند؛ زیــرا آن ــر هــزار نفــر از ــر[ باشــند ب ــر از شــما صــد نفــر ]صاب گ چیــره می شــوند، و اکنــون خــدا بــه شــما تخفیــف داد گروهــی هســتند ]کــه حقایــق توحیــد و قــدرت خــدا را[ نمی فهمنــد.)65( اــر دویســت نفــر ــر باشــند ب گــر از شــما صــد نفــر صاب کــه در شــما ضعفــی هســت؛ بنابرایــن ا و معلــوم داشــت گــر هــزار نفــر ]صابــر[ باشــند بــه فرمــان خــدا بــر دو هــزار نفــر چیــره می شــوند؛ و خــدا بــا چیــره می شــوند، و اکــه ]پیــش از جنــگ و پیــروزی بــر دشــمن[ اســیران صابــران اســت.)66( هیــچ پیامبــری را نســزد و نشــاید ــوان بینــدازد ]و موقعیــت کامــل[ در زمیــن از قــدرت و ت ــه طــور کــه ]دشــمن را ب ــی ــا زمان جنگــی بگیــرد، تگاه اســیر بگیــرد؛ شــما ای یــاران پیامبــر![ متــاع ناچیــز گــردد آن دیــن و مؤمنــان در جهــان پابرجــا و اســتوار ــای شکســت ناپذیر و ــرای شــما[ آخــرت را می خواهــد؛ و خــدا توان ــا را می خواهیــد، و خــدا ]ب ــدار دنی و ناپایگذشــته اســت نبــود ]کــه پیــش از اتمــام کــه از ســوی خــدا گــر فرمــان و حکــم الزمــی حکیــم اســت.)67( اکــه ]بــدون اجــازۀ پیامبــر و پیــش از شــروع کســی را عــذاب نکنــد[ مســلما شــما را بــه ســبب اســیرانی حجــت گرفته ایــد، حــالل و گرفتیــد، عذابــی بــزرگ می رســید.)68( آنچــه از غنیمــت ]در میــدان جنــگ[ جنــگ[

237 ســوره ی انـــــفال

کنیــد؛ یقینــا خــدا بســیار آمرزنــده و مهربــان اســت.)69( کیــزه بخوریــد و از خــدا پــروا پا

گان واژدعوك: )خدعه: فریب( تو را فریب می دهند. 62. یحن

کافی است. حسبك: برای تو کرد. )به تو نیرو و قدرت بخشید.( دك: تو را تأیید ی

ا

کرد. م: میان دل هایشان انس و الفت ایجاد ب و قل ف بین

ل

63. ا

کنی. گر هزینه کنی، ا ج گر خر نفقت: او ا

ل

کن. 65. حرض: تحریک و تشویق ون: بیست عدد. عشرمائتین : دویست عدد.

مأة: صد عدد.لف: هزار عدد.

ا

ى )جمع اسیر(: اسیران جنگی. سر67. ا

یثخن: تا محکم و غلیظ شود. )»ثخن« به معنای غلیظ و سنگین شدن است و در این جا به این معنای که ثابت و غیرقابل حرکت باشد.]المیزان[« کامل است؛ به گونه ای استقرار و استحکام

که ناپایدار و زودگذر است.( عرض: چیز عارضی و زودگذر. )کنایه از مال دنیاست ع نوشته. )در این جا منظور فرمان یا قانون الهی است.( کتاب: هر نو .68

گرفته اید. کردید. به غنیمت کسب 69. غنمت:

نکات تفسیریکافران بود، در این آیه به پیامبر؟ص؟ آیه 63: چون حکم آیه ی پیشــین، قبول پیشــنهاد صلح از ســوی گر آنان حیله کرده و می خواهند تو را فریب دهند، خداوند مانند گذشته اطمینان خاطر داده می شود که ایــار و یــاور او خواهــد بود. پس به احتمال توطئه و نیرنگ در معاهدات توجه نکند. روشــن اســت که این بــه معنــای مســامحه و ســهل انگاری در هنــگام شــکل گیری پیمــان توافق نیســت؛ بلکه پــس از دقت و

گذار نمود. کامل در هنگام توافق، باید نتیجه و پیشامد را به خدا وا هوشیاری آیه 64: این آیه نمونه ای از یاری پیامبر؟ص؟ توسط خداوند را بیان می کند. پیش از هجرت آن حضرت ج« بودند، همواره با هم اختالف به مدینه، مردم این شهر -که اغلب از میان دو طایفه ی »اوس« و »خزرداشــتند. بــا آمــدن آن حضــرت بــه مدینــه، این دو طایفــه نیز در پناه اســالم بــا یکدیگر انــس و الفت پیدا که این اتحاد کــرده و یــار و یاور آن حضرت شــدند. خداوند با یادآوری این مطلب، خاطرنشــان می ســازد گر همه ی دارایی های روی زمین را برای این هدف و یکدلی، نعمت او به رســولش بوده اســت؛ زیرا او ا

آیات حیـــات238

کند؛ زیرا طمع و حرص آنان تمام ج می نمود، باز هم نمی توانســت میان مردم اتحاد و یکدلی ایجاد خرگروه و تجاوز به یکدیگر می شد. ]المیزان[ نمی شد و پیوسته موجب اختالف آن دو

آیــات 64 تــا 66: یهودیــان خیانــت کار: در ایــن آیات پیامبــر؟ص؟ مأموریــت می یابد تا مســلمانان را به جنــگ و جهــاد بــا دشــمنان ترغیب نماید. در ابتدا خداونــد از یاری و نصرت خود بــر آن حضرت یاد کرده و بــه او اطمینــان خاطــر می دهد که او در شــدائد و ســختی ها برای پیامبر؟ص؟ و مؤمنــان کفایت می کند. که مؤمنان بعک ...« عطف بر ضمیر »حسبک« شده است.( سپس به او فرمان می دهد )عبارت »من اتکفار پیروز کند که بیســت تن از آنان می توانند بر دویســت تن از را به جهاد تشــویق نماید و به آنان اعالم کافر غلبه می کنند. )یعنی یک به ده( رمز این پیروزی هم این اســت گر صد نفر باشــند، بر هزار شــوند و اکافــران از نیــروی ایمان برخوردار نیســتند؛ چــون معارف عمیق دیــن را نفمیده اند. بــه همین دلیل، کــه انگیــزه ی شــما ده هــا برابــر بیشــتر اســت. در آیه ی بعد، خداونــد این حکــم را تخفیــف داده و دلیل آن را گر هــم همــان کاهــش انگیــزه و ضعف ایمان برخی دانســته اســت. پس به مؤمنان دســتور می دهــد که اکافر پیروز گر هزار نفر باشــد، بردو هزار کفار غلبه می یابند و ا تعدادشــان صد نفر باشــد، بر دویســت تن از

می شوند. )یعنی یک به دو( ]تسنیم[که عبارات این دو آیه ف اهلل عنکم « فهمیده می شــود

آیا این حکم تکلیف اســت؟ از عبارت »اآلن خف

کفار ایســتادگی در مقام بیان حکمی تکلیفی برای مســلمانان اســت و باید هر نفر از آنان در برابر ده نفر از کند؛ ســپس خداوند این حکم را تخفیف داده و به اینجا رســانده که هر نفر از مســلمانان در مقابل دو نفر

کفار باید بجنگند. ]المیزان[ از گروه از مؤمنان است آیا حکم آیه اول نسخ شده است؟ این دو آیه بیان گر دو حکم متفاوت برای دو که با وجود برخورداری و در آن نســخ صورت نگرفته اســت؛ یعنی خداوند در ابتدا به مؤمنان دســتور داد از دانــش و فقــه )یعنــی ایمــان از روی بصیــرت( بایــد بــا ده برابــر دشــمنان بجنگند؛ ســپس ایــن حکم را گــر از قــدرت بصیــرت ایمــان برخــوردار نبودیــد و دارای ایمــان کمتر هســتید، به دلیل کــه ا تخصیــص زد کافران مبارزه کنید. به عبــارت دیگر، این عده معتقدند برخــورداری از قــوه ی صبــر، می توانید با دو برابر گروهی از مفسران -مانند گروهی از مؤمنان است. ]المیزان[ البته در مقابل، هر دو آیه بیان گر حکمی برای گرفته است. روشن است آیت اهلل معرفت؟هر؟- بر این عقیده هســتند که در آیه ی شــریفه نســخ صورت کــه در ایــن صورت نیز، اشــکالی به علم خداوند وارد نمی آید؛ چون نســخ در حقیقــت، پایان یافتن مدت

حکم اول است؛ نه تغییر آن. ) توضیحات بیشتر در این زمینه در تفسیر آیه 106 سوره بقره بیان شد.(آیــه 67: در ایــن آیــات، مختصری از احکام اســیران جنگی بیان می شــود. برخی از مســلمانان در هنگام کرده گرفتن اســیر بودند تا بعدها به عنوان برده استفاده جنگ بدر -به جای کشــتن دشــمن- به دنبال کننــد و فدیــه بگیرنــد. در این آیه خداوند آنان را ســرزنش کرده و اعالم مــی دارد که هیچ پیامبری یــا آزاد گیر و قدرتش بر همگان روشــن شــده باشــد؛ چون این اجازه ی چنین کاری را ندارد؛ مگر آن که دینش فرا

239 ســوره ی انـــــفال

کفار( دور می کرد و هم نشــان گر ضعف شــدید مالی آنان کار هم مســلمانان را از هدف اصلی )از بین بردن کفار است. ]المیزان[ نسبت به

گر این نبود که خداوند کســی کــه ا آیــات 68 و 69: در ایــن آیــات خداوند به مســلمانان هشــدار می دهد که کنون را بــدون بیان حکم مجازات نمی کند، شــما را به دلیل این اقدام زشــت مجــازات می کرد، ولی ا

کنید. ]نمونه[ گرفتید استفاده که ندانسته دست به چنین اقدامی زدید، از غنائمی

پیام هادك ... بالؤمنین « ی

62. مردم، بازو و پشتیبان رهبرند. »ا

م« ب وف بین قل

ل

63. پیوند دل ها به دست خداست. »و ا

دك بنصــره و یکــه با هــم متحد باشــند، وگرنه کمــر رهبــر را می شــکنند. »ا - زمانــی مــردم بــازوى رهبرنــد

م« ب وف بین قل

ل

بالؤمنین و ا

فت «ل

نفقت ... ما ا

و ا

- ثروت و مقام، عشق و محبت نمی آورد. »ل

ی ــا الن هیک ]حافظ[ »یــا ا گرم تو دوســتی از دشــمنان ندارم بــا ک * 64. هــزار دشــمنم ار می کننــد قصــد هــال

حسبک ال«ض« 65. در جنگ و جهاد، تبلیغات ضرورى است. »حر

گاهــی باید به دلیل تغییر شــرایط و متناســب با مخاطــب، آیین نامه ها تغییر کند و این 66. در مدیریــت، ف«

منافات با قاطعیت ندارد. »اآلن خف

- داشتن صبر نیروی روحی انسان را دو برابر و داشتن بصیرت و فقه، آن را ده برابر می کند. )دلیل حکم اول در پایان آیه، داشــتن فقه و دلیل حکم دوم در ابتدای آیه، نداشــتن آن عنوان شــد و چون در آیه ی

نخست صبر نیز قید مجاهدان ذکر شد، پس تأثیر فقه پنج برابر می شود.(گرایــی، حتــی بــراى مؤمنــان و حتــی در هنــگام جنــگ و خطــر مــرگ، نبایــد غافل شــد. 67. از خطــر دنیا

نیا«

یدون عرض الد »تر

سؤاالت پژوهشیکسانی است؟ )نمونه( 1. بنا بر روایات، »مؤمنین« در آیه 64 چه

کرم؟ص؟ سرزنش می شود یا مؤمنان؟ )المیزان، نمونه( 2. آیا در آیه 67 خود پیامبر اکنید. )تسنیم، نور( 3. احتماالت دیگر در معنای آیه 68 را بیان

آیات حیـــات240

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڇ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژژ ڑ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ےۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ې ىى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی ی جئحئ مئ ىئ يئ جب حب خب ــر از ــد، بهت ــر خــدا خیــری در دل هــای شــما بدان گ ــار شــمایند، بگــو: ا ــه در اختی ک ــه اســیرانی ــر! ب ای پیامبگناهانتــان را می آمــرزد و خــدا گرفته انــد بــه شــما می دهــد، و کــه ]در برابــر آزادی شــما[ از شــما مالــی گــر اســیران آزاد شــده بخواهنــد ]پــس از آزاد شدنشــان[ بــه تــو بســیار آمرزنــده و مهربــان اســت.)70( و اخیانــت ورزنــد، ]کار جدیــد و تــازه ای نیســت[ آنــان پیــش از ایــن هــم بــه خــدا خیانــت ورزیدنــد، پــس او تــو کــه ایمــان آوردنــد، و هجــرت کســانی را بــر آنــان مســلط ســاخت؛ و خــدا دانــا و حکیــم اســت.)71( مســلما کــه مهاجــران را پنــاه دادنــد و کســانی کردنــد، و بــا امــوال و جان هایشــان در راه خــدا جهــاد نمودنــد، و کــه ایمــان آوردنــد و هجــرت نکردنــد شــما کســانی کــه یــار و دوســت یکدیگرنــد. و کردنــد، ایناننــد یــاری گــر در امــور دیــن از شــما یــاری کننــد؛ و ا کــه هجــرت را از دوســتی آنــان هیــچ ســودی نیســت تازمانــی ــه ک گروهــی باشــد ــان ــه زی ــاری دادن شــما ب ــه ی ک ــد مگــر آن ــاری دهی ــان را ی ــه آن ک ــر شماســت ــد، ب طلبنمیــان شــما و آنــان پیمــان ]متارکــه جنــگ[ برقــرار اســت؛ و خــدا بــه آنچــه انجــام می دهیــد بیناســت.)72( گــر شــما فرمــان پیونــد ]بــا اهــل ایمــان و قطــع رابطــه بــا کافرنــد دوســتان و یــاران یکدیگرنــد ا کــه و آنــان کــه ایمــان کســانی کافــران[ را بــه اجــرا نگذاریــد فتنــه و فســادی بــزرگ در زمیــن پیــدا خواهــد شــد.)73( و کردنــد، کــه مهاجــران را پنــاه دادنــد و یــاری کردنــد و در راه خــدا جهــاد نمودنــد و آنــان آوردنــد و هجــرت کــه بعــد ]از مؤمنــان مؤمنــان حقیقــی فقــط آناننــد، بــرای آنــان آمــرزش و رزق باارزشــی اســت.)74( و آنــان کردنــد و همــراه شــما بــا دشــمنان جنگیدنــد از شــمایند؛ و و نخســتین مهاجــران[ ایمــان آوردنــد و هجــرت کتــاب خــدا مقــرر شــده از دیگــران ســزاوارترند؛ یقینــا خویشــاوندان ]بنابــر آنچــه نســبت بــه برنامــه ارث[ در

خــدا بــه همــه چیــز داناســت.)75(

241 ســوره ی انـــــفال

گان واژیدی )جمع ید(: دست ها.

70. ا

ى )جمع اسیر(: اسیران. السرکردند. 71. خانوا: خیانت

کرد. تمکین داد. ن: مسلط

مکا

72. ءاووا: پناه دادند.یة: دوستی و والء.

ول

کردند. وکم: از شما طلب یاری استنصرمیثاق: عهد و پیمان.

گر آن دستور را انجام ندهید. تفعلوه )ان شرطیه + التفعلوه(: ا

73. الوا الرحام: صاحبان رحم، خویشاوندان.

ول

75. أ

ىل: سزاوارتر. وا

توضیحاتکیفیــت برخــورد بــا اســیران جنگــی اشــاره می شــود. خداونــد متعال به آیــات70 و 71: در ایــن آیــات بــه گر در دل های شــما که به دســت مســلمانان اســیر شــده اند، بگوید ا کفاری پیامبــر؟ص؟ امــر می کنــد تا به گرفته شده، بهترین چیزها را برمی گرداند و که از شما -در قبال آزادی تان- ایمان ببیند، در مقابل مالی کردند کار را که پیش از این هم این گر راه انتقام و خیانت را در پیش بگیرند، بدانند شما را می آمرزد. و ا

و به جنگ خدا و رسولش آمدند؛ اما خدا بر آنان تسلط یافت. اســالم عباس؛ عموی پیامبر؟ص؟! یکی از افرادی که در جنگ بدر اســیر شد، عباس عموی پیامبر؟ص؟ گر فدیه که از او فدیه نگیرد؛ اما آن حضرت فرمود: »ا کردند بود. برخی از مســلمانان از پیامبر؟ص؟ تقاضا گفــت: »من مال کامــل از او بگیریــد.« عباس ناراحت شــد و به پیامبر؟ص؟ حکــم خداســت، پــس به طور که از این به بعد پیش قریش دست درازی کنم؟!« پیامبر؟ص؟ به کاری کنی زیادی ندارم. آیا می خواهی کرد و گفت: ج کن« عباس به شــدت تعجب وی فرمود: »از پولی که نزد همســرت به امانت گذاشــتی خرع خبر نداشت. تو از کجا خبردار شدی؟« پیامبر؟ص؟ فرمود: »جبرئیل به »به خدا قسم کسی از این موضو

من خبر داده است.« سپس عباس از این واقعه به حقانیت پیامبر؟ص؟ ایمان آورد و مسلمان شد. ]نمونه[که بیســت و هفت نفر را حضرت علی؟ع؟ کشــته شــدند گفتنی اســت در جنگ بدر هفتاد نفر از مشــرکان که تنها سه تن از آنان اسالم آوردند. از کشت و یک نفر هم اسیر نگرفت. هم چنین هفتاد نفر اسیر شدند

کس اسیر نشد. ]نمونه[ مسلمانان هم نه نفر شهید شده و هیچ

آیات حیـــات242

آیه 72: در این آیه خداوند مؤمنان را به دوستی و مواالت بین یکدیگر و پرهیز از اختالف دعوت می کند. گانه گروه حکمی جدا گروه تقسیم می شدند و خداوند درباره ی هر چهار مسلمانان در آن روزگار به چهار ذکر می کند: 1- مهاجرین که از مکه به همراه پیامبر به مدینه مهاجرت کرده بودند. 2- انصار: که پیامبر که بعدا مهاجرت که ایمان آورده، ولی مهاجرت نکردند. 4- آنان کسانی و همراهانش را پناه دادند. 3- گروه اول خداوند میان آنان والیت و دوســتی برقرار ســاخته اســت. و منظور از این می کنند. درباره ی دو کافرى را امان داده باشد، گر یك فرد مسلمان که حتی ا والیت -عالوه بر حق دوستی و یاری- این است گروه ســوم، خداوند والیت به این معنا را نفی امانش در میان تمامی مســلمانان نافذ اســت . در خصوص

کنید. ]المیزان[ کردند، باید اجابت گر از شما طلب یاری و نصرت نموده و فرموده تنها اآیه 74: این آیه بیان گر این حقیقت است که کافران نیز چون شما دارای پیکره ای واحد و پیوند دوستی گر چنین نکنید، فتنه و فســاد کنید و بدانید که ا میان خود هســتند. بنابراین شــما نیز به این حکم عمل کافران و تأثیر خ می دهد. به عبارت دیگر، مفاد این آیات پرهیز مؤمنان از دوســتی با بزرگی برای شــما ر

گرفتن از آنان است.گروه چهارم از مســلمانان اشــاره و بیان آیــه 75: پایان بخــش آیات این ســوره به حکم خداوند درباره ی

که آنان نیز هم چون شما )مهاجران نخستین( هستند و با شما والیت و دوستی دارند. می کند ولــی ببعــض«: ارث در زمــان جاهلیــت از ســه راه نســب یــا

رحــام بعضهــم ا

ــوا اال

ول

مــراد از عبــارت »و أ

فرزندخواندگی و یا عهد و پیمان منتقل می شد. اسالم این سه راه را تغییر داد و تنها نسب، سبب و والء را مجوز انتقال ارث دانست. منظور از نسب، همان وراثت پدری یا مادری یا ابوینی است. مراد از سبب هم پیوندی اســت که از راه ازدواج پدید آمده باشــد. والء هم خود بر ســه قسم است: 1- والء عتق: میان عبد که امروزه موضوعیت ندارد. 2- والء امام: به اموال بی وارث یا با موال به شــرط آزادی برده برقرار می شــد که به امام و ولی مســلمین می رســد. 3- والء ضمان جریره: به مجهول الوارث و مانند آن تعلق می گیرد کــس گفته می شــود که تعهد می دهند از یکدیگر در برابر دشــمن دفــاع کنند و در صورت پیونــد میــان دو

مرگ هر یک، دیگری از او ارث ببرد. در آیــات گذشــته از وجــود والء قســم ســوم میــان مهاجــران و انصــار ســخن گفته شــد. در این آیــه به این که وجود قرابت نسبی و اولویت خویشاوندی بر والء برتری مناسبت خداوند به این مطلب اشاره می کند گر متوفی خویشاوندی داشت، دیگر نوبت به ولی و دوست او نمی رسد؛ چه داشته و مقدم است؛ یعنی اکه نزدیکی بیشــتری با متوفی داشته باشد. کســی مقدم اســت اینکه در میان خود خویشــاوندان هم آن

]المیزان[

243 ســوره ی انـــــفال

پیام ها70. با اســیران چنان رفتار کنید که زمینه ى هدایت و ارشادشــان فراهم شــود. )بکار بردن کلمه »خیر« و

گویاى این پیام است.( »مغفرت« براى شکست خوردگان، م خیرا

وبک

ــم ال یف قل

- بــه مــردم امیــد بدهید که با کمترین خیر، می توانید به ســعادت برســید. »ان یعل

»م خیرا

یؤتک

ذین 72. هجــرت در راه خــدا زمینه ســاز نزدیکــی بیشــتر با اهــل ایمان و لطف بیشــتر خداوند اســت. »و ال

وا« اجر ن ش ء حت هی م م یتن ول کم م

وا ما ل اجر هی

ءامنوا و ل

گر مســلمانان همیارى نداشــته ولیــاء بعض« اوا بعضهم ا کفــر ذیــن

کفــار یــار یکدیگرنــد، »و ال 73. وقتــی

ن فتنة«

وه تک تفعل

گرفتار فتنه و فساد خواهند شد. »ال باشند،

که آن ها رنگ خدایی و انگیزه ى الهی داشته باشد. »یف سبیل ال« کارها، آنگاه است 74. ارزش کریم و شایســته ى الهی می رســید. »آمنوا و گــر بــه خاطــر هجرت و جهــاد از رزق اندك بگذرید، به رزق - ا

می « کر ق ز م مغفرة و ر وا و جاهدوا ... ل هاجر

سؤاالت پژوهشیکاری و ایثار بودند؟ کرد که همه ی یاران پیامبر افراد نیک و اهــل فدا 1. آیــا می تــوان از آیه 72 برداشــت

)نمونه(کتاب ال « در روایات بر چه چیزی تطبیق شده است؟ ىل ببعض یف و

وا الرحام بعضهم ا

ول

2. عبارت »و أ

)نورالثقلین(3. آیه 75 چه حکمی را نسخ می کند؟ )المیزان(

آیات حیـــات244

سوره ی توبه

ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڇ ڇ چ چ چچ ڃڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڇڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ڱ ڱ ں ں ڻ ڻڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ڭۇ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئۆئ ۈئ ۈئ

ېئ ېئ ېئ ىئکه با آنان پیمان کسانی از مشرکان است این ]اعالم[ بیزاری و لغو پیمان از سوی خدا و پیامبرش به که کنید و بدانید گردش آزادی و امنیت[ در زمین کمال را ]در بسته اید.)1( بنابراین، چهار ماه حرام کافران کنندۀ خوار خدا و روید[ بیرون او قدرت دسترس از بتوانید ]تا نیستید خدا کنندۀ عاجز شما که: یقینا خدا و کبر ا از سوی خدا و پیامبرش به همۀ مردم در روز حج است.)2( و این اعالمی است گر ]از پیمان پیامبرش از مشرکان بیزارند ]و هیچ تعهدی نسبت به آنان ندارند[؛ پس ]ای مشرکان![ اگر روی ]از وفای به پیمان و اسالم[ شکنی و خیانت[ توبه کنید ]و مسلمان شوید[ برای شما بهتر است و اکافران کنندۀ خدا نیستید ]تا بتوانید از دسترس قدرت او بیرون روید[؛ و که شما عاجز بگردانید، بدانید را به عذابی دردناك خبر ده.)3( مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بستید، سپس چیزی ]از شرایط پیمان را[ نسبت به شما نکاستند و احدی ]از دشمنان را[ بر ضد شما یاری نکردند، پس به پیمانشان که ماه های حرام تا پایان مدتشان وفادار باشید؛ زیرا خدا پرهیزکاران را دوست دارد.)4( پس هنگامی کمین گاهی به کنید و در هر سپری شود، مشرکان را هر جا یافتید، بکشید و به اسیری بگیرید و محاصره گر توبه کردند و نماز را بر پا داشتند و زکات پرداختند، پس آزادشان گذارید؛ زیرا کمین آنان بنشینید؛ ولی اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش بده تا سخن خدا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.)5( و اگاه او را به جایگاه امنش برسان؛ این به سبب آن است که آنان گروهی هستند که ]حقایق را بشنود، آن

245 ســوره ی تـــوبه

که در پناه تو و شنیدن سخن حق مسلمان شوند.[)6( را[ نمی دانند ]به امید آن

گان واژ1. براءة: بیزارى، رفع امان.

عاهدت: عهد بستید. گردش، سیر(: پس بگردید. 2. فسیحوا )سیاحت:

کار شوندگان. کننده ها، مانع ین(: ناتوان معجزی )=معجزکننده. کردن به وسیله رسوایی و ننگ(: خوارکننده، رسوا زی )اخزاء: خوار من

کــه مؤذن با صداى بلند کــردن، رســاندن پیام. )اذان اســالم را از آن جهت اذان گفته اند ذان: اعــالم 3. ا

دخول وقت را اعالم می کند. ]قاموس[(کردید. تبت: توبه

ینقصوکم: )از پیمان( شما نکاستند.

4. لم )ظهر: پشت؛ مظاهرة: پشتیبانی، یاری(: بر ضد شما پشتیبانی و همدستی نکردند.

یک

وا عل یظاهر

ل

خ )ســلخ: بیرون شــدن از لباس(: به پایان رسید، بیرون آمد. )اصل آن، به معناى کندن پوست 5. انســل

گفته اند. ]قاموس[( گویا تمام شدن ماه را به بیرون شدن از آن ماه تعبیر آورده و به آن سلخ گوسفند است، که از عید قربان ســال نهم هجرت شــروع شده و الشــهر الرم: ماه هاى حرام. )منظور چهار ماهی اســت

به مشرکان مهلت داده شد.(گرفتن(: ایشان را به محاصره درآورید. وهم )حصر: تنگ حصر

ا

کنید. کمین اقعدوا: بنشینید، کمین گاه. مرصد )اسم مکان(:

کنید. هم: راهشان را باز وا سبیل

خل

6. استجارک )جور(: از تو پناه و امان خواست.جره: به او پناه بده.

ا

بلغه: او را برسان.ا

مأمن )اسم مکان از امن(: محل امن.

نکات تفسیریســوره ی توبه: این ســوره مدنی و دارای 129 آیه اســت. در آیات متعدد آن ســخن از توبه به میان آمده اســت و از ایــن روی »توبــه« نامیده شــده اســت، البته به نام های دیگــری نیز خوانده می شــود: »برائت« )زیرا با اعالن برائت از مشرکین آغاز شده(، »فاضحه« )زیرا آیات متعدد این سوره به رسوایی و فضاحت

منافقان پرداخته است.( ]نمونه[

آیات حیـــات246

کتاب، تشریح وضعیت کلی ســوره ی توبه: اعالن بیزاری از مشــرکان، جنگ با مشرکان و اهل محتوای منافقان، تشــویق برای جهاد و مذمت کســانی که این وظیفه را به پا نمی دارند، نهی رابطه ی دوستی با

کلی سوره توبه را تشکیل می دهد. ع زکات، محتوای کافران و نیز موضوکر شده است: 1- چون این حیم« ندارد؟ دو دلیل برای این امر ذا حمن الر چرا این سوره »بسم اهلل الرسوره با اعالن جنگ به دشمنان و اظهار بیزارى از ایشان آغاز شده و بیان گر خشم خداوند نسبت به این که دربردارنده ی صفت رحمت و نشانه ی صلح و مهربانی حم« محن الر گروه است، با عبارت »بسم ال الر

است، تناسب ندارد. 2- این سوره، دنباله ی سوره انفال است و از این روی، »بسم ال« ندارد. ]نمونه[ماجرای اعالن برائت: در سال هشتم هجرى، مکه فتح شد، اما مشرکان هم چنان براى انجام مراسم عبــادى خــود -کــه آمیخته با خرافات و انحرافات بود- به مکه می آمدند. آنان لباســی را که با آن طواف می کردند، صدقه می دادند. زنی می خواست طواف هاى بیشترى انجام دهد، اما لباس دیگری نداشت، کرد و مردم به او نگاه می کردند. این وضع براى پیامبر؟ص؟ و مسلمانان کفار برهنه طواف پس، به اجبار کــه در اوج قــدرت بودنــد، غیر قابل تحمل بود. پیامبر منتظر فرمان خدا بود تا آن که این ســوره در مدینه نــازل شــد. پیامبــر؟ص؟ بــه ابوبکــر مأموریت داد تــا آیات آغازین این ســوره را بــر مردم مکه بخواند. شــاید انتخاب ابوبکر به دلیل آن بود که او پیرمرد بود و کســی نســبت به او حساســیت نداشــت. اما وقتی او به نزدیك مکه رســید، جبرئیل از ســوى خدا پیام آورد که تالوت آیات را باید کســی انجام دهد که از خاندان کــرد و فرمود: »من از او هســتم و او از من اســت.« کار پیامبــر باشــد. آن حضــرت، علــی؟ع؟ را مأمــور ایــن

گرفت و به مکه رفت و بر مشرکان قرائت نمود. ]نور[ علی؟ع؟ در وسط راه آیات را از ابوبکر آیه 1: پیمان هاى مشرکان الغاء می شود! این آیه به تمام مشرکان اعالم می نماید که: هرگونه پیمانی که با مســلمانان داشــته اند، لغو خواهد شــد: »این اعالم برائت و بیزارى خداوند و پیامبرش از مشــرکانی با آن ها عهد بســته اید، می باشــد.« بر اســاس روایات، چهار مطلب در این قطعنامه اعالم شــد: 1- اعالم برائت و لغو پیمان ها. 2- ممنوعیت شرکت مشرکان در حج از سال آینده. 3- ممنوعیت طواف در حالت

برهنگی. 4- ممنوعیت ورود مشرکان به خانه ی خدا.کنند؛ یا مســلمان شــوند و که تکلیف خود را روشــن آیه 2: در این آیه به ایشــان چهار ماه مهلت می دهد که در این مدت می توانند با امنیت هر جایی کنایه از این اســت یا آماده جنگ باشــند. تعبیر »ســیاحت« کاری بنمایند. اما پــس از پایان مدت باید بدانند که از چنگ قدرت الهی نمی توانند بگریزند برونــد و هــر

کافران است. و خداوند خوارکننده آیه 3: در این آیه اعالن برائت از مشــرکان و لغو پیمان ایشــان به طور رســمی به همگان اعالم می شــود. کبر« طبق بعضی از روایات همان روز عید قربان سال نهم هجرت است که در آن سال منظور از روز »حج امشرکان و مسلمانان با هم حج به جاى آوردند و اجتماع بزرگی از حاجیان تشکیل شده بود. مهلت چهار

ماهه مشرکان از آن روز شروع شد و روز دهم ماه ربیع الثانی سال دهم هجرت به پایان رسید. ]المیزان[

247 ســوره ی تـــوبه

که پیمان شــکنی نکرده اند، محترم اســت: این الغای یک طرفه پیمان مربوط به آیه 4: پیمان آنان که نشــانه هایی بر آمادگی براى پیمان شکنی از آن ها ظاهر شــده بود، بلکه در برخی موارد کســانی اســت ح شــده اســت: »مگر آن دســته از مشــرکین پیمان را زیر پا نهاده بودند. از این رو، اســتثنای حکم نیز مطر

گام برنداشتند.« گاه بر خالف شرایط پیمان که با آن ها پیمان بسته اید و هیچ آیه 5: این آیه، تکلیف مشرکانی را که پس از اتمام مهلت، ایمان نیاوردند، به یکی از سه صورت زیر بیان گرفته می شوند. 3- حبس شده و به بند می دارد: 1- هر جا یافت شــوند، کشــته می شوند. 2- به اسارت کشیده می شوند. این شدت عمل به خاطر آن است که اسالم به دنبال ریشه کن ساختن بت پرستی بوده که محترم شمرده شــود، ولی این شدت و خشونت به این اســت؛ زیرا بت پرســتی مذهب و آیین نیســت معنا نیســت که راه بازگشــت به روى آن ها بســته شــده باشــد، بلکه هر جا و هر لحظه بخواهند می توانند

جهت خود را تغییر دهند. ]المیزان[ماه هــای حــرام: مــراد از ماه هــاى حــرام در این آیــه، همان چهار ماه اســت که در آیه 2 بــه عنوان مهلت کــه عبارتنــد از: ذى القعدة، ذى الحجــه، محرم و ح شــده بــود؛ نه ماه هــاى حرام معروف مشــرکان مطــر

رجب. ]المیزان[گر یکی از مشــرکان از او پناه خواســت، پنــاه دهد و او را که ا آیــه 6: ایــن آیــه به پیامبــر؟ص؟ اجازه می دهد کنار گاهی ندارند و وقتی در به جایگاه امن خود برســاند؛ زیرا بســیاری از مشــرکان از حقایق دین اســالم آ

کرده و مسلمان شوند. کالم خدا در آن ها اثر کالم خدا را بشنوند، چه بسا مسلمانان باشند و

پیام هاین« زی الکافر گر فرصت بازگشت را از دست بدهید، بدبخت شوید. »من که ا 2. سنت الهی این است

ذان« ... » اىل 3. براى جلوگیرى از مظلوم نمایی دشمن و تبلیغ علیه شما، مردم را در جریان بگذارید. »ا

اس« النوا« ت

« ... »فا گرچه با مشرکین باشد. »عاهدت من الشرکین 4. وفا به پیمان الزم است،

وا«وا«، »فخل

5. هم قاطعیت الزم است هم نرمش. »فاقتل

سؤاالت پژوهشی1. میان آیات 1و 3 در بیان اعالم برائت از مشرکان چه تفاوتی وجود دارد؟ )المیزان(

کار رفته است؟ وجه آن چیست؟ )المیزان( 2. در آیه 2 چه التفاتی به کبر« را بیابید. )المیزان، مجمع البیان( 3. اقوال دیگر پیرامون مراد از »روز حج ا

آیات حیـــات248

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌڌ گ گ گگ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڻڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭڭ ۓ ۓ ے ے ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې

ې ېى ىائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ که همواره پیمان شکنی چگونه مشرکان را نزد خدا و پیامبرش پیمانی ]استوار[ تواند بود ]در صورتی که ]به پیمانشان[ کنار مسجد الحرام پیمان بسته اید، پس تا زمانی که با آنان در کسانی می کنند[ مگر کنید؛ زیرا خدا پرهیزکاران را دوست دارد. کنند، شما هم به پیمانتان با آنان پایداری با شما پایداری ]پیوند[ نه شوند، چیره شما بر گر ا که صورتی در بندند؟[ پای خود پیمان بر ]مشرکان چگونه )7(ولی می کنند، خشنود زبانشان با را شما را!! پیمانی نه می کنند، رعایت شما حق در را خویشاوندی کردن شما[ امتناع دارد و بیشترشان بدکار و نافرمان اند.)8( آیات خدا را در برابر دل هایشان ]از خشنود بهایی اندك فروختند و مردم را از راه خدا بازداشتند؛ راستی بد است آنچه را همواره انجام می دادند.که متجاوزند. )9( در حق هیچ مؤمنی رعایت ]پیوند[ خویشاوندی و پیمانی را نمی کنند؛ و آنان هستند

کنند و نماز را بر پا دارند و زکات بپردازند، کفر و شرك[ توبه گر ]از پیمان شکنی، قطع رحم، )10( پس اگون گونا که ]حقایق را[ می دانند، به صورت های گروهی برادران دینی شمایند؛ و ما آیات خود را برای گر پیمان هایشان را پس از تعهدشان شکستند و در دین شما زبان به عیب جویی بیان می کنیم.)11( و اتعهدی پیمان هایشان[هیچ به ]نسبت را آنان که کفر بجنگید پیشوایان با این صورت در گشودند، نیست، بجنگید تا ]از عیب جویی و پیمان شکنی[ بازایستند.)12( چرا و برای چه نمی جنگید؟ آن هم کردند و کردن پیامبر از وطنش جزم که پیمان های خود را شکستند، و عزمشان را بر بیرون گروهی با گر مؤمن هستید، که ا که نخستین بار با شما جنگیدند، آیا از آنان می ترسید؟! در صورتی هم آنان بودند

که از او بترسید.)13( خدا سزاوارتر است

249 ســوره ی تـــوبه

گان واژکردند، به عهد خود پاى بند شدند. 7. استقاموا: پایدارى

کنند، دست یابند. وا )ظهور: برترى به وسیله غلبه بر دیگرى(: غلبه 8. یظهرلیرقبوا: مراقبت نمی کنند، رعایت نمی کنند.

افواه )جمع فم(: دهان ها.تأب: خودداری می کند.

وا: بازداشتند، مانع شدند.

9. صدکه به طور طبیعی حاصل می شود. ع تعهدى : قرابت، خویشاوندى، هر نو

10. ال

ذمة: پیمان، تعهد.معتدون )جمع معتدی: تجاوزگر(: تجاوزگران.

ثوا: پیمان شکستند.

12. نکگرفته شده؛ زیرا در قدیم أیانم )جمع یمین: سوگند(: سوگندهایشان. )از یمین به معناى دست راست

وقتی قسم می خوردند دست راست خود را بلند می کردند. ]قاموس[(گویا کســی که عیب جویی می کند، به طعنوا )طعن(: طعنه زدند. )اصل این لغت از طعن به نیزه اســت،

طرف مقابل ضربه می زند.(ة )جمع امام(: پیشوایان. ائ

ون )باب افتعال، مطاوعه نهی(: نهی را می پذیرند، دست برمی دارند، باز می ایستند. ینتکردند. کارى نمودن(: قصد کردن، آهنگ وا )هم: قصد 13. ه

کردند. بدؤکم )بدأ: آغاز نمود(: )آزار( شما را آغاز مرة )بر وزن فعلة از ماده ی مر(: یك بار.

نکات تفسیریآیه 7: این آیه، به توجیه و تعلیل دســتور برائت و بیزارى می پردازد. نخســت به صورت استفهام انکارى می فرماید: »چگونه ممکن اســت مشــرکان عهد و پیمانی نزد خدا و نزد پیامبرش داشــته باشند )در حالی که پیمان شکنی ننمودند استثناء می نماید: »مگر گروهی را که همواره پیمان شکنی می کنند(؟!« سپس که ]به پیمانشان [ با شما پایدار باشند، که با آن ها نزد مسجد الحرام پیمان بستید. پس تا زمانی کسانی

شما هم به پیمانتان با آنان پایدار و وفادار باشید.«آیــات 8 تــا 10: مشــرکان به هیچ میثاق طبیعــی یا قراردادى بــا مؤمنان وفادار نیســتند! در ادامه ی تعلیــل دســتور نقــض پیمان می فرماید: »چگونه ]مشــرکان بــر پیمان خود پاى بندند و پیمانشــان ارزش

آیات حیـــات250

گــر بر شــما چیره شــوند، نــه ]پیوند[ خویشــاوندى را در حق شــما رعایــت می کنند، نه کــه ا دارد[ در حالــی گر چه امروز شــما را با چرب زبانی راضی می کنند تا از کشتنشــان دســت بردارید، اما پیمــان دیگــری را؟! اکه گفته هایشان ایمان نداشته و بیشترشان فاسقند.« منظور از بخش اول آیه این است دل هایشان به گر خودشــان کمتریــن اعتنایی به گر چه خویشــاوند پیامبر؟ص؟ و گروهی از مســلمانان هســتند، ا قریــش اع نداشته باشند و احترام خویشاوندى را رعایت ننمایند، پس چگونه انتظار دارند پیامبر؟ص؟ این موضوگفتنی اســت مقصود از واژه ی »فاســق« در این آیه، کنند؟! هم چنین و مســلمانان در مورد آن ها رعایت ج شدن از پیمان است؛ زیرا فسق به معنای نافرمانی خدا در همه ی مشرکان وجود دارد. به معناى خار

]المیزان[

گر دستشان که: »این مشرکان ا کید می کند گفتار پیشین را تأ آیه 10: در آیه ی پایانی این بخش بار دیگر برسد، درباره ی هیچ فرد با ایمانی کمترین مالحظه خویشاوندى و عهد و پیمان را نخواهند کرد، چرا که کید، این است که در آیات گذشته آنان همان تجاوز کارانند.« منظور از تکرار مطلب در این آیه عالوه بر تأگرد او بودند، ولی در این آیه سخن از هر فرد با ایمانی که در سخن از یاران پیامبر؟ص؟ و مسلمانانی بود است، یعنی شما در نظر آن ها اهمیتی ندارید، بلکه آن ها با هر کس که مؤمن و پیرو آئین توحید باشد سر دشــمنی دارند، و مالحظه ی هیچ چیز را نمی کنند، پس ایشــان دشــمن ایمان و حق اند. این مطلب نظیر که قرآن در باره ی بعضی اقوام پیشــین می گوید: »آن ها تنها به خاطر این مؤمنان را همان چیزى اســت

که به خداوند عزیز و حمید ایمان داشتند.« )بروج، 8( ]نمونه[ تحت شکنجه قرار می دادند م غیر

ک

ن

مــوا ا

یــت فاعل

ــم و ان تول

ک

آیــات 11 و 12: ایــن آیــات تفســیر مضمون عبــارت »فان تبــت فهو خیر ل

معجزی ال« )آیه 3( اســت. بنابراین، با لغو پیمان هاى مشــرکان و اعالم جنگ با آن ها، ایشــان یکی از دو راه را در پیش دارند: یا اســالم را بپذیرند و حقوق مســاوى با مســلمانان داشــته باشند و جان و مالشان که در این صورت مسلمانان با آن ها خواهند جنگید. کفر خود بمانند در امان باشد و یا این که در شرك و

گــرو انجام تکالیف دینی: مقصود از »توبه« به داللت ســیاق این اســت که به ســوى تکامــل ایمــان در که روشن ترین ایمان به خدا و آیات او برگردند، از این روی، پس از ذکر توبه، مسأله ی به پا داشتن نماز ح نمود. در حقیقت که قوى ترین پشــتوانه جامعه دینی اســت، مطر مظاهر عبادت خداســت و نیز زکات ایــن دو عبــادت، بــه عنــوان نمونه بیان شــده اند و منظــور از ذکر آن ها این اســت که ایمان بــه خدا - که کامل خواهد که موضوعی عملی است - موضوعی قلبی است- با انجام دادن وظایف و تکالیف دینی -

شد. ]المیزان[که در آیات پیشین که ایشــان غیر از مشرکانی هســتند کفر: ســیاق شــرطیه آیه 12 می رســاند پیشــوایان )8-10( ســخن از آنان به میان آمد؛ زیرا آن ها اصال درباره هیچ مؤمنی، خویشــاوندی یا عهد و پیمانی را گر پیمان های خود را پس از عهد بشــکنند ...«؛ رعایت نمی کنند که درباره آن ها شــرط گذاشــته شــود: »ابلکه این آیه درباره کســانی اســت که با زمامدار مســلمانان، عهد و پیمانی داشته ولی آن را شکستند و در

251 ســوره ی تـــوبه

کفر« شدند. ]المیزان[ گرفتند و به تعبیر قرآن »پیشوایان مقابل پیشوای مسلمانان قرار آیــه 13: از ایــن آیــه تــا آیه 16 مســلمان ها را تحریك می کند که با مشــرکین بجنگند. از ایــن روی، در این که گروهی پیکار نمی کنید آیه به برخی از زشت کاری ها و جنایات ایشان اشاره می نماید: »چگونه شما با کنند؟!« آری! شــما آغازگر ج گرفتند پیامبر را از ســرزمین خود خار پیمان هایشــان را شکســتند، و تصمیم که نگران و ناراحت باشــید، بلکه مبارزه و پیمان شــکنی در آغاز از آن ها شروع مبارزه لغو پیمان نبوده اید کامال بی جاست؛ زیرا گر تردید بعضی از شما در پیکار با آن ها به خاطر ترس است، این ترس شده است و ا

که تنها از او و مخالفت فرمانش بترسید. گر به راستی به خدا ایمان دارید، سزاوارتر است ا

پیام ها: 10. رعایــت حقــوق خویشــاوندان و وفــادارى بــه پیمــان، واجب و بی اعتنایــی به آن ها برخاســته از روح

ولئك هم العتدون«تجاوزگرى است. »أ

م«

قاموا« ... »فاخوانک11. شرط ورود به دایره ى اخوت دینی، نماز و زکات است. »ا

وا« )بــا توهین کنندگان به مقدســات 12. کیفــر طعــن و توهیــن به اســالم، اعدام اســت. »طعنــوا«، »فقاتل

کرد.( مذهبی، باید به شدت برخورد - نســبت بــه از بین بردن ریشــه ی کفر حســاس باشــید؛ چــون امکان بازســازی دوباره ی نیروهــا را دارد. کردید، ولی در فر« از حضرت علی؟ع؟ پرســیدند: »چــرا فراریان جنگ صفین را تعقیــب

ک

ــة ال ئ

ــوا ا

»فقاتل

کفر زنده بود و فراریان دور او کارى به فراریان نداشتید؟« حضرت فرمود: »در صفین، رهبر جنگ جمل، جمع شــده، متشــکل می شــدند و حمله ى مجدد می کردند، اما در جنگ جمل، با کشته شدن رهبرشان،

محورى براى تشکل و سازماندهی مجدد نداشتند.«وا«، »بدأوکم« ثوا«، »ه

13. اهداف و انگیزه هاى جنگ، باید براى رزمنده ى مســلمان روشــن باشــد. »نک

)بیان این که: دشــمنان پیمان ها را شکســتند و نســبت به رســول خدا ســوء قصد داشــتند و آغازگر جنگ بودند.(

سواالت پژوهشی1. مقصود از عبارت »عند السجد الرام« چیست؟ )نمونه(

2. منظور از برادرخوانده شدن مؤمنان در قرآن چیست؟ )المیزان(3. در روایات اهل بیت؟مهع؟، چه مصادیقی برای »امئة الکفر« بیان شده است؟ )نور الثقلین، المیزان(

آیات حیـــات252

پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک کک ک گ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉۉ ې ې ې ېى ى ائ ائ ەئ ەئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئی ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ

ی ی ی جئکند و رسوایشان نماید و شما را بر آنان پیروزی دهد و با آنان بجنگید تا خدا آنان را به دست شما عذاب سینه های ]پر سوز و غم[ مردم مؤمن را شفا بخشد.)14( و خشم دل هایشان را از میان ببرد؛ و خدا توبۀ گذارند که شما را به خود وا کرده اید گمان هر کس را بخواهد می پذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است.)15( آیا کردند و غیر خدا و پیامبرش و که جهاد کسانی از شما را که هنوز ]و به بوتۀ آزمایش نیازمایند[ در حالی مؤمنان را محرم اسرار خود نگرفتند، از دیگران مشخص نکرده است ]یقینا باید آزمایش شوید تا مؤمن که بر ضد گاه است.)16( و مشرکان در حالی از غیر مؤمن معلوم شود[؛ و خدا به آنچه انجام می دهید آکه اینانند ندارند؛ را خدا مساجد کردن آباد صالحیت می دهند، گواهی حقایق[ انکار ]و کفر به خود کردن مساجد خدا فقط در صالحیت کسانی اعمالشان تباه و بی اثر است و در آتش جاودانه اند.)17( آباد که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته و جز از خدا نترسیده اند؛ است کردن مسجدالحرام را مانند ]عمل[ یقینا اینان از راه یافتگان اند.)18( آیا آب دادن به حاجیان و آباد کرده است؟! ]این دو[ نزد خدا که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کسی قرار داده اید که ایمان آوردند و هجرت گروه ستمکاران را هدایت نمی کند.)19( آنان برابر و یکسان نیستند و خدا

253 ســوره ی تـــوبه

کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا به جهاد برخاستند، منزلتشان در پیشگاه خدا بزرگ تر و برتر کامیابند.)20( که است، و فقط اینانند

گان واژزهم: خوارشان سازد. 14. یحن

یشف )شفاء: سالمت، بهبودی(: شفا دهد، بهبود بخشد. هب بـ: برد.(: می برد.

15. یذهب )ذ

یتــوب ال: خداونــد )بــه رحمت( باز می گردد، رو می کند، توبه را می پذیــرد.« ) توبه با حرف »اىل« از بنده که کردن خداوند و پذیرفتن توبه اســت ع به خداســت و با »عیل« از خدا و به معنای رو و به معنای رجو

ع است. ]المیزان[( آن نیز نوعی رجو16. حســبت )حســب= حساب: شمردن؛ حسبان: طن و گمان، محاسبه و شمارش های غیر قطعی(: آیا

پنداشته اید؟که در چیز دیگرى در گرفته شود، هر چه که محرم اسرار وج: معناى داخل شدن(: بیگانه ای

ولیجة )ول

آید و از آن چیز نباشد، جاسوس. )مفرد و جمع این واژه یکسان است.( کنند. که آباد کردن(: وا )عمارة: ترمیم خرابی بنا، آباد 17. ان یعمر

گواهند. کفر خود که بر شاهدین عیل انفسهم بالکفر: در حالی کافران و حبطــت: تبــاه شــد. از بین رفــت. )»احباط«، در اصطــالح قرآن معناى تباه شــدن اعمال نیــك

مشرکان است.(19. سقایة: آب دادن.

که ایمان دارد. کسی کمن آمن: مانند )کار یا ایمان( کامیاب ها، رستگاران. ون )جمع فائز(: به مراد رسیدها، 20. فائز

نکات تفسیریآیــات 14 و 15: آثــار جنــگ با مشــرکان: در ایــن بخش با وعده ی پیــروزى قطعی به مســلمانان و بیان آثار مثبت جنگ، رغبت ایشــان را نســبت به مبارزه می افزاید و با این روحیه بخشــی از ایشــان می خواهد تــا بــه پیکار با مشــرکان بپردازند. آثاری که در این آیات به آن ها اشــاره شــده عبارتنــد از: عذاب و خواری

مشرکان، پیروزی مؤمنان و آرام بخشی قلوبشان، فرونشستن آتش خشم مؤمنان. آیه 16: جنگ؛ آزمونی دیگر برای مسلمانان: این آیه ثمره ی دیگر جنگ با مشرکان را آزمایش ایمان کــه تنهــا خدا، پیامبــر و مؤمنــان را هم راز کــه در آن کســانی و اســتقامت مســلمانان برمی شــمرد. آزمونــی خود می گیرند از مدعیان ایمان بازشناسی می شوند. نتیجه این بیان نیز، تحریک بیش تر مؤمنان برای که منظور از عبارت »و لا حضور هر چه محکم تر برای قبولی در این آزمون الهی اســت. فراموش نکنیم

آیات حیـــات254

یعلم ال؛ هنوز خدا ندانســته اســت.« این نیســت که خدا هنوز افراد مجاهد و با ایمان را نشــناخته اســت که هنوز خداوند چنین افراد را براى دیگران و می خواهد در این جنگ بشناســد، بلکه منظور این اســت که: گر چه خداوند آن ها را می شناسد؛ چرا مشخص نکرده است و این افراد ظهور و بروز پیدا نکرده اند؛ ا

ون« ]کوثر[ا تعمل »و ال خبیر ب

روایت: امام باقر؟ع؟ فرمود: »مراد از مؤمنین در این آیه آل محمد؟ص؟ است.« ]نورالثقلین[که اعمال بندگان تنها وقتی مورد پســند مجموعه آیات 17 تا 24: این آیات، این مفهموم را می رســاند که از روى حقیقت ایمان به او و فرستاده اش و نیز ایمان به گرفته و نزد او جاودانه می ماند خداوند قرار گر نه همگی نابود خواهد شد و سودی برای صاحبش نخواهد داشت. ]المیزان[ روز جزا انجام شده باشد، و آیــه 17: مشــرکان، حــق عمــران مســاجد را ندارنــد: مشــرکان مکه همــواره به خــود می بالیدنــد که ما متولیــان مســجد الحــرام هســتیم؛ آن را تعمیــر می کنیــم و بــه حاجیــان آب می دهیــم. بعد از لغــو پیمان مشــرکان و حکــم جهــاد بــا آنان، ممکن بود بعضــی بگویند که چرا مــا این گروه عظیم را از خــود برانیم و اجازه ندهیم براى مراســم حج به مســجد الحرام قدم بگذارند، در حالی که شــرکت آنان در این مراسم از کمك هاى مالی و هم آبادى معنوى هر نظر مایه ی آبادى است، هم آبادى بناء مسجد الحرام از طریق

از نظر افزایش جمعیت در اطراف خانه خدا! ]نمونه[ن

مراد از عمران مســاجد چیســت؟ از دیدگاه عالمه طباطبایی؟هر؟ مقصود از »عمارت« در عبارت »ا

گر کردن آن با زیارت؛ زیرا ا وا« اصالح قســمت های مشــرف به خرابی، و مرمت آن ها اســت، نه آباد یعمرکه منظور از آیه مطلق که زیارت دارد، در حالی به این معنا باشــد، آیه تنها ناظر به مســجد الحرام اســت که ممکن اســت مســاجد اســت. البته ســایر مســاجد هم با نماز خواندن در آن ها رونقی به خود می گیرند اسم آن را زیارت و عمارت گذاشت، ولی در زبان قرآن این عمل دخول در مسجد خوانده شده نه زیارت.

]نمونه[

ح شده است: 1- ایمان به خدا آیه 18: شرایط الزم برای آبادگران مساجد: چهار ویژگی در این آیه مطرکه این شرایط را داشته و معاد. 2- برپا داشــتن نماز. 3- پرداخت زکات. 4- نترســیدن جز از خدا. کســی کــه از »مهتدیــن« )هدایت یافتگان( باشــد. این که خداونــد ایــن هدایت یافتگی را به باشــد، امیــد اســت که انسان که یك یا دو بار اهتداء و راه یافتن باعث نمی شود صورت قطعی نوید نداد، از این جهت است که چنین شــخصی از گردد، پس امید اســت از راه یافتگان به شــمار آید و این صفت برایش الزم و مســتقر

مهتدین شود. ]المیزان[آیه 19 و 20: شــأن نزول: عباس، عموى پیامبر و شــیبه به یکدیگر افتخار می کردند عباس به آبرســانی که از شــما حیا کعبه. علــی؟ع؟ فرمود: »با این کلیــددارى خــود بــه زائــران خانه خدا می بالید و شــیبه به که شما ندارید!« آن ها پرسیدند: »کدام افتخار؟!« کم افتخارى دارم که با این سن می کنم، باید بگویم کــردم تا شــما ایمان بــه خــدا و پیامبــر آوردید.« عبــاس ناراحت شــده نزد فرمــود: »مــن بــا شمشــیر جهــاد

255 ســوره ی تـــوبه

کرد. ســرانجام، جبرئیل نازل شــد و گفت: اى محمد! پــروردگارت به تو پیامبــر؟ص؟ از علی؟ع؟ شــکایت جعلت ســقایة الاج و ....« )آیات 19 تا 22(

ســالم می فرســتد، و می گوید: این آیات را بر آن ها بخوان: »ا

»آیــا آب دادن بــه حاجیان و آباد کردن مســجدالحرام را مانند ]عمل [ کســی قــرار داده اید که به خدا و روز گروه کرده اســت؟! ]این دو[ نزد خدا برابر و یکســان نیســتند و خدا قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا که ایمان آوردند و هجرت ستمکاران را هدایت نمی کند. آنان

کامیابند.« ]مجمع[ که به جهاد برخاستند، منزلتشان در پیشگاه خدا بزرگ تر و برتر است، و اینانند ک فضیلت و افتخار، ایمــان به خدا و روز ک فضیلــت و افتخار چیســت؟ بر اســاس این آیات، مــال مــالکلید جــزا، هجــرت و نیــز جهــاد در راه خــدا بــا جان و مــال خویش اســت، نه چیزهــای دیگر! پــس، حتی گر بدون ایمان باشد، که از مهم ترین مناصب جاهلی شمرده می شدند ا داری خانه خدا و سقایت حجاج

ارزشی ندارد.

پیام ها16. وظیفــه مســلمانان، در برابــر دشــمنان خارجــی جنگیــدن و در برابــر دشــمنان داخلــی، حفظ اســرار و

وا«

خذ یت

رازدارى است. »جاهدوا«، »لکه اســرار جامعه اســالمی را جز با خدا و رسول و مؤمنان واقعی در میان کســانی در آزمون ایمان موفقند -

نگذارند. »ولیجة« )در صدر اسالم افرادى با بیگانه ارتباط داشتند(18. با وجود ایمان، عمل صالح، نماز، زکات و شجاعت، باز هم مغرور نشویم، هنوز خطر انحراف وجود

ونوا من الهتدین«

ن یکولئك ا

دارد. »فعىس أ

سؤاالت پژوهشیکه تا پیامبر در میان مردم است، خداوند عذابشان نمی کند، پس چگونه در 1. در آیه 32 انفال خواندیم

آیه 14 سخن از عذاب آنان آمده است؟ )نور(2. اهمیت آبادســازی مســاجد را بر اســاس روایات تبیین نمایید. )نمونه، وســائل الشــیعه، بخش احکام

المساجد، باب 8( ال« چیست؟ )المیزان(

ش ال یحن

3. منظور از خشیت در عبارت »و ل

آیات حیـــات256

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺٺ ڀ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڱ ڳ ڳ ڳڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ہ ہہ ۀ ڻۀ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ

ۅ ۉ ۉ ې ې ې ېى ى ائ ائ ەئ آنها نعمت های آنان در که برای را نزد خود به رحمت و خشنودی و بهشت هایی آنان پروردگارشان بزرگ است.)22( پاداشی نزد خدا آنجا جاودانه اند؛ مسلما در پایدار است مژده می دهد.)21( همواره و سرپرستان را دوستان آنان ترجیح دهند، ایمان بر را کفر برادرانتان و پدرانتان گر ا ایمان! اهل ای که ستمکارند. اینان هستند گیرند، را دوست و سرپرست خود آنان که از شما کسانی خود مگیرید؛ و

که فراهم آورده اید گر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشانتان و اموالی )23( بگو: او خدا از شما نزد کرده اید، خوش دل آنها به که خانه هایی و می ترسید کسادی اش از که تجارتی و گروه پیامبرش و جهاد در راهش محبوب ترند، پس منتظر بمانید تا خدا فرمان عذابش را بیاورد؛ و خدا بدکار نافرمان را هدایت نمی کند.)24( بی تردید خدا شما را در جبهه های زیاد و عرصه های بسیار یاری کرد، ولی ]فزونی که فزونی افرادتان شما را مغرور و شگفت زده کرد و ]به ویژه[ روز ]نبرد[ حنین، آن زمان عدد[ چیزی از خطر را از شما برطرف نکرد، و زمین با همۀ وسعت و فراخی اش بر شما تنگ شد، سپس پشت به دشمن از عرصۀ نبرد گریختید.)25( آن گاه خدا آرامش خود را ]که حالت طمأنینۀ قلبی است[بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد، و لشکریانی که آنان را نمی دیدید ]برای یاری مؤمنان[ فرود آورد، و کسانی

کفرپیشگان.)26( کیفر کرد؛ و این است کفر می ورزیدند، به عذاب سختی مجازات که را

257 ســوره ی تـــوبه

گان واژکه به وســیله ى آن، ــرهم: به ایشــان مژده می دهد. )اصل بشــارت، خبر مســرت بخشــی اســت 21. یبش

شادى در پوست صورت احساس می گردد. ]مفردات[(رضوان: خشنودی، رضایت.

نعم: نعمت فراوان.مقم: پایدار، همیشگی.

ىل(: سرپرستان، دوستان یاور. ولیاء )جمع و23. ا

استحبوا )استحباب: طلب حب(: ترجیح دادند، خوش تر دارند، برگزیدند. گرفته شده است.( 24. عشیرتکم: خویشان نزدیك شما. )این واژه از »عشرت: دوستی«

کردن، به دست آوردن(: بدستشان آوردید. کسب اقترفتموها )اقتراف: کسادها: از بی رونقی اش بیم دارید. شون ن

تکان« شروع شد.( که با »ان بصوا: پس منتظر بمانید. )این جمله، جزاء براى جمله شرطیه اى است فتر

25. مواطن )جمع موطن: اسم مکان از وطن و به معناى محل استقرار(: جاها، قرارگاه ها.: نام سرزمینی میان مکه و طائف. حنین

م )اعجاب: شگفت زدگی(: به تعجب و شگفتی انداخت.

عجبتکا

کفایت، بی نیازی(: بی نیاز نکرد. م تغن )غن: فل

گستردگی مکان(: فراخ شد، وسعت یافت. رحبت )رحب: فراخی و کنان. کردن(: پشت ین )ادبار: پشت مدبر

26. سکینة: آرامش، امنیت.وها: ندیدید آن ها را. تر

ل

نکات تفسیریگروهــی را که دارای ســه ویژگی ایمــان به خدا، آیــه 21 و 22: بشــارات بــه رســتگاران: آیــه ی پیشــین، هجرت و جهاد در راه خدا هســتند، رســتگاران نامید. خداوند در این بخش، به آنان ســه مژده می دهد: کــه نعمت هاى پایــدار و تمام 1- رحمتــی گســترده از جانــب خــود. 2- خوشــنودى از آن هــا. 3- بهشــتی

نشدنی دارد و در آن جاودانه خواهند بود. آیــه 23 و 24: شــأن نــزول: هنگامی که امیر مؤمنان علی؟ع؟ )در مراســم حج( اعــالم کرد که بعد از این هیــچ مشــرکی حــق ورود به مســجد الحــرام را ندارد، فریــاد برخی مؤمنــان از طایفه ی قریش برخاســت و گفتند: »تجارت ما از میان رفت، خانواده هاى ما ضایع شد، و خانه هایمان ویران گشت.« این آیات نازل

گفت. ]تفسیر قمی ج1ص284[ شد و به آن ها پاسخ

آیات حیـــات258

گروهی از مســلمین برای فــرار از پیــکار با مشــرکان! آخرین وسوســه و بهانه اى پاســخ بــه بهانــه ی که فکر می کردند کار می بردند، این بــود گروهی از مســلمانان در برابر دســتور پیکار با بت پرســتان به کــه کــه چــون در میــان مشــرکان، خویشــاوندان نزدیك آن هــا وجود دارنــد، در صــورت جنگ با آنــان، باید از خویشاوندان خود چشم بپوشند. هم چنین، بخش زیادی از سرمایه ها و تجارت آنان در دست مشرکان بود و نیز خانه هاى مرفه و آبادى در مکه داشــتند و در صورت درگیرى با مشــرکان، ممکن بود آن ها هم که ارزش های از بین برود و یا از ارزش و اســتفاده بیفتد. این آیات خطاب به این افراد نازل شــده اســت

ایمانی را فدای منافع مادی و احساسات عاطفی نکنند. ]نمونه[خ می دهد و خطــاب از مؤمنین به ســوی کــدام محبوب ترنــد؟ در آیــه 24 التفاتــی ر دیــن خــدا یــا دنیــا پیامبــر؟ص؟ برمی گــردد تا اشــاره ای باشــد به این که خــداى تعالی از خطاب با مؤمنان سســت ایمان روی که نهی که دل هایشــان آن چنان مشــغول اســت برگردانده؛ چون از دل های آنان باخبر اســت و می داند کافر خود دســت بردارند. بنابراین پیامبر؟ص؟ را خطاب الهی ســبب نمی شــود از دوســتی پدران و برادران گر ســرمایه هاى هشــت گانه زندگی مــادى، در نظر انســان پرارزش تر که ا قــرار داده تــا به مؤمنین برســاند کند، معلوم گران بهاتــر از خــدا، پیامبــر؟ص؟ و جهاد در راه خدا باشــد و حاضر نباشــد آن ها را فداى دیــن و

کامل دست نیافته است، پس باید منتظر امر الهی باشد. ]المیزان[ می شود هنوز به ایمان واقعی و که که باید مؤمنان سست ایمان منتظرش باشند: مراد از امر خداوند، یا عذابی است منظور از امری گروه دیگرى را جایگزین ایشان می نماید که دوستی نازل خواهد شد و یا این که آن ها را از میان می برد و خدا را بر منافع مادى خود ترجیح می دهند. احتمال دوم با ســیاق آیه ســازگارتر اســت؛ زیرا در انتهای آیه گر این موارد هشت گانه را بر خدا و رسول می فرماید: »خداوند فاسقان را هدایت نمی نماید.« یعنی: شما او جهــاد در راه خــدا ترجیــح دادیــد، دیگر صالحیت یــاری دین را ندارید و دیگر خداوند شــما فاســقان را از نعمت هدایت بهره مند نمی سازد. این حقیقت، در آیات دیگر از جمله آیه 54 سوره مائده، نیز آمده است: گروهی را می آورد کســی از شــما از دین خود برگردد، به زودى خداوند که ایمان آورده اید هر کســانی »اى کافران ســختگیر هستند و در که آن ها را دوســت دارد و آن ها نیز او را دوســت دارند، بر مؤمنان فروتن و بر

راه خدا جهاد می کنند.« ]المیزان[آیات 25 تا 26: ماجرای غزوه حنین: طبق بعضی از روایات، در طول بیســت و ســه ســال دوران نبوت کرد که جنــگ حنین از جمله پیامبــر اســالم؟ص؟ خداونــد در هشــتاد مورد از راه اعجاز مســلمانان را یــارى آن هــا بــود. پیامبر؟ص؟ در آخر ماه رمضان ســال هشــتم هجری، پس از فتح مکه با دوازده هزار نفر ســپاه عــازم وادى »حنین« شــد تا بــا دو قبیله ی بزرگ »هوازن« و »ثقیف« -که بر ضد مســلمانان توطئه چینی می کردند- وارد جنگ شــود. در آغاز جنگ، مســلمانان به خاطر فزونی سپاه خود مغرور شدند و دشمن را کوچك شمردند، ولی وقتی جنگ شروع شد، سپاه مسلمانان شکست خورده و از میدان جنگ گریختند و که از جمله ی آن ها »علىبن ابی طالب؟ع؟« گذاشتند. تنها نه نفر همراه پیامبر ماندند پیامبر؟ص؟ را تنها

259 ســوره ی تـــوبه

گرفت و صــدا زد: »اى و »عبــاس بن عبدالمطلــب« بــود. بــه دســتور پیامبر، عبــاس در جاى بلندى قــرار کنید.« احساسات مسلمانان تحریك کجا می روید؟ دین خدا را یارى مهاجر و انصار اى یاران سوره بقره شــد و به میدان برگشــتند و از طرفی خداوند فرشــتگان را به یارى مســلمانان فرســتاد. ســرانجام، آرامش کرد و گونه ای معجزه آســا یارى بــر پیامبر؟ص؟ و مســلمانان برگشــت و خداونــد یك بار دیگر مؤمنــان را به

کافران است. ]کوثر[ که چنین شکست و عذابی جزای کافران را عذاب نمود ع جنگ ها و ســرایاى پیامبر؟ص؟ -که مشــکل فقهی! مجمو

اســتناد امام هادی؟ع؟ به آیه برای حل

کثیرة« آمده- هشــتاد مورد اســت. نقل شــده اســت: »متوکل عباســی« مریض در این آیه با تعبیر »مواطن کثیرة: درهم های زیاد« به مســتمندان بدهد. پس از بهبودى، گر شــفا یافت، »دراهم که ا کرد شــد و نذر که تعداد درهم ها چقدر باشد؟ به سراغ امام هادى؟ع؟ رفتند. آن حضرت با استناد به این آیه بحث شد

فرمودند: »باید هشتاد درهم بدهد.« ]نورالثقلین[

پیام هاگــذرا بگذریم، به نعمت هاى ابدى و پایدار می رســیم. »نعم گــر بــه خاطــر خدا از نعمت هاى فانی و 21. ا

مقم«که به همه ى دنیا »متاع قلیل« می گوید، پاداش مجاهدان را، »عظم« می شمرد. 22. خداوندى

کان آباؤکم ... 24. برای رهایی از وابستگی های مادی باید اعتقاد و محبت به خدا را تقویت نمود. »ان م من ال و رسوله ...«

یک

حب ال

... ا

موال

و ا

« )نکره در سیاق نفی م شــیئا

م تغن عنک

25. بدون اذن و اراده الهی، اســباب مادى هیچ اثری ندارد. »فل

مفید عموم است.(

سؤاالت پژوهشیم الرض با رحبت « چیست؟ )المیزان، نمونه(

یک

1. منظور از »و ضاقت عل

ح شــده و »ابناء« و »ازواج« نیامده اســت؟ 2. چرا در آیه 23 به خالف آیه 24، تنها »آباء« و »اخوان« مطر)المیزان(

3. چرا خطاب در آیه 25 متوجه عموم مســلمانان شــده اســت؛ درحالی که بسیاری از آنان در جنگ حنین منافق یا سست ایمان بودند؟ )المیزان(

آیات حیـــات260

ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ پڀ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ڤڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃڃ ڃ ڃ چ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ھ ھ ھ ہہ ہ ہ ۀۀ ڻ ڻ ھ ے ےۓ ۓ ڭڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ

ې ې ېى ى ائ ائ ەئەئ وئ وئ ۇئ ۇئ آمرزنده که بخواهد می پذیرد؛ و خدا بسیار را کس توبۀ هر از جنگ[ فرار ]گناه این از بعد سپس خدا امسال به از بعد نباید پلیدند؛ پس که مشرکان این نیست ایمان! جز و مهربان است.)27( ای اهل از گر ]به سبب قطع رابطه با آنان و تعطیل شدن داد و ستد با ایشان[ مسجدالحرام نزدیك شوند؛ و اگر بخواهد شما را از فضل و احسانش بی نیاز می کند؛ یقینا خدا دانا و حکیم تنگدستی می ترسید، خدا اکه به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند، و آنچه را خدا و پیامبرش کتاب کسانی از اهل است.)28( با که حالی در خود اختیار به تا بجنگید نمی پذیرند، را حق دین و نمی شمارند، حرام کرده اند، حرام پسر عزیر، گفتند: یهود و بپردازند.)29( جزیه فروتن اند و متواضع اسالمی[ دولت احکام به ]نسبت که به زبان می آورند، و به گفتاری ]بی دلیل[ است گفتند: مسیح پسر خداست. این خداست. و نصاری کند، چگونه ]از کفر ورزیدند شباهت دارد؛ خدا آنان را نابود که پیش از این ]به حقایق[ کسانی گفتار حق به باطل[ منحرف می شوند.)30( آنان دانشمندان و راهبانشان و مسیح پسر مریم را به جای خدا که هیچ معبودی جز او نیست که مأمور نبودند مگر اینکه معبود یگانه را گرفتند؛ در حالی به خدایی

بپرستند؛ منزه و پاك است از آنچه شریك او قرار می دهند.)31(

261 ســوره ی تـــوبه

گان واژکی )مصدر بــه معنــای فاعــل(. »نجس« با ــس: پلیــد، ناپــاك. )صفــت مشــبهه( یــا پلیــدی، ناپا ج

28. ن

»نجس« از نظر اصل لغت تفاوتی ندارند و هر دو، صفت مشــبهه و یا مصدر به معناى فاعل هســتند ولی کار می برند. ]کوثر[ نوعا اولی را در پلیدى معنوى و ظاهرى و دومی را در پلیدى ظاهرى به

ة: تنگدستی، فقر. عیل

گرایش ندارند. دین را نمی پذیرند. 29. ل یدینون: به دین حت یعطوا: تا بدهند.

یة )جزاء: کیفر، پاداش(: مالی که اهل کتاب به پاداش احترام به جان، مال و ناموسشان به حکومت جزاسالمی می پردازند، باج.

که خوار و حقیر هستند ون )جمع صاغر(: حقیران، خواران، در حالی صاغرکه برخی یهودیان او را فرزند خدا پنداشته اند. یر: یکی از پیامبران بنی اسرائیل 30. عز

یضاهئون: شباهت دارند.ون )افك: برگردانیدن(: گردانیده می شوند، با دروغ انحراف می یابند. )در این جا منظور برگردانیدن

یؤفک

از حق به سوى باطل است.(کار او زیــور دادن معانــی بــا بیانــی خــوش و زیبــا باشد.)بیشــتر در کــه الحبــار )جمــع حبــر(: دانشــمندى

کار می رود.( دانشمندان یهودی به کار می رود.( هبان )جمع راهب(: پارسایان، زاهدان، تارکان دنیا. )بیش تر در عالمان مسیحی به ر

وا: فرمان داده نشدند. مرما ا

ک و منزه است او. سبحانه: پا

نکات تفسیریآیه 28: ورود مشرکان به مسجد الحرام ممنوع! یکی از فرمان هاى چهارگانه اى که حضرت علی؟ع؟ که از ســال آینده هیچ یك از مشــرکان کرد این بود در مراســم حج ســال نهم هجرت، به مردم مکه ابالغ کنــد. منظور از پلیدى حــق ورود بــه مســجد الحرام و طــواف خانه کعبه را ندارند؛ زیرا مشــرکان پلید و ناپاکوته فکرانی کی جسم آن هاست. در انتهای آیه در پاسخ به مشرکان، هم پلیدى معنوى آن ها و هم ناپاکد شود و دچار فقر گردند، می فرماید: که می ترســیدند با اجراى این حکم بازارشــان کســاد و تجارتشان راگر بخواهد شما را به زودى از فضل و احسانش گر از بی نوایی و تنگدستی می ترسید، ]نترسید که[ خدا ا »ابی نیاز می کند. یقینا خدا دانا و حکیم است.« این وعده ی الهی تحقق یافت و و با مسلمان شدن بیشتر قبایل عرب و از جمله مردم یمن و مســافرت آن ها به مکه، این شــهر رونق اقتصادى بیشــترى پیدا کرد. کرد. البته گفتنی اســت بر اســاس این آیه مشــرکان نجس اند و با ایشان باید همانند یك چیز نجس رفتار

آیات حیـــات262

برخی مانند عالمه طباطبایی؟هر؟ این آیه را ناظر به حکم فقهی نجاست مشرکان نمی دانند. ]کوثر[کتــاب: در آیات قبل، ســخن از پلید بودن مشــرکان بــود، در این آیه آیــه 29: شــیوه ی برخــورد بــا اهل شــیوه ى برخــورد بــا اهل کتاب را بیــان می کند. از آن جا که اهل کتاب از نظر پیروى از یك دین آســمانی شباهتی با مسلمانان دارند، اجازه ی کشتن ایشان داده نمی شود، ولی تنها زمانی با آن ها مقابله نخواهد که به صورت یك اقلیت ســالم مذهبی با مســلمانان زندگی مســالمت آمیز داشــته باشــند و اســالم را شــد

محترم بشمرند. کتــاب باید بــه حکومت اســالمی بپردازند تا که اهل جزیــه چیســت؟ جزیــه عبارت اســت از مقــدار مالی حکومــت اســالمی بــه آن هــا امــان داده و بتواننــد در کنار مســلمانان زندگی آرامی داشــته باشــند. جزیه را کــرد که هر نفــرى از آن ها مبلــغ معینی را بدهنــد و یا به می تــوان بــه صــورت مالیــات ســرانه از آن ها اخذ کریم کنند. قرآن صــورت خــراج یا مالیات بر زمین باشــد که براى مقــدارى از زمین مبلغ معینی پرداخــت کم اسالمی است، ولی به هر حال باید جزیه را به مقدار این مبلغ را تعیین نکرده و تعیین آن به عهده حاکامال کمیت اســالم بر آن ها این صورت از آن ها گرفت که در مقابل مســلمانان کوچك شــمرده شــوند و حا

مشخص شود. ]کوثر[کتــاب: با این که اهل کتاب، بــه خدا و قیامت ایمان دارند، ولی در آیه آنان را نســبت به خدا و کفــر اهــل قیامت بی ایمان معرفی کرده اســت؛ زیرا قرآن، کســانی را که به بخشــی از معارف ایمان دارند و بخشی را

کافر می داند. )نساء،150( ]المیزان[ منکرند، کتاب: این آیه، به گونه اى توضیح و دلیل آیه ی پیشین است؛ زیرا در آیه 30: انحرافات اعتقادی اهل آن جا فرمود: »اهل کتاب به خدا و قیامت ایمان ندارند.« این آیه به نمونه ای از انحرافات اعتقادی اهل کتاب می پردازد: »یهودیان می گویند: عزیر پســر خداســت و مســیحیان می گویند: مســیح پسر خداست.« گروه را نفریــن می کند و می فرماید: »خدا آن ها را بکشــد! چگونــه از حق برگردانیده در پایــان آیــه ایــن دو گر چه در ابتدا در مســیر حق بودند، عواملی چون دانشــمندان جاه طلب و ســاده لوحی و شــدند؟« یعنی ا

جهالت شان، آن ها را از حق به سوى باطل برگردانید. یهودیان و عزیر: »عزیر« در تاریخ یهود موقعیت خاصی دارد؛ زیرا هنگامی که به وسیله ی »بخت نصر« پادشــاه »بابل« وضع یهود به کلی درهم ریخته شــد، شهرهایشــان به دســت ســربازان افتاد و معبدشــان کرد، که »کوروش« پادشــاه ایــران »بابــل« را فتح کتــاب آن هــا )تورات( ســوزانده شــد. هنگامی ویــران و گردند که یهود به ســرزمین خــود باز کــوروش اجازه داد کرد. »عزیــر« نــزد وى آمــد و براى آن ها شــفاعت و توراتشــان از نو نوشــته شــود. عزیر در حدود ســال 457 قبل از میالد مســیح، طبق آن چه در خاطرش از که گفته هاى پیشینیان یهود باقی مانده بود، »تورات« را از نو نوشت. بنابراین، به خاطر خدمت مهمی گویا کردند و به او پســر خدا لقــب دادند. کرده بــود، بعضی از یهودیــان درباره ی او غلو او بــه دیــن یهــود گفتاری این لقب، تشــریفاتی بوده و براى نشــان دادن نزدیکی او به خدا بوده اســت، ولی در عین حال

263 ســوره ی تـــوبه

کــه تنها گروهــی از یهودیــان معاصر پیامبــر؟ص؟، عزیــر را فرزند خدا شــرك آلود اســت. برخــی نیــز گفته اند می دانستند. ]المیزان[

کتــاب: یکی از یاران امام صــادق؟ع؟ به نام »ابوبصیر« دربــاره ی این آیه از آیــه 31: شــرک عملــی اهل امام توضیح خواســت. امام؟ع؟ فرمود: »به خدا قســم احبار و رهبان، یهود و نصارى را به پرســتش خود گر چنین می کردند، یهود و نصارى هرگز قبول نمی کردند، و لی آنان برخی از محرمات را نمی خواندند و ابر مردم حالل نمودند و برخی از حالل ها را حرام، )و آن ها نیز پذیرفتند( پس یهود و نصارى بدون این که

خودشان متوجه باشند احبار و رهبان خود را پرستیدند.« ]نورالثقلین[

پیام ها28. چون نزدیك شدن، زمینه ى وارد شدن است، پس مشرکان نباید به مکان هاى مقدس حتی نزدیك

بوا« شوند. »فال یقربوا« ... »و ان س فــال یقر ج

- در دســتورات و آئین نامه هــا، بــه تنش هــا و پیامدهاى آن نیز توجه کنیم. »ن

ة ...«خفت عیل

ذین ل ــوا ال

که دیگران تســلیم او شــوند. »قاتل 29. حکومــت اســالمی بایــد از چنان قدرتی برخوردار باشــد

ون« یؤمنون« ... »و هم صاغروا کفر ذین

ال

کفار پیشین است. »یضاهؤن قول 30. ریشه ى خرافات در مذهب یهود و نصارى، در عقاید

« )محققان امروز معتقدند بســیارى از معارف تورات و انجیل، بــا خرافات بودائیان و برهمائیان

مــن قبــلو یونانیان آمیخته شــده اســت و حتی بســیارى از داســتان هاى انجیل، عینا در مذهب بودا و برهمایی

دیده می شود.(»

واحدا

لیعبدوا الا

وا ال مر

31. اطاعت بی قید و شرط از غیر خدا، نوعی عبادت غیر خداست. »ما أ

سؤاالت پژوهشیه « پیامبر اســالم؟ص؟ اســت یا پیامبر خود

م ال و رســول مون ما حر ر

ی

1. منظور از »رســول« در عبارت »و ل

ادیان یهود و مسیحیت؟ )نمونه، المیزان(ع »من« در آیه 29 بیانیه است یا تبعیضیه؟ چرا؟ )المیزان( 2. نو

3. آیا اعتقاد یهودیان درباره ی عزیر مشابه اعتقاد مسیحیان درباره ی مسیح، بوده است؟ از آیه 31 چه کوثر( برداشتی می شود؟ )المیزان،

آیات حیـــات264

ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇڇ ڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۅ ۋۅ ۋ ٴۇ ۈ ۆۈ ۆ ۇ ڭۇ ڭ ڭ ەئ ائ ائ ى ى ېې ې ې ۉ ۉ

ەئکنند؛ ولی خدا جز اینکه همواره می خواهند نور خدا را با سخنان باطل ]و تبلیغات بی پایۀ[ خود خاموش که پیامبرش را با کافران خوش نداشته باشند.)32( اوست کند نمی خواهد، هر چند کامل نور خود را گرداند، هر چند مشرکان رضایت نداشته باشند. هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همۀ ادیان پیروز صورتی به ]و باطل به را مردم اموال راهبان، و یهود عالمان از بسیاری یقینا ایمان! اهل ای )33(که طال و نقره می اندوزند و آن کسانی را نامشروع[ می خورند و همواره ]مردم را[ از راه خدا بازمی دارند؛ و خ که آن اندوخته ها را در آتش دوز را در راه خدا هزینه نمی کنند، به عذابی دردناك خبر ده.)34( روزی کنند ]و به آنان نهیب زنند[ این است به شدت حرارت دهند و پیشانی و پهلو و پشتشان را به آن داغ کیفر زراندوزی خود را بچشید.)35( یقینا شمارۀ ماه ها نزد خدا از که برای خود اندوختید، پس ثروتی کتاب ]علم[ خدا دوازده ماه است؛ از آنها چهار ماهش ماه حرام که آسمان ها و زمین را آفریده در روزی است؛ این است حساب استوار؛ پس در این چهار ماه ]با جنگ و فتنه[ بر خود ستم روا مدارید و با همه

که آنان با همه شما می جنگند، بجنگید و بدانید خدا با پرهیزکاران است.)36( گونه مشرکان همان

265 ســوره ی تـــوبه

گان واژیدون: اراده می کنند، می خواهند. 32. یر

کننــد. )»اطفــاء« به معنــای خاموش کردن آتش اســت، که بعدهــا در خاموش ن یطفئــوا: کــه خامــوش ا

کردن نور هم استعمال شد.(فواههم )افواه: جمع فوه: دهان(: با دهانهایشان.

با

یأب: منع می کند، نمی خواهد.گرداند. 33. لیظهره: تا آن )دین( را پیروز و چیره

34. الحبار )جمع حبر(: دانشمندان یهودی.کار می رود.( الرهبان )جمع راهب(: پارسایان، زاهدان، تارکان دنیا. )بیش تر در عالمان مسیحی به

ون )کنز: جمع آورى(: می اندوزند. یکنزکه باألخره از دست می رود. ]قاموس[( گفته شده هب )ذهاب: رفتن(: طال. )از آن جهت »ذهب«

الذ

کنده می شود. ]قاموس[( که باألخره پرا گفته شده کندن(: نقره. )از آن جهت »فضة« الفضة )انفضاض: پرا35. یحمى )محى: تب، حرارت شدید(: بر افروخته می شود.

کوی )کى: چسباندن چیز داغ بر عضوى از بدن(: پس داغ نهاده می شود.فت

جباههم )جمع جبه(: پیشانی هاى آنان. بم )جمع جنب( : پهلوهاى آنان. جنوظهورهم )جمع ظهر(: پشت هاى آنان.

36. القم: استوار، پایدار.

نکات تفسیریکه کســی نمی ماند گر تمام جمعیت باشــند، دیگر کافة )»کف«: منع، باز داشــتن(: همگی. )چون ا .36کلمه براى گفته شــد. ضمنا تاء در این کافه شــمارش شــود و از شــمارش منع می شــود، به همه جمعیت

مبالغه است. ]کوثر[( که داشتند، هدف آیه 32: نور خدا خاموش شدنی نیست: یهود و نصارى و مشرکین با همه اختالفی مشــترکی داشــتند و در تالش بودند تا با اقدامات نظامی و یا توطئه های فرهنگی و تبلیغی، نور اســالم را گویا از اراده ی تکوینی خداوند برای حفظ کامل کردن خاموش سازند. در این آیه با تشبیهی بسیار زیبا و

کامی دشمنانش خبر می دهد. اسالم و ناکه در ســوره صــف )9( و نیز فتح )28( نیــز آمده، خاطر آیــه 33: وعده جهانی شــدن اســالم: این آیه که نه تنها نور اسالم خاموش نخواهد شــد، بلکه خداوند دین حق یعنی اسالم را بر تمام نشــان می ســازد ل و هم از نظر نفوذ ظاهرى ادیان پیروز خواهد کرد. روزى فرا می رسد که اسالم هم از نظر منطق و استدال

آیات حیـــات266

که در حال حاضر و حکومت بر تمام ادیان جهان غلبه خواهد یافت و جهانی خواهد شــد. شــکی نیســت ع تحقــق نیافته؛ ولــی می دانیم که این وعــده ی حتمی خدا به تدریج در حال تحقق اســت. ایــن موضــوســرعت پیشــرفت اسالم در جهان، و به رسمیت شناخته شــدن این آئین در کشورهاى مختلف اروپایی، و نفــوذ ســریع آن در آمریــکا و آفریقــا، اســالم آوردن بســیارى از دانشــمندان و ماننــد این هــا همگی نشــان که اسالم رو به سوى عالم گیر شدن است؛ ولی طبق روایات فراوان، این برنامه با ظهور حضرت می دهد مهدی؟جع؟ تکامل خواهد یافت. از امام باقر؟ع؟ در تفســیر این آیه چنین نقل شــده اســت: »وعده اى کــه در ایــن آیه اســت به هنگام ظهــور مهدى از آل محمد صورت می پذیــرد، در آن روز هیچ کس در روى

زمین نخواهد بود، مگر این که اقرار به حقانیت محمد؟ص؟ می کند.« ]نورالثقلین[کتاب سخن می گوید. کتاب: در این آیه از انحرافات رفتاری سران اهل آیه 34: انحرافات رفتاری اهل کتمان نموده و به حقانیت دین اسالم اعتراف نکردند. هم چنین با آنان، به خاطر منافع مادى، حق را کرده یا با اعمال من درآوردی مثل »بهشت فروشی« و گرفتن »رشوه« به نفع ثروت مندان قضاوت باطل

»گناه بخشی« مبالغ هنگفتی از مردم می گرفتند. ]نمونه[زرانــدوزی ممنــوع! پــس از بیــان انحرافــات مالی اهــل کتاب، به یک حکــم کلی می پــردازد که همه ی انســان ها و از جملــه مســلمانان را نیــز در بــر می گیرد و آن ناپســندى اندوختن ســیم و زر و مصرف نکردن کــه طــال و نقــره می اندوزنــد و آن را در راه خدا هزینــه نمی کنند، به عذاب آن در راه خداســت: » کســانی را

کی مژده ده.« دردنامــراد از انفــاق در راه خــدا: منظــور از »انفاق در راه خدا« در این آیه، هر انفاق و هزینه ای اســت که قوام دین به آن وابســته اســت؛ مانند جهاد و یا انفاق در جهت شــئون مهم اجتماعی مســلمین و یا پرداخت حقوق واجب مالی مانند خمس و زکات. در واقع، آیه ی شــریفه، داشــتن پول را ناپسند ندانسته، بلکه از کمیت محدود نکرده حبس و ذخیره سازی آن نهی نموده است؛ زیرا اسالم مالکیت اشخاص را از جهت

است. ]کوثر[ح کیفــر ثروت انــدوزان مطر کیفــر ثروت انــدوزان! ایــن آیــه شــدیدترین عذاب هــا را بــه عنــوان آیــه 35: خ به شــدت گرما دهند و پیشــانی و پهلو و پشتشــان کــه آن اندوخته هــا را در آتــش دوز می نمایــد: »روزى کیفر زراندوزى که براى خــود اندوختید، پس کننــد ]و به آنان نهیب زنند[ این اســت ثروتی را بــه آن داغ

خود را بچشید!« که ابوذر غفــارى -صحابی کمان اســالمی! در تاریخ آمده اســت مبــارزه ی ابــوذر بــا ثروت اندوزی حابــزرگ پیامبــر؟ص؟- در مجلــس خلیفــه ی ســوم و یــاران او ایــن آیــه را خواند و بر ثــروت انــدوزى خلیفه و کرد. »کعب االحبار« -یهودى تازه مســلمان- در آن مجلس حضور داشت اطرافیان او به شــدت اعتراض و به وی پاســخ داد که این آیه مربوط به عالمان یهود و مســیحیت اســت و مسلمانان را شامل نمی شود. کرد تا این جمله را صفتی براى »احبار« و »رهبان« بداند.[ ابوذر خشمناك ]او »واو« را از »و الذین« حذف

267 ســوره ی تـــوبه

شد و به خاطر این تصرف در آیه به او اعتراض کرد و اعالم داشت که آیه »و الذین« است؛ نه »الذین« ]در نتیجه، آیه حکم مستقلی است که برای همه ی انسان ها آمده است؛ نه فقط عالمان یهود و مسیحیت[ کردند که ابوذر را به جرم حق گویی به ربذه )بیابانی بی آب و علف( تبعید این اعتراضات به جایی رسید

و او در همان جا جان سپرد. ]کوثر[آیه 36: آتش بس اجباری در ماه های حرام: در این سوره بحث گسترده ای پیرامون جنگ با مشرکان آمده است در این آیه و آیه ی بعد به یکی از مقررات جهاد اسالمی )یعنی: احترام به ماه هاى حرام( اشاره شده است. بر اساس روایات، تحریم جنگ در این چهار ماه عالوه بر آیین ابراهیم در آیین یهود و مسیح و سایر آیین هاى آسمانی نیز بوده است. حرمت جنگ و خون ریزی در این ماه ها، به خاطر حفظ امنیت حاجیان و عمره گزاران است؛ زیرا ماه رجب، ماه عمره و سه ماه دیگر ماه های رفت و آمد حاجیان است.

]نمونه[

حدیــث: در برخــی روایــات از امــام باقر؟ع؟، دوازده امــام پس از پیامبر اســالم، به عنــوان تأویل این آیه شمرده شده است.

پیام هاکند ریشش بسوزد که ایزد برفروزد * هر آن کس پف 32. چراغی را

ع، رمز تداوم است.( یدون« )فعل مضار توطئه دشمنان، دائمی و بی وقفه است. »یراس بالباطل« الن

موال

ون ا

کل یأ

34. یکی از بزرگ ترین خطرها براى علماى دین، فساد مالی است. »ل

کنزت« )تجسم اعمال( 35. کیفر و پاداش انسان در قیامت، با اعمال او در دنیا متناسب است. »هذا ما وا

گــر دشــمنان بــه تجــاوز دســت زدنــد، مســلمانان حق دفــاع دارند، حتــی در ماه هــاى حــرام. »قاتل 36. ا

» الشرکین

سؤاالت پژوهشیکتــاب، تنها به جرایم مالی ایشــان اشــاره کرده اســت؟ گــون اهــل 1. چــرا در آیــه 34 از میــان جرایــم گونا

)المیزان( 2. بر اساس روایات، چه مقدار جمع آوری مال »کنز« و »ثروت اندوزی« شمرده می شود؟ )نمونه(

ة« چیســت؟ آیا هر دو به یک کاف م

ونک

کما یقاتل ــة

کاف شــرکین وا ال

ــة« در عبــارت »و قاتل

3. منظــور از »کاف

معناست؟ )المیزان، مجمع(

آیات حیـــات268

ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ ٻپ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹٹ ٹ ڤ ڤ ڤڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ ڈڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڻ ڻ ڻ ں ڱں ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ ڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈٴۇ ۋ ۋ ى ې ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ

ى ائائ ەئ ەئ وئ وئۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ که کفر است؛ ]و این بدعتی است بی تردید به تأخیر انداختن ]حرمت ماهی به ماه دیگر[ افزایشی در سردمداران کفر[ کافران را به سبب آن ]نسبت به ماه های حرام واقعی[ گمراه می کنند، یك سال ماه حرام کرده هماهنگ که خدا حرام را حالل می شمارند و در دیگر سال آن را حرام می دانند تا با شمارۀ ماه هایی کارهایشان کرده از پیش خود حالل می کنند؛ زشتی و مطابق سازند ولی ]در نهایت[ آنچه را خدا حرام کافران را هدایت نمی کند.)37( ای اهل ایمان! شما را چه عذر و گروه در نظرشان آراسته شده و خدا گویند: برای نبرد در راه خدا باشتاب ]از شهر و دیارتان[ بیرون روید؛ که به شما بهانه ای است هنگامی کاهلی می گرایید ]و به دنیا و شهواتش میل می کنید؟![ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت دل به سستی و گر باشتاب بیرون نروید، کاالیی اندك نیست.)38( ا کاالی زندگی دنیا در برابر آخرت جز خوش شده اید؟ گروه دیگری را به جای شما می آورد؛ و شما ]با نرفتن به خدا شما را به عذابی دردناك عذاب می کند و گر پیامبر را یاری ندهید، کاری تواناست.)39( ا میدان نبرد[ هیچ زیانی به خدا نمی رسانید؛ و خدا بر هر کردند در حالی کافران از مکه بیرونش که که او را یاری داد هنگامی یقینا خدا او را یاری می دهد؛ چنان که به همراهش گفت: که یکی از دو تن بود، آن زمان هر دو در غار ]ثور نزدیك مکه[ بودند، همان زمانی اندوه به خود راه مده خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را ]که حالت طمأنینه قلبی است[ بر پیامبر کافران را پست تر قرار داد، و شعار که شما ندیدید نیرومند ساخت، و شعار کرد، و او را با لشکریانی نازل

که شعار واالتر و برتر است؛ و خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.)40( خداست

269 ســوره ی تـــوبه

گان واژکردن ماه هاى حرام است.( : تأخیر انداختن. )مراد جابجا ىسئ

37. النگردانیده می شود. گمراه ع مجهول(: )مضار

یضل

لیواطئوا: تا موافق سازند، تا مطابقت بدهند.ن: زینت داده شد. ی ز

کنید، بسیج شوید، )در راه جهاد( بیرون بروید. کوچ ج شدن براى امری مهم(: وا )نفر: خار 38. انفراثاقلــت )تثاقــل: اظهــار ثقل و ســنگینی نفس(: ســنگین شــدید. )اصل آن »تثاقلتم« اســت که بر اســاس قاعده ی اختصاصی باب تفاعل، »تاء« باب در »ثاء« ادغام شــد و براى ســهولت تلفظ همزه ی وصل به

اول آن آمد.( رضیت )ا+ رضیتم(: آیا راضی شدید؛ آیا دل خوش شدید.

ا

متاع: بهره بردن )مصدر( یا بهره )اسم(. گر )برای جهاد( بیرون نروید. وا )ان+ ال+ تنفروا(: ا تنفر

39. ال

یستبدل )استبدال: چیزى را جای چیز دیگرى نهادن(: جانشین می کند.: یکی از دو نفر. 40. ثان اثنین

کوه. )در این جا: غار ثور در نزدیکی مکه( غار: سوراخ بزرگی در صاحب: همراه.

ن )حزن: اندوه(: اندوهگین مباش. ز

لتده )اید: نیرو، توان؛ تأیید: نیرومند ساختن(: او را تقویت و یاری نمود. ی

ا

سفیل )مؤنث اسفل(: فروتر، پست تر.علیا )مؤنث اعیل(: برتر.

نکات تفسیریکه چهار ماه از ماه های قمری ماه های حرام گفته شد آیه 37: بازی با ماه های حرام: در آیه ی پیشین کــه حرمــت آن ها ریشــه در آییــن حضرت ابراهیــم؟ع؟ دارد و حرمــت آن حتی در زمــان جاهلیت هســتند گرفته بودند، برایشــان دشــوار بود نگه داشــته می شــد؛ اما چون اعراب با غارت و جنگ و خونریزی خو کنند و در آن به جنــگ نپردازند. که ســه ماه پشــت ســرهم )ذی القعــده، ذی الحجه و محرم( را تحمــل بــه همیــن دلیــل، ماه های حــرام را جابه جا می کردند؛ مثال حرمــت محرم را تا صفر بــه تأخیر می انداختند و صفــر را مــاه حــرام اعالم می کردند و در ســال های دیگر بــار دیگر محرم را ماه حرام برمی شــمردند. بدین کار کنند و هم دستشــان به قتل و غارت باز باشــد. این ترتیب می خواســتند هم ســنت ابراهیمی را حفظ

آیات حیـــات270

کفر« تعبیر که قرآن از آن به »افزایش کردن و تأخیر ماه های حرام( خوانده شد ایشان »نسیء« )جابه جا می نماید. ]المیزان[

آیــات 38 و 39: شــأن نــزول: جنــگ تبــوک؛ آزمایشــی ســخت برای مســلمانان: از »ابــن عباس« و که گردیده اســت. در روایات آمده اســت که این آیات، در باره ی جنگ »تبوك« نازل دیگران نقل شــده پیامبر؟ص؟ معموال مقاصد جنگی و هدف هاى نهایی خود را قبل از شــروع جنگ براى مســلمانان روشــن نمی ســاخت تا اســرار نظامی اســالم به دست دشــمنان نیفتد، ولی در مورد »تبوك« با صراحت اعالم نمود کار ســاده اى نبود، و می بایســت که ما به مبارزه با »رومیان« می رویم؛ زیرا مبارزه با امپراتورى روم شــرقی کامال آماده شــوند، فاصله ی میان مدینه و سرزمین رومیان نیز بسیار مســلمانان براى این درگیرى بزرگ زیاد بود و از ســوی دیگر فصل تابســتان و زمان برداشــت محصوالت بود. با توجه به این نکات رفتن به ســوى میدان جنگ برای مســلمانان بسیار دشوار گشت، تا آن جا که بعضی در اجابت دعوت پیامبر؟ص؟ کوبنده به ایشان چنین هشدار داد: »اى تردید و دو دلی نشان می دادند! این دو آیه نازل شد و با لحنی کسانی که ایمان آورده اید، شما را چه شده است که چون به شما گفته می شود: »در راه خدا بسیج شوید« کرده اید؟ متاع زندگی ج می دهید؟! آیا به جاى آخرت به زندگی دنیا دل خوش کندى به خر ســنگینی و

دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست.« ]مجمع[گــروه جایگزیــن مؤمنــان: بــر اســاس برخــی از روایات، مــراد از افــراد جایگزین در عبــارت »و مقصــود از

که براى یارى دین خدا قیام می کنند. ]مجمع[ کم «، مردمانی از ایران و یمن هستند قوما غیر

یستبدلگر شــما دین خدا کید می نماید که ا آیــه 40: خداونــد یاور همیشــگی پیامبــر؟ص؟: در این آیه بار دیگر تأکار دیــن بر زمین می مانــد و نه پیامبر خــدا بی یاور خواهد را یــاری ننماییــد، نــه خدا ضــرری می بیند، نه که کــرد، همان گونه کــرم؟ص؟ را یــاری ننمایید، خــدا خــودش او را یارى خواهــد گــر شــما پیامبــر ا مانــد، ابارها یارى کرده اســت. در ادامه به دو نمونه از یاری های معجزه آســا اشــاره می کند: 1- جریان غار ثور به که مشرکان »مکه« هنگام هجرت پیامبر از مکه به مدینه: پیش تر در توضیح آیه 30 سوره انفال گذشت گرفتند شــبانه ایشــان را بکشــند. آن کردن پیامبر؟ص؟ چیده بود و تصمیم کــی براى نابود توطئــه خطرناحضــرت، علــی بــن ابی طالب؟ع؟ را بــه جاى خود خواباند و شــبانه همراه ابوبکر به ســوى غار ثور رفت. کفار در تعقیب پیامبر؟ص؟ تا در غار آمدند، ولی با دیدن تار عنکبوت بر غار، منصرف شــدند و برگشــتند و پیامبر؟ص؟ پس از ســه روز به مدینه عزیمت فرمود. 2- جریان جنگ بدر و فرســتادن فرشــتگان به کمك گذشت. در این آیه که پیش تر در توضیحات آیات سوره ی آل عمران و 9 و 10 سوره ی انفال پیامبر؟ص؟ که شما این گونه تعبیر می فرماید: »پس خدا آرامش خود را بر او )پیامبر؟ص؟( فرو فرستاد و او را با لشکرى

نمی دیدید یارى نمود.« که از این آیــه و ماجراى مصاحبــت »ابوبکر« با فضیلت تراشــی بی مــورد ممنــوع! برخی تــالش نمودند که چنین داللتی ندارد؛ زیرا اوال: از نظر لغت، واژه کنند، در حالی پیامبر؟ص؟ فضیلتی برای او دســت و پا

271 ســوره ی تـــوبه

»صاحب« به معنی مطلق »همنشــین« و »همســفر« اســت و داللت بر خوب یا بد بودن فرد ندارد، از این کار رفته است. )ر.ک: آیه 34 رو، در ســوره ی کهف درباره فرد مشــرک و نیز دوســت مؤمنش، این واژه به و 37( ثانیــا: این کــه آیــه می فرماید: »در حالی که دومین نفر بود«، اشــاره به تنهایــی و غربت پیامبر؟ص؟ دارد و هیــچ کاری بــا نفــر دیگــر و هویت او ندارد. بــه عبارت دیگر، آیه در مقام بیان این مطلب اســت که گــر پیامبــر را یاری ننمایید، خداوند در هنگامی که هیچ کســی با او نبود که یاری اش کند، ای مؤمنــان! اکه در این آیه ذکر شــده است )فرستادن یاریش نمود و از دســت دشــمنان نجاتش داد. ثالثا: امدادهایی

آرامش، تقویت پیامبر با لشگرهای نامرئی( همگی به پیامبر؟ص؟ برمی گردد، نه به همراه او. ]نمونه[

پیام ها37. یکی از عوامل انحراف مردم، تفســیر و تحلیل هاى غلط، براى دســت بردن در احکام و قوانین الهی

»... ونه عاما

است. »یحل

کار خــود را بــد بداند، شــاید هدایت شــود، اما آن که زشــتی هاى خــود را زیبا ببینــد، قابل هدایت - آن کــه م و ال ل هیدی « عمال

م سوء ا ن ل ی نیست. »ز

ذین ا ال هی

کید شده است: شما که اهل ایمانید، چرا سستی؟ »یا ا 38. در این آیات، از هشت راه بر جهاد تأ

وا«، تهدید م«، جهاد راه خداست: »سبیل ال«، فرمان حرکت: »انفر

کآمنوا«، سؤال همراه با توبیخ: »ما ل

وه« و م«، تهدید به جایگزینی: »یستبدل«، تهدید به بی اثر بودن ترك جبهه: »ل تضر

بک

به عذاب: »یعذ ش ء قدیر«

کل تهدید به قدرت الهی: »و ال عیل

رضیت بالیوة که در این دامگه چه افتاده اســت؟ ]حافظ[ »ا کنگره عرش می زنند صفیر * ندانمت - تو را ز

نیا من اآلخرة«

الدوه فقد نصره تنصر

40. اسالم، وابسته به حمایت ما نیست. پس، به یاری رسانی خود مغرور نشویم. »ال

»...

سؤاالت پژوهشیکوثر( 1. احتمال دیگر در چرایی به تأخیر انداختن ماه های حرام توسط مشرکان چیست؟ )المیزان،

یه« به ابو بکر برنمی گردد؟ )المیزان( ال سکینته عل

ل نز

2. ضمیر »علیه« در عبارت »فا

که مراد از »کلمة الکفر« را »شرک« و »کلمة ال« را »توحید« بدانیم؟ چرا؟ )المیزان( 3. آیا درست است

آیات حیـــات272

ڀ ڀ پڀ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤڤ ڤ ڤ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گگ گ ک ک ک ک ڑ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀ ۀ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ېى ى

ائ ائ ەئبا شتاب با تجهیزات سبك و سنگین ]و سواره، پیاده، به سوی میدان نبرد[ بیرون روید، و با اموال و گر گر دانا ]ی به حقایق[باشید این برای شما بهتر است.)41( ا که ا کنید جان هایتان در راه خدا جهاد ]برای مسلمانان سست اراده و منافقان مسلمان نما[ غنیمتی ]بی رنج و مشقت[ در دسترس بود و ]راه[ کوتاه و آسان بود، مسلما به دنبال تو می آمدند، ولی پیمودن راه طوالنی پر سفر ]به سوی میدان نبرد[ گر توانایی داشتیم حتما با شما که ا مشقت به نظرشان طاقت فرسا آمد، یقینا به خدا سوگند می خورند آنان بی تردید که و خدا می داند تزویرشان[ هالك می کنند و ]به دروغ را ]آنان[ خود بیرون می آمدیم که ]راستگویی[ راستگویان دروغگویند.)42( خدا تو را مورد بخشش و لطف قرار دهد، چرا پیش از آن ]ترك اجازه آنان به داری[ ایشان به که محبتی روی ]از بشناسی را دروغگویان و شود، روشن تو بر که به خدا و روز قیامت ایمان دارند از تو برای بازایستادن از جهاد با اموال و جنگ[دادی؟)43( آنان ]بلکه در هر شرایطی مشتاقانه به سوی میدان نبرد بیرون می روند[؛ جان هایشان اجازه نمی خواهند روز و خدا به که می خواهند جهاد ترك اجازۀ تو از کسانی فقط داناست.)44( پرواپیشگان به خدا و قیامت ایمان ندارند و دل هایشان ]در انجام فرمان های حق[ دچار تردید است و همواره در تردیدشان گر برای بیرون رفتن ]به سوی میدان نبرد[ تصمیم جدی داشتند، مسلما برای آن سرگردانند.)45( و ا]به سوی را آنان برانگیختن نفاقشان[ و اراده ]به سبب سستی آماده می کردند، ولی خدا و برگ ساز گفته شد: با نشستگان ]در میدان نبرد[ خوش نداشت، پس آنان را از حرکت بازداشت، و ]انگار به آنان[

273 ســوره ی تـــوبه

گر ]هم[با شما بیرون می آمدند، جز شر و فساد به که به علتی معذور از جنگند[بنشینید.)46( ا خانه ها شما نمی افزودند و مسلما خود را برای سخن چینی ]و نمامی[ در میان شما قرار می دادند تا ]برای از هم گسستن شیرازۀ سپاه اسالم[فتنه جویی کنند و در میان شما جاسوسانی برای آنان هستند ]که به نفعشان

خبرچینی می کنند[؛ و خدا به ستمکاران داناست.)47(

گان واژکنید، بسیج شوید، )در راه جهاد( بیرون بروید. وا: کوچ 41. انفر

)جمع خفیف(: سبك باران.خفافا

گران باران. )جمع ثقیل(:

ثقال: آن چه عارض می شود، متاع دنیا.

42. عرضا

کوتاه. )قصد: میانه روی، راستی راه، نیت و غرض(: آسان و قاصدا

که به جهت دوری راه مشقت بار است. قة: مسافت دور، سفری

الشسیحلفون )حلف: سوگند(: به زودی سوگند می خورند.

ذنت )لم+ اذنت(: برای چه اجازه دادی؟43. لم ا

44. لیستئذنک )اذن: اجازه؛ استئذان: طلب اجازه(: از تو اجازه نمی طلبند.یب: شک. ر

دون )تردید: شك(: سرگشته اند، حیرانند.

یترد46. عدة: وسایل و ابزار، ساز و برگ، مقدمات سفر، زاد و توشه.

کاری پرداختن، بسیج شدن(: برانگیخته شدنشان. انبعاثم )انبعاث: با شتاب به کرد. کار(: آنان را باز داشت، از رفتن منع طهم )تثبیت: به تعویق انداختن و جلوگیرى از فثب

47. خبال: فساد.گذاشتند.[ کردند. ]خود را میان شما گذاشتن(: به سرعت رفتند، رخنه وضعوا )وضع:

ا

لکم: به سرعت خود را در میان شما جا می زدند.( م )جمع خلل: شکاف(: میان شما. )لوضعوا خال

کل خال

گوش دهندگان. )مراد، جاسوسان است.( اعون )جمع ساع(: بسیار س

نکات تفسیریکه چرا در زمینه ی آیه 41: فرمان جهاد عمومی: آیات پیشین، مؤمنان را به شدت مورد انتقاد قرار داد کلمه کنون در ایــن آیه فرمان جهاد عمومی صادر شــد. مقصود از دو ج می دهید؟! ا جهــاد سســتی بــه خر« )گران بار(، یکی از این معانی اســت: مجرد یا متأهل، فقیر یا غنی، پیاده یا

« )ســبك بار( و »ثقال

»خفافا

کم عائله یا عیالمند، همراه با سالح های سبک یا همراه با سالح های سنگین و مشابه آن. ]نمونه[ سواره،

آیات حیـــات274

که در جنــگ تبوك با بهانه هاى آیــه 42: ســرزنش بهانه جویان و فرصت طلبــان: این آیه منافقانی را کوتاه گر مالی در دسترس و سفرى ]آسان و[ که: »ا واهی از شرکت در جهاد سرباز زدند، سرزنش می نماید

بود، قطعا از پی تو می آمدند، ولی آن راه پر مشقت بر آنان دور می نماید.«گون و حتی ســوگند گونا آیــه 43: برخــی از منافقــان، نــزد پیامبــر؟ص؟ آمده و و بــا بیان عــذر و بهانه های خــوردن، اجــازه خواســتند تا در جنگ تبوک حاضر نشــوند. رســول خدا؟ص؟ هم اجــازه داد. ظاهر آیه این است که خداوند پیامبرش را چنین مورد عتاب قرار داده است: »خداوند تو را بخشید، چرا به آن ها اجازه کنند؟! چرا نگذاشــتی آن ها که راست می گویند از آن ها که که از شــرکت در میدان جهاد خوددارى دادى

دروغ می گویند شناخته شوند و به ماهیت آن ها پی برى؟!« ]نمونه[ل می کنند که اجازه ی دلیل عتاب الهی نسبت به پیامبرش: برخی با استفاده از این آیه چنین استدالپیامبــر؟ص؟ در ایــن جریان، تصمیمی خطا و خــالف مصلحت بود؛ چرا که، خداوند در این آیه پیامبر؟ص؟ را توبیخ و سرزنش نموده و سخن از عفو و بخشش به میان آورده است. این بیان با عصمت پیامبر؟ص؟ گفته اند اجازه دادن رســول خدا؟ص؟، ترک اولی بوده ناســازگار اســت. از این روی، برخی برای رد شــبهه که ترک آن بهتر اســت، نیز اســتعمال می شــود. اما کاری گناه و لفظ »عفو« درباره انجام دادن اســت، نه کار پیامبر؟ص؟ صد در کــه بــه نظــر می رســد این شــبهه اصال جایی ندارد؛ زیرا خود آیات گواه بر این اســت صد مطابق مصلحت بوده است. توضیح آن که بر اساس آیات بعدی، منافقان اصال قصد رفتن به جهاد گر هم می آمدند جز به دنبال را نداشتند )آیه 46( و این اجازه خواستن هم صوری و نمایشی بود و حتی اگر پیامبر؟ص؟ اجازه نمی داد، جرأت و جســارت مخالفت فتنه انگیــزی و اختــالف نبودند )آیــه 47(، پس اکه در جهاد شرکت می ورزیدند و به تصریح آیه 47 جز به تباهی و علنی مخالفان افزون می گشت و یا آن فتنه جویــی نمی پرداختنــد که ضررش به مراتب بیش از تخلف از جهاد بود. در این حالت، پیامبر؟ص؟ با گردد. با این توضیحات، روشــن یک بصیرت و بینش خدادای، اجازه داد تا از شــر هر دو مفســده آســوده گویا کــه توبیــخ در آیه )لــم أذنــت ...(، در حقیقت متوجه منافقین اســت؛ نه خــود پیامبر؟ص؟. می گــردد که آزمایش مختصری برای که وضع نفاق و دروغ آنان به قدری واضح و روشن است می خواهد بفرماید که تو اذن نمی دادی تا مطالب برای تو آشکار می گشت. کافی بود کافی است، کنار رفتن پرده نفاق آنان که فعال اذن بدهی و از باب مثل معروف »به در می گویم، دیوار بشنود« گر چه مصلحت مهم تر این بود ا

پیامبر؟ص؟ مخاطب عتاب واقع شده است. ]المیزان[ آیــات 44 و 45: راه شناســایی مؤمنــان و منافقان: این آیات، جهاد در راه خــدا را از لوازم ایمان واقعی به خداوند و روز جزا برمی شــمرد؛ زیرا مؤمن به ســبب ایمانش چنان بصیرتی نســبت به ضرورت و ارزش کوتاهی نسبت به آن بورزد، تا چه رسد به کوچک ترین که به خود اجازه نمی دهد جهاد در راه خدا دارد که چون ایمان اســتوار این کــه از ولــی امر خود اجازه تخلف و معافیت از جهاد بخواهد. به خالف منافق، و واقعــی نــدارد و همــواره از دودلی و تردید رنج می برد، در هر صحنه ی حساســی -که پای مال و جان در

275 ســوره ی تـــوبه

میان باشد- عقب می نشیند. ]المیزان[آیــات 46 و 47: پرده بــرداری از واقعیــت منافقــان: این آیات رفتارها و ویژگی های منافقان را روشــن تر گر ایشــان اجازه داد در جهاد شــرکت نکنند، اما رفتارهای گر چه ایشــان پیش پیامبر آمده تا ا می نماید. اکار که به جهاد نروند و این اجازه خواســتن یک گرفته بودند که پیش تر تصمیم ایشــان نشــان می دهد گر می خواســتند بــرای جهاد بیــرون روند، خود را نمایشــی بــود و در هــر صورت به جهــاد نمی رفتند؛ زیرا اکه ایشــان آمــاده می کردنــد و ســاز و برگ جنگــی تهیه می دیدنــد. در ادامه به این نکته اشــاره می فرماید بــه جهــت بی بهــره بــودن از ایمان درســت، صالحیت حضور در جبهه هــا را ندارند و خداونــد خوش ندارد آن هــا در میــدان پــر افتخار جهاد شــرکت نماینــد، از این روی آنان را از حرکت باز داشــته اســت و به آن ها کــه از همراهی نکردن گفتــه شــد بــا قاعدین ]کــودکان و پیران و بیماران [ بنشــینید! در آیه بعد می فرماید گر با شما برای جهاد حرکت می کردند، تنها مایه ی زحمت بودند و جز تردید منافقان خرسند باشید؛ زیرا او اضطــراب، چیــزى بــر شــما نمی افزودنــد و جــز فتنه و فســادورزی، کارى نمی کردند. ایشــان به ســرعت در میان صفوف شــما رخنه می کردند و خودشــان را در میان شــما جا می زدند و به فتنه انگیزى مشــغول که از آن ها حرف شنوى دارند و چه بسا برای ایشان کسانی هستند می شدند. از سویی در میان شما هم

که باید مراقب ایشان باشید. جاسوسی می کنند

پیام هام«

نفسک

م أو ا

موالک

م« و نفرمود: »با

نفسک

م و ا

موالک

41. همه چیز فداى مکتب، هم مال، هم جان. »با

ة«

ق

هیم الش42. مسلمانی، با تن پرورى و رفاه طلبی سازگار نیست. »بعدت عل

ذین یؤمنون«کار و وظیفه فرار نمی کند. »ل یستأذنك ال 44. مؤمن، از

» قین - متقی را در ایام جنگ و صحنه جبهه باید شناخت، نه در خانه و ایام صلح. »و ال علم بالت46. تارکین جنگ و جهاد باید تحقیر شوند. »اقعدوا مع القاعدین«

سؤاالت پژوهشی1. مقصود از »ذنب« درباره ی پیامبر؟ص؟ معنای لغوی آن است یا اصطالحی؟ )المیزان(

کمیــت آن؟ )نور، ک اســت، نه کیفیــت عمل مال که کــدام آیــه می تــوان ایــن پیــام را به دســت آورد 2. از نمونه(

3. چرا در آیه 46 امر »اقعدوا مع القاعدین« به صورت مجهول آمده است؟ )المیزان(

آیات حیـــات276

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ڤ ڤ ڤ ٹٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڤڦ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ چ ڃ ڃڃ ک کک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڱڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ھ ھ ہہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇۇ ۆ ۆ ې ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ که ]یاری[ قطعا پیش از این هم فتنه جویی می کردند و امور را بر تو وارونه و دگرگون می ساختند، تا آن خوش آنان که حالی در شد، آشکار شماست[ موفقیت و پیروزی تحقق ]که خدا فرمان و آمد حق گناه دچار که می گویند: ما را اجازه ترك نبرد ده و به فتنه و کسانی هستند نداشتند.)48( و از منافقان بر خ یقینا دوز و افتاده اند؛ گناه و فتنه به ناهنجارشان[ این درخواست با ]آنان که باش گاه آ مکن. گر تو گر ]در میدان نبرد[ پیروزی و غنیمت به تو رسد، غمگینشان می کند، و ا کافران احاطه دارد.)49( اگرفته بودیم را آسیب و زیانی رسد، می گویند: ما پیش از این تصمیم خود را ]بر شرکت نکردن در جنگ[ که خوشحال و شادمانند ]به خانه و زندگی و به سوی امور مادی[ ]و احتیاط را از دست ندادیم[ در حالی یار ماست و کرده، نخواهد رسید، او سرپرست و بازمی گردند.)50( بگو: هرگز به ما جز آنچه خدا مقرر کنند.)51( بگو: آیا دربارۀ ما جز یکی از دو نیکی ]پیروزی یا شهادت[را مؤمنان فقط باید بر خدا توکل که خدا از سوی خود یا به دست ما عذابی به که ما دربارۀ شما انتظار می بریم انتظار می برید؟ در صورتی شما برساند؛ پس انتظار برید که ما هم با شما منتظریم.)52( بگو: ]ای منافقان![ چه از روی رغبت، چه گروهی بدکار و نافرمان هستید.)53( هیچ کنید، هرگز از شما پذیرفته نشود؛ زیرا شما کراه انفاق از روی اکافر شدند، و نماز که آنان به خدا و پیامبرش چیز آنان را از پذیرفته شدن انفاقشان بازنداشت، مگر آن

کسالت وسستی به جا نمی آورند، و انفاق نمیکنند مگر از روی بی رغبتی.)54( را جز با

277 ســوره ی تـــوبه

گان واژ48. ابتغوا )بغى= ابتغاء: طلب همراه با تجاوز از حد(: طلبیدند.

کردن، وارونه ساختن(: دگرگون و وارونه نمودند. بوا )تقلیب: زیر و رو قل

ن )اذن: اجازه(: رخصت بده، اجازه بده.

49. ائذل تفتن )ال+ تفتن+ نون وقایة+ ی(: مرا به فتنه میانداز.

الفتنة: در این جا بال و مصیبت. گیرنده. میطة: فرا

گر به تو برسد. 49. ان تصبک: اتسؤهم: بد حالشان می کند ناراحتشان می کند.

کردیم. )کنایه از این که ما احتیاط الزم را به عمل آورده وکاری کارمان را مرنا: کارمان را ساختیم، خذنا ا

ا

که باید انجام می دادیم، انجام دادیم.( را ىل عــن: روی گــردان شــد.(: رو می گردانند. )این فعل، به جواب شــرط عطف شــده و از این رو ــوا )تــو

یتول

مجزوم است. ضمنا حرف جرش نیز حذف شده است.( نا: در این جا به معناى سرور و صاحب اختیارما. 51. مولکشیدن(: انتظار می کشید. ص: انتظار ب صون )تر ب 52. تر

کارخوب: »شهادت یا پیروزی«( : یکی از دو ی السنیین

کار خوب. )احد السنیین )تثنیه السن(: دو : از روی میل و رغبت.

53. طوعا

: از روی بی میلی و بی رغبتی.کرها

کساىل )جمع کسالن: سست(: سست ها، تنبل ها. .54

نکات تفسیریکه منافقــان پیش از این امتحــان خــود را داده اند و در آیــه 48: ایــن آیــه به پیامبر؟ص؟ هشــدار می دهــد کرده اند و نه تنها خودشــان به جنگ نرفتند؛ صحنه هایی چون جنگ احد میان مســلمان فتنه انگیزى بلکــه حتــی بعضــی از قبایل مســلمان -ماننــد دو قبیله »بنوســلمه« و »بنوحارثه«- را نیز به شــك و تردید انداختنــد. )ر.ک: توضیحــات آیــه 122 آل عمران( هم چنین، در صحنه های فــراوان دیگر تالش نمودند کارها را براى تو وارونه جلوه دهند و تو را در تصمیم گیری ها دچار اشــتباه ســازند، اما خداوند همه این تا

گشتند. ]کوثر[ توطئه ها را خنثی نمود و ایشان ناخشنود که یکی از بزرگان قبیله ی »بنىســلمه« و از منافقان بود، از رســول آیه 49: شــأن نزول: »جد بن قیس« گر چشــمش به زنان رومــی بیفتد، کــه ا خــدا؟ص؟ اجــازه خواســت تــا به جنگ تبــوك نیاید؛ بــه این بهانه گناه می افتد. حضرت اجازه داد. این آیه نازل شد و او را به خاطر عدم شرکت در جبهه، فریفته شده، به

آیات حیـــات278

گنــاه کار و در فتنه افتــاده دانســت. پیامبــر؟ص؟ او را از ریاســت قبیلــه برکنار نموده و »بشــر بن بــراء« را -که کرد. ]مجمع[ فردی سخاوت مند و خوش اخالق بود- به جاى او نصب

کرده اســت: مفســران در تفســیر ایــن جمله، بیانــات مختلفی دارنــد. بعضی کافــران را احاطــه جهنــم گناهــان( آن ها را کــه عوامل و اســباب ورود به جهنم )یعنی کنایه از آن اســت کــه ایــن جمله، می گوینــد که به صورت »ماضی« یا که این از قبیل حوادث حتمی آینده اســت گفته اند کرده اســت و بعضی احاطه گرفت. ولی این احتمال نیز وجود »حال« بیان می شود، یعنی: قطعا جهنم آن ها را در آینده در بر خواهد کنون جهنم موجود اســت و در باطن و کنیم و بگوئیم هم ا که جمله را به معنی حقیقی اش تفســیر دارد کردن آن صادر نشده گر چه هنوز فرمان تاثیر درون این جهان قرار دارد و آن ها در میان جهنم هستند، ا

است. ]المیزان[آیه 50: این آیه باور درونی منافقان را آشکار می سازد. آن ها از پیروزی پیامبر؟ص؟ در جنگ و یا به دست گر به مسلمانان مصیبتی آوردن غنایم ناراحت می شوند و خوبی و خوشی مسلمانان را نمی خواهند، ولی ابرســد، مثال شکســت بخورند و یا کشــته شوند، خوشحال می شــوند و می گویند: »ما از پیش احتیاط هاى

الزم را به عمل آوردیم و به این بال دچار نشدیم.« و با این بیان، به مسلمانان طعنه می زنند.گونه پاســخ در برابر آیات 51 و 52: پاســخ های دندان شــکن به طعنه های منافقان: در این آیات دو خ ح شــد، ارائــه داده اســت: 1- هیــچ حادثــه اى بــراى ما ر کــه در آیــه پیشــین مطــر طعنه هــای منافقــان کــه موال و سرپرســت حکیم و نمی دهــد، مگــر آن چــه خداونــد براى ما مقرر داشــته اســت. همان خدایی کنند. مهربان ماست و جز خیر و صالح ما را مقدر نمی دارد. بنابراین، افراد با ایمان تنها بر خدا باید توکل 2- آیــا شــما جــز یکــی از دو کار خوب چیز دیگرى را بــراى ما انتظار دارید؟ ما ســرانجام کارمان قطعا نیکو اســت؛ یا پیروزی و یا شــهادت که هر دو برای ما زیبا، نیکو و دوست داشــتنی است. اما برای شما چطور؟ که خداوند به شــما )یا از جانب خودش و یا به دســت ما( عذابی برســاند. ما درباره ی شــما انتظار داریم

که ما هم با شما در انتظاریم. پس، انتظار بکشید که در جنگ تبوك شرکت نکردند، می خواستند آیه 53 و 54: انفاق منافقان بی ارزش است: منافقانی کار کمك مالی به جبهه، موقعیت خود را حفظ نموده و نیز خود را شریك پیروزى بدانند و چه بسا این با را از روى رغبت انجام نمی دادند. از این رو، این آیه می فرماید: اى پیامبر! به آن ها بگو: شما چه از روى کراهت و اجبار )و مالحظات شــخصی و اجتماعی(، در کنید و چه از روى اراده و اختیار در راه خدا انفاق گروهی فاســق بوده اید و خداوند تنها از تقواپیشــگان که شــما هر حال از شــما پذیرفته نخواهد شــد، چرا

« )مائده، 27( قین ال من الت

ل ا یتقب

می پذیرد: »اندر ادامــه، علت نپذیرفتن انفاق ایشــان را، بیش تر توضیح داده و فســق آن هــا را تبین می نماید: »و هیچ کفر ورزیدند، و جز با ]حال [ چیز مانع پذیرفته شــدن انفاق هاى آنان نشــد، جز این که به خدا و پیامبرش که هر یك از این ســه علت کراهت انفاق نمی کنند.« روشــن اســت کســالت نماز به جا نمی آورند، و جز با

279 ســوره ی تـــوبه

کــه انفاق هاى آنان مورد قبول خداوند واقع نشــود، تا چه رســد به این که منافقان هر ســه را کافــی اســت داشتند.

پیام هاکنید. »ابتغوا الفتنة« 48. در موارد بروز تفرقه و فتنه، رد پاى منافقان را جستجو

« )به ل های به ظاهر دین پســندانه بشناسیم. »و ل تفتن 49. منافقان را از راه عذر تراشــی های و اســتدالاسم نگاه نکردن به دختران رومی، فرمان خدا و رسول را زیر پا می گذارند!(

50. دوســتان و دشــمنان خود را هنگام ســختی ها و حوادث تلخ و شــیرین بشناســیم. »ان تصبك حسنة تسؤهم ...«

51. تصرف در عالم به معنای واقعی همگی برای خداست و هیچ کس جز او مستقال اختیار و اراده ندارد. نا«

کتب ال ل ما

ن یصیبنا ال

»ل

- رهبر و امت در غم و شادى شریك هم اند. )آیه قبل »تصبك« آمد و اینجا »یصیبنا«(- آن چه خداوند براى مؤمن مقدر کرده خیر اســت، چون مولی براى بنده اش، بد نمی نویســد. »کتب ال

نا« نا هو مولل

- باالتریــن درجــه ى توحیــد، حرکــت در مدار قانون و وظایف الهی و ســپردن سرنوشــت به دســت خداى نا« حکیم است. »هو مول

ال« )ظرف مقدم شده است و حصر را می رساند.(

کرد. »عیل - تنها باید بر خدا تکیه 53. روح، نیــت و باطــن افراد، در ارزش اعمالشــان اثــر دارد. اعمال منافق به ســبب آلودگی باطن، بی اثر

»

ل ن یتقبنفقوا« ... »ل

است. »ا

کساىل و هم

وة الل یأتون الص

54. فریب رفتارهای ظاهری منافقان )نماز، انفاق و ...( را نخورید. »و ل

کرهون« و هم

ینفقون ال

و لکراهت است. »کارهون« کسالت، »کساىل « و انفاق با - از نشانه هاى نفاق، نماز با

سؤاالت پژوهشی1. کنایه موجود در آیه 50 را تحلیل نمایید. )المیزان(

« را بررسی نمایید. )نور الثقلین( 2. روایات پیرامون »احدى السنیین3. با استفاده از روایات، حقیقت »توکل و تسلیم« را تبیین نمایید. )نمونه، المیزان(

آیات حیـــات280

ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ ٻپ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ چ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭڭ ڭ ڭ ۓۓ ے ے ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ

ائ ەئ ەئ وئوئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ آنها وسیلۀ به دنیا زندگی این در را آنان می خواهد خدا نیاورد؛ شگفت به را تو فرزندانشان و اموال یاد سوگند خدا به بی شرمی[ کمال ]با رود.)55( بیرون کافرند که حالی در جانشان و کند، عذاب ]به شما از که هستند گروهی بلکه نیستند، شما از که صورتی در شمایند؛ زمرۀ از حتما که می کنند گریزگاهی گر پناهگاهی یا غارهایی یا سبب ایمان استوارتان[ در اضطراب و ترس به سر می برند.)56( امی یافتند، شتابان به سوی آنها روی می آوردند.)57( برخی از آنان نسبت به ]تقسیم[ صدقات بر تو گاه خشمگین گر داده نشود، نا گر از صدقات به آنان داده شود خشنود می شوند، و ا خرده می گیرند، پس اکرده اند، خشنود می شدند و می گفتند: گر آنان به آنچه خدا و پیامبرش به ایشان عطا می شوند.)58( و اخدا ما را بس است؛ خدا و پیامبرش به زودی از فضل و احسان خود به ما عطا می کنند ]و[ ما فقط به سوی خدا مایل و عالقمندیم ]برای آنان بهتر بود.[)59( صدقات، فقط ویژۀ نیازمندان و تهیدستان کارگزاران ]جمع و پخش آن[ و آنانکه باید ]به خاطر تمایل به اسالم[ قلوبشان را به دست ]زمین گیر[ و کار کردن[در راه خدا ]که شامل هر آورد، و برای ]آزادی[ بردگان و ]پرداخت بدهی[ بدهکاران و ]هزینه خیر و عام المنفعه می باشد[ و در راه ماندگان است؛ ]این احکام[ فریضه ای از سوی خداست، و خدا دانا که همواره پیامبر را آزار می دهند، و می گویند: شخص کسانی هستند و حکیم است.)60( و از منافقان گوش و زود گوش است. بگو: او در جهت مصلحت شما سراپا زود باور و نسبت به سخن این و آن سراپا که ایمان کسانی از شما باور خوبی است، به خدا ایمان دارد و فقط به مؤمنان اعتماد می کند، و برای

281 ســوره ی تـــوبه

آورده اند، رحمت است، و برای آنانکه همواره پیامبر خدا را آزار می دهند، عذابی دردناك است.)61(

گان واژ55. فال تعجبک )اعجاب: شگفت زدگی(: پس تو را به تعجب و شگفتی وا ندارد.

تزهق )زهق: به سختی بیرون آمدن(: بیرون آید، به در رود. ق: ترسید.(: می ترسند. 56. یفرقون )فر

که انسان از ترس دشمن به آن پناه می برد. 57. ملجأ: پناه گاه. مانند قلعه اى کوه قرار دارد.( که در مغارات )جمع مغارة: محل مخفی شدن، غار(:غارهایی

که در امان باشد. که انســان به آن وارد می شــود )اســم مکان باب افتعال از ریشــه دخل(: محلی خال

مد

کانال و دهلیز. که در زمین ایجاد می شود، مانند سوراخ هایی وا: حتما برمی گشتند.

ول

ل

گرداند.(: )شتابان و پریشان( که چیزى نتواند او را از راه باز گونه ای محون )جاح: باشتاب رفتن به یحجمی گریزند.

58. یلمزك )لز: عیب جویی با حرکت چشم(: از تو عیب می جویند، ایراد می گیرند.که مقتضی عقوبت است(: خشمگین می شوند. یسخطون )سخط: خشم شدیدی

کنندگان. گرایش گرایش یافت.(: کرد؛ 59. راغبون )رغب اىل: میل کارگزاران جمع آورى زکات. 60. العاملین )جمع عامل(:

گردن(: )آزادى( بردگان. قاب )جمع رقبة: الر: بدهکاران الغارمین

گوش، زودباور. ن:

ذ61. ا

نکات تفسیریکافران! ثــروت فــراوان و فرزندان بســیار بعضــی از منافقان، آیــه 55: ثــروت زیــاد؛ رنــج و عذاب بــرای که ایمان واقعی که چگونه این منافقان کنند مایه ی شگفتی مسلمانان می شد و ممکن بود با خود فکر بــه خداونــد ندارنــد، این همــه از نعمت ها برخوردار هســتند؟! این آیه بــرای رفع این شــبهه، پیامبر؟ص؟ که خدا را مخاطــب نمــوده و می فرمایــد: »امــوال و فرزندانشــان تــو را به شــگفت نیــاورد. جز این نیســت کند )زیرا باید به زحمت این ها را به دســت آورده می خواهد در زندگی دنیا به وســیله ی این ها عذابشــان و حفظ نمایند و ســرانجام با حســرت به جا بگذراند( و جانشــان )به ســبب وابســتگی به آ ن ها و فراموشی

کفر بیرون رود.« عاقبت( در حال کــه برخی رفتارهــای منافقان، بدگمانــی مؤمنان را آیــات 56 و 57: نشــانه ی دیگــر منافقــان: از آن جا

آیات حیـــات282

برمی انگیــزد، منافقــان بــراى جلب اعتماد مؤمنان، ســوگند می خورند که ما نیز از شــما هســتیم. خداوند کرده و با بیانی رســا، نهایت ترس و بغض و نفرت منافقان را چنین بیان می دارد: این دروغ آنان را برمال گــر پناهــگاه یا غارها یا گریزگاهی می یافتند، شــتاب زده به ســوى آن روى می آوردنــد.« پس، این که در »اگرنه قطعا به هر شکل ممکن، از شما دوری می جستند. کنار شما زندگی می کنند از روی ناچاری است و

ک آیــات 58 و 59: منفعت طلبــان معتــرض: ویژگــی دیگر منافقان این بود که تنهــا منافع خویش را مالگر به آن ها زیاد داده کارها می دانســتند؛ حتی در تقســیم غنایم توســط پیامبر؟ص؟، ا درســتی یا نادرســتی گر -به خاطر بی نیاز بودنشان- به آن ها می شــد، خوشــحال شده و آن را عین عدالت می دانســتند، ولی ا

که این تقسیم، ناعادالنه است. داده نمی شد، اعتراض می کردند ج شــد- در تقســیم غنایــم جنگ حنین مؤمنــان خشک ســر: یکــی از منافقان -که بعدها از ســران خوارکســی از من عادل تر گفــت: »به عدالت رفتــار کن!« حضرت فرمــود: »چه کرد و بــه پیامبــر؟ص؟ اعتــراض است؟!« در این هنگام، برخی مسلمانان خواستند او را به خاطر این جسارت بکشند. پیامبر؟ص؟ فرمود: که شــما عبادت هاى خویش را نســبت کنند که چنان عبادت کنید، او پیروانی خواهد داشــت »رهایش کمان.« ج می شوند؛ مانند خروج تیر از به آن ها ناچیز خواهید شمرد، ولی با آن همه عبادت، از دین خار

کت رسید. ]مجمع[ سرانجام این شخص در جنگ نهروان به دست حضرت علی؟ع؟ به هالآیه60: مصارف زکات: این آیه موارد هشت گانه مصرف زکات واجب را چنین برمی شمرد: 1- فقراء. 2- که که براى جلب محبتشان اقدام می شود. )کسانی کسانی کین. 3- عامالن جمع آورى زکات. 4- مساکرد.( گرایش به اســالم ندارند و با مصرف بخشــی از زکات، می توان قلــوب آنان را جذب زمینــه اى براى 5- آزاد سازی بردگان. 6- پرداخت بدهی بدهکاران و زیان دیدگان. 7- در راه خدا. )یعنی در راه جهاد و که منفعت عمومی دارد، مانند مسجد، جاده، تبلیغات دینی( 8- واماندگان در راه. )مسافران کارهایی

که در غربت و دور از ثروت خود، محتاج شده اند.( توانگری گر چه تفاوت فقیر با مسکین: فقیر فردی نادار است که توانایی برآوردن نیازهای زندگی خود را ندارد، اکار اســت و دســت نیاز به سوی کسی دراز نمی کند. مســکین کسی است که عالوه بر ناداری، مشــغول به کور و کند. مانند افراد زمین گیر و خانه نشــین شــده و چه بســا مجبور شــود دســت نیاز پیش دیگران دراز گر تنها یکی که با هم ذکر شوند، دو معنای متفاوت دارند، ولی ا گفتنی است این دو واژه درجایی لنگ.

از آن ها ذکر شود، به یک معنای مشترک هستند. ]نمونه[ کــه پیرامون پیامبر؟ص؟ ســخنان آیــه 61: شــأن نــزول: ایــن آیه دربــاره ی گروهی از منافقان نازل شــده گوش محمد برسد، و او مردم کار را نکنید؛ زیرا می ترسیم به گفت: »این نادرست می گفتند. یکی از آنان گر به گوش او رســید، نزد وى را بــر ضــد ما بشــوراند.« فرد دیگری به او پاســخ داد: »مهم نیســت؛ چــون اکس هر چه می رویم و انکار می کنیم و او از ما می پذیرد؛ زیرا وی، آدم خوش باور و دهن بینی است و هر

گفت. ]مجمع[ بگوید قبول می کند.« در این هنگام آیه نازل شد و به آن ها پاسخ

283 ســوره ی تـــوبه

م« دو احتمــال وجــود دارد: 1- اضافه ی

کن خیــر ل

ذ

نقطعــه ضعــف یــا قــوت؟! در معنــای عبارت »قــل أ

گوش به ســخنان شــما فرا می دهد و عذرتان را گر پیامبر موصوف )اذن( به صفت )خیر(: به آن ها بگو امی پذیرد، او سخن پذیر خوبی براى شما است و این به نفع شما است؛ زیرا از این راه آبروى شما را حفظ گوش به سخنان شما گر پیامبر نموده است. 2- اضافه ی وصف )اذن( به مفعول )خیر(: به آن ها بگو افرا می دهد، او )تنها( به ســخنانی گوش می دهد که به ســود و نفع شــما است؛ یعنی سخنان حق و وحی مؤمنین ( مناســب تر اســت.

الهی. از این دو احتمال وجه اول به جهت ادامه ی آیه )یؤمن بال و یؤمن لل

]المیزان[

پیام هانفسهم«

55. منافق ثروتمند، سخت جان می دهد. »تزهق ا

ون« کافر نفسهم و هم م« ... »تزهق ا موال

- به عاقبت امور توجه کنید، نه به جلوه هاى آن. »فال تعجبك ا

عطوا ...«گاهی منافع شخصی است، نه دلسوزى. »فان أ 58. انگیزه ى انتقادها،

ه« بنابراین 59. الطــاف الهــی از طریــق پیامبــران و اولیاء به ما می رســد. »ســیؤتینا ال مــن فضله و رســول

توسل به آنان مانعی ندارد.60. پرداخت کننــدگان زکات، نبایــد بــر فقیــران منت بگذارند، چون ســهم زکات، ملك خودشــان اســت.

»للفقراء«ن خیر«

ذ

گروه ها و برخورد محبت آمیز با آنان است. »قل أ گوش دادن به حرف همه 61. از صفات رهبر،

سؤاالت پژوهشی کنید. )نمونه، المیزان( 1. ارتباط آیه 60 با آیات قبل را بیان

«)61( بیابید؟ )المیزان( کاربرد »الم« در عبارت »یؤمن للمؤمنین 2. سه وجه درباره ی معنا و 3. در آیــه 61 پیامبــر؟ص؟، رحمــت براى مؤمنان معرفی شــده اســت، این بیان با عمومیــت برخی از آیات

« )انبیاء، 107( چگونه سازگار است؟ )نمونه، المیزان( ین مانند »رمحة للعال

آیات حیـــات284

ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ

ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڀ ڀ

ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤڤ ٹ

ڄ ڃ ڃ ڃ ڃچ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ

ک ک ڑ ڑ ژ ڈژ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ

ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳڳ ڳ گ گ گ گ ک ک

ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں

ڭ ۓۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہہ

ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭڭ ڭ

ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ېې ې ېى ى ائائ ەئ ەئ

وئ وئ

ناهنجارشان[ کارهای به نسبت خود دادن نشان معذور برای تزویر و حیله روی ]از شما برای آنان که گر مؤمن بودند، شایسته تر آن بود که ا به خدا سوگند می خورند تا شما را خشنود سازند، در صورتی کند، مسلما کس با خدا و رسولش دشمنی که هر آیا ندانسته اند کنند.)62( خدا و رسولش را خشنود از منافقان است.)63( بزرگ رسوایی ]همان[ این است؛ جاودانه آن در که اوست برای خ دوز آتش که ]در جهت دشمنی با خدا، پیامبر، مؤمنان که آنان را از اسراری اینکه سوره ای بر ضدشان نازل شود و نگرانی می کنند؛ بگو: مسخره اظهار ترس نماید گاه آ و حکومت اسالمی[ در دل هایشان وجود دارد گر ]نسبت به اعمال ناهنجار و کرد.)64( و ا از آن بیمناك و نگرانید، آشکار خواهد را کنید، خدا آنچه خدا آیا بگو: کردیم! وبازی شوخی فقط می گویند: قاطعانه کنی، بازخواست آنان از باطلشان[ گفتار گفتارتان[ عذرخواهی نکنید وآیات او و پیامبرش را مسخره می کردید؟!)65( ]بگو: نسبت به اعمال و گروهی از شما گر از کافر شدید؛ ا که ]عذرخواهی شما را پایه واساسی نیست[ یقینا شما پس از ایمانتان گروه دیگر را ]که سردمداران برنامه های منافقانه بودند[ به سبب ]که تابع و دنباله رو بودید[ درگذریم، که همواره ]در جامعه اسالمی[ دست به جرم و خطا می زدند، قطعا عذاب می کنیم.)66( مردان و آن کار نیك باز می دارند و از انفاق در راه خدا کار بد فرمان می دهند و از زنان منافق شبیه یکدیگرند، به یقینا کرد؛ و رحمت خود[ محروم ]از لطف را آنان و خدا هم کردند فراموش را امساك می ورزند، خدا

285 ســوره ی تـــوبه

کافران وعده داده، خ را به مردان و زنان منافق و که بدکار و نافرمان اند.)67( خدا آتش دوز منافقانند در آن جاودانه اند، همان برای آنان بس است و خدا لعنتشان کرده و برای آنان عذابی پایدار است.)68(

گان واژکنند، تا خشنود سازنند. 62. لیرضوکم )ریض(: تا راضی

حق )افعل تفضیل(: سزاوارتر، شایسته تر.ا

کند، از حد بگذرد. 63. یحادد )حد: مرز، منع؛ محادة: دشمنی، مخالفت(: دشمنی ى: رسوایی. ز الن

ر )حذر: پرهیز نمودن از چیزی(: می پرهیزد، می ترسد.

64. یحذکلمه از »ســور« به معناى که نام خاصی دارد، قطعه اى از قرآن. )این ســورة: مجموعه اى از آیات قرآنی گویا مجموعه ی آیات یك ســوره داخل در حصارى اســت و از آیات دیگر جدا شــده حصار مشــتق شــده،

است.(رج )اسم فاعل(: بیرون آورننده، فاش سازنده. من

گل(: سخن بیهوده می گوییم، در باطل وارد می شویم. وض )خوض: فرو رفتن در آب و ن 65. ن

کنت تستزءون: ریشخند می کردید، مسخره می گردید.وا )اعتــذار: عــذر آورد(: بهانــه نیاوریــد. )»عذر«، در اصــل به معناى کهنه شــدن و نابودی 66. ل تعتــذر

کند. ]مفردات[( گناهش را نابود که عذر می آورد، می خواهد کسی گویا است، گذریم. گذشت(: در نعف )عفو:

گرفتن(: بسته می دارند. )کنایه از اهل گرفتن با تمام دست، بستن دست پس از 67. یقبضون )قبض: انفاق نبودن منافقین(

کردند. نسوا )نىس (: فراموش کافی است ایشان را. کفایت می کند.(: م )حسب: 68. حسب

مقم: پیوسته و پایدار.

نکات تفسیریت؛ ســرانجام مدعیان دروغین ایمان: در توضیحات

آیات 62 و 63: آتش جاودانه و رســوایی و ذل

آیه 56 گفتیم که منافقان براى رفع تهمت از خود و راضی کردن مؤمنان، پیش آنان سوگند یاد می کردند که ما از شــما هســتیم. گویا می خواســتند با این ســوگند محبت مؤمنان را به سوى خود جلب کنند و آنان گر آنان به راســتی مؤمن بودند، شایســته این بود که با را خوشــحال ســازند. در آیه 62 اظهار می دارد که اایمــان واقعــی بــه خدا و اطاعت از پیامبر او رضایت خدا و رســول را به دســت می آورند و در نتیجه ایشــان را خوشــنود ســازند. در آیــه ی بعــد منافقــان را بــا یک پرســش تعجب آمیز به شــدت تهدیــد می کند: »مگر

آیات حیـــات286

که جاودانه در آن خ است کند براى او آتش دوز که با خدا و رسولش دشمنی و مخالفت کسی نمی دانند می ماند؟!« و سپس می فرماید: »این رسوایی و ذلت بزرگی است.«

گرفتند شــتر پیامبر؟ص؟ را در بازگشــت از جنگ آیات 64 تا 66: شــأن نزول: گروهی از منافقان، تصمیم گردنه اى رم دهند تا وی کشــته شــود. رســول خدا؟ص؟ از تصمیم آنان از طریق وحی با خبر شد. تبوك در گردنه رســیدند و منافقان کــه »عمــار« و »حذیفه« از جلو و پشــت ســر حضرت مراقــب بودند، به در حالــی کردند. پیامبر؟ص؟ آنان را شــناخت و نامشــان را به »حذیفه« گفت. او پرســید: »چرا فرمان قتلشان حمله کشــت.« که محمد؟ص؟ چون به قدرت رســید، مســلمانان را را نمی دهی؟« فرمود: »نمی خواهم بگویند

حذیفه تا پایان عمر نام آن چند تن را مخفی نگاه داشت. ]مجمع[گر چه منافقان تمام تالش خویش را برای پوشــاندن نفاق آیه 64: منافقان و ترس از افشــای اســرار: اکردارهای نادرستشــان در گفتارها و یا کار می بردند، اما می دیدنــد هر از چندگاهی خبر برخی خویــش بــه که قطعا ایمان به وحی نداشتند، پیش خود می گفتند در میان ح می شود. ولی منافقین آیات قرآن مطرکتابی آســمانی براى که حرف هاى ما را براى او نقل می کند، و او هم به صورت ما جاسوســی وجود دارد مردم می خواند و مردم را از اســرار شــبکه ما خبردار می کند. از این رو، همواره می ترســیدند ســوره اى نازل کتشــان حتمی که در آن صورت رســوایی و هال کفر آن ها و نقشــه هاى شــوم ایشــان فاش شــود که شــود

خواهد بود. آیه 64 از این ترس درونی خبر می دهد.ح نشــده اســت، پیامبــر؟ص؟ از چه چیزی گر چه در آیه مطر آیــه 65: منافقــان و توجیهات بی اســاس: اکه از ایشــان کاری که پیامبــر؟ص؟، درباره ســؤال نمــوده اســت، ولی قرائن موجــود در خود آیه می رســاند کنند، که منافقین نمی توانســته اند با عذر و بهانه آن را توجیه گونه ای ســرزده، پرســش نموده است؛ به مگر این که بگویند: »داشــتیم بازى می کردیم و قصد دیگرى نداشــتیم.« شــأن نزول هم این برداشــت را گردنه کنار آن گویا پرســش توبیخی پیامبر؟ص؟ پیرامون مســأله ی رم دادن شــتر ایشان در تأیید می کند. خطرنــاك بــوده اســت که منافقان پاســخ می دهند: »ما فقط شــوخی و بازى می کردیم.« قــرآن با تعبیرى کوبنده، به آن ها چنین پاســخ می گوید: »ای پیامبر! به آن ها بگو: آیا خدا، و آیات او، و رســولش، قاطع و

را مسخره می کنید و به شوخی می گیرید؟!«آیــه 66: عذرتراشــی بس اســت! این آیه صریحا به منافقین می گوید: »دســت از ایــن عذرهاى واهی و گروه از آغاز که این کافر شده اید.« این تعبیر نشان می دهد که شما بعد از ایمانتان دروغین بردارید، چرا گرفتند. کفر پیش که به تدریج راه در صف منافقان نبودند، بلکه در صف مؤمنان سست ایمان بودند

منافقان بخشــوده شــده: منظور از عفو در این آیه، عفو از عذاب دنیوی برخی منافقان به خاطر برخی گر ما برخی از شــما منافقان را به خاطر مصالح خاص در دنیا رســوا نســاخته و عذاب مصالح اســت؛ یعنی اگــروه دیگــر را در دنیا عذاب کــه بــا همه ایــن رفتار را داشــته باشــیم؛ بلکه نمی کنیــم، این چنیــن نیســت

کرد. ]المیزان[ می کنیم و البته همگی شما را در آخرت عذاب سخت خواهیم

287 ســوره ی تـــوبه

آیــه 67: منافقــان، همگی از یک قماشــند: این آیــه می فرماید زنان و مردان منافــق محکوم به نوعی وحــدت روحــی هســتند که همه را به صــورت یك فرد درمی آورد و همه را در اوصــاف و اعمال و کیفر الهی شــریك می ســازد. آنان همگی هدف مشــترکی دارند و آن نابودى اســالم است. ســپس پنج ویژگی ایشان را برمی شــمرد: 1- امر به منکر: مردم را به چیزهاى ناپســند فرمان می دهند. 2- نهی از معروف: مردم را گر چه ادعای مسلمانی از کارهاى خوب باز می دارند و ســعی می کنند که احکام اســالم عملی نشــود. 3- ادارند، اموال خود را در راه اسالم صرف نمی کنند و به تعبیر قرآن، دستانشان بسته است، گویا می خواهند گفتار و مــردم در فقــر و تنگدســتی بماننــد تــا از اســالم دســت بردارند. )ر.ک: ســوره منافقــون، آیــه 7( 4- کرده اند، در نتیجه خداوند هم ایشان را فراموش نموده و از که خدا را فراموش رفتارشان نشان می دهد برکات و توفیقات و مواهب خود محروم ســاخته اســت. 5- منافقان فاســقند و از دایره ی اطاعت فرمان

خداوند بیرون هستند.خ دانسته آیه 68: این آیه سرانجام این همبستگی شوم منافقان و یا کافران را عذاب و کیفر جاودان دوز

است.

پیام هاکــس رضــاى خلق را بر رضــاى خالق ترجیح دهد، ســهمی از نفاق دارد و باید توبیخ شــود. »ال و 62. هــر

» کانوا مؤمنین ن یرضوه ان حق ا

ه ا

رسول

ن گرى است، پس از نیش هاى آنان نگران نباشیم. »ا 64. سنت و وعده ى الهی در مورد منافقان، افشارج« ال من

ن«یقول

م ل لت

ئن سا

کارهاى دائمی منافقان است. »ل 65. دروغ و توجیه گرى، از

ؤن« کنت تستز بال و آیاته و رسوله - شوخی با مقدسات دینی جایز نیست. »ا

67. اهل نفاق با درجات مختلفشان، اصول و عملکردهاى مشترکی دارند. »بعضهم من بعض«

سؤاالت پژوهشین

حق ا

ن یرضــوه« در حالــی که به نظر می رســید بایــد بفرمایــد: »ا

حــق ا

1. چــرا در آیــه 62 آمــده اســت: »ا

یرضوها«؟ )المیزان(کفرت بعد ایانکم«؟! )المیزان( که در آیه 66 می فرماید: »قد 2. مگر منافقان از ایمان بهره داشتند

3. چرا منظور از عفو در آیه 66، عفو از عذاب دنیوی است؟ )المیزان(

آیات حیـــات288

ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ٻ ٻ ٻ ٱ

ڀ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ

ڦ ڦڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹٹ ٹ

چ چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ

ڇ ڇ ڇ ڇ ڍڍ ڌ ڌ ڎڎ ڈ

گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ

گ گ گڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ

ں ں ڻ ڻ ڻڻ ۀ ۀ ہہ ہ ہ ھ ھ

ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ھ

ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇۋ ۋ ۅ ۅ ۉۉ ې ې ې ې

ى

که پیش از شما بودند؛ آنان از شما کسانی هستید کفر[ مانند کافران در نفاق و ]همۀ شما منافقان و نیرومندتر و اموال و فرزندانشان بیشتر بود؛ آنان از سهمشان ]که در دنیا از نعمت های خدا داشتند در بهره گرفتند بهره از سهمشان آنان که گونه از سهمتان همان نیز گرفتند؛ پس شما بهره باطل[ امور که اعمالشان در دنیا و آخرت که ]آنان در شهواتشان[ فرو رفتند فرو رفتید؛ اینانند گرفتید، و به صورتی به بودند آنان از پیش که کسانی خبر آیا زیانکارند.)69( که اینانند حقیقت در و است بی اثر و تباه شدۀ رو و زیر شهرهای و مدین اصحاب و ابراهیم قوم و ثمود و عاد و نوح قوم خبر نرسیده؟ اینان که به آنان که پیامبرانشان برای آنان دالیل روشن آوردند ]ولی نپذیرفتند[؛ خدا بر آن نبود ]قوم لوط[ و دوست ایمان با زنان و مردان می کردند.)70( ستم خود بر همواره که بودند آنان ولی ورزد، ستم بازمی دارند، و ناپسند و کارهای زشت از و کارهای شایسته فرمان می دهند به یار یکدیگرند؛ همواره نماز را برپا می کنند، و زکات می پردازند، و از خدا و پیامبرش اطاعت می نمایند؛ یقینا خدا آنان را مورد رحمت قرار می دهد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.)71( خدا به مردان و زنان با ایمان که در آن جاودانه اند، و نیز سراهای که از زیر ]درختان[ آن نهرها جاری است؟ در حالی بهشت هایی را

289 ســوره ی تـــوبه

کیزه ای را در بهشت های ابدی و هم چنین رضایتی ویژه از سوی خدا ]که از همۀ آن نعمت ها[بزرگ تر پاکامیابی بزرگ است.)72( است وعده داده است؛ این همان

گان واژکردند. کردن(: بهره بردند، استفاده 69. فاستمتعوا )استمتاع: لذت بردن، استفاده

خالقهم: بهره آن ها، نصیب آن ها.گل(: در صحبت هاى باطل فرو رفتید. خضت )خوض: فرو رفتن در آب و

ــذى خاضــوا: ماننــد کســی که در صحبت هــاى باطل فرو رفت. )مفــرد بودن موصول، از آن رو اســت کال

وض الذى خاضوا« و یا متعلق به مفعول که موصول، صفت براى »خوض« مقدر اســت و نه افراد: »کالنکالذی خاضوه«(

مطلق محذوف است: »خوضا

حبطت: نابود شد.م )اتیان: آمدن(: آیا به ایشان نرسیده است؟ 70. أل یأهت

گمان آور(. نبأ: خبر مهم، سودمند و یقین آور )یا الؤتفکات )جمع مؤتفکة(: زیر و رو شده ها، ویران شده ها.

ولیاء )جمع ولی(: دوست، یاور.71. ا

هم ال: بزودى خدا به آنان رحم می کند. سیرمحکن )جمع مسکن(: خانه ها، جایگاه ها. 72. مسا

عدن: جاویدان، پاینده، وســط بهشــت، بهترین جاى بهشــت، آنجا که مؤمن در آن مســتقر خواهد شد. )»عدن« در لغت به معنای ثبوت و استقرار است؛ به همین جهت به »معدن« که جایگاه ثبوت و استقرار

گفته اند.( مواد خاصی است، معدن رضوان: خشنودی.

الفوز: کامیابی، سعادت.

نکات تفسیریآیــه 69: از تاریــخ عبــرت بگیریــد! ایــن آیــه بــراى بیدار ســاختن منافقــان، تاریــخ را پیش روى ایشــان کفار پیشــین، تشــبیه می نماید و می فرماید: شــما منافقین می گذارد و زندگی آنان را به زندگی منافقان و که قبل از شــما بودند، آن ها داراى نیرو و ثروت و اوالد بودند، بلکه ثروت کفار و منافقینی هســتید مانند کســب و اوالد آن ها از شــما هم بیش تر بود، ایشــان ســرگرم بهره وری از دنیا شــدند و از زندگی، ســعادتی که شــما نیز همانند ایشــان ســرگرم لذت مادى شــدید، شما نیز نکردند. نتیجه این همانندى این اســت کردند. بنابراین، اعمالتان در دنیا و آخرت حبط که آن ها استهزاء کردید، هم چنان آیات خدا را استهزاء

آیات حیـــات290

که آن ها شدند. به که اعمال آنان چنین شد و شما زیان کار شدید؛ هم چنان و بی نتیجه شد، هم چنان کرد. همین جهت، خداوند به شما وعده ی آتش جاودانه داد و از رحمت خود دور

آیه 70: در این آیه به بیان نمونه هایی از تاریخ امت های پیشــین می پردازد و می فرماید: »آیا سرنوشــت امت هاى پیشــین، قوم نوح، عاد، ثمود، ابراهیم و اصحاب مدین )قوم شــعیب( و نیز شــهرهاى ویران کافران نرسیده است؟ که حجت بر آنان تمام شده بود؛ زیرا شــده )ســه شــهر قوم لوط( به این منافقان و پیامبرانشــان دالیــل روشــن براى آنان آوردنــد، ولی نپذیرفتنــد.« نکته ی قابل توجه این که ســیاق کالم کــرده و هماننــد چندین آیــه قبل، پیامبــر؟ص؟ را مخاطب قــرار داده و منافقــان، غایب در ایــن آیــه تغییــر گذشته آورده است، برایشان بخواند و به که قرآن از امم فرض شدند تا رسول خدا؟ص؟، داستان هایی را

وسیله ی این آیات ایشان را تذکر دهد. ]المیزان[آیــه 71: مؤمنــان، ولی یک دیگرند: در آیه 67، درباره ی منافقان تعبیــر »بعضهم من بعض« آمده بود، گویا این اختالف تعبیر بیان گر آن اســت ولیاء بعض«؛

اما این آیه درباره ی مؤمنان می فرماید: »بعضهم ا

که در میان منافقان به خالف مؤمنان، وحدت عمیق و پیوند والیی نیســت و وحدتشــان تنها ظاهرى و « )حشــر، 14(؛ »آنان را متحد می پندارى در م شــت ب و

و قل

یعا م ج ســب

صورى اســت و به قول قرآن: »ت

کنده است.« از این روی، هنگام بروز منافع شخصی، وفادار نیستند. ]المیزان[ که دل هایشان پرا حالی نشانه هاى مؤمنان راستین: در ادامه ی آیه ویژگی های مؤمنان راستین -که دقیقا مقابل ویژگی های منافقان اســت- بیان شــده اســت: 1- امر به معروف. 2- نهی از منکر. 3- برپاداشــتن نماز. 4- پرداخت کنند.( که بخیل و دست بسته بودند و حاضر نبودند چیزی در راه خدا هزینه زکات. )به خالف منافقین

که فاسق بوده و فرمان خدا را زیر پا می گذاشتند.( 5- مطیع فرمان خدا و پیامبر . )به خالف منافقین گر درباره ی کامال متفاوت اســت؛ ا چون این ویژگی ها دقیقا مقابل ویژگی های منافقان اســت، نتایج هم منافقان می فرماید: »لعهنم ال« و ایشان را از رحمت خود دور نموده است، درباره ی مؤمنان می فرماید:

هم ال«؛ »ایشان را به زودى مشمول رحمت خویش می گرداند.« ولئك سیرمح»ا

کنان جنات عدن: خداوند در این آیه به مؤمنان راستین -که ویژگی های آیه 72: مؤمنان راستین؛ ساکــه نهرها از زیــر درختانش جارى اســت و آنــان در آیــه ی پیشــین گذشــت- وعده ی بهشــت داده اســت کیزه اى در »جنات عدن« که مسکن هاى پا جاودانه در آن خواهند ماند و نیز به ایشان وعده داده است نصیب ایشان خواهد ساخت. واژه ی »عدن« مصدر و به معناى اقامت و استوار است، بنا بر این، معناى ات عدن«، بر اســاس روایات، بهترین و »جنــات عــدن« بهشــت هاى ماندگار و جاودان خواهد بــود. »جنکــه از نظر خوبی، به شــریف ترین منطقــه بهشــت و جایــگاه پیامبران، صدیقان و شهداســت، منطقه اى

کسی خطور نکرده است. ]نورالثقلین[ خیال تریــن نعمــت: در ادامــه ی آیــه می فرمایــد: »رضــوان و خشــنودی پــروردگار )از همه رضــوان الهــی؛ باالکه فرمود: »وقتی اهل بهشت به بهشت درمی آیند این ها( برتر است.« از رسول خدا؟ص؟ نقل شده است

291 ســوره ی تـــوبه

خــداى تعالــی می فرمایــد: »آیــا بیــش از ایــن، چیــز دیگــرى می خواهیــد تــا برایتان آمــاده ســازم؟« عرض کــه در این جا فراهم نشــده باشــد؟« می فرماید: »آرى! می کننــد: »پــروردگارا مگــر چیــز دیگرى هــم مانده )باالتــر از همــه ایــن نعمت هــا( رضاى من اســت که تا ابد بر شــما خشــم نمی گیــرم.« در انتهــای آیه، این خشنودی و رضایت را همان فوز عظیم می داند، بلکه آن را به صورت حصر می آورد: »تنها رضوان الهی، که با رسیدن به »جنت خلد« دست می دهد حقیقتش فوز و رستگاری است.« حتی رستگارى بزرگی هم گر در بهشــت حقیقت رضاى خدا نباشــد همان بهشت هم عذاب خواهد بود، همان رضوان اســت، زیرا ا

نه نعمت. ]المیزان[

پیام ها« مانع قهر الهی نیست.

ولدا

« و نیروى انسانی، »ا

موال

ة« و اقتصادى، »ا 69. قدرت نظامی، »قو

گر نه، توبه و بازسازى - غرق شــدن در فســاد و دین ستیزى، عامل سقوط اســت. »خضت«، »خاضوا« و گناه، می تواند نجات بخش باشد. پس از هر

گفته می شود.( گذشتگان، بسیار مهم و مفید است. )به خبر مهم و مفید »نبأ« 70. تاریخ و اخبار ون ...« ولیاء«، »یأمر

71. امر و نهی، در سایه ى محبت و والیت قابل اجراست. »بعضهم ا

- امر به معروف و نهی از منکر، اقامه ى نماز، پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رســول، وظیفه و عملکرد ع رمز اســتمرار ون«، »یهنــون«، »یقیمون«، »یؤتون«، »یطیعون« )فعل مضار دائمــی مؤمنان اســت. »یأمر

است(کبر«

ات عدن و رضوان من ال ا ری«، »جن ج

ات ت 72. بهشت نیز درجات و مراتبی دارد. »جن

سؤاالت پژوهشی1. مراد از »حبط اعمال در دنیا« چیست؟ )مجمع البیان، نور(

2. بر اساس روایات، شرط رسیدن به »جنات عدن« چه چیزی عنوان شده است؟ )نمونه، نورالثقلین(3. نکره آوردن »رضوان« در آیه 72، چه مطلبی را می رساند؟ )المیزان(

آیات حیـــات292

ڀ ڀڀ پ پپ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڀ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ چ چ ڃ ڃڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڤڦ ڤ ڤ ڤ چ چڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎڈ ڈ ژ ژ ڑ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ہ ھ ھ ھ ھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ې ې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ

وئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی خ کن جایگاهشان دوز آنان سخت گیری به و نسبت برخیز به جهاد منافقان و کافران با پیامبر! ای و ناروا سخن پیامبر ضد ]بر که می خورند سوگند همواره است.)73( بدی عاقبت خ دوز و است؛ کافر شده اند و به آنچه ]از گفته اند و پس از اسالمشان کفرآمیز که سخن نادرست[نگفته اند، در صورتی که[ دست نیافتند، اهتمام ورزیدند، و زبان به عیب جویی و انکار ]نسبت به پیامبر[ اهداف خائنانه ای گر ا پس ساختند؛ توانگر خود احسان و فضل از را آنان پیامبرش و خدا که آن از پس مگر نگشودند آخرت و دنیا در را آنان خدا برگردانند، پیامبر[ و خدا ]از روی گر ا و است؛ بهتر آنان برای کنند توبه از چنگال را در زمین سرپرست و یاری ]برای نجاتشان آنان کرد و به عذابی دردناك مجازات خواهد که به این صورت با خدا پیمان بستند: چنانچه کسانی هستند عذاب[ نخواهد بود.)74( از منافقان از شایستگان خواهیم شد.)75( و داد یقینا صدقه خواهیم کند، ما عطا به و احسانش از فضل خدا کردن[ آن ]در راه خدا[ بخل کرد نسبت به ]هزینه آنان عطا از فضل و احسانش به که خدا هنگامی که به وعده های خود با خدا گرداندند.)76( پس برای آن ورزیدند و اعراض کنان ]از پیمانشان[ روی کنند مالقات را خدا که روزی تا دل هایشان در ]ثابت[ نفاقی می گفتند، دروغ همواره و نکردند، وفا به را می داند و قطعا خدا دانای آنان گفتار درگوشی و اسرار که خدا آیا ندانستند گذاشت.)77( باقی همه نهان هاست؟!)78( آنان که در رابطه باصدقات از مؤمنانی که ]افزون بر صدقۀ واجبشان از روی که جز به اندازۀ قدرتشان کسانی را رضا ورغبت[صدقۀ ]مستحبی[ می پردازند، عیب جویی می کنند، و

293 ســوره ی تـــوبه

کیفر مسخرۀ آنان را خواهدداد و برای ]امکاناتی[ نمی یابند ]تا صدقه دهند[ مسخره می کنند؛ خدا هم آنان عذابی دردناك خواهدبود.)79(

گان واژ73. جاهد )جهاد: ســعی، کوشــش(: جهاد کن، به شــدت بکوش. )با جنگ، یا تبلیغ و کوشش در ارشاد

و ...(مأواهم )أوی: جاى دادن، پناه دادن(: جاى آن ها.

ع، انتقال، تحول(: بازگشت گاه. الصیر )اسم مکان از ماده »صیرورت«: رجوکردند، آهنگ نمودند. وا )هم: آهنگ مقارن با انجام فعل، تصمیم قطعی(: قصد 74. ه

وا )نیل: رسیدن(: نرسیدند. ینال

ل

ما نقموا: ناراحت نشدند، عیب نگرفتند.75. عاهد: پیمان بست، عهد کرد. )هر چند که در این گونه عهدها، تعهد از دو طرف نیست. ولی چون

به نظر یك طرف، طرف دیگر هم تعهدى دارد، از باب مفاعله آمده است.(: قطعا صدقه خواهیم داد. قن

د نص

ل

م )اعقاب: پرداختن، به جاى نهادن(: در پی آنان قرار داد، )پیامدهاى نفاق( را برایشــان عقب77. فا

گذارد. باقی فوا: پیمان شکنی نمودند.

خل

ا

گفتن آن ها. )اصل این واژه، به معناى دورى است، گوشی و پنهانی(: راز گفتن در وا: سخن ج

واهم )ن ج

نگرفته و دور شده اند. ]مجمع[( که نجوا می کنند از دیگران فاصله گویا دو نفر

که تاء باب قلب عین )طوع: میل، رغبت؛ تطوع: تحمل با رغب(: راغبان. )از باب تفعل است و 79. الطکلمه ادغام شده است.( به طاء شده و سپس در طاء

جهد: نهایت توانایی، حد وسع.

نکات تفسیریکرم؟ص؟ را خطاب قرار می دهد و به ایشــان کفار و منافقان: ایــن آیه پیامبر ا آیــه 73: دســتور جهــاد با کافران و منافقان شدت عمل نشان دهد و بر ایشان سخت بگیرد. واژه ی که نســبت به دســتور می دهد کوشــش اســت و جهاد با یک قوم، کار بســتن نهایت درجه »جهاد« و »مجاهدت« به معناى ســعی و به که منتهی کوشــش در مقابل او اســت- چه به زبان و چه به دســت- تا آن جا کار بســتن نهایت درجه به کارزار )قتال( اســتعمال شــده اســت، اما گر چه در قرآن کریم بیش تر در معناى کارزار شــود. بنابراین، ا به ذین

گاهی در خود قرآن نیز، معنای قتال ندارد: »و ال کارزار نیامده است. از این رو در معنای واژه معنای

آیات حیـــات294

کار نا« )عنکبوت، 69( چه بســا از این جهت، در این آیه نیز واژه »جهاد« به م ســبل هندیهن

جاهدوا فینا ل

کافر و حتــی از کفار هم خطرناك ترنــد، چون از راه گر چــه منافقین در واقع رفتــه اســت، نــه »قتــال«؛ زیرا امکر وارد شــده و کارشــکنی می کنند، اما آیات قتال شــامل ایشــان نمی شــود، چرا که ایشان تظاهر به کفر گاهی خویشتن را از سایر مســلمانان هم مسلمان تر جلوه می دهند. از این روی و دشــمنی نداشــته، بلکه پیکار و قتال با ایشان معنا ندارد و پیامبر؟ص؟ نیز پیکاری با ایشان نداشت، اما جهاد با ایشان معنا دارد، که مطابق مصلحت کاری کارشــکنی ها و نقشه کشــی هاى ایشــان مقاومت شــود و هر یعنی باید در برابر

است انجام شود. ]المیزان[کفرآمیــز و وهــن آورى دربــاره ی پیامبر؟ص؟ یا کــه منافقان ســخن آیــه 74: از ایــن آیــه فهمیــده می شــود گفتــه بودند و این ســخن به گوش پیامبر؟ص؟ رســیده بــود. آن ها براى آن که ایشــان بدگمان مســلمانان نشــود، پیــش آن حضــرت آمده و ســوگند خوردند که آن ســخن را نگفته اند. آیه پرده از ایــن رفتار و گفتار که قطعا که )ســخن ناروا( نگفته اند، در حالی پلیدانه بر می دارد و می فرماید: »به خدا ســوگند می خورند کفر ورزیده و آهنگ چیزى را کردند که به آن نرسیدند.« ممکن کفر گفته و پس از اسالم آوردنشان سخن که مشــروح آن در اســت این مطلب اشــاره به توطئه ی قتل پیامبر؟ص؟ در مســیر بازگشــت از تبوک باشــد توضیحات آیه 64 گذشت. در ادامه ی آیه برای این که ناسپاسی آن ها را روشن نماید، با یک بیان بالغی که خدا و رســولش، آن ها را در غنایم جنگی شــرکت داده و می فرماید: »علت ناراحتی آن ها جز این نبود کــه از غنایم جنگی آن هــا را از نظــر مالــی بی نیــاز کرده بودند.« یعنی به جاى ســپاس گزارى از پیامبر؟ص؟ بــه آنــان هــم داده بود و امنیت آنان را نیز تأمین کرده بود، با آن حضرت مخالفت می کردند. این ســخن کرده، ولی از او بدى دیده و به او می گوید: »گناه من این که به دیگری خوبی کســی اســت مانند ســخن بود که به تو خوبی کردم!« ســپس آن چنان که ســیره ی قرآن اســت راه بازگشــت را به روى آنان گشوده،

کنند براى آن ها بهتر است.« ]نمونه[ گر آنان توبه می فرماید: »امجموعــه آیــات 75 تــا 78: شــأن نــزول: این آیــات دربــاره ی یکی از انصار بــه نام »ثعلبــة بن حاطب« نازل شــده اســت. او که مرد فقیرى بود و مرتب به مســجد می آمد، اصرار داشت که پیامبر؟ص؟ دعا کند تا که کنی بهتر از مال زیادى است که شکرش را ادا کند. حضرت فرمود: »مال اندکی خداوند او را ثروتمند کند، همه ی حقوق واجب آن را خواهم داد.« به گر خدا عطا گفت: »ا از عهده شــکرش برنیایی.« ثعلبه کند؛ که دیگر نتوانســت در نماز جمعه و جماعت شــرکت دعاى آن حضرت، ثروتش افزون شــد تا آن جا کــه جزیه ندهیم!« هنگامی گرفتن زکات نزد او رفت، به او گفت: »ما مســلمان شــدیم حتــی وقتی مأمور

که پیامبر؟ص؟ سخن او را شنید، فرمود: »واى بر ثعلبه! اى واى بر ثعلبه«! ]مجمع[پیمان شکنی و بخل ورزی؛ زمینه ساز نفاق: برخی از مسلمانان، هنگام ضعف، فقر و پریشانی، چنان گیرند. ایشــان کــس باور نمی کند، ایشــان نیز روزى در صــف منافقان قرار کــه هیچ دم از ایمــان می زننــد کــرده و از بندگان خوب او گر بــه آن ها مال و ثروتــی داد، در راه او انفاق که ا بــا خداونــد پیمــان می بندند

295 ســوره ی تـــوبه

خواهنــد بــود، ولــی هنگامی که خداوند چنین ثروتی داد، به پیمان خود عمل نکرده، بخل می ورزند و از کارهاى خوب روی گردان می شــوند. خداوند در آیه 76 نتیجه ی این پیمان شــکنی و بخل ورزی انجام کــه با خداوند بســته کــه پیمانی را گــذاردن نفــاق تــا روز قیامــت برشــمرده اســت؛ چــرا را اســتقرار و باقــی بودند، شکســتند و به دروغ گویی می پرداختند. ســر انجام ایشــان را مورد ســرزنش و توبیخ قرار می دهد و که خداوند راز آن ها و سخنان زیرگوشی آنان را می داند و این که خداوند بسیار می فرماید: » آیا نمی دانند

داننده ی نهان هاست؟!«نشــانه ی منافق: در روایتی از پیامبر خدا؟ص؟ نقل شــده اســت: »منافق ســه نشانه دارد: 1- چون سخن بگوید، دروغ می گوید. 2- چون وعده دهد، تخلف می کند. 3. چون امانتی به او ســپرده شــود، خیانت

می کند.« ]مجمع[کرد. توان گران کمك هاى شایانی آیه 79: شــأن نزول: رســول خدا؟ص؟ از مردم تقاضاى کمك به جبهه کردنــد و ناتوانــان نیــز بــا تحمــل اضافــه کاری، کمك اندکــی نمودنــد. منافقان، کمــك توانگــران را ریایی کمك بی بضاعت ها را نیز مسخره می کردند. این آیه و دانسته و مورد عیب جویی و طعن قرار می دادند و

کرد و از عذاب خداوند بیم داد. ]مجمع[ آیه بعد نازل شد و شدیدا آن ها را تهدید

پیام ها73. منافق، بدعاقبت است. »بئس الصیر«

74. سرچشمه ى فضل، تنها خداست. »من فضله«، و نفرمود: »من فضلهما« )همانند آیه 62(که گر لیاقت و ظرفیت نباشــد، نعمت هاى الهی براى انســان نقمت می شــود. مالی ارزشــمند اســت 76. ا

وا و هم معرضون«عامل سقوط نگردد. »آتاهم من فضله« ... »تول

فوا ال ما خل

گاه اســت، نفاقــش از بین مــی رود: »ا کــه خداوند از آشــکار و پنهان او آ گــر انســان بدانــد 78. ا

موا ...« یعل

ل

وعدوه« ... »ا

سؤاالت پژوهشیکفرت که در آیه 66 فرموده بود: »قد مهم« در حالی

وا بعد اسال 1. آیه 74 درباره ی منافقین فرموده: »کفر

بعد ایانکم« علت این اختالف در تعبیر چیست؟ )المیزان( گناهان برداشت می شود؟ )نمونه( م « چه نکته ای درباره ی ب و

یف قل

م نفاقا عقب

2. از عبارت »فأ

3. وجوه مختلف ترکیبی آیه 77 را بررسی نمایید. )المیزان، نمونه(

آیات حیـــات296

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀ ڀ ڀ ٺ ٺٺ ٺ ٿ

ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٿٹ ٿ ٿ

چ چ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ

چ ڇ ڇڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژ ڑ ڑ ک

ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک

ڱ ڱ ں ں ڻ ڻ ڻ ڻ ۀۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ

ۋ ٴۇ ۈ ۆۈ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ

ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ېى ى ائ ائ ەئ ەئ

ىئ ىئ ىئ ېئ ېئ ېئ ۈئ ۈئ ۆئ ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ

ی ی ی ی جئ حئ مئ ىئ يئ جب حب خب مب

گر ا است[ ]یکسان نخواهی چه بخواهی آمرزش چه کننده اند[ مسخره جویان عیب ]که آنان برای برای آنان هفتاد بار هم آمرزش بخواهی، خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزید؛ زیرا آنان به خدا و پیامبرش گروه بدکار نافرمان را هدایت نمی کند.)80( بر جای ماندگان ]از جنگ تبوك[ از خانه کفر ورزیدند و خدا که با اموال و جانهایشان نشستن خود به سبب مخالفت با پیامبر خدا خوشحال شدند و خوش نداشتند خ گرما ]برای جهاد[ بیرون نروید. بگو: آتش دوز گفتند: در این کنند، و ]به مؤمنان[ در راه خدا جهاد که همواره مرتکب گناهانی کیفر گر می فهمیدید.)81( پس به گرمی بسیار سخت تر است، ا در حرارت و گروهی از کمتر بخندند و بسیار بگریند.)82( چون خدا تو را ]از سفر جنگ تبوك[ به سوی می شدند باید آنان ]که بدون عذر از جنگ بازماندند[ بازگردانید و آنان برای بیرون آمدن ]به سوی جنگی دیگر[ از تو اجازه خواستند، به آنان بگو: هرگز با من بیرون نخواهید آمد، و هرگز همراه من با هیچ دشمنی نخواهید کنون هم با مخالفین جنگید؛ زیرا شما نخستین بار به نشستن در خانه ]و ترك جنگ[ خوشحال شدید، اگورش ]برای دعا و طلب آمرزش[ کدام از آنان نماز مخوان و بر بنشینید.)83( و هرگز به جنازۀ هیچ که بدکار و نافرمان بودند از دنیا رفتند.)84( کافر شدند و در حالی نایست؛ زیرا آنان به خدا و پیامبرش آنان خوشبختی نیست[ خدا فقط می خواهد را به شگفت نیاورد ]این ها برای اموال و فرزندانشان تو کافرند جانشان درآید.)85( و چون که کند، و در حالی و فرزندانشان عذاب اموال به را در دنیا آنان سوره ای نازل شود که: ]در آن سوره از آنان خواسته اند[ به خدا ایمان آورید و همراه پیامبرش جهاد کنید؛

297 ســوره ی تـــوبه

که ثروتمندان و قدرتمندان ]منافق[ از تو اجازه می خواهند ]که در جهاد شرکت نکنند[و می گویند: بگذار ما با خانه نشینان باشیم.)86(

گان واژگناهان(: برایشان آمرزش بخواه. م )غفر: پوشاندن؛ استغفار: طلب آمرزش و پوشاندن 80. استغفر ل

گذاشته شدگان، واپس ماندگان. ف: واپس مانده(: بر جاى فون )جمع الخل

81. الخل

قعدهــم )مقعــد: مصــدر میمی: نشســتن، خانه نشــین شــدن(: بــه خانه نشینی شــان )در هنگام جنگ بتبوك(.

گر معناى نخســت را بگیریم، منصــوب بودن »خالف« بــه جهت ظرف خــالف: پشــت ســر، مخالفــت. )اگر معناى دوم را بگیریم، منصوب بودن آن به جهت مفعول له بودن خواهد بود.( بودن است و ا

وا )نفر منه و عنه: از آن دور شد؛ نفر الیه: به سوی آن رهسپار شد.(: بیرون نروید، رهسپار نشوید، ل تنفرهاد یف الر«( وا اىل الج کوچ نکنید. )در این آیه »الی« در تقدیر است: »ل تنفر

گرم تر است. گرما(: )حر: حرا

شد

ا

وا: پس باید بخندند.

82. فلیضحککیفر. )مفعول له است.( جزاء: به سزای، به

83. استئذنوک )اذن: اجازه(: از تو اجازه خواستند.اول مرة: نخستین بار، از همان آغاز.

ج شود. کت(: خار 85. تزهق )زهق= زهوق: خروج روح، هالو الطول )طول: امکانات مانند مال، اوالد، مقام و ...(: توان گران، صاحبان ثروت و قدرت.

ول

86. ا

گذارمان. کن ما را، وا رنا )وذر: رها نمودن(: رها

ذالقاعدین )جمع القاعد: نشسته(: بازنشستگان از جهاد، خانه نشینان.

نکات تفسیریآیــه 80: اســتغفار پیامبــر؟ص؟ هــم ســودی بــرای منافقان نــدارد: در آیه ی پیشــین مجــازات منافقان کید نمــوده و آن را چنــان قطعی برمی شــمرد که حتی ح شــد. در ایــن آیــه بــاز هم بر این مجــازات تأ مطــرو ل

م ا اســتغفار پیامبــر؟ص؟ هــم نمی توانــد تغییری در آن حاصــل نماید. تردید بیــن امر و نهی )اســتغفر ل

کنایه از این اســت که چه اســتغفار بکنی و چه اســتغفار نکنی یکسان است، پس، استغفار م(، تســتغفر لگر هفتاد بار کید می فرماید: »ا کارى لغو و بی فایده اســت. )شــبیه آیه 53( در ادامه، تأ کردنت براى آنان که عدد هفتاد در هم براى آن ها آمرزش بخواهی هیچ گاه خداوند آنان را نخواهد آمرزید.« روشــن اســت این جا براى مبالغه و تکثیر است، یعنی به هر تعداد استغفار کنی فایده ندارد؛ چه هفتاد بار و چه بیش تر!

آیات حیـــات298

که آنان به خدا و فرســتاده اش چرا خداوند منافقین را نمی بخشــد؟ ادامه ی آیه پاســخ می دهد: »چرا کفر ورزیدند )پس فاســقند(، و خدا گروه فاســقان را هدایت نمی کند.« و چون مغفرت و بخشــیدن، نوعی

هدایت به سوی قرب و بهشت برین است، نصیب ایشان نمی شود.آیات 81 و 82: اندوه بسیار در پی شادی اندک: گروهی از منافقان برای رفتن به جنگ بهانه آوردند گذاشته بود، خوشحال و در مدینه ماندند. )ر.ک: توضیحات آیه 43( ایشان از این که پیامبر آن ها را جا که به ثواب اخروى عقیده نداشته و از این رو، جهاد در راه خدا با مال و جان خود )و رسیدن بودند؛ چرا که این جنگ با دشــواری های فراوان مانند به افتخارات بزرگ مجاهدان( را ناخوش داشــتند. خصوصا گروه، نه تنها خود در صحنه ی جنگ حاضر نشــدند، بلکه با گرمای هوا نیز همراه بود. این دوری راه و گرماى وسوسه هاى شیطانی کوشش داشتند، دیگران را نیز دلسرد یا منصرف سازند. می گفتند: »در این کرده و با لحن ســوزان تابســتان به ســوى میدان نبرد حرکت نکنید!« قرآن روى ســخن را به پیامبر؟ص؟ خ از این هم گرم تر و کوبنــده اى به آن ها چنین پاســخ می گویــد: »به آن ها بگو: آتش ســوزان دوز قاطــع و

گر بفهمند!« سوزان تر است، اکــه »از این پس، بایــد کم بخندند، و به جــزاى آن چه به در آیــه بعــد بــه منافقان چنین هشــدار می دهد که این گریه براى این که در پیش دارند، گریه براى آینده تاریکی دست می آوردند، باید بسیار بگریند!« همــه اســتعداد و ســرمایه عمر را از دســت داده و رســوایی و تیــره روزى و بدبختی براى خــود خریده اند. از کیفرهاى هولناك قیامت( می دانم شما گر آن چه را من )از کرم؟ص؟ نقل شــده اســت که فرمود: » ا پیامبر ا

گریه می کردید.« کم می خندیدید و بسیار هم می دانستید، گر خدا آیــه 83: منافقــان، شایســتگی جهــاد را ندارند: این آیــه خطاب به پیامبر؟ص؟ می فرمایــد: »و اتــو را )پــس از جنگ تبوک( به ســوى طایفه اى از آنان )که در مدینــه ماندند و بی دلیل به جهاد نیامدند( بازگردانیــد، و آنــان بــراى بیــرون آمــدن )به جنگ دیگــرى( از تو اجازه خواســتند، بگو: »شــما هرگز با من کرد؛ زیرا شما )مرد جنگ نیستید و( ج نخواهید شد، و هرگز همراه من با هیچ دشمنی نبرد نخواهید خارکنون هم( با نخســتین بار )در جنگ تبوک( به نشســتن در خانه )و ترک جنگ( خوشحال شدید، پس )ا

که شایستگی جهاد را ندارید.(« خانه نشینان بنشینید؛ )چرا آیــه 84: منافقــان از نمــاز و دعــای پیامبــر؟ص؟ بی بهره انــد: ســیره ی رســول خــدا؟ص؟ این بــود که در مراســم تشــییع و تدفین مردگان مســلمان حاضر می شــد، بر جنازه ی آنان نماز می خواند و پس از نماز بر ســر قبرشــان می ایســتاد و برایشــان دعا و طلب مغفرت می نمود. خداوند در این آیه پیامبرش را از حضور کرد، تا بدین وســیله بر رســوایی و ســرافکندگی ایشان در مراســم مردگان منافق و دعا برای ایشــان، نهی گیرد. در پایان آیه دلیل این دستور را چنین بر می شمرد: بیافزاید و نوعی مبارزه ی منفی با ایشان انجام

که فاسق بودند، از دنیا رفتند.« ]نمونه[ کافر شدند و در حالی »زیرا ایشان به خدا و پیامبرش آیــه 85: منافقــان و برخورداری از این همه نعمت؟! در آیات پیشــین ســرانجام شــوم منافقان تبیین

299 ســوره ی تـــوبه

گر منافقان به راستی این همه از رحمت کنون ســؤالی در ذهن مســلمانان شــکل گیرد که ا شــد، چه بســا اخــدا دورنــد، پــس چرا خداوند به آن ها این همه محبت کرده و این همــه مال و فرزند )نیروى اقتصادى و انســانی( را به ایشــان ارزانی داشــته اســت. آیه، پیامبر؟ص؟ را خطاب قرار داده و چنین پاســخ می دهد: که خداوند می خواهد ایشــان را در »اموال و فرزندان آنان تو را به شــگفت نیندازد. )زیرا( جز این نیســت

گذشت. کفر بیرون رود.« توضیح بیش تر ذیل آیه 55 کند و جانشان در حال دنیا به وسیله آن عذاب که ایشــان، هر آیه 86: باز هم ســرزنش منافقان: در این آیه باز هم منافقان را ســرزنش می نماید؛ چرا که به خدا ایمان بیاورید و همراه که سوره اى درباره ی جهاد نازل می شود و از مردم دعوت می کند زمان کافی جســمی و مالی که از توانایی کنید، در این هنگام منافقان قدرتمند پیامبر خدا؟ص؟ در راه او جهاد برخوردارند، از تو اجازه می خواهند که در میدان جهاد شرکت نکنند و می گویند بگذار ما با قاعدین )آن ها

که از جهاد معذورند( باشیم.

پیام هان یغفر

کارساز نیست. »فل 80. تا انسان خود دگرگون نشود و انقالبی در درون نیابد، دعاى پیامبر؟ص؟ نیز

وا بال« ال« ... »کفر82. منافقــان، هنــگام حرکــت، اجــازه ماندن می گیرنــد و هنگام بازگشــت، اجازه خروج و حرکــت! . »فان

وج ... « نوك للخر

رجعك« ... »فاستأذنفسهم«

ج شدن روح از بدن است، نه فانی شدن روح. »تزهق ا 85. مرگ، خار

تعجبک مــالك ســعادت، حســن عاقبــت و با ایمان مردن اســت، نــه زرق و برق چنــد روزه دنیــوى. » و لون« کافر نفسهم و هم

اموالم و ... تزهق ا

نك«

86. ضعف، نفاق و نیز ترس خود را از رفتن به جهاد، با اجازه مرخصی توجیه نکنیم. »استأذ

سؤاالت پژوهشی1. دیدگاه عالمه طباطبایی؟هر؟ را در تبیین آیه 82 با آن چه در توضیحات آمده است، مقایسه نمایید.

کدام یک از آیات این صفحه تناسب دارد؟ )نمونه( 2. آیات 6 و 9 سوره ی منافقون با کدام است؟ ) المیزان، مجمع( ف رسول ال«

3. دو تبیین از عبارت »خال

آیات حیـــات300

ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٹٹ ٹ ٹ ٿٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃڃ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ چ چ چ ڃ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڎڈ ڎ ڻڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہہ ہ ۀ ۀ ڻ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ەئ ائ ائ ى ى ې ې ې ۉ ۉ ۅ ۅ

ەئوئ وئ ۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ

که با خانه نشینان باشند!! بر دل هایشان مهر تیره بختی زده شده پس ]به همین آنان راضی شده اند که کسانی سبب[ آنان ]منافع جهاد در راه خدا و بهره های آخرتی آن را[ نمی فهمند.)87( ولی پیامبر و که همۀ خیرات ]دنیا و آخرت[ برای آنان کردند، اینانند با او ایمان آوردند با اموال و جان هایشان جهاد که کرده است که بر موانع راه سعادت پیروزند.)88( خدا برای آنان بهشت هایی را آماده است و اینانند کامیابی بزرگ.)89( عذر آورندگان از زیر ]درختان[ آن نهرها جاری است، در آنجا جاودانه اند، این است و رسولش که به خدا کسانی و ]ترك جنگ[داده شود، اجازه آنان به تا آمدند تو نزد بادیه نشینان از کفر که کسانی از آنان گفتند ]بدون آمدن نزد تو و بی هیچ عذری در خانه[ نشستند، به زودی به دروغ کردن ]در که چیزی برای هزینه ورزیدند، عذابی دردناك خواهد رسید.)90( بر ناتوانان و بیماران و آنان که ]در پشت جبهه با اعمال و گناهی نیست ]که در جهاد شرکت نکنند[در صورتی راه جهاد[ نمی یابند، کنند ]و از این طریق به حمایت رزمندگان برخیزند[؛ آری گفتارشان[ برای خدا و پیامبرش خیرخواهی بر نیکوکاران ]معذور[ هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.)91( و نیز گفتی: ]به سبب کنی، که چون نزد تو آمدند تا آنان را ]برای رفتن به سوی نبرد[ سوار مرکبی کسانی بر نبود امکانات[ بر مرکبی دسترسی ندارم تا شما را به جهاد برم، هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست؛ ]از نزد که چرا چیزی نمی یابند که به خاطر غصه و اندوه از دیدگانشان اشك می ریخت تو[ بازگشتند در حالی که که با آن کسانی باز است کنند.)92( راه مؤاخذه و سرزنش فقط بر ضد تا ]در نبرد با دشمنان[ هزینه

301 ســوره ی تـــوبه

که با خانه نشینان باشند، خدا توانگرند ]باز هم برای ترك نبرد[ از تو اجازه می خواهند؛ آنان راضی شدند بر دل هایشان مهر تیره بختی زد به همین سبب ]حقایق را[ نمی دانند.)93(

گان واژکه از جهاد باز مانده و در خانه می مانند.( 87. خوالف )جمع خالفة(: بازماندگان. )زنانی

طبع )طبع: مهر نهادن(: مهر زده شد.که در اینجا درباره ی مردان اســتعمال یرات )جمع خیرة: بهترین از هر چیز(: خوبی ها. )هر چند 88. الن

کار می برند. مانند: خیرات حسان( شده است، ولی غالبا آن را درباره ی زنان به کرده است. )عد: شمردن(: آماده

عد

89. ا

کامیابی. فوز: رستگارى و سعادت، ر(: عذر آورندگان، عذرخواهان.

ون )جمع العذ ر

90. العذ

العراب: عرب هاى بادیه نشین.کردن(: خیرخواهی و نصیحت نمودند، خالص شدند. 91. نصحوا )نصح: خالص شدن، خالص

کنی. هم: تا آنان را )براى رفتن به سوى نبرد( سوار )مرکبی( 92. لتحمل

تفیض )فیض: لبریز شدن، جارى شدن(: سرازیر می شود، جاری می شود.الدمع: اشک.

ن: انــدوه(: از روی انــدوه )مفعــول له( یا حزنی شــدید )مفعــول مطلق با تقدیــر فعلی از ن= حــز )حــزحزنــا

)جنس خودش: یزنون حزنا

93. الســبیل: راه. )در این جــا بــا توجه بــه قراین و همراهی با »علی«، به معناى ایراد، اشــکال و مؤاخذه گر با »الی« همراه بود به معناى راه یافتن بود.( است و ا

نکات تفسیریآیــات 88 و 89: ایمــان و جهــاد؛ منشــأ خیــرات و بــرکات: در دو آیــه ی پیــش، ســخن از ســرباززدن منافقــان از جهــاد بــود و نتیجــه ی ایــن رفتــار )مهر خوردن بــر دل هایشــان و از دســت دادن قابلیت درک ح شــد. در این آیات رویکرد مؤمنان نســبت به جهاد و نتیجه ی رفتار ایشــان بیان شده حقایق( نیز مطراســت. پیامبــر؟ص؟ و مؤمنان، مشــتاقانه در راه خداوند از جان و مال خــود می گذرند و در نتیجه، همه ی خوبی هــا و نیکی ها براى آن هاســت و ایشــانند که به رســتگاری دســت یافته اند. خداوند نیــز در جزای از که از زیر درختانش نهرها جاری است خود گذشتگی ایشان، باغ هایی از بهشت را برایشان فراهم ساخته

و جاودانه در آن خواهند ماند. گر »ایمــان« با »جهاد« همراه گردد، هر گونــه خیر و برکتی را با از ایــن آیــه به خوبی اســتفاده می شــود که اخود خواهد داشــت، و جز در ســایه ی این دو، نه راهی به ســوى فالح و رســتگارى اســت، و نه نصیبی از

آیات حیـــات302

خیرات و برکات مادى و معنوى. ]نمونه[که به خاطر عذرهای واقعی -مانند نداشتن گروهی گروه مقایسه نموده است: آیه 90: این آیه میان دو گروهــی دیگر یعنی کــه در فریضه جهاد شــرکت ننماینــد و توانمنــدی مالــی یــا جســمی- اجــازه می گیرند منافقــان دروغگــو -که بدون هیچ عذر موجهی- از جهاد ســرباز می زنند. خداوند با مقایســه ی ســرانجام

گذاشته است. گروه پستی و شقاوت منافقان را به نمایش این دو آیــه 91: شــأن نــزول: پیــر مردى نابینا خدمــت پیامبر؟ص؟ آمد و عرض کرد: »کســی را ندارم که دســتم را کرد، تا آن که این آیه گرفته و به جبهه ببرد. ناتوان و سالمندم. آیا عذرم پذیرفته است؟« پیامبر سکوت

گونه افراد پذیرفته شد. ]مجمع[ نازل شد و و عذر این که از شرکت کســانی را کس در مســیر حمایت از جهاد معاف نیســت! در این آیه، ســه دســته از هیچ در جهــاد معذورنــد، معرفی می کند: 1- ناتوانــان )پیران، زنان و کودکان( 2- بیماران )کورها، زمین گیرها کــه در راه جهــاد هزینه کنند. پــس از برشــمردن این افراد، کــه مالــی ندارنــد و ...( 3- فقیــران و کســانی شــرطی را برای پذیرش عذر ایشــان ذکر می کند: »ایشــان به شــرطی معاف از جنگ هســتند که نسبت به گر چه ایشــان توانایــی حضور در خــدا و رســول او خیرخواهــی مخلصانه داشــته باشــند.« توضیح آن که، اخط مقدم را ندارند، اما در مســیر حمایت از جهاد معاف نیســتند. باید با زبان و طرز رفتار خود مجاهدان را تشــویق نمایند، اســرار مســلمانان را حفظ نمایند و تا آن جا که توانایی دارند در تضعیف روحیه دشــمن کــه در اصل به معنی اخالص کلمه »نصح« کوتاهی نورزند؛ زیرا و فراهــم آوردن مقدمات شکســت آن هــا کلمــه جامعی اســت که هر گونه خیــر خواهی و اقدام مخلصانه را در برمی گیــرد. در صورت رعایت اســت،

کی نیست. ]کوثر[ این شرط، از نیکوکاران خواهند بود و بر نیکوکاران باآیــه 92: شــأن نــزول: در روایــات می خوانیم که هفــت نفر از فقــراى انصار خدمت پیامبر؟ص؟ رســیدند و گذارده شــود، اما چون پیامبر؟ص؟ وسیله اى کردند وســیله اى براى شــرکت در جهاد در اختیارشان تقاضا ج شدند و بعدها در اختیار نداشت، به آن ها جواب منفی داد، آن ها با چشمانی پر از اشك از خدمتش خار

گشتند. ]مجمع[ به نام »بکائون« مشهور ح شده است: عاشــقان جهاد! در این آیه دســته ی چهارم از کســانی که عذرشــان پذیرفته اســت، مطرکه نزد پیامبر؟ص؟ امده و تقاضای مرکب نمودند و چون با پاســخ منفی روبرو شــدند، با چشــمانی گروهی که دسته ی سوم آن چنان اشکبار و قلبی پراندوه بازگشتند. تفاوت این دسته با دسته ی سوم این است ج خانواده؛ ولی این دسته تنها مرکب نداشتند و هزینه هاى که نه هزینه سفر داشتند و نه خر فقیر بودند گروه هاى معذور، نه تنها از تکلیف جهاد که کرده بودند. از روایات چنین اســتفاده می شــود دیگر را تهیه معافند و از مجازات بر کنار؛ بلکه به مقدار اشتیاقشان به شرکت در میدان جهاد، در پاداش ها و افتخارات

مجاهدان شریکند. ]کوثر[حســنین من ســبیل« )راهی بــراى مؤاخذه نیکــوکاران وجود ال

قاعــده ی »احســان«: عبــارت »ما عــیل

303 ســوره ی تـــوبه

کرده اند؛ ندارد( در مباحث فقهی سرچشــمه ی قانون وســیعی شده است، و از آن احکام فراوانی استفاده گاه امانتی در دســت شــخص امینی -بدون هیچ گونه افراط و تفریط- تلف شود، چنین شخصی مثال هر گر او را مســئول و ضامن بدانیــم، مفهومش این نبایــد ضامن باشــد؛ زیرا او »محســن« و نیکوکار اســت و ا

کرد. ]نمونه[ که نیکوکاران را نیز می توان مؤاخذه است آیــه 93: ایــن آیه دســته ی پنجمی را معرفی می نماید که با وجود دارایــی و توانمندی، با بهانه جویی ها اجــازه ی تــرک جهــاد می خواهنــد. این دســته قطعا معذور نیســتند و راه مؤاخــذه و مجازات بر ایشــان باز اســت. این ننگ براى آن ها بس اســت که راضی شــدند با افراد ناتوان و بیمار و معلول در مدینه بمانند و گردند. خداوند نیز بر دل هایشــان مهر نهاده و به همین دلیل، قابلیت از افتخار شــرکت در جهاد محروم

دریافت معرفی را ندارند و چیزى نمی دانند.

پیام ها87. دنیاطلبی، رفاه زدگی و روحیه نفاق، دید صحیح و شناخت عمیق را از انسان می گیرد. »ل یفقهون«

88. مجاهدان رستگارند، چه پیروز شوند و چه در ظاهر شکست بخورند. »جاهدوا«، »الفلحون«بوا«

کذ ذین

گاهی نشانه ی دروغ بودن ادعاست. »قعد ال 90. دروغ، تنها با زبان نیست، عمل انسان نیز

م عیهن92. ارزش انسان ها، به انگیزه ها و روحیات آنان است، نه تنها حرکت و امکانات مادى و مالی. »ا

مع« )آیه کسانی را می ستاید که پول و امکانات ندارند، ولی ایمان و سوز و شور جبهه رفتن

تفیض من الددارند.(

سؤاالت پژوهشیری ...« چه نکته ای برداشت می شود؟ )المیزان( ج

ات ت م جن ال ل

عد

1. از عبارت »أ

کنایی وجود دارد؟ )المیزان( کار رفتن واژه ی »سبیل« در آیه 91 چه معنای 2. به 3. چرا نســبت به دســته ی چهارم )آیه 92(، شــرطی را که در آیه 91 ذکر شده بود، نیامده است؟ )نمونه،

کوثر(

آیات حیـــات304

ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ ٻپ ٻ ٻ ٻ ٱ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٺٿ ٺ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇڇ ڇ چچ چ ڃچ ڃ ڃ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ژڑ ڑ ک ک ک ک گ گ گ گ ڳ ڳ ڳ ڳ ڱ ڱ ڱ ڱ ں ں ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہ ہ ہ ۀۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ۓ ڭ ڭڭ ڭ ۇ ۇۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى ى ائ ائ ەئەئ

وئ وئ ۇئ ۇئۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی می کنند، عذرخواهی جنگ[ در نکردن شرکت سبب ]به شما از بازگردید، آنان سوی به که هنگامی و کرد، گاه آ شما خیانت های از را ما خدا کرد، نخواهیم باور را شما هرگز ما نکنید، عذرخواهی بگو: که باز هم خیانت کارهای شما را می بینند ]و برای آنان روشن است ]دیگر بار هم[ یقینا خدا و پیامبرش می ورزید[ آنگاه شما را ]پس از پایان مهلت مقرر[ به سوی دانای نهان و آشکار بازمی گردانند و شما را به بازگردید، برای آنان کرد.)94( چون به سوی گاه خواهد آ که همواره مرتکب می شدید، خیانت هایی کنید؛ ولی از آنان روی شما ]در جهت معذور بودن خود[ قاطعانه سوگند می خورند تا از آنان صرف نظر خ است. که همواره مرتکب می شدند، دوز کیفر خیانت هایی به و جایگاهشان پلیدند زیرا برگردانید؛

گر شما هم از آنان )95( برای شما ]در جهت معذور بودن خود[ سوگند می خورند تا از آنان راضی شوید، اگروه فاسقان راضی نخواهد شد.)96( بادیه نشینان ]جزیرة العرب به سبب راضی شوید، یقینا خدا از کفر و نفاق ]از دیگران[ سخت تر و به جاهل بودن به احکام و حدود آنچه دوری از دانش و فرهنگ[ در کسانی گروهی از بادیه نشینان کرده سزاوارترند، و خدا دانا و حکیم است.)97( و خدا بر پیامبرش نازل که آنچه را انفاق می کنند غرامت و تاوان می شمارند، و پیش آمدهای بدی را برای شما انتظار هستند گروهی از بادیه نشینان ]جزیرة می برند، پیش آمدهای بد بر خودشان باد؛ و خدا شنوا و داناست.)98( و که به خدا و روز قیامت ایمان دارند و آنچه را انفاق می کنند، مایۀ قرب به خدا و کسانی هستند العرب[ گاه باشید! انفاقشان وسیلۀ تقرب برای آنان است، به زودی خدا آنان را در دعاهای پیامبر می دانند؛ آ

رحمتش در آورد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.)99(

305 ســوره ی تـــوبه

گان واژگشتید. 94. رجعت: باز

ى )رأی: دیدن؛ دانستن(: خواهد دید. سیرون: بازگردانیده شوید.

ترد

هادة: آشکار.

الشم: پس خبر می دهد شما را.

ئک فینب

گشتید. بت: باز 95. انقل

کــردن گردانــی از ســرزنش گنــاه منافقــان و روى لتعرضــوا: تــا روى برگردانیــد. )منظــور چشــم پوشــی از آن هاست.(

فأعرضوا: پس از ایشان صرف نظر نمایید. )منظور، قطع رابطه با منافقان است.(97. العراب: )جمع اعرابی(: عرب هاى بادیه نشین. )ر.ک: توضیحات آیه 97(

جدر: سزاوارتر، مناسب تر.ا

که ندانند. یعلموا: )أن+ ال+ یعلمون(: )به( این

لا

)مصدر میمی از ماده غرم: ضرر مالی(: خسارت و تاوان.98. مغرما

ص: انتظار می کشد. ب یترالدوائــر )جمــع دائــرة(: حــوادث روزگار. )برخــی گفته انــد: دگرگونی و برگشــت روزگار از حالــت نعمت به بال

است.(السوء )مصدر از ساء یسوء(: بدی. )در بعضی موارد صفت تفضیل است، مانند: خیر و شر.(

ة: دعا(: دعاهــا، درودها. )در اینجا وات )جمع صالبة: نزدیکــی(: نزدیکی ها.صل بــات: )جمــع قر 99. قر

معناى لغوى آن مورد نظر است.(

نکات تفسیریآیه 94: شأن نزول: این آیه و دو آیه ی بعد درباره ی هشتاد نفر از منافقان نازل گردید که در جنگ تبوک پیامبر؟ص؟ را همراهی ننمودند. پیامبر؟ص؟ پس از بازگشــت از تبوك ایشــان را طرد نموده و فرمود: »نه با که خود را در فشــار شدید اجتماعی کنید و نه با ایشــان ســخن بگویید.« آن ها آن ها نشســت و برخاســت که فریــب عذرخواهی های دیدنــد، در مقــام عذرخواهــی برآمدنــد. آیه نازل شــد و به مؤمنان هشــدار داد

دروغین منافقان را نخورید. ]مجمع[آیــه 96: ایــن آیــات در ادامــه ی هشــدارهای آیــه ی پیشــین، پــرده از دروغ دیگــر منافقــان برمــی دارد و که به مدینه برگردید، منافقان، )براى توجیه اعمال خود( براى شما به خدا سوگند می فرماید: هنگامی کنید. پس شــما نیز از آنــان روى گردان شــوید که این می خورنــد، تــا شــما از ســرزنش آنان چشــم پوشــی

آیات حیـــات306

که روی گردانی به عنوان اعتراض و خشــم و انکار اســت، نه به عنوان عفو و بخشــش. سپس می فرماید گر شــما هم راضی شــوید، ایشــان براى شــما ســوگند می خورند تا از آن ها راضی شــوید، در حالی که حتی ا

رضایت شما سودی به حال ایشان نخواهد داشت؛ زیرا خداوند از مردمان نافرمان راضی نخواهد شد.آیات 97 تا 99: در این آیه و دو آیه ی بعد، نشانه ها و افکار منافقان بادیه نشین، و نیز مؤمنان مخلص

ح شده است. و راستین بادیه نشین مطرکافران و منافقان )مانند منافقان کفر و نفاق هم مانند ایمان مراتبی دارد. بعضی از بر اساس این آیات، کن شــهر مدینه( سرســخت تر و نســبت به حدود بادیه نشــین اطراف مدینه( از بعضی دیگر )منافقان ســاگاه ترند؛ زیرا طبیعت صحرانشــینان خشــن اســت و به که بر پیامبر؟ص؟ نازل شــده ناآ الهی و احکام خدا کان خود دست برنمی دارند، در نتیجه نفوذ در آنان بسیار دشوار است. به عالوه آن ها آسانی از عقیده نیا

کمتر از آیات قرآن و سخنان پیامبر؟ص؟ باخبر می شدند. به خاطر دوری از محیط مدینه که همه ی بادیه نشینان، دارای چنین صفاتی هستند، ایشان را در در ادامه برای جلوگیری از این توهم که )بر اثر نفاق یا ضعف ایمــان( هنگامی که چیزى را در راه گروهی گــروه معرفی می نمایــد: 1- قالــب دو که پیشــامدهاى کنند، آن را ضرر و زیان و غرامت می شــمارند و همواره در انتظار این هســتند خدا انفاق که ایمان به خدا و روز رســتاخیز دارند و آن چه را گروهی بد )بالها، مشــکالت و ...( شــما را در برگیرد. 2-

انفاق می کنند، مایه تقرب نزد خدا و موجب )جلب( دعاهاى پیامبر؟ص؟ می دانند. ]نمونه[اعراب و اعرابی در اسالم: واژه ی »اعراب«، معناى جمع دارد، اما مفرد ندارد. بنابراین، بر خالف تصور بســیاری، جمــع واژه »عرب« نیســت. ایــن واژه، به عرب هاى بادیه نشــین اطالق می شــود و هنگامی که گرچه این واژه به معنای کار می برند. بخواهند معناى مفرد را برســانند، آن را با یاء نســبت )اعرابی( به بادیه نشــین اســت، اما در اخبار و روایات مفهوم وسیع تری یافته است. به تعبیر دیگر، مفهوم اسالمی آن به منطقه ی جغرافیایی بســتگی ندارد، بلکه به طرز تفکر و منطق فکرى مربوط اســت. بر این اســاس، که دور از آداب و ســنن و تعلیم و تربیت اســالمی هســتند، هر چند شهرنشــین باشــند، اعرابی اند، و آن ها

گاه و آشنا به آداب و سنن اسالمی، اعرابی نیستند. بادیه نشینان آکس از گواه روشــنی بر این مطلب اســت. ایشــان می فرمایند: »هر حدیث مشــهوری از امام صادق؟ع؟،

گاه نباشد، اعرابی است.« ]نورالثقلین[ شما از دین و آیین خود آ

پیام هاون« کنند. »یعتذر که متخلفان، خود را موظف به عذرخواهی 94. مسلمانان باید چنان مقتدر باشند

م«

کن نؤمن ل

وا ل کنیم. »ل تعتذر - با منافقان عذر تراش، قاطعانه برخورد

م«

ئک ون«، »فینب

- از بهترین عوامل سازنده انسان، یادآورى قیامت است. »ترد

307 ســوره ی تـــوبه

95. از افراد و محیط فاسد، فاصله بگیریم؛ چون روحیه نفاق و پلیدی های درونی، به افراد دیگر منتقل م رجس« عرضوا عهنم ان

می شود. »فا

96. منافقــان، در پــی جلــب نظر مــردم و حفظ پایگاه خود در میان مردمنــد و کارى به رضاى خدا و توبه ندارند. »لترضوا عهنم«

کرده اند. که از منافقان راضی شــوند، راهشــان را از خدا جدا - چون خدا از منافقان راضی نیســت، آنان »فان ترضوا ... فان ال ل یریض «

97. منافقــان بادیه نشــین در برابــر مؤمنــان از موضــع ضعیفــی برخوردارند؛ زیــرا تنها آرزوی پیشــامد بد و گویا خود توان شورش و مقابله ندارند. وائر« ،

م الد

ص بک ب بدبختی مسلمانان را می کشند: »یتر

هیم دائرة وائر، عل

م الد

ص بک ب گرفتار آن می شود. »یتر که براى دیگران تمناى شر دارد، خودش کسی -

وء« الس99. بادیه نشینی و محیط اجتماعی، اختیار رشد را از انسان نمی گیرد. »و من العراب من یؤمن بال ...«

بة« ا قر کردن براى جلب رضایت رسول خدا، با توحید مخالفتی ندارد. »ان کار -هیم دائرة

کامی ها. »عل - مؤمن، غرق در رحمت الهی اســت، »یف رمحته« و منافق، زیر بار حوادث تلخ و نا

وء« الس

سؤاالت پژوهشی1. با توجه به معنای ماده ی »اعراض« چه صنعت بالغی در آیه 95 به کار رفته است؟ )المیزان(

ه « را بیان کنید. )المیزان، م و رسول

ک

ى ال عمل 2. با توجه به آیه 105 همین سوره، مفهوم عبارت »و سیر

نمونه(3. وجه ارتباط انتهای آیات 97 و 98 با مضمون آیه چیست؟ )المیزان، نمونه(

آیات حیـــات308

پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٹٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڀ ڀ ڀ ڀ ڄڄ ڄ ڄ ڦڦ ڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ چڇ چ چچ ڃ ڃ ڃ ڃ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڻڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گگ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ھ ہ ہہ ہ ۀ ۀ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ېې ې ى ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئ ۇئ

ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئىئ ىئ ی ی یاز کردند، خدا از آنان پیروی که به نیکی و درستی کسانی پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و زیر از که کرده آماده بهشت هایی ایشان برای هستند؛ راضی خدا از هم آنان و است خشنود ایشان گروهی کامیابی بزرگ.)100( و ]درختان[ آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است گرفته اند، تو گروهی از اهل مدینه بر نفاق خو که پیرامونتان هستند منافق اند؛ و نیز از بادیه نشینانی آنان را نمی شناسی ما آنان را می شناسیم، به زودی آنان را دوبار عذاب می کنیم ]عذابی در دنیا و عذابی گناهانشان که به خ[ سپس آنان را به سوی عذابی بزرگ بازمی گردانند.)101( و دیگرانی هستند در برزکردند، ]و[ اعمال شایسته را با اعمال بد درآمیختند، امید است خدا توبۀ آنان را بپذیرد زیرا خدا اعتراف که به سبب آن ]نفوس و اموالشان کن بسیار آمرزنده و مهربان است.)102( از اموالشان زکاتی دریافت کن؛ زیرا دعای را[ پاك می کنی، و آنان را رشد و تکامل می دهی؛ و ]به هنگام دریافت زکات[ آنان را دعا از که خداست فقط که ندانسته اند آیا داناست.)103( و شنوا خدا و است؛ آنان برای آرامش مایۀ تو که بسیار توبه پذیر و مهربان بندگانش توبه را می پذیرد و صدقات را دریافت می کند؟ و یقینا خداست کنید یقینا خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را می بینند، و به زودی شما را به است.)104( بگو: عمل گاه می کند.)105( سوی دانای نهان و آشکار بازمی گردانند، پس شما را به آنچه همواره انجام می دادید آکارشان موقوف به مشیت خداست، یا آنان را عذاب می کند یا توبه آنان را می پذیرد؛ و گروهی دیگر و

خدا دانا و حکیم است.)106(

309 ســوره ی تـــوبه

گان واژکردند. 101. مردوا )مرد: ممارست، تمرین(: خوگرفتند، تمرین و تکرار

ون )رد: برگرداندن(: بازگردانده می شوند.

یردم )عذاب: عقوبت، شکنجه، مجازات(: به زودی عذابشان می کنیم. ب

سنعذ

کــه در عبارت »فارجــع البصر » : دو بــار. )احتمــال دارد عدد بــراى تکثیر آمده باشــد. مانند »کرتین تــین مر )» تین کر

کردند. 102. اعترفوا )عرفان= معرفت: درک، شناخت؛ اعتراف: اقرار(: اقرار طوا )خلط: آمیختن(: آمیختند.

خل

)سوء: بدی(: زشت. سیئا

گرفتن(: بگیر. خذ: 103. خذ )ا

که اعم از زکات اســت و صدقه واجب و مســتحب که انســان با مقاصد خداجویانه می دهد صدقة: مالی گرفته شده؛ زیرا بنده به وسیله آن صدق را در بر می گیرد. )این واژه از »صدق« به معنای »راست گویی«

عبودیت خویش را اظهار می کند.(کشان می کنی. رهم: )به وسیله ی آن زکات( پا تطه

هیــم: رشدشــان می دهی، فزونی شــان می دهــی. )»تزکیة« در اصل به معناى رشــد، رویــش و افزایش تزکاست. »زکات« نیز موجب برکت و فزونی مال می گردد.(

ة: دعا، نماز(: برایشان دعا نما. علهیم )صال

صلن: آرامش، مایه آرامش.

سک

اب: بسیار توبه پذیر. )صیغه ی مبالغه( 104. توگذارشــدگان، واپس 106. مرجون )جمع مرجى: به تأخیر انداخته شــده؛ ارجاء: تأخیر(: تأخیر شــدگان، وا

داشتگان.

نکات تفسیریآیــه 100: ایــن آیــه، مســلمانان صــدر اســالم را بــه ســه گروه تقســیم می نمایــد: 1- پیشــگامان در اســالم و هجرت.2- پیشــگامان در نصرت پیامبر؟ص؟ و یارى مهاجران. 3- کســانی که به نیکی از ایشان پیروی

نموده و راه آنان را ادامه دادند. گردان صحابه را شامل منظور از تابعین: اصطالح گروهی از دانشمندان بر این است که این گروه تنها شاکه پیامبر؟ص؟ را ندیده، اما علوم و دانش هاى اسالمی را وسعت بخشیدند، و می شود؛ یعنی آن عده اى اطالعات اسالمی خود را بدون واسطه از صحابه ی آن حضرت گرفتند، ولی همان گونه که در باال گفتیم گروه، محدود نمی شــودو شــامل مســلمانان بعد -که از اهداف پیشــگامان مفهوم آیه از نظر لغت به این

آیات حیـــات310

کردند- می شود. ]نمونه[ اسالم پیروى که در بیرون شــهر مدینه و نیز در درون شــهر آیــه 101: در ایــن آیــه بار دیگر به مســلمانان هشــدار می دهد گرفته اند. در ادامــه، پیامبر؟ص؟ را که ســخت بر نفاقشــان پای بندنــد و به آن خــو منافقانــی وجــود دارند خطــاب قــرار داده و می فرمایــد: »تــو آنــان را نمی شناســی، ما آنان را می شناســیم. به زودى آنــان را دو بار عذاب می کنیم )یك مرتبه در دنیا با اســیر شــدن و کشــته شــدن و بار دیگر در قبر(، سپس )در قیامت( به

عذابی بزرگ بازگردانیده می شوند.« آیه 102: شــأن نزول: بر اســاس برخی روایات، این آیه درباره ی برخی از مســلمانان -از جمله »ابو لبابه که از همراهی نکردن بی دلیل پیامبر؟ص؟ در جنگ »تبوک« پشیمان انصاری«- نازل شده است. ایشان شــده بودند، خود را به نشــانه توبه به ســتون هاى مســجد پیغمبر؟ص؟ بستند تا آن که این آیه نازل شد و

گشود. ]مجمع[ خداوند توبه ی آنان را پذیرفت و رسول خدا؟ص؟ طناب را آیــه 103: زکات؛ پرورش دهنــده انســان: ایــن آیه حکم وجــوب زکات را به همــراه دارد و در ماه رمضان که مســلمانان زکاتشــان ســال دوم هجرى نازل شــد. پیامبر؟ص؟ پس از یك ســال از نزول آیه، فرمان داد ک ســازی و گرفتن زکات را مایه ی پا را بپردازنــد. زکات از ارکان و پایه هــای دیــن اســالم اســت. خداونــد،

پرورش انسان دانسته است.گیرنده ی زکات: گیرنده ی زکات و صدقات یا پیامبر؟ص؟، امام و پیشــواى مســلمین آیه 104: خداوند؛ گر چه خداوند به ظاهر آن ها را نمی گیرد، ولی از آن جا که دســت اســت و یا افراد مســتحق. در هر صورت اپیامبر؟ص؟ و پیشــوایان راســتین دســت خدا است )زیرا نماینده خدا هســتند( گویی خداوند این صدقات کمك ها را می پذیرند، آن ها گونه که به اجازه و فرمان الهی این را می گیرد. هم چنین بندگان نیازمندى کرم؟ص؟ نیز در حقیقت نمایندگان پروردگارند، و به این ترتیب دســت آن ها نیز دســت خدا است. پیامبر ا

می فرماید: »صدقه پیش از آن که در دست نیازمند قرار بگیرد، به دست خدا می رسد.« ]نمونه[آیه 105: شاهدان اعمال: خطاب این آیه متوجه همه مردم )کافر، مؤمن و منافق( است: )ای پیامبر!( کردار که به زودى خدا و پیامبر او و مؤمنان در کارى می خواهید؛ چه خوب و چه بــد[ بکنید، بگــو: »]هــر شــما خواهند نگریســت، و به زودى به ســوى داناى نهان و آشــکار بازگردانیده می شــوید پس شــما را به کرد.« به عبارت دیگر، حقیقت اعمال شما در دنیا براى خداى عالم گاه خواهد آن چه انجام می دادید آکه بــه قیامت نهــان و آشــکار، و هم چنیــن براى رســول او و مؤمنان مشــهود و آشــکار اســت، پــس آن گاه

گشت. آمدید، براى خودتان هم مشهود خواهد که پیامبــر؟ص؟ و امامان؟مهع؟ عرضــه ی اعمــال بــر امامان: از این آیه و روایات بســیار فهمیده می شــود گاه می شــوند و خداوند از طرق خاصی، اعمال امت را بــر آن ها عرضه می دارد. این از اعمــال همــه امــت آعرضه، روزانه یا هر هفته و یا هر ماه انجام می گیرد و اعمال خوب ما مایه ی شادی ایشان و نیز اعمال بد گناه خود، رسول خدا را ما مایه ی نگرانی و اندوه ایشان می گردند. امام صادق؟ع؟ فرمود: »اى مردم! با

311 ســوره ی تـــوبه

کرد: »براى ناراحت نکنید!« یا در روایت دیگرى از امام رضا؟ع؟ می خوانیم که شخصی به ایشان عرض من و خانواده ام دعائی فرما!« فرمود: »مگر من دعا نمی کنم؟ به خدا سوگند، اعمال شما هر شب و روز بر من عرضه می شود. آیا کتاب خداوند را نمی خوانی که می فرماید: »و قل اعملوا ... « به خدا سوگند منظور

از مؤمنان، علی بن ابی طالب )و امامان دیگر از فرزندان او( است.« ]نورالثقلین[که در مدینه کرده است: 1- منافقان مرموزى گروه یاد آیه 106: شــأن نزول: خداوند در این آیات از ســه کردند و امید توبه دارند. گناه خود اعتراف که به هســتند و شــناخته نشــده اند. )آیه 101( 2- منحرفانی که تکلیف آنان با خداوند است. )آیه ى گناه ندارند و توبه نکرده اند که اصرار بر )آیه 102( 3- منحرفانی که پشیمان شده و اسالم مورد بحث( طبق روایات، آیه ناظر به قاتالن حضرت حمزه یا جعفر طیار است که در جنگ تبوك شرکت نکرده و کســانی است آوردند، ولی ایمان در قلبشــان رســوخ نکرد، یا مربوط به

قلبا پشیمان شدند، اما به زبان اعتراف نکردند. ]نور[

پیام هاهل

کفر و نفاق بادیه نشینان، شدید ولی علنی است، اما نفاق شهرنشینان مرموزانه تر است. »من ا .101

مهم«فاق ل تعل الن

الدینة مردوا عیل

طــوا عمال102. همــه ی اصحــاب پیامبــر؟ص؟ عــادل نبودند و برخی مرتکب ســیئات هم می شــدند. »خل

« )رد دیدگاه عدالت صحابه(ئا و آخر سی

صالا

ن یتوب گرچــه خداونــد وعــده ى آمــرزش داده، اما انســان باید میان خــوف و رجاء باشــد. »عــىس ال ا -

هیم«عل

103. رابطه ی زکات دهنده و زکات گیرنده باید عاطفی باشد. نگوییم زکات دادن وظیفه اش بوده، بلکه هیم«

عل

کنیم. »خذ«، »صل ما نیز تشکر

ى ال و ...« 105. ایمان به شاهدان اعمال، در ایجاد تقوا و حیا بسیار مؤثر خواهد بود. »قل اعملوا فسیر

سؤاالت پژوهشیکوثر( کسانی بودند؟ )نمونه، 1. نخستین پیشگامان اسالم چه

بعوهم باحســان« )توبه، 100( را چگونه معنا نموده اســت؟ ذین ات

2. عالمــه طباطبایــی؟هر؟ عبارت »و ال

دلیل ایشان چیست؟ه

کم و رسول

ى ال عمل 3. چرا در آیه 94 نامی از مؤمنین برده نشده است، اما در آیه 105 می فرماید: »فسیر

و الؤمنون...« )المیزان(

آیات حیـــات312

ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ڤ ٹ ٹ ٹ ٿٹ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺٺ ٺ ڀ ڀ ڀ چ چچ چ ڃ ڃ ڃ ڃ ڄ ڄ ڄ ڄ ڦ ڦڦ ڦ ڤ ڤ ڤ ڇ ڇ ڇ ڇڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈ ژ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ھ ہ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱڱ ڱ ڱ ھ ھ ھ ے ےۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅۅ ۉ ۉ ې ې ې ېى ۈئېئ ۈئ ۆئ ۆئ ۇئ وئۇئ وئ ەئ ەئ ائ ائ ى

ېئ ېئ ىئ ىئ ىئی ی ی ی جئ حئ و ]از منافقان[ کسانی هستند که بر پایۀ نفاق مسجدی ساختند، این مسجد برای آسیب زدن به اسالم و ترویج کفر و تفرقه افکنی میان مؤمنان و کمین گاهی است برای ]گردآمدن[ کسانی که پیش از این با خدا که ما با ساختن این مسجد جز خوبی ]و خدمت[ و پیامبرش جنگیده بودند، سوگند سخت می خورند آنان دروغگویند.)107( هرگز ]برای عبادت و که بی تردید گواهی می دهد قصدی نداشتیم، ولی خدا که که از نخستین روز بر پایه تقوا بنا شده شایسته تر است نماز[ در آن مسجد نایست، قطعا مسجدی کیزگی ]و طهارت جسم و جان[ که خواهان پا در آن ]به نماز و عبادت[ بایستی، در آن مردانی هستند که بنیاد ]امورش[ را بر پایه تقوای الهی و رضای کسی کیزگان را دوست دارد.)108( آیا هستند؛ و خدا پاکه بنیاد ]امورش[ را بر لب پرتگاهی سست و فروریختنی نهاده؟! و آن بنا کسی او نهاده بهتر است یا آن همواره نمی کند.)109( هدایت را ستمکاران گروه خدا و می کند؛ سقوط جهنم در کننده اش بنا با ]به سبب که دل هایشان زمانی تا تردید است و مایه شك نهاده اند در دل هایشان بنا که ساختمانی مرگ[ پاره پاره شود، و خدا دانا و حکیم است.)110( یقینا خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آن که در راه خدا پیکار می کنند، پس ]دشمن را[می کشند و که بهشت برای آنان باشد خریده؛ همان کسانی ]خود در راه خدا[ کشته می شوند ]خدا آنان را[ بر عهدۀ خود در تورات و انجیل و قرآن ]وعده بهشت داده کسی به عهد و پیمانش از خدا وفادارتر است؟ پس ]ای مؤمنان![ به این داد است[ وعده ای حق؛ و چه

کامیابی بزرگ.)111( که انجام داده اید، خوشحال باشید؛ و این است و ستدی

313 ســوره ی تـــوبه

گان واژگرفتند. وا:

ذ ن

107. ات )مصدر باب مفاعله(: برای ضرر رساندن.

ضرارا

کردن، به انتظار حمله نشســتن(: برای )رصد: مراقبت نمودن، زیر نظر داشــتن؛ ارصادا لـ: آماده ارصادا

کردن. کمین کردن، برای آماده یحلفن )حلف: سوگند، سوگند یادکردن(: البته حتما سوگند یاد می کنند.

ل

ردنا: قصد نکردیم.ان ا

س: بنا نهاده شد. س108. ا

کیزه باشند. که پا ک شوند، که پا ک شدن(: ر: پا کی؛ تطه وا )طهر: پا ر ن یتطها

109. بنیانه )بنیان: بنیاد، بن و پایه(: پایه اش. کناره، لبه. شفا:

که سیل آن را شسته و سست شده است. گودال، پرتگاه، دیواره رودخانه جرف: کلمه در اصل »هائر« بود، »همزه« و »راء«، جابه جا شــدند: »هارئ« و همزه پس هار: فرو ریختنی. )این

از قلب به »یاء« حذف شد.( فانار به: او را فرو انداخت، او را سرنگون ساخت.

: پیوسته.

110. ل یزالکردند، ساختند. بنوا: بنا

یبة: شك، تردید. رع: که پاره پاره شــود، که قطعه قطعه گردد. )کنایه از مرگ آنان اســت، یعنی این شــك تا وقتی که ن تقط

ا

بمیرند ادامه دارد.(111. اشتری )اشتراء: خریدن، فروختن(: خرید.

کننده تر. یف )صفت تفضیل(: باوفاتر، وفا وا

وا )استبشار: شاد شدن(: پس شادمان باشید. فاستبشرکردید. بایعت: معامله

نکات تفسیریآیه 107: شأن نزول: دوازده نفر از منافقان با اشاره »ابو عامر« راهب )دشمن سرسخت اسالم(، محلی را در میان قبیله بنی ســالم )نزدیک مســجد قبا( به نام مســجد بنا کردند که در واقع پایگاه تجمع منافقان کار افتــاده در آن نماز بگزارند و براى آن که کــه افراد ناتوان، بیمار و پیرمردان از بــود، البتــه بــه این بهانه رســمیت پیــدا کند، در آســتانه عزیمــت پیامبر؟ص؟ به جنگ تبوك، از او خواســتند در آن جــا نماز بخواند.

آیات حیـــات314

پیامبر؟ص؟ فرمود: »صبر کنید من از سفر برگردم تا در آن مسجد نماز بخوانم.« پس از بازگشت پیامبر؟ص؟ کرد. پیامبر؟ص؟ فرمان داد مسجد را آتش بزنند و از تبوك، این آیه نازل شد و نیت شوم منافقان را بر مال

آن محل را زباله دان قرار دهند. ]مجمع[ مســجد یا النه ی جاسوســی: این آیه، چهار هدف پلید منافقان از ســاخت مســجد ضرار را برمی شمرد: کفر تقویت می شــد.(. کفر به خدا و رســول. )در این مســجد مبانی 1- زیان رســاندن به مســلمانان. 2- کنده می شدند.( 4- ایجاد گر این مسجد پا می گرفت، مسلمانان پرا 3- تفرقه اندازی میان مسلمانان. )اکه از پیش با خدا و پیامبر او جنگ می کرد. )منظور آیه، »ابو عامر« راهب بود. او کسی کمین گاهی براى در دوران جاهلیت، نصرانی شده و به جایگاهی دست یافت. با ورود پیامبر اسالم؟ص؟، از روی حسادت بــا آن حضــرت دشــمنی می کــرد و ســرانجام به مکــه گریخــت. در جنگ احد مشــرکان را همراهــی نمود و کمك بگیرد. این مسجد نیز به عنوان پایگاهی برای او ساخته شد.( باألخره به شام رفت تا از سپاه روم خداوند در ادامه آیه از دروغ پردازی های ایشــان پرده برمی دارد و می فرماید: »ایشــان )برای اثبات حسن کــه خداوند گواهی کــه جز نیکی قصــدى نداشــتیم. در حالی نیــت خویش( ســخت ســوگند یــاد می کنند

که آنان قطعا دروغگو هستند.« ]کوثر[ می دهد آیــه 108: ســیمای مســجدهای راســتین: ایــن آیــه پیامبــر؟ص؟ را از نمازگزاردن در مســجد ضــرار بر حذر گذارده شــده اســت )یعنی: مســجد قبا( که شــالوده آن از ابتدا بر اســاس تقوا که مســجدی می دارد؛ چرا شایسته تر است که در آن نماز بگزارد. ویژگی دوم مسجدهای راستین این است که حامیان و پاسدارانش گر چه در کیزه باشند.« ا ک و درستکاری هستند: »در آن، مردانی هستند که دوست دارند پا انسان های پاکیزگی ظاهرى و جسمانی یا معنوى و باطنی کیزگی، پا که آیا منظور از این پا میان مفسران اختالف است اســت، اما بر اســاس اطالق آیه می توان گفت که طهارت، هر گونه پاك ســازى روحی از آثار شرك و گناه، و

کثافات و نجاسات را شامل می شود. ]نمونه[ کیزه نمودن جسم از آثار آلودگی به نیز پاکنون آیه 109 و 110: بانیان مســاجد راســتین: آیه ی قبل، مقایســه ی مســجد ضرار و مســجد قبا بود، ابه مقایســه ی بانیان آن دو مســجد می پردازد، که با اســتفاده از آن، می توان ویژگی های بانیان مســاجد راستین را بیابیم. بر اساس این آیه، بانیان مساجد راستین، مساجد را بر دو پایه ی ترس از عذاب خدا و امید به خشنودى او بنا می نمایند؛ در حالی که منافقان با شک و تزلزل، و بدون ایمان به پروردگار دست به کار می برند. مؤمنان به کسی می مانند که براى بناى ساختمان، زمین بسیار محکمی را انتخاب کرده که ســاختمان کســی می مانند و آن را از شــالوده با مصالحی پر دوام و مطمئن بنا می کند، اما منافقان به خــود را بــر لبــه ی رودخانه اى که ســیالب زیر آن را به کلی خالی کرده و هر لحظه، آماده ی ســقوط اســت می ســازد. یعنــی منافــق، ظاهــرى مؤمنانــه دارد، در حالی که فاقد محتوا اســت و هر لحظه ممکن اســت باطن خود را نشــان دهد و رســوا شــود. در آیه ی بعد برای توضیح بیش تر می فرماید: »آن بنایشان که )از کفــر و نفــاق( ســاخته اند، همواره مایه ی شــك و تردید و فزونی نفاق در دل هاى آن هاســت. )حتی روى

315 ســوره ی تـــوبه

گردد!« ]المیزان[ پس از آن که این بنا خراب شود( مگر آن که )بمیرند و( دل هایشان پاره پاره آیه 111: جهاد؛ تجارتی بی نظیر: در آیات پیشین اقدامات و توطئه های منافقان از جمله تخلف از جهاد ح شــد. این آیه به مقام واالی مؤمنان مجاهد می پردازد و به ایشــان وعده بهشت می دهد. خداوند مطرکرده اســت، یعنی خود ایــن وعــده را در قالــب تمثیل لطیف بیان نموده و آن را به خرید و فروش تشــبیه کاال، بهشــت را بهاء و باألخره تورات و انجیل و را خریدار، مؤمنین را فروشــنده، جان ها و اموال ایشــان را کســی وفادارتر به عهد خود از قرآن را ســند این معامله قرار داده اســت. در ادامه ی آیه می فرماید: »و چه خداست؟« بنابراین، گرچه بهاى این معامله فورا پرداخت نمی شود، اما خطرات نسیه را در بر ندارد؛ زیرا خداوند به حکم و توانایی و بی نیازیش، نســبت به عهد و پیمانش وفادارتر اســت، نه فراموش می کند، گردد و نه هرگز که از آن پشــیمان کارى بر خالف حکمت انجام می دهد نه از پرداخت عاجز اســت، و نه وعده ی خالف می گوید. امام علی؟ع؟ می فرماید: »براى بدن هاى شــما جز بهشــت، بهایی نیست، پس

کمتر از بهشت نفروشید.« ]نهج البالغه حکمت456[ خود را به

پیام ها107. دشــمن، از مســجد و مذهب، علیه مذهب ســوء اســتفاده می کند، ظاهر شــعارها و القاب، فریبمان

» ضرارا

وا مسجدا

ذ ن

ندهد! »اتکاذبون«

م ل کفار و منافقان است. »ان «( و دروغ گویی خصلت یحلفن

سوگند دروغ، شیوه ى منافقان )»ل

ن تقوم«، حق ا

سجد« ... »ا گلدسته ى آن. »ل گنبد و 109. ارزش یك مسجد به نمازگزاران آن است، نه

وا« ر ن یتطهون ا یحب

»فیه رجال

وا« ر ن یتطهون ا کمال است. »یحب کی، خود یك کمال و پا عالقه به

110. بنیاد باطل بر باد است. »بنیانه عیل شفا جرف هار«ع، نشــانه استمرار ون« )فعل مضار

111. مؤمن همواره آماده رفتن به جبهه و انجام وظیفه اســت. »یقاتل

و تداوم است.(

سؤاالت پژوهشی1. از داستان »مسجد ضرار« چه درس هایی فهمیده می شود؟ )نمونه(

کوثر( ر« چیست؟ )التحقیق، 2. تفاوت معنایی میان واژگان »ضرار« و »ضر3. معامله با خداوند از چه و یژگی های ممتازی برخوردار است؟ )نمونه، نور(

آیات حیـــات316

پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺ ٺٺ ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤ ڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ ڎ ڈ ڈژ ژ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ھ ہھ ہ ہ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱڱ ڱ ڱ ھھ ے ے ۓ ۓ ڭ ڭ ڭ ڭ ۇ ۇ ۆ ۆ ۈ ۈ ٴۇ ۋ ۋ ۅ ۅ ۉ ۉ ې ې ې ې ى

ى ائ ائ ەئ ەئ وئ وئۇئ ۇئ ۆئ ۆئ ۈئ ۈئ کنندگان، ع رکو روزه داران، سپاس گزاران، کنندگان، عبادت توبه کنندگان، همان[ مؤمنان، ]آن سجده کنندگان، فرمان دهندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و پاسداران حدود و مقررات خدایند؛ که برای مشرکان پس و مؤمنان را ]به رحمت و رضوان خدا[ مژده ده.)112( پیامبر و اهل ایمان را نسزد از خویشان باشند.)113( کنند، هر چند آمرزش آنان اهل دوزخند، درخواست که که روشن شد از آن یا عمویش بنابر روایات اهل بیت؟مهع؟، پدرخوانده که ابراهیم برای پدرش ]شخصی آمرزش خواهی و کند، برای او آمرزش گر از بت پرستی خودداری که به او داده بود، نبود ]که ا بود[ جز به سبب وعده ای بخواهد[ چون برای او روشن شد که وی دشمن خداست از او بیزاری جست؛ یقینا ابراهیم بسیار مهربان که گمراه سازد، مگر آن کرد که هدایت از آن را پس که قومی بر آن نیست بردبار بود.)114( و خدا و کند ]و آنان مخالفت ورزند[؛ مسلما خدا به همه چیز که باید از آن بپرهیزند برای آنان بیان اموری را که مالکیت و فرمانروایی آسمان ها و زمین در سیطرۀ اوست؛ زنده می کند داناست.)115( یقینا خداست و می میراند؛ و شما را هیچ سرپرست و یاری جز خدا نیست.)116( مسلما خدا رحمت ویژه اش را بر پیامبر که کردند ارزانی داشت، پس از آن که در آن ساعت دشوار ]جنگ تبوك[ از او پیروی و مهاجران و انصار گروهی از آنان ]به سبب سختی مسیر جنگ از حق[ منحرف شود ]و از ادامه مسیر نزدیك بود دل های بازایستند و به مدینه برگردند[ سپس خدا توبۀ آنان را پذیرفت زیرا خدا نسبت به آنان بسیار رؤوف و

مهربان است.)117(

317 ســوره ی تـــوبه

گان واژکنندگان، مهاجران. )منظور از »الساحئون«، ون: )جمع الســائح؛ ســیاحت: مهاجرت(: ســیر ــاحئ 112. الس

روزه داران است؛ چون پیامبر فرمود: »سیاحت امت من روزه دارى است.« ]المیزان[( ناهون )جمع ناهی(: بازدارندگان.

وا: که آمرزش بطلبند. ن یستغفر113. ا

ب: صاحبان نزدیکی، خویشاوندان. ىل قر وأ

صحاب: مالزمان، همراهان. ا

خ. حم : دوز الج114. موعدة: وعده. )مصدر میمی است و »تاء« برای مبالغه اضافه شده است.(

: روشن شد. ن تبی: بیزارى جست.

ا تبر

که زیاد در دعا آه می کشد، بسیار دلسوز. کشیدن«(:کسی اه )صیغه مبالغه از »اوه: آه وا

گمراه سازد. : تا

115. لیضلقون )وقایة: حفظ نمودن، نگاهداشتن(: آن چه را باید از آن پرهیز نمایند. ما یت

ىل: سرپرست، دوست حامی. 116. وــی: خداوند به پیامبر؟ص؟ رو کرد، خداوند رحمــت و توجه خود را نصیب او نمود. 117. تــاب ال عــیل النع به خداســت و با »علــی« برای خداوند کار مــی رود و به معنای رجو )توبــه بــا حــرف »الــی« برای بنده به

ع است. ]المیزان[( که آن نیز نوعی رجو کردن خداوند و پذیرفتن توبه است کار می رود و به معنای رو به کردن از روی اختیار و اراده(: از او پیروی نمودند. بعوه )اتباع: پیروى

ات

ساعة العسرة: زمان سختی.یغ: انحراف از مسیر حق(: چیزی نمانده بود تا منحرف شود. یغ )ز کاد یز ما

نکات تفسیریگی های شــهیدان حقیقی: از امام صادق؟ع؟ نقل شــده اســت: پس از نــزول آیه ی پیش آیــه 112: ویژ-که به مجاهدان بشــارت بهشــت داد- شــخصی از پیامبر؟ص؟ پرسید: »آیا کســی که شمشیرش را بردارد گناهی بســیار بزرگ آلوده بوده، آیا این شخص هم شهید کشــته شــود، اما زندگی اش به و به جهاد رود و محســوب می شــود و بشــارت آیه ی پیش او را هم در برمی گیرد؟« در این هنگام، این آیه نازل شــد و نه ویژگــی مؤمنــان مجاهــد و شــهیدان حقیقــی را چنین برشــمرد: 1- توبــه 2- عبادت 3- حمــد 4- حرکت

آیات حیـــات318

ع 6- ســجود 7- امر بــه معروف 8- نهی از منکر 9- پاســداری از حدود و بــه ســمت عبادت گاه هــا 5- رکوقوانیــن الهــی. البتــه مؤمنانی که همه ی این صفات را به درســتی داشــته باشــند، کمتر یافت می شــوند، که در روایتی از امام صادق؟ع؟ آمده است: شخصی به نام »عباد بصری« امام سجاد؟ع؟ را در راه چنان که مکه و تشــرف به حج دید. )آن نادان مقدس نما( به امام؟ع؟ گفت: »ای علی بن الحســین! جهاد را که راحت و آسان است، رو آوردی؛ در حالی که خداوند می فرماید: »ان دشوار است، رها نمودی و به حج ح که خداوند آنان را آن گونه )صفات مطر گر مؤمنانی را ال اشتری من الؤمنین ...«؟! امام؟ع؟ فرمود: »ا

کرده است، می دیدیم، آری جهاد همراه آنان، بهتر از حج است.« ]نورالثقلین[ شده در همین آیه( توصیف کــه مــراد از گردش و گــردش در زمیــن اســت. در این ســیاحت مؤمنــان: ســیاحت بــه معنــای حرکــت و ســیاحت، چیســت، میــان مفســران اختــالف اســت و مــوارد زیــر را برشــمردند: ســیر در میــان کانون هــای گردش در زمین برای مشاهده آثار الهی و شناخت جوامع بشری و نیز آشنایی عبادت، روزه داری، سیر و با عادات، رسوم و افکار اقوام، سیر و حرکت به سوی میدان جهاد و مبارزه با دشمن. در این میان معنی

اول با توجه به سیاق آیات مناسب تر است. ]المیزان[آیه113: این آیه با تعبیری قاطع پیامبر؟ص؟ و مؤمنان را از اســتغفار برای مشــرکان باز می دارد؛ زیرا چنین که خود فرد با خداوند دشمنی و عناد دارد، بی معنا و لغو است. افزون بر آن، طلب درخواستی در صورتی

گرفته است. کار بارها مورد نکوهش قرار که این آمرزش نوعی اظهار محبت است آیه 114: در آیه ی پیشــین، ســخن از این بود که پیامبر و مؤمنان حق دعا کردن براى مشــرکان را ندارند، کــه پس چرا حضــرت ابراهیم؟ع؟، هــر چند از خویشانشــان باشــند. این آیه، شــبهه اى را پاســخ می دهد « )مریم، 47(، این آیه می فرماید: »اســتغفار ب ك ر

ســتغفر ل

برای عموى مشــرك خود اســتغفار نمود: »سا

که دید که به امید هدایت یافتن عمویش، به او داده بود، اما آن گاه ابراهیم؟ع؟ به ســبب وعده اى بود عمویش در حال شرك و دشمنی با خداوند مرد، ابراهیم هم استغفار را رها نمود.«

گفته شده است: 1- اشاره به آیه قبل و لزوم تبرى از دشمن خداست آیه 115: درباره ی این آیه سه وجه گمراه شــده و به دشــمنان خدا ملحق خواهید گر پس از این هشــدار، بی تفاوت باشــید، خودتان هم که اگاهی از وظایف خود از دنیا رفتند و دیگر مســلمانان شــد. 2- بیان گر حال مســلمانانی اســت که پیش از آنسبت به آنان نگران بودند. 3- در مقام رفع نگرانی کسانی است که قبل از علم به حرمت استغفار براى مشرکان، براى آنان استغفار می نمودند. )در صورت 2 و 3 به قاعده ی عقلی »قبح عقاب بالبیان« اشاره

دارد.(آیه 116: علت لزوم تبری از مشــرکان: بخش دوم این آیه به تعلیل مضمون آیه ی پیشــین می پردازد: که که باید از آنان بیزارى بجوئید، براى این اســت گفتیم گر از دوســتی با دشــمنان خدا نهی نموده و »اح کســی ولی و یاور حقیقی نیســت.« و در بخش اول آیه سبب خود این تعلیل را مطر جز خداى ســبحان که مالك همه چیز کســی که چرا ولی و ناصرى جز خدا نیســت؟(: »زیرا تنها می نماید )یعنی بیان می کند

319 ســوره ی تـــوبه

اســت و مرگ و حیات به دســت اوســت، خداســت و معلوم است که غیر از چنین خدایی که یگانه مالك و مدبر عالم است، ولی و ناصرى نیست.« ]المیزان[

که آیــه 117: لحظات ســخت جنــگ تبوک: این آیه در مورد غزوه ی تبوك و مشــکالت طاقت فرســایی به مســلمانان در این جنگ رســید، نازل شــده است. مشکالتی چون: دورى راه، گرمی هوا، فصل چیدن گروهی از مســلمانان که میوه ها و محصوالت، هیبت و قدرت دشــمن و ... این مشــکالت به قدرى بود گرفتند، اما لطف و توفیق الهی شــامل حالشــان شــد، و هم چنان پابرجا ماندند. در تصمیم به بازگشــت این جنگ، هر ده نفر از مسلمانان یک شتر داشتند و به نوبت بر آن سوار می شدند و آذوقه شان آرد جو با گاهی یك دانه خرما را چند نفر به نوبت می مکیدند گندیده بود. ســبوس و قدری خرمای فاســد و روغن کافی نیز در اختیار نداشــتند. این آیه به لطف و رحمت و عنایت ویژه خداوند، در این شــرایط و حتی آب که در هنگام ســختی از او پیروى دشــوار اشــاره نموده و می فرماید: »خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصار می کردنــد، توجــه نمــود و رحمت آورد، پــس از آن که نزدیك بود دل هاى گروهــی از آن ها )از حق و فرمان

پیامبر؟ص؟( منحرف شود. )و از میدان جنگ بازگردند.(«

پیام هاکنــار ســیاحت قرار داده اســت. کنــار شمشــیر و عبــادت را در 112. اســالم دینــی جامــع اســت، اشــك را در

ون« احئ ائبون العابدون« ... »الس ون« ... »الت»یقاتل

ائبون العابدون ...« )همه صفات به کماالت در انســان اســت. »الت - آن چه مطلوب اســت، ملکه شــدن کند.( صورت اسم فاعل آمده است، نه فعل، تا داللت بر استمرار

بعوه یف ساعة العسرة«117. نشانه ایمان واقعی، اطاعت از رهبر در شرایط دشوار است. »ات

یق« وب فریغ قل - انسان، هر لحظه در معرض لغزش و انحراف است، پس باید به خدا پناه ببرد. »کاد یز

سؤاالت پژوهشیح شده در آیه 112 چیست؟ )المیزان، نمونه( 1. ارتباط میان صفات مطر

2. منظور از توبه ی خداوند بر پیامبر؟ص؟ در آیه 117 چیست؟ )نمونه، المیزان(3. آیا مفاد آیه ی 115 حسن و قبح عقلی )مستقالت عقلیه( را نفی می کند؟ چرا؟ )نمونه(

آیات حیـــات320

ڀ ڀ ڀ ڀ پ پ پ پ ٻ ٻ ٻ ٻ ٱ ٺ ٺ ٺ ٺ ٿ ٿ ٿ ٿ ٹ ٹ ٹ ٹ ڤڤ ڤ ڤ ڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ ژ ڈ ڈ ڎ ڎ ڌ ڌ ڍ ڍ ڇ ڇ ڇ ڇ چ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ گ گ ک ک ک ک ڑڑ ژ ہ ۀ ۀ ڻ ڻ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ے ھ ھ ھ ہھ ہ ہ ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ ۆ ۇ ۇ ۆئ ۇئ ۇئ وئ وئ ەئ ائەئ ائ ى ى ې ې ې ې

ۆئ ۈئ ۈئ ېئ ېئ ېئ ىئ ىئ ىئ ی ی ی بازشان از شرکت در جنگ[ تراشی واهی ]با بهانه که ]بود[ ]نیز رحمتش[ شامل حال آن سه نفری و داشتند ]و همه مسلمانان به دستور پیامبر با آنان قطع رابطه کردند[ تا جایی که زمین با همه فراخی اش گرفت، بر آنان تنگ شد و ]از شدت غصه، اندوه و عذاب وجدان[ دل هایشان هم در تنگی و مضیقه قرار کرد تا که هیچ پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست؛ پس خدا به رحمتش بر آنان توجه و دانستند از خدا پروا آورده اید! ایمان که کسانی زیرا خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است.)118( ای کنند؛ توبه کامل ترینشان پیامبران و اهل بیت رسول بزرگوار اسالم هستند.[ که کنید و با صادقان باشید ]صادقانی کنند؛ و که پیرامون آنانند، از رسول خدا تخلف که اهل مدینه و بادیه نشینانی )119( شایسته نیست آنان را نسزد که به سبب پرداختن به خویش از حفظ جان او ]در شداید و سختی ها[ دریغ ورزند؛ زیرا هیچ کافران را به خشم می آورد، که گرسنگی در راه خدا به آنان نمی رسد، و در هیچ مکانی تشنگی و رنج و که به کام دل نمی رسند[ مگر آن قدم نمی گذارند، و از هیچ دشمنی انتقام نمی گیرند ]و با نبرد با او به پاداش هر یك از آنان عمل شایسته ای در پروندۀ آنان ثبت می شود؛ چرا که خدا پاداش نیکوکاران را تباه کوچك و بزرگی را هزینه نمی کنند و هیچ سرزمینی را ]برای نبرد با دشمن یا نمی کند.)120( و هیچ مال که در پروندۀ اعمالشان ثبت می شود، تا خدا به آنان ]نسبت به کار خیری[ نمی پیمایند مگر آن انجام که همواره انجام می دادند، پاداش دهد.)121( و مؤمنان گرفتن بهترین عملی همۀ اعمالشان[ با معیار را نسزد که همگی ]به سوی جهاد[ بیرون روند؛ چرا از هر جمیعتی گروهی ]به سوی پیامبر[کوچ نمی کنند

321 ســوره ی تـــوبه

که ]از که به سوی آنان بازگشتند، بیم دهند، برای این گاهی یابند و قوم خود را هنگامی تا در دین آمخالفت با خدا و عذاب او[ بپرهیزند.)122(

گان واژفوا: واپس نهاده شدند، باز مانده شدند.

118. خل

ضاقت: تنگ شد.که داشت. با رحبت )رحب: وسعت، فراخی(: با وسعتی

: پناهگاه.ملجا

کنند، واپس مانند. فوا: که تخلف ن یتخل

120. ا

کــرد؛ رغب عنه: نســبت بــه آن بی میلی نفســهم عــن نفســه )رغــب فیــه: بــه آن میــل پیدا و ل یرغبــوا با

نشــان داد(: و نه این که به ]حفظ[ جان هاى خویش رغبت نمایند و از جان وى روگردان شــوند. )یعنی جان هاى خویش را از جان او عزیزتر شمارند.(

م )صوب: رسیدن(: نمی رسد به ایشان. ل یصیب: تشنگی.

ظمأ

نصب: رنج و خستگی.مصــة: گرســنگی. )اصل ایــن لغت از »خمص« و »خمیص« به معناى تهی بودن شــکم و الغرى آن از من

گرسنگی است.( شدت کننده(: خشمگین می سازد. یغیظ )غیظ: دگرگون شدن نفس از دیدن چیزهاى ناراحت

ل یطئون )وطا(: قدم نمی نهند.: قدمگاه، جای پا.

موطئا

نیل: دست یافتن، رسیدن. 121. لیقطعون: قطع نمی کنند، نمی پیمایند.

وادی: سرزرمین.کوچ نمی کند؟! کردن، بیرون شدن(: پس چرا کوچ 122. فلول نفر )نفر:

گاهــی دینی یابند، تا آموزه های هــوا یف الدیــن )فقه: دانســتن چیزى و فهم آن؛ دانش عمیق(: تا آ

لیتفقدینی را بفهمند.

نکات تفسیریکه از روی سستی و تنبلی )و نه از روی نفاق( در جنگ تبوك شرکت آیه 118: شأن نزول: سه مسلمانی نکردنــد )»کعــب بــن مالك« و »مراره بن ربیع« و »هالل بن امیه«( پشــیمان شــده و بــراى عذرخواهی نزد

آیات حیـــات322

کســی با آنان حرف نزند و همسرانشــان پیامبر؟ص؟ آمدند. اما حضرت با آنان ســخن نگفت و دســتور داد گرفتند. این سه کناره کودکان از آن ها هم به آنان نزدیك نشوند. در پی این دستور، همه ی مردم حتی که فضاى مدینه با تمام وســعتش چنان گونه ای گرفتند، به تن، در یك محاصره عجیب اجتماعی قرار کوه هاى اطراف مدینه بروند. در آن جا، جدا که مجبور شدند شهر را ترک نموده و به بر ایشــان تنگ شــد گریــه و اســتغفار پرداختند تا ســرانجام پــس از پنجــاه روز، خداوند توبــه ی آنان را ع و از یکدیگــر بــه تضــر

کرد. ]مجمع[ پذیرفت و این آیه را درباره شان نازل که که در ایــن آیه آمده، این اســت گشــت رحمت خــدا: نکته ی لطیفــی توبــه ی بنــده، نشــانه ی بازگرفته اســت. ابتدا خداوند به انســان عنایت می کند توبه ی بنده، در میان دو توبه از طرف خداوند قرار و به او توفیق توبه می دهد، ســپس انســان توبه و اســتغفار می کند و بعد از آن باز خداوند عنایت فرموده،

توبه انسان را می پذیرد. ]المیزان[آیــه 119: اهــل بیــت؟مهع؟؛ راســت گویان حقیقــی: در ایــن آیــه بــه مؤمنان دو دســتور داده شــده اســت: 1- تقوا و خداترســی. 2- همراهی همیشــگی با راســتگویان. بر اســاس روایات شــیعه و ســنی، مقصود از «، اهل بیت؟مهع؟ می باشــند و علمای شــیعه با استفاده از این آیه بر امامت ائمه ی اطهار؟مهع؟ ادقین »الصل می نمایند. دلیل ایشــان در این اســتناد، لفظ آیه و احادیثی اســت که در ذیل این آیه ذکر شــده اســتدالکه صدق، مراتب و درجاتی دارد. از آن جا اســت. این آیه می فرماید: »با صادقان باشــید.« روشــن اســت که در این آیه صدق به طور مطلق آمده است، تمام درجات آن را در برمی گیرد: صدق در رفتار، صدق در که در تمام این مراحل صادق باشــد؛ یعنی در رفتار، کســی گفتار و نیز صدق در نیت و عقیده. بی شــک، کــذب و خطــا یافت نشــود و تمام وجودش از هر اشــتباهی به دور باشــد؛ مســلما گفتــار و نیــت اش ذره ای معصــوم اســت و به جز ائمه ی طاهرین؟مهع؟، برای کســی ادعای عصمت نشــده اســت. پــس این آیه به

همراهی و تبعیت از اهل بیت؟مهع؟ دستور می دهد. ]المیزان[آیــات 120 و 121: اهمیــت و ثمــرات جهاد در راه خدا: این آیات، نوعی اعالم بســیج عمومی و تشــویق مســلمانان به شــرکت در جهاد و دفاع از جان پیامبر؟ص؟ اســت. در آیه 120 به مســلمانان مدینه و اطراف کنار ایشــان تخلف ورزند و نباید جان خود که نباید از دســتور پیامبر؟ص؟ و جهاد در آن، هشــدار می دهد کننــد. در ادامه به را از جــان پیامبــر؟ص؟ عزیزتــر بدارنــد، بلکه باید بــا جان هاى خود از جــان پیامبر دفاع کــه مجاهــدان در راه خــدا متحمــل می شــوند، اشــاره می نمایــد و پــس از بر شــمردن هفــت ســختی هایی گونه از این مشــکالت و تالش ها )تشــنگی، رنج و خســتگی، گرســنگی، حمله بر دشــمنان، ضربه خوردن از دشــمنان، هزینه هــای مالــی، پیمودن ســرزمین ها(، می فرمایــد: »تک تک این رنج ها و ســختی ها،به

عنوان »عمل صالح« ثبت می گردد و در برابر آن ها پاداشی بزرگ دریافت می کنند.« کنند؛ جهاد با دشمن یا جهاد با جهل و انحراف: این آیه به یک واقعیت آیه 121: همه باید جهاد گناه، ولــی در مواردى گر چه جهاد بســیار پراهمیت اســت و تخلــف از آن ننگ و مهــم اشــاره می کنــد که ا

323 ســوره ی تـــوبه

که کننــد، مخصوصا در مواقعی کــه ضرورتــی ایجاب نمی کند که همه ی مؤمنان در میدان جهاد شــرکت شخص پیامبر؟ص؟ در مدینه باقی مانده است، نباید همه به جهاد بروند، بلکه هر جمعیتی از مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند و گروهی فریضه ی جهاد را انجام دهند، و گروهی دیگر در مدینه بمانند و معارف که یاران مجاهدشان از میدان بازگشتند، احکام و فرمان هاى الهی و احکام اسالم را بیاموزند تا هنگامی که: را به آن ها تعلیم دهند و ایشان را از مخالفت با دستورات الهی بترسانند. با این بیان روشن می شود 1- مقصــود از »تفقــه در دین«، فهمیدن همه ی معارف دینی )اصول و فروع( اســت، نه خصوص احکام کار می رود؛ زیرا آیه می فرماید: »قــوم خود را بیم دهند.« و کــه امــروزه اصطالح »فقه« برای آن بــه عملــی که انذار با بیان فقه اصطالحی، یعنی با گفتن مسائل عملی صورت نمی گیرد، بلکه احتیاج روشــن اســت به بیان اصول عقاید دارد. 2- وظیفه ی حرکت براى جهاد، از طلبه ی علوم دینی برداشته شده است و

او وظیفه دارد در جهاد فرهنگی بکوشد. ]المیزان[

پیام هاکه مســلمانان با او همراه باشــند؛ زیرا آیه به همه مؤمنان دســتور 119. در هر زمان باید معصومی باشــد

» ادقین که: »کونوا مع الص داده است که همه ســختی هاى جنگ، 120. از ایــن آیــه چندین اصل جنگی اســتفاده می شــود: 1- ایمــان به این عمل صالح و موجب رضاى الهی است. 2- حفاظت از فرمانده. 3- مقاومت و تحمل در برابر سختی ها.

کردن دشمن. 4 خوار و عصبانی مصة« «، »نصب«، »من

- مسلمان باید در راه عقیده، آماده تحمل هر سختی و فشارى باشند. »ظمأ

کفار می گــردد، در نزد خدا - راهپیمایی هــا و حــرکات دســته جمعی مســلمانان که موجب خشــم و هراس ار«

ف

یغیظ الک

پاداش دارد. »موطئا

» جر الحسنینمصة« ... »ا «، »نصب«، »من

گنج میسر نمی شود. »ظمأ - نابرده رنج،

121. در برنامه ریزى و مدیریت ها، جامع نگر باشیم. توجه به جهاد نظامی ما را از توجه به جهاد فرهنگی ة«

کاف وا کان الؤمنون لینفر بازندارد. »ما

فرقة مهنم طائفة ...«

کل و ل نفر من کفایی است. »فل - تفقه در دین واجب

کنند؛ نه اینکه در در - بهتر اســت مبلغان دینی به منطقه ی زندگی خود بازگشــته و در آن جا تبلیغ دین م« هی

إل

ا رجعوا

قومهم إذ

وا کز علمی ماندگار شده یا به مناطق دیگر بروند. »و لینذر مرا

سؤاالت پژوهشی1. ارتباط میان آیات 117 و 118 چیست؟ )المیزان(

« در چیست؟ )المیزان( « و »کونوا مع الصادقین 2. تفاوت مفهومی دو تعبیر »کونوا من الصادقین3. چگونه از آیه 121 وجوب تقلید برداشت می شود؟ )نمونه(

آیات حیـــات324

ٱ ٻ ٻ ٻ ٻ پ پ پ پ ڀ ڀڀ ڀ ڤ ڤ ڤ ٹ ٹ ٹ ٹ ٿ ٿ ٿ ٿ ٺ ٺ ٺ ٺ ڤڦ ڦ ڦ ڦ ڄ ڄ ڄ ڄ ڃ ڃ ڃ ڃ چ چ چ چ ڇ ڇ ڇ ڇ ڍ ڍ ڌ ڌ ڎ گ گ ک ک ک ک ڑ ڑ ژ ژ ڈ ڈ ڎ ڻ ڻ ں ں ڱ ڱ ڱ ڱ ڳ ڳ ڳ ڳ گ گ ڻڻ ۀ ۀ ہ ہ ہ ہ ھ ھ ھ ھ ے ۆ ۇ ۇ ڭ ڭ ڭ ڭ ۓ ۓ ے ائ ى ېى ې ېې ۉ ۉ ۅ ۅ ۋ ۋ ٴۇ ۈ ۈ ۆ

ائ ەئ ەئ باید در شما سرسختی و شدت آنان و کنید؛ نبرد که هم جوار شما هستند کافرانی با ایمان! اهل ای که سوره ای نازل شود، برخی از منافقان به که خدا با پرهیزکاران است.)123( و هنگامی یابند؛ و بدانید که ایمان آورده اند این سوره کسانی کدام یك از شما را افزود؟ ولی گویند: این سوره، ایمان اهل ایمان که در دل هایشان کسانی اما این سوره[ شادمان می شوند.)124( نزول ]از آنان و افزود، ایمانشان بر کافر بودند از دنیا رفتند.)125( آیا که بیماری ]نفاق[ است، پس پلیدیی بر پلیدی آنان افزود و در حالی که در هر سال یك بار یا دو بار ]به وسیلۀ جهاد یا پیش آمدهای دیگر[ آزمایش می شوند، ولی نمی بینند نه توبه می کنند ونه پند می گیرند.)126( چون سوره ای نازل شود برخی از منافقان به برخی دیگر، نگاه کسی شما را می بیند؟ سپس ]مرموزانه[می کنند ]و به سبب نگرانی از برمال شدن نفاقشان می گویند:[ آیا ]به صورت مخفیانه از محضر پیامبر خدا[بازمی گردند، خدا دل هایشان را ]از حق[ برگردانده؛ زیرا آنان که به که ]حقایق را[ نمی فهمند.)127( یقینا پیامبری از جنس خودتان به سویتان آمد گروهی هستند مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدی به ]هدایت[ شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف گرداندند، بگو: خدا مرا بس است، هیچ معبودی گر ]منافقان[ از حق روی و مهربان است.)128( پس ا

کردم، و او پروردگار عرش بزرگ است.)129( جز او نیست، فقط بر او توکل

325 ســوره ی تـــوبه

گان واژونکم )ولی: پشت سر بودن، نزدیك هم بودن(: نزدیك شما هستند.

123. یل

کردن، یافتن(: پس باید بیابند. ولیجدوا )وجدان: پیدا غلظة: شدت عمل، سرسختی، صالبت.

کید را می رساند.( که. )»ما« زائده است و تنها معنای تأ که، زمانی 124. اذا ما: هر زمان کدام یک از شما؟ م:

ک ی

ا

ون: شادمان می شوند. یستبشر125. رجس: پلیدی.

ون: آیا نمی بینند؟! )استفهام تقریری( ولیر126. ا

یفتنون: آزمایش می شوند. )یا: دچار بال می گردند، عذاب می شوند.( ون: پند نمی گیرند، عبرت نمی گیرند. ر

ک

یذ

127. انصرفوا: بر گشتند. )یا از پیش پیامبر برمی گردند و یا دل هایشان از حق برمی گردد.(کار می رود که در این جا صــرف: بر گردانــد. )ایــن فعل گاهی به صورت الزم و گاهی به صورت متعدى به

متعدى است.(گران، دشوار. یز: 128. عز

عنت )عنت: رنج و ناراحتی(:رنج بردید، به مشقت افتادید. یص )حرص: عالقه ی شدید(: عالقه مند، هواخواه، دلسوز. حر

وا: برگشتند، پشت نمودند.129. تول

کفایت است.( حسی: مرا بس است. )»حسب«، اسم فعل به معنای

نکات تفسیریآیــه 123: دشــمنان نزدیك تــر را دریابید! در ادامــه ی آیات جهاد در این آیه به اهل ایمان دســتور داده کنید و شدت عمل نشان که به شما نزدیک ترند )مانند هوازن و ثقیف(، پیکار کافرانی که با شده است دهیــد تــا یــک نوار امنیتی برای خویش فراهم ســازید. آن گاه به دشــمنان دوردســت بپردازید. در این آیه گر هر گروهی از شــریفه دســتور به جهاد عمومی داده شــده اســت تا اسالم از هر سو گســترش یابد؛ چرا که اکارزار کنند، اســالم مرحله مرحله گســترش یافته و ســرانجام اسالم مؤمنان با کفار نزدیک و هم جوار خود

کم خواهد شد.« ]المیزان[ در سراسر دنیا حاکردن آیات آیــه 124 و 1125: تأثیــر قــرآن در قلب مؤمن و منافق: یکی از شــگردهاى منافقان مســخره قرآنی بود، تا با این کار هم قداست آن را زیر سؤال برند و هم مسلمانان را آزار دهند. این آیه از این توطئه چنین پرده برمی دارد: »هنگامی که سوره اى نازل می شود، بعضی از منافقان به یکدیگر می گویند: ایمان

آیات حیـــات326

کسانی کدامیك از شما را نزول این سوره افزون ساخت؟!« سپس آیه پاسخ می دهد: »)به آن ها بگو:( اما که ایمان آورده اند، بر ایمانشــان افزوده و آن ها )به فضل و رحمت الهی( خوشــحالند. و اما کســانی که در کافربودند، که کفر و نفاق( است، پلیدیی بر پلیدیشان افزوده و در حالی دل هاى آن ها بیمارى )شرك و مردند.« مراد از »رجس« )پلیدی( در اصطالح قرآن، ضاللت است؛ زیرا در آیه 125 سوره انعام می فرماید: ذین

ال

جس عیل ال الر

عل کذلك یحج ماء د یف الس ع ا یص

ن

کا

حرجا

قا عل صدره ضی ه یحج

ن یضل

»و من یرد ا

ل یؤمنون« ]المیزان[آیــه 126: آزمــون ســاالنه: ایــن آیه با یک اســتفهام تقریــری از منافقان می پرســد: »آیــا نمی بینند که در هر ســال یك بار یا دو بار آزمایش می شــوند، ولی باز نه توبه می کنند ونه پند می گیرند.« پس چرا ایشــان تفکــر نمی کننــد و عبــرت نمی گیرنــد؟! در تفســیر ایــن آزمایش ســاالنه که یك یــا دو بار تکرار می شــود، در گرسنگی و مانند آن و برخی به مشاهده ی آثار گو اســت. بعضی، آن را بیماری ها، میان مفســران گفت و عظمت اسالم و حقانیت پیامبر؟ص؟ در میدان هاى جهاد و بعضی، به پرده برداشتن از اسرار آن ها تفسیر که این که »آن ها متذکر نمی شوند«، روشن می شود کرده اند؛ اما با توجه به این که در آخر آیه می خوانیم گردد. بنابراین، به نظر می رســد که گروه ع آزمایش هایی اســت که باید باعث بیدارى این آزمایــش از نــو

تفسیر چهارم -یعنی پرده بردارى از اعمال بد آن ها و ظاهر شدن باطنشان- مناسب تر است. ]نمونه[کنــش منافقان هنگام نــزول آیات: وقتی منافقان نزد پیامبــر؟ص؟ و مؤمنان بودند و در آن آیــه 127: واحال ســوره اى نازل می شــد، آنان نگاهی به همدیگر می کردند و با حرکات چشــم، مراتب نگرانی خود را که مبادا نزول آن ســوره، رسوایی جدیدى برایشان ظاهر می ســاختند. ناراحتی و نگرانی آن ها از این بود فراهم سازد. به همین جهت از کسی که از اضطراب آن ها خبر داشت، می پرسیدند: »آیا کسی از اطرافیان گرفتن آیات الهی و ایمان از وضع ما خبر دار شــده یا نه؟« ســپس در حالی که خداوند دل هایشــان را از فرا

به آن برگردانده بود، از نزد پیامبر باز می گشتند. ]نمونه[که بر پیامبر؟ص؟ کرد: این آیات آخرین آیاتی اســت آیه 128 و 129: رســول مهربانی را ســرپیچی نباید کرم؟ص؟ نازل شــده و با آن ســوره ی برائت پایان می پذیرد. خداوند در این آیات بر لزوم اطاعت از رســول اکیــد مــی ورزد و ایــن مفهــوم را می رســاند که: »هــان اى مردم! پیامبــرى از جنس خودتان به ســویتان تأآمد که چندین صفت دارد: 1- رنج و ضرر شــما بر وى گران اســت. 2- اشــتیاق شدیدى به ]هدایت [ شما دارد. 3- نســبت بــه مؤمنــان، رئوف و مهربان اســت. آیا با وجود چنین اوصافی، بــاز هم جا دارد که از او

کنید؟!« سرپیچی کــه او هم چون پدری پیامبــر رحمــت و رأفــت! آیــات قرآن و زندگــی پیامبر؟ص؟، گواه این مطلب اســت گمراهی مردم رنج می برد؛ مهربان، بلکه بسیار باالتر از پدر، برای هدایت امت خویش تالش می نمود و از کهف می خوانیم: »گویی گاهی از شدت غصه نزدیک بود جان دهد؛ چنان که در آیه 6 سوره که تا آن جا ک گر به این ســخن )قرآن( ایمــان نیاورند، خود را از غــم و اندوه هال می خواهــی بــه خاطــر اعمال آنان، ا

327 ســوره ی تـــوبه

کنی.«گر آن ها )از پذیرش حق( روى خداوند در آیه ی آخر پیامبر خویش را خطاب قرار داده و می فرماید: »پس اکردم که جز او معبودى نیســت، بر او توکل کافی اســت، خدایی برتافتند، )نگران مباش!( بگو: خدا مرا

و او پروردگار عرش بزرگ است.«

پیام هاکافی نیست، بلکه باید این آمادگی را به دشمن 123. شــجاعت و شــهامت درونی و آمادگی برای دشمن

نشان داد. »و لیجدوا فیکم غلظة« 124. منافقان با ســؤال های هدف دار و شــبهات خود، تالش می کنند تا روحیه منفی و شبهات خود را به

»... م زادته هذه ایانا

ک ی

ا

دیگران انتقال می دهند. »یقول

گر به فکر چاره نباشــیم، گســترش یافته، 125. بیمارى هــاى روحــی، مثل بیمارى هاى جســمی اســت، ا اىل رجسهم«

انسان را نابود می کند. »فزادهتم رجسا

ون« ر

ک

126. فلسفه حوادث و آزمون هاى الهی، توبه و تنبه است. »ل یتوبون«، »ل هم یذت سورة« ... »انصرفوا«

نزل

127. دورى از قرآن، نشانه ى نفاق و بیماردلی است. »أ

» یه ما عنتیز عل 128. رهبران اسالمی باید غم خوار، همدل و همراه مردم باشند. »عز

کم دارد؟ »حسی ال« که خدا دارد، چه 129. کسی لت«

یه توک

وا فقل« ... »عل

- توکل بر خداوند، رمز غلبه بر مشکالت است. »فان تول

سؤاالت پژوهشی خســارا« )اســراء، 82(

الین ال

ید الظ من القرآن ما هو شــفاء و رمحة للمؤمنین و ل یز

ل 1. آیه شــریفه »و ننز

کدام بخش از آیات این صفحه تناسب دارد؟ با 2.چه نکات نظامی از آیه 123 برداشت می شود؟ )نور(

لت«»و هو رب العرش

یه توک هو«، »عل

ه ال

ال

3. ارتباط بخش های چهارگانه آیه 129 )»حســی ال«، »ل

العظم« را بیابید. )المیزان(

آیات حیـــات328